نصرت واحدی – اجازه بدهید این پاسخ را با یکی از فرازهای دکتر فاضل غیبی در مقاله «ایران به کجا میرود» آغاز کنم:
«پیش ازانقلاب ۵۷، ارادهی جمعی ایرانیان با توجه به ناتوانی حکومت شاه درگذاربه دمکراسی، برکناری اوراخواستاربود. این اراده هرچندعادلانه وهمگانی بوداماخردمندانه نبود وفرهیختگان ایرانی نتوانسته بودند گذاربه دمکراسی رابه خواست تودهی مردم بدل کنند.»

نخست این که از دید روسو «اراده عمومی»، یا «اراده جمعی»، یا بهتر، «خواست عمومی» بیانی از خیرعمومی است. اینجا روسو دو تئوری را در مقابل خود دارد :
۱.تصویر عام معتبری از انسان آن روزگار
۲.نظریهی روشنگری
بنابراین او از یک سو سعی دارد مردم را تشویق به رهایی خود از هر اقتداری که ارادهی وی را به بند کشیده است بکند؛ و از سوی دیگر جای خالی اقتدار(سُوِرِن، پادشاه) را به گونه ای پر کند. او این جای خالی را به «اراده عمومی» واگذارمیکند. اما روسو به خوبی میداند (از توماسهابس، جان لاک، بلز پاسکال و دنیز دیتروت) که بایستی نه تنها این اراده را محدود کرد، بلکه برای تحقق آن روشی خردمندانه ارائه داد. روش تحقق این اراده روش رأیگیری از مردم و یا روش قانونگذاری به وسیلهی نمایندگان آنان در یک نشست است. تازه خود این نمایندگی که اجبارأ به دلیل رفع پارادوکسی میان نقش حاکم و محکوم پیشنهاد میشود نیز مورد سئوال است.
این پرسش را ما هرگز مورد توجه قرار نداده ایم. اما در تبریز وقتی مردم از نتیجه انتخابات ناراضی بودند، همان روشنفکران کذایی گفتند «ما کباب خودمان را گرفتیم شما هم بروید کباب خودتان را بگیرید.»
روسو محدودیت ارادهی جمعی را چنین میآورد:
مردم و یا نمایندگان آنان در رأیگیری بایستی نسبت به مسائل کاملأ آگاه و نظراتشان مستدل و تمیزشان عاری از هرگونه احساسات باشد.
صرف نظر از بی اعتباری این نظرات در قرن بیست ویکم، گفتهی جنابعالی: «این اراده هرچندعادلانه وهمگانی بود،اماخردمندانه نبود» گفتهﻯ روسو نیست. بخصوص «اراده عادلانه» لفظی توخالی است. همان طور که لفظ «توتالیتر» که دیروز برای یک وضعیت خاصی به کار رفته امروز توخالی است. تازه در انقلاب اسلامی عدالتخواهی هیچ گاه مطرح نشد. چون هنگامی که در قانون اساسی ولایت فقیه اصول دین شیعه را گذاشتند توجه این اراده، به عدالت کردگاری بود.

«اراده جمعی» روسو آنطور که او میآورد و معنی میکند غیرقابل تحقق است. به علاوه این اراده در سال۵۷ فقط اراده به فاشیسم بود. اراده به فاشیسم به معنی سرکوبگری و زوراست. اعمالی که هرگز نمیتوانند به مردمسالاری ختم شوند. تجربهی چهل سالهی ایرانیان نیز این نظر را تأئید میکند. از این رو داوری شما درمورد مسئله انقلاب ۵۷ یک داوری تصنعی ونه تحلیلی است. بعلاوه پرسش «ایران به کجا میرود» را شمایِ نوعی و متفکرین و روشنفکران میبایستی در دورانی که میلیونها جوان را مساجد به خیابانها میآوردند مطرح میکردید. این به اصطلاح روشنفکران در سینه دیوارهای پیاده-روهای خیابان شاهرضا میایستادند و حیران و بی خیال به این تظاهرات مینگریستند. تظاهراتی که از سوی بازاریها و «به اصطلاح چپِ» ایران نیز پشتیبانی میشد. عجبا که آنها صدای چکمههای فاشیسم را نشنیدند. امروز اگر کسی بخواهد از انقلاب ۵۷ مدد بگیرد تا به پرسش «ایران به کجا میرود» پاسخ بدهد نه تنها خیلی دیراست بلکه این پرسش یک پرسش ساختگی است؛ یک چنین پرسشی را تنها کسی مطرح میکند که چیزی برای گفتن ندارد.

شما از ناتوانی شاه سخن به میان میآورید: ناتوانی شاه را میبایستی در گذار به دمکراسی معلوم کنید؟ به ویژه در این پاسخگویی تنها کسی میتواند از «ناتوانی شاه» صحبت بکند که خودش نشان داده باشد که این گذار را چگونه به انجام رسانده است!
ما هنوز که هنوز است در کوچه پس کوچههای «گذار به دمکراسی» پرسه میزنیم. خیلی جرئت می-خواهد کسی بیاید چنین داوری، آن هم بر مبنای کار روسو در قرن ۱۸ و چند مثال ارائه دهد.
اینکه دیگران این روند را موفق طی کرده اند، حتی اگرهم درست باشد، که نیست، یک ادعای نادرست است. چه شرایط اولیه و شرایط جانبی هر کشوری با کشور دیگر فرق دارد. شما که نمیتوانید کشورهای اروپایی را که در قرن ۱۴ تا ۱۸ دوره رنسانس، هومانیسم و رفرماسیون را پشت سرگذاشته اند با ایران مقایسه کنید. هندوستان بیش از یک قرن مستعمره انگلیس بوده و ازاین سلطه بسیار آموخته است.
شما از ایرانی صحبت میکنید که به هنگام روی کار آمدن رضا شاه دارای پایتختی بود (تهران) که اطرافش را خندق کشیده بودند تا هر کسی وارد این شهر نشود. این شهر دوازده دروازه داشت تا بتوان آمد و رفتها را بازرسی کرد. شهری کثیف، بیآب و برق و تلفن. دارای محلههایی که بنا برمذهب، قوم و حتی شهرستان تقسیم شده بودند.
شما میآیید و مدعی میشوید که ما دارای دویست سال کوشش در راه دمکراسی هستیم و فرهنگ ما بری از هر گونه تعصّب است:
«بدین حساب، پس ازکوششهای دویست سالهی فرهیختگان ایرانی باید بپذیریم که تصور ما از دمکراسی از بنیان اشتباه است.»
«ایرانیان با تکیه بر هویت فرهنگی و تاریخی مشترک از هرگونه اختلاف و تعصب قومی، مذهبی، نژادی و جنسی بری بودند.»
توجه بفرمایید که این سخنان بی پایه هستند. از اینها که بگذریم سیاستمداران ایران طرحی برای دوران گذار نداشتند که شاه بتواند روی آن صحه بگذارد. آنها حتی دردوران آشفتگیهای انقلابی که از دید شما به «اراده عادلانه و همگانی» تبدیل شده بود، مهرههایی بیش در شطرنج بازیهای سیاسی جهانی نبودند. من خودم در تابستان ۵۷ از مرحوم دکتر علی امینی (که برای دیدنش به منزلش رفته بودم) پرسیدم: چرا خودتان نخست وزیر نمیشوید؟ در پاسخ گفت: اولأ ارباب با من میانه خوشی ندارد و در ثانی حضرات میخواهند آقای دکتر بختیار نخست وزیر بشود. درست در همان زمانها حضرات ۱۵۰ میلیون دُلار به آقای آیت الله خمینی در پاریس دادند تا کارش را انجام بدهد. حالا شما از ضعف شاه صحبت میکنید. خیر این ضعف شاه نبود بلکه این ضعف جامعه ایست که ۱۴۰۰ سال در پناه ساختار ارباب و رعیتی زندگی کرده است و خودش برای خودش نمیتواند تصمیم بگیرد. خودمختار نیست.

خودمختاری افراد جامعه (به صورت سرشت و نه صوری) ضرورت گذار به سامانه مردمسالاری و نه ارادهی جمعی است. از این گذشته امروز که کسی به نظر سیاسی روسو نمیتواند توجه کند. در این چند سال گذشته تئوریهای مختلفی برای دوران گذار نوشته شده است. اینها شرایط امروزی را در تئوریها منظور کرده اند. تعجب میکنم چرا به آنها مراجعه نشده است؟ به عنوان مثال خوب بود به مجلهی بین المللی PVS* رجوع میکردید تا تفکر مدرن امروز را مشاهده نمایید.**
تازه، در این «اراده جمعی» در انقلاب اسلامی عدالتخواهی هیچ گاه مطرح نشد. چون هنگامی که در قانون اساسی ولایت فقیه اصول دین شیعه را گذاشتند توجه این اراده به عدالت کردگاری بود.
درجای دیگری جنابعالی نظرمیدهید: «ما در سرشت تاریخی و اخلاقی همانیم که پیش از اسلام بودیم و در وِیژگی فرهنگی ما «بخشایش و آشتی» بر «کینخواهی و انتقامجویی» برتری دارد.»
مسئله فرهنگ برای ما ایرانیان، به صورت یک ادعا، تبدیل به مدال شده که هر کسی آن را به سینه خودش میزند. اما فرهنگ را امروز میآیند خردگرا میکنند (غفلت هزارساله ایرانیان). در این خردگرایی فرهنگ در جامعه ساختار پیدا میکند. شما در تاریخ ۱۴۰۰ سال گذشته کدام ساختار فرهنگی را میتوانید مثال بزنید که دال بر ادعای بالا باشد؟ به عکس در دوران پیش از اسلام اردشیر درازدست هنگامی که قیصر روم را به اسارت گرفت او را مجبور کرد تن به خواری دهد. در دوران بعد از اسلام به عنوان نمونه کورکردن ساکنان شهرکرمان و اعمال آغا محمد خان قاجار (و بسیاری دیگر) بهترین مثال در رد چنین ادعایی است.
در ایران ساختارهایی که میتوانیم بشماریم سینهزنی، عزاداری و قمهزنی و سقاخانه و امامزاده… هستند. اینها همه تظاهری از تعصّب خالص اند. به ویژه دردوران سلطنت زندهیاد محمدرضا شاه پهلوی ما درگیریهای مذهبی (ترورهای اخوانالمسلمین) و نژادی داشته ایم وگرنه در دهات مرزهای کشور نمیآمدیم افراد غیرایلی را اسکان دهیم. ازهمه بدتر در تمام سالهای ۵۶ تا ۵۷ بمبگذاری و حملات مسلحانه همه درچارچوب «بخشش و آشتی » نبود، بلکه به واقع سرشت فاشیستی بود که در این چهل سال اخیر در شکل کامل تری جلوه کرده است.

متأسفانه فرهنگ بعد از اسلام ایران برارزش «خودی و غیرخودی» از یک سو و امامزادهسازی از سوی دیگر استوار شده است. ارزش «خودی و غیرخودی» امروز چنان همه جا سلطه دارد که هرارزش دیگری را در نطفه خفه میکند. مهم ترین ارزشهایی که از الزامات مدرنیته و با آن دمکراسی است همانا آزادی مطبوعات و آزادی کلام است. این دو آزادی دستبند چندین صدساله دارند. شما یک مقاله یا یک کتاب هر چقدر هم با ارزش باشد به مطبوعات (چه دیروز و چه امروز) بفرستید آنگاه متوجه خواهید شد محتوای آن را کسی نمیخواند. بلکه اگر خودی باشید چاپ میکنند و اگرخودی نباشید آن را چاپ نمیکنند. بعلاوه شما اگر به نوشته ای و یا بحثی در رسانهها ایراد بگیرید مهم نیست که چقدر صادقانه و یا مستند و مستدل باشد، بلافاصله شما را درپوشه غیرخودیها قرار میدهند و خودبهخود مشمول سانسور میشوید. توجه بفرمایید دیروز شاه را مقصر سانسور میدانستیم و امروز که در دنیای آزاد زندگی میکنیم خودمان سانسور را برقرار ساخته ایم. این تفاوت مکتب غرب و مکتب ایران است.
همینطور دانشمندان و نخبگان ایران هیچ گاه در دوران زنده بودنشان مورد محبت قرار نگرفته اند. اما پس از مردن غالبأ آنها را تبدیل به امامزاده کرده اند. بسیاری از این امامزادههای ایران که لوحی به زبان عربی برایشان نوشته اند و شما به هنگام زیارت آنها را میخوانید از ادبا، دانشمندان و فیلسوفان ایران بوده اند.
اگر یادمان نرفته باشد هنگامی که رضاشاه و محمدرضاشاه ایران را اجبارأ ترک کردند مردم و از همه بیشتر گروههای چپ و راست رقص و پایکوبی در شهرها به راه انداختند. امروز ما در ایران شاهد این وضع هستیم که جوانان در خیابانها فریاد بر میآورند که « من شاه میخواهم». این هم نمونهی دیگری از فرهنگی است که داریم.
یکی از روشهایی که در ایران سنت داشته است سنت شاگردی است. همیشه خانوادهها جوانهای خود را نزد استادی به شاگردی میفرستاده اند (فرقی نمیکند چه درسطح پایین و چه درسطح بالا). استاد محترم بود و چوبش به ز مهر پدر. این روش نتیجه سالها تجربه بوده است. در این مدرسه رفتن مدام شاگرد با «اقدام و اصلاح » آنقدر یاد میگرفت تا مهارت لازم را به دست میآورد. روشی که هم در دکان مسگری در بازار به کار میرفت و هم مثلأ در اصفهان در سر کلاس میرداماد. اما این فرهنگ نیز آهسته آهسته از بین رفت. زیرا استاد مورد بی مهری قرار گرفت و از استادی دست کشید. امروز این رابطه استاد و شاگردی در غرب از اهمیت فوق العاده برخوردار است. یعنی نه تنها فیلسوفانی چون کارل پوپر آن را اساس پیشرفت دانستهاند بلکه مدارس حرفه ای آلمان نیز همه بر این مبنا کار میکنند.
به عبارت دیگراز این فرهنگ تنها بیت «چوب استاد به زمهر پدر» باقی مانده که آن هم با رفتار بدی که دانشجویان در اواخردوران سلطنت محمدرضا شاه با استادان خود داشتند (با اعتصاب و توهین نمره گرفتند) به فراموشی سپرده شد.

از فرهنگ پرقدرت ایران تنها یک سری اعیاد باقی مانده که مهم ترین آنها عید نوروز است. نوروز در اصل به این معنی بوده که میگفتند پدران ما بر این باورهستند که فرآیند دائمی جهان مدام نو شدن است از این رو بایستی کهنهها را به دور ریخت تا جایی برای نوآوریها باز شود. بنابراین ایرانیان اساسأ سنتی نبوده اند (غیرارتجاعی). آنها نوآوری را پایه زندگی اجتماعی میدانسته اند. امروز از این فرهنگ جز یک عید سالانه چیزی نمانده است که بتوان آن را ساختارفرهنگی دانست؛ یک سمبل، یک نماد خشک و خالی که بخندیم و به دیدن یکدیگر برویم.
جشن نوروز دید و بازدید را (کمونیکاسیون) برای جامعه لازم میشمرده است و بسیاری از دشواری-های خود را با این دید و بازدید حلّ میکرده است. این فرهنگ را امروز ما در غرب ملاحظه میکنیم. یعنی میگویند : هیچ توسعه ای بدون نوآوری ممکن نیست. یورگنهابرماس هنگامی که از «تعامل» بر اساس گفت و شنود سخن میگوید و شما آن را در سیاست پارلمانی و احزاب کشور آلمان ملاحظه می-کنید با تجلّی فرهنگ باستانی ایران مواجه میشوید.
ملاحظه میفرمایید هنگامی که ما به تقلید از اروپاییها مینشینیم به واقع: «آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد» را متظاهر میسازیم.
جناب آقای دکتر فاضل غیبی، شما میگویید: «آیا چهل سال مبارزهی روشنگرانه، افشاگرانه و «تمرین دمکراسی» بدین ختم خواهد شد که… رضا پهلوی تا به حال بدترین نوع پادشاهی، یعنی پادشاهی موروثی را نمایندگی میکند و با عقب رفتن از قانون اساسی مشروطه، ظاهراً میخواهد، (البته اگر در رفراندوم برنده شود!) به همان شیوهای حکومت کند که پدرش درنیمهی دوم زمامداری خود کرد!»

معلوم نیست که این تمرین ۴۰ ساله دمکراسی را جنابعالی از کجا آورده اید؟ اما جملات بعدی شما درباره شاهزاده رضا پهلوی نشانهی نه تنها یک پیشداوری نابخردانه است و بیشتر سو به کینهتوزی آخوندی و حزب توده دارد بلکه حکایت از این دارد که شما آگاهانه گفتههای وی را تحریف و به ناحق نظر میلیونها جوانانی را که فریاد میزنند «من شاه میخواهم» مردود میدانید. این سخن اما با همان نظر کهنه روسو و شما که خواهان «اراده جمعی» هستید متضاد است. من همیشه گفته ام تودهایها و چپهای ما ارتجاعی هستند. درحالی که کسانی که به همین نیمهفرهنگی که ایرانیان به ارث برده اند و جشن نوروز را سمبل آن میدانند، همه مترِقی هستند و برخلاف سرکار که از بنیادهای دمکراسی سخن میگویید و توجه ندارید که غیرمستقیم از عالم وجود پشتیبانی میکنید. آنها به ضرورتهای دموکراسی پایبندند و حقایق دنیا را درروابط میجویند.
امروز ما از انسان برداشت و تصویر دیگری داریم، متفاوت با عهد قرن بیستم. همچنین امروز از عقل و فهم و احساسات برداشت دیگری داریم. بخصوص احساسات را درکار زندگی مؤثرتر میشماریم و میدانیم هر تصمیم و رفتار و خاطره ای عاری از احساسات نیست. مردود شمردن احساسات، ناآگاهی انسان از دنیاست.
امروز ما از دمکراسی و خیر عمومی برداشت دیگری داریم تا عهد قرن بیستم.
به این دلایل نیز امروز ما از پادشاهی و از گذار به دمکراسی تصوّری دیگر و با آن کانسپت (طرح) نوینی نسبت به آنهایی داریم که هنوز در قرن بیستم پرسه میزنند.
مونیخ
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
*Politische Theorien in der Ära der Transformation 1995 Opladen
**Theorien der Transformation : Wolfgang Merkel, 1996, Amazon
**Theorien und Methoden politikwissenschaftlicher: von Matthias Freise im Sommersemester Bielefeld 2005
با درود .از مقاله و پاسخ مستدل شما بسیار سپاسگزارم. جنابواحدی نمیدانم کینه تودهایها و ملی مذهبیها و کسانی که به ارای اناناعتیاد دارند، چه زمانی پایان میابد. لابد زمانی که ایران را تکهتکه کردند خیالشان اسوده میشود. ارا و عقایدغیبی و امثال غیبی، تلنگری به ما مردمی که دغدغه میهن داریم میزند، تا یادمان نرود که پس از این نظام قرون وسطایی، در زمینه فرهنگی و سیاسی،بسیار باید تلاش کنیم. با سپاس فراوان از شما جناب واحدی و کیهان لندن
اگر از اقای غیبی سوال شود که : در صورت برگشتن نظام پادشاهی به رهبری اقای رضا پهلوی ٬وضعیت مانند گذشته و دوران مرحوم پدرش خواهد شد..به گفته ایشان..در یک مقایسه ساده ایا شما در جریان یک رای دادن یا انتخاب کردن بین دو دوره دوران تاریخی ایران..کدام یک را انتخاب میکردید؟
دوران این ۴۰ ساله را با همه جنایات..تبهکاریها..قتل و عام های بهترین فرزندان این اب و خاک..دزدی ها و غارت های نجومی..کشتار مردم بدبخت سوریه..کشاندن کشورتان به مرز ویرانی /جنگ و تجزیه..وهزاران گرفتاری های دیگر هرج و مرج کنونی..یا ان دوره مرحوم محمد رضا را که مردم در صلح و ارامش زندگیشان را میکردند و اینهمه بدبختی وجود نداشت؟
کدام را شما انتخاب میکردید؟
بسیاری از ایرانیان هستند که موقعیتی برای نوشتن و اظهار نظر ندارند.اما بیدارند و میدانند چه خبر است در این جهان هرج و مرج و بی قانون.ادم وقتی مقاله هائی از این دست در جواب به چنان نوشته های نادرستی٬احساس رضایت خاطر میکند.خیلی ها هیتند که در همین مقاله نظر داده اند و درست مقالمطابقت دارد با دید و اعتقادات سیاسی/اجتماعی و تاریخی انان.وقتی این مقاله را میخوانند جای خوشبختی و قدردانی ست.یکی از زبان ما..درد دل ما را باز گو میکند.
اقای واحدی زنده باشید و تندرست.
به اقای غیبی باید یاداوری کنیم که : در کجای مدت طولانی : مبارزه روشنگرانه و افشاگرانه تمرین دمکراسی در کشوری به این نتایج میرسیم که:حکومتی که میخواست تهذیب اخلاق کندامروز فحشاء..دزدیهای نجومی..دروغ ..بی قانونی..اختناق..بیش از ۸۳ درصد زیر خط فقر..سن متوسط معتادان ۱۶ سال..بیکاری بالای ۴۸ درصد.در دوران مرحوم محمد رضا زندانی سیاسی کمتر از ۳۰۰۰ در سطح کل کشور ..امروز صدها هزار کشته و زندانی سیاسی/اجتماعی داریم..اقای غیبی ایا در این شرائط تمرین دمکراسی و مبارزه روشنگرانه ۴۰ ساله دارید شما و حکومت مورد نظر شما؟در قبل از فاجعه ۵۷ تلاش برای جذب تحصیل کرده ها و متخصصین داشتیم ..
در این سالهای بعد از جابجائی قدرت بسال ۵۷ در ایران٬ما شاهد القاب دکتر/کارشناس و استاد فلان رشته و این قبیل در باره معرفی مقاله نویسان در سایت های مختلف خارج از کشور بوده ایم.بنده امروز میتوانم مقاله ئی تهیه نموده با معرفی استاد/دکتر برای سایتی بفرستم.انها از من مدرک نخواهند خواست.بنا براین اصولآ مشخص نیست لقب :دکترای اقای فاضل غیبی وجود خارجی دارد یا خیر.ثانیا لقب بنده چه ارتباطی میتواند با عقاید ونظرات و نوشته من داشته باشد؟ هیچ.مهم اگاهی و یادگیری ست.مهم اگاه شدن است از امور امروز ما و کشورمان و تاریخمان.با محدودیت نوشتن در این سایت باید مجددآ مزاحم اقایان بشویم!
جناب استاد واحدی، بخاطر جواب اندیشمندانۀ شما سپاسگزاری می کنم، زیرا باور دارم که حقیقت تنها در برخورد آرا و تصادم افکار کشف می شود. با درود
کسانیکه کلاغ را میخواهند رنگ بزنند و بعنوان قناری جا بزنند و بگویند توافق هسته ای ٬ رفاه و صلح و ازادی را برای مردم ایران ببار میاورد بدانند که مردم ایران سی و هشت سال زیر فشار خفقان و فساد بوده اند و میدانند اینها از سرکوب و چپاول اموال مردم و دروغ و تقلب و بی برنامگی در داخل و صدور بمب و موشک و دخالت وتنش در کشورهای منطقه دست بر نخواهند داشت.
در ایران هیچ فرد یا گروهی که واقعا مثل کشورهای غربی هوادار دموکراسی باشد نه تا کنون وجود داشته و نه دارد و نه به زودی خواهد داشت. همه وقتی از دموکراسی ، دموکرات ، رای مردم ، حکومت قانون صحبت میکنند از دیکتاتوری محبوب خودشان صحبت میکنند . اگر چپ است ، اورتگای قاتل مردم و همسرش را که دنبال حکومت خانوادگی شبیه سوریه ، کره شمالی ، کوبا هستند و یکی از فقیر ترین کشورهای آمریکای جنوبی را زیر سلطه دارند ، از کاستروها ، از اسد ، از پوتین صحبت میکند. برای اینها رضا پهلوی ، مصدق ، بازرگان ، کره جنوبی ، اوکراین ، اردوغان دیکتاتوری و امریکا و انگلیس و فرانسه امپریالیست جهان خوار هستند , اسرائیل اشغال گرست.
اگر سلطنت طلب هستند دیکتاتوری چپ ها ، ناسیونالیست ها ، مصدق و حتا انگلیس و دموکرات های امریکا امپریالیست هستند . اگر مصدقی هستند ، شاه و روسیه و انگلیس و جمهوری خواهان امریکا امپریالیست هستند . اگر ملی مذهبی هستند یا انواع دیگر مذهبیون , امریکا و انگلیس امپریالیست ، اسرائیل اشغال گرست. شاه دیکتاتور و مصدق و بازرگان مساله دار ، شوروی و اسد و قذافی با حال هستند و ملاها اگر کمی به آنها میدان دهند دموکرات هستند .
آزادی و دموکراسی از نوع غربی و توسعه پایدار (که همه جهان الان دنبال ان هستند به جز مارکسیست ها و ملی مذهبی ها) در میان ایرانیها جایی ندارد .
همین زر افشان ، نیکفر ، تابان ، عمویی و همه چپ هایی که بزرگترین هدف حمله آنها احمدی نژاد و سروش است و بازرگان و مصدق و رضا پهلوی ، از اسد جنایت کار و موسوی ناب امام ضد امپریالیست دفاع میکنند رسما ! هرگز به پوتین ، اورتگا ، کاسترو ، زر افشان ، عمویی ، میثمی ، شما حمله ای نمی بینید ، انتقاد هم نمیکنند ، اخبار منفی آنها را سانسور میکنند . عمو ، کدام آزادی ؟ کدام دموکراسی ؟ اینهمه به ترامپ در رسانه های رسمی و غیر رسمی امریکا حمله میشود اما اینها او را دیکتاتور جهان خوار میدانند . اما پوتین ؟ کاسترو ؟ اورتگا ؟ اسد ؟
شوخی میکنید . شاهزاده باید دنبال امریکا و سلطنت دیکتاتوری مدرن آریامهری باشد . از اسد و پوتین و ملاها و اورتگا و کاسترو بهتر است
شما از مردم خواستار سیاستمداری نباشید. دانشمندان اروپایی و آمریکایی نمیتوانند برای ما نمونه باشند و راهگشایی کنند. ایران بیش از ۱۴۰۰ سال است که در منجلاب خرافات اسلامی غوطه ور است و رها کردن از این ناپاکیها درمان ایرانی میخواهد نه فرنگی.
اقای پرفسور واحدی.با سلام .مثل همیشه درست و شیرین و منطقی مینویسید دوست عزیز.
تندرست و پیروز باشید.
جای شرمساری بسیار برای ایران و ایرانی است که پس از گذشت ۴۰ سال از شورش ۵۷ و دستاورد نکبت آور کنونی اش ، هنوز هستند کسانی که چنین وقیحانه چون “فاضل غیبی” دفاعیه از حرکت ۵۷ و در کنارش سرکوفت بر پادشاه خدمتگزار ایران بنویسند.
با کمال تاسف باید گفت این مخالفان در حقیقت دشمنان کینه توز خاندان پهلوی هستند و همگی “بیمار”.
این اظهار نظرها پس از ۴۰ سال دشنام گویی هر روزه را غیر از بیماری نمیتوان نام داد.
پیشتر خواندن مقاله آقای غیبی بسیار متاسفم کرده بود که چگونه کسی که در عرصه علوم اجتماعی روزگار سپری میکند، یک چنان مقاله یکجانبه نگاشته و در پی آن بودم تا پاسخی بنویسم و به کیهان بفرستم که امروز با مقاله متین و بامحتوای آقای دکتر واحدی روبرو شدم و خود را از نوشتن بی نیاز دیدم. آشنایی من با نام جناب واحدی از طریق گفتگوهای ایشان با آقای نادر صدیقی بود در زمینه برنامه های هسته ای دولت ایران در رادیو صدای ایران در لس آنجلس و بعدها در رادیو فردا و ایشان را تنها بعنوان استاد فیزیک اتمی می شناختم ولی اکنون او را حکیم و استادی یافته ام که در جهان بی انتهای فلسفه نیز سیر می کند و چه زیبا. امیدوارم که از ایشان مطالب بیشتری در باره دمکراسی در ایران چاپ کنید
دست مریزاد استاد فرهیخته واحدی!
اپوزیسیون خارج متاسفانه پر است از عاملین ج ا و اصلاحطلبان. در کنار آنان آتش افروزان شورش ۵۷,از عوامل روسیه و KGB یعنی حزب توده و سایر کمونیستها و بقول رامین اسلامیست های سرخ و سیاه. نابودی ایران را اینها رقم زدند و هنوز به کینه و نفرت سیرنشدنیشان به شاهان پهلوی افتخار میکنند. برای مثال نگاهی به سایت مجاهدین، گویا یا ایران گلوبال بکنید تا ببینید چه میگویم.
خوشبختانه جوانان و نسل بعد از شورش ۵۷ دیگر گول این ارتجاع سرخ و سیاه را نمیخورد و آرزویش برگشت به دوران پر افتخار پهلوی است تا ایران را دوباره بسازد!
سپاس دکتر واحدی، از هر خط این نوشتار لذت بردم و آموختم.
به عنوان زنی که دهه هاست ایران را ندیده و گاهگاهی از سایتهای خارجی اخبار ایران را میگیرم همیشه تعجب میکنم که چرا تقریبا تمام اینها به جز کیهان یک اصل مشترک دارند:
هتاکی، فحاشی، تهمتزنی و بی احترامی به خاندان پهلوی و نادیده گرفتن تمام دستاوردهای آنان.
همه هم برمیگردند به کمبود آزادی سیاسی. حرف بیربط!
دمکراسی برای جامعه شیعه زدهای که فرهنگ دمکراسی را نداشت و هنوز هم ندارد. زمان شاه خسرو گلسرخی کمونیست امام حسینی بود و چندی پیش بیست میلیون نفر آخوند روحانی یا قبلش شکنجهگر سابق احمدی نژاد را به عنوان رییسجمهور برمیگزینند؟
پاسخ بسیار مبسوط و دقیقی به مقاله پر اشتباه و پر غرض آقای غیبی. تا آنجا که من تحقیق کرده ام فاضل غیبی دکترا ندارد و خطاب این عنوان به ایشان درست نیست. در آمریکا فقط کسی که در رشته های پزشکی متخصص است را دکتر خطاب می کنند. بد نیست تمرین کنیم که این اخلاق منحط قاجاری علاقه به لقب را ترک کنیم.
موفق باشید
جاوید شاه .و راه پهلویست
من نمیدونم آقایانی که سر دل حرف میزنن هنوز متوجه وخامت اوضاع مردم ایران نشده اند؟نمی دانند مردم ایران ازقشرهای مختلف خواهان بازگشت شاهزاده هستندوباشهامت این را فریاد زدند . این را دیگر با چه زبانی بگویند در مملکتی که دهانت را میبویند مباداگفته باشی دوستت دارم
ما هنوز هم نمی دانیم چه میخواهیم ولی لا اقل میدانیم این جانور انی را که حمله دوم اعراب را تکرار کرده اند نمی خواهیم.ایران برای ایرانی. روشن ،مثل آفتاب،روز بخیر با وفا.
I am 35 years old. For 40 years we have witnessed the blinded hate and evil deeds of the left mouvement, Marxists, Tudeh and the islamists (Red and Black). With enormous proud I say today: DJAVID SHAH, May Shahzadeh Reza Pahlavi return to Iran