نیکروز اعظمى – هر حکومت یا نظام سیاسى که ارزشهاى دین، بنایش را بسازد و دیوارهایش را بالا کشد و در جایش استوارش کند، میل به گستردن دارد خصوصاً دینى که از جنس اسلام باشد و خود را آخرین دینِ حق بر روى کره خاکى بنماید.
چنین حکومتى بنا به ذات دینىاش قرار نیست اصلاحپذیر شود و در هیچ کجاى این کره خاکى هم، چنین اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل بود که اصلاحطلبى دینى با وجودى که میل به تداوم نظام اسلامى داشت اما موفق نشد حتى کمترین تحول حتی از نوع اصلاح دینى در دستگاه این نظام دینى به وجود آورد. که اگر غیر از این بود، تئوریسیناش به تقلید از کارل مارکس نمىگفت: «اصلاحات مُرد زنده باد اصلاحات»!
محدودیت دینىِ اصلاحطلبى دینى، نه فقط باعث شده تا اصلاحطلبىاش در حاکمیت دینى/ اسلامى با شکست مواجه شود، بلکه علاوه بر این شکست و مهمتر از همه باعث طول عمر براى حکومتى شده که عملاً سیاست ایران بر باد ده را پیش مىبرد. به طبع، اصلاحطلبى دینى نمىتوانست از یارىِ همزاد و همشکل معنوى خویش، «روشنفکران» دینى برخوردار نباشد. در این اثنا بود که عبدالکریم سروش با تعهد به دومین مأموریت خود پس از رویداد خونین «انقلاب فرهنگى» در دانشگاههاى کشور، اینبار در تعهد به «روشنفکرى» دینى بر ضد سکولارهاى ایرانى به میدان آمد. سروش در روند انجام وظیفه دینى خویش و تعهد جدیدش نیاز داشت و دارد تا به سکولارهاى ایرانى ضرب شست نشان دهد. نقد جدىِ چند جانبه به اسلام، چه از طریق حوزه اندیشه و چه از طریق حوزه هنر و ادبیات ایرانى، بهانهاى شده بود تا وى نیات اسلامى خود را بر ضد حوزهی اندیشهی سکولار ایرانى با تأسى و یارى جستن از اندیشه »پساسکولار» یورگن هابرماس عریان سازد و با تاختن به خواننده جوان ایرانى شاهین نجفى، به سکولارها هشدار دهد و بگوید «آهاى سکولارها سکولاریسم را دریابید» (مندرج در نوشته «که دل به دست گمان ابرویست کافرکیش»). در واقع وى در روند کسب آبرو براى بىمعنایى «روشنفکرى» دینى از ایدهی پساسکولار بر ضد حوزه اندیشه و هنر و ادبیات سکولار ایرانى، مدد گرفت و مىگیرد.
«روشنفکر» دینى همچو عبدالکریم سروش در نوشته خویش (نوشته سراسر مظلومانه و خوشایند «آتئیست»ها و شبهسکولارهاى وطنى ما که تا اعماق در اسارت اصلاحطلبى دینى هستند) با عنوان «که دل به دست کمان ابرویست کافرکیش»، ادعا مىکند: «صاحب این قلم خود به سبب نقد دین داغ تکفیر و زخم ارتداد بر چهره دارد و دیری است که صلیب مرگ خود را بر دوش میکشد»، اما کیست نفهمد که این سخن دیگر وى در همان مقاله که مىگوید: «هم خدای مسلمانان (به شهادت قرآن) وعده تثبیت این دین را در زمین داده است» خوشایند این نظام دینى نباشد و مورد بهرهبردارى در سیاست خارجى آن قرار نگیرد؟ خدا در اینجا نیرویى مطلقاً حق است و در این مطلقیت به مسلمانان «وعده» داده که این دین بر کره خاکى «تثبیت» مىشود. چه کسى و کسانى بایست در جهت این «تثبیت» بکوشند؟ بىتردید نمایندگانش بر روى زمین. چرا سران جمهورى اسلامى در شیعهگسترى خود در منطقه و برخى کشورهاى مسلمان نباید گروهى از همان نمایندگان خداى اسلامى باشند که مشغول محقق کردن «وعده»اش هستند؟
«مطلقیت، وعده، حق و تثبیت» دین اسلام به فرمان خداى اسلامى، چهار مفهومى در جمله نقل قول شده سروش است که جمهورى اسلامى در تمام این چهاردهه بدان پایبند بوده و هم اکنون بر مبناى همانها، با تمام قوا و به قیمت فقر و فلاکت مردم ایران و نیز با وجود خطر جدى براى ایران و ایرانى، دارد در منطقه و برخى کشورهاى مسلمان عمل مىکند.
زمانى که على شریعتى کتاب «امت و امامت» را مىنوشت همچون عبدالکریم سروش در روزگار ما، مخالف قدرت روحانیون شیعى در حکومت و نظام سیاسى بود اما کیست که نداند الگوى «امت و امامت» شریعتى همان چیزى شد که چهار ستون نظام اسلامى ما را به رهبرى روحانیون شیعى ریخت و آن را تا کنون تثبیت کرد؟ خللى به جمهورى اسلامى از سوى چنین اصلاحطلبان و «روشنفکران» دینى به منظور تعدیل آن، وارد نخواهد شد؛ برعکس، برایش طول عمر مىخرند. جمهورى اسلامى، اصلاحطلبى دینى و «روشنفکری» دینى امثال سروشها، سه نیروى ضدیت با اندیشههاى سکولار هستند که عملاً در راستاى دوام نظام دینى حرکت مىکنند.
در نقطه مقابل این سه نیروى دینى و اسلامى، همبستگىِ ملىِ سکولارِ ایرانى قرار مىگیرد.
سکولارهاى ایرانى چارهاى ندارند جز حرکت به سوی همبستگى بزرگ ملى در نقطه مقابل جمهور دینى که بر منافع و مصالح ما ایرانیان چوب حراج کوبیده است. سیاست ایران بر باد ده این جمهور دینى را فقط با یک همبستگى ملى سکولار مىتوان مهار کرد تا این هیولا را، به خاطر نجات ایران از خطرى که در کمیناش است، برانداخت.
به روشنفکران مذهبی، و یا نو اندیشان مذهبی و دیگر کسانی که با مذهب میخواهند کشورداری کنند باید بگویم: چرا نمیفهمید، قضیه خیلی ساده است، مکتب اسلام با پشوانه بالاترین قدرت جهان یعنی “الله”، و بهترین راهنمای بشریت یعنی “قرآن”، و پیامبرش و امامانش و هزاران کتب و حدیث دیگر و نیروهای غیبی و آسمانی ۱۴۰۰ سال زور زده ولی در تمام امتحانات کشور داری روفوزه شده است. در طول تاریخ هر جامعهای که اسلام در آن قوی تر بوده آن جامعه بدبخت تر بوده و هنوزم هم همین طور است.