سلطنت، آفتِ پادشاهی است!

سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ برابر با ۲۴ آپریل ۲۰۱۸


رامین پرهام – به راستی چرا در سرزمینی که فرّ ایزدی در اساطیرش پرتو شاهی است و پرتو شاهی همان فرّ ایزدی، فرّ شیطانی جلوس کرد؟

چرا پادشاه ایران در برابر بی‌سوادی منبری و «پامنبری‌ها»ی بی‌سوادتر از خودش، خلع‌ سلاح سیاسی شد؟

چرا «چشم ‌‌و ‌گوش‌های شاه» ایران در برابر خطری مهلک که زیر چشم و بیخ گوش‌اش بود، خلع‌ سلاح اطلاعاتی شدند؟

چرا انقلابِ ۵۷ کور بود؟ چرا در اشاره به ملایم بودن هوا در بهمن ۵۷، کفِ خیابان داد زد: «به کوریِ چشم شاه، زمستون هم بهاره»؟!

چرا از دلِ انقلابی که کور باشد، چیزی جز حکومتِ کرها و کورها بیرون نمی‌آید؟ یا به قول هدایت، حکومتی که کورها در آن برای کرها می‌شنوند و کرها برای کورها می‌بینند…

خمینی به اندازه‌ای بی‌سواد و بی‌مایه بود که پس از شصت‌ هفتاد سال دولا و راست شدن در فضایِ ذهنی و میتولوژیکِ اعراب و در جغرافیای زبانی و فرهنگیِ آن، هنگامی که حامی فلسطینی‌اش برای گرفتن سهم خود از غنائم ایران به دستبوس‌اش آمده بود، به مترجم نیاز یافت! با این ‌حال، شاه ایران در برابر چنین بی‌مایه‌ای خلع ‌سلاح سیاسی شد و به بی‌سوادی همچو او باخت، چون خود او نرم‌افزاری سیاسی شده بود. چون سیاستِ ایران با شاه شروع می‌شد و به شاه خاتمه می‌یافت. با وجود تمام خدماتِ درخشانی که به مردم و به کشورش کرد، شاه شکست خورد چون پادشاهی «سامانه سیاسی» شده بود.

از «اداره کل سوّم» تا مسجد هدایت با تاکسی شاید بیست دقیقه هم راه نبود! با این حال، «چشم ‌‌ و ‌گوش‌های شاه» ایران در برابر خطری مهلک، که زیر چشم و بیخ گوش‌شان بود، خلع‌ سلاح اطلاعاتی شدند، چون چشم‌ و گوش ایران به چشم ‌و گوشِ شاه خلاصه شده بود. یک «فردوست» برای کور کردن آن کافی بود.

کشوری که از مارکسیستِ دوازده‌‌امامی گرفته تا بله‌قربان‌گویِ رستاخیزی، رجال و نخبگان‌اش کور باشند، کفِ خیابان‎اش هم در سیاست تظاهر می‌کند و جفنگ می‌گوید. کشوری که سَرَش کور شود، پای‌اش هم چلاق می‌شود. به قولِ فروغی، فقر رجال از فقر مال بدتر است.

در تجربه‌یِ تاریخیِ ما، به سیستمی که نرم‌افزار سیاسیِ آن از شاه شروع شود و به شاه خاتمه و خلاصه شود، «سلطنت» می‌گویند. در چنین کشوری، احتمال اینکه روزی یک بی‌سواد به قدرت برسد و آکتیویست‌هایِ بی‌سوادتر از خودش بشوند وزیر و وکیل و سردار و ژنرال، بسیار بالاست.

اصولاً و در هر جایی و در هر فرهنگی، یکی از موثرترین راه‌ها برای مبتذل کردن هر چیزی، سیاسی کردن آن است. سیاسی کردن «سامانه پادشاهی»، سیاسی کردنِ کهن‌ترین کهن‌الگویِ ایرانی، مطمئن‌ترین راه برای به ابتذال کشاندن و نهایتاً کور کردن و برانداختنِ آن است.

سیاسی کردنِ هر چیز و به ویژه یک نماد یا سَمبُل، پویایی یا دینامیزمِ آن را از بین می‌برد. نماد یا سامانه یا هر چیزی که پویاییِ یا توانِ درونیِ تطبیقِ خود با شرایطِ بیرونی را از دست بدهد، محکوم به فناست. مثل هر چیز مبتذلی! ابتذال است که فناپذیر می‌کند، نه اعتلاء…

پاسداری از سَمبُل را به هر کسی نمی‌سپارند. برای مصون نگاه داشتن نماد از ابتذال، سیاست را باید به نخبگان سپرد. به بیانِ دیگر، نخبگان هم در پاسداری از نمادِ ملی مسئول‌اند. همان گونه که کُدنویسی و محتوا دادن به نرم‌افزار سیاسی، کار و مسئولیتِ نخبگان است، نه کار شاه و مسئولیتِ نمادِ شهریاری.

برای حفظ این نماد و حفظ این نهاد، باید آن را مانند هر چیز دیگری با محیط و با زمان و حال‌ و هوایِ زمانه‌اش منطبق کرد. وگرنه از بین خواهد رفت. آرتور رَمبو، شاعر فرانسویِ جوانی که در ۱۷ سالگی «زورقِ مست» را سرود، می‌گفت: «باید مطلقاً مدرن بود». شایگان، روشنفکری ایرانی که از دربار تا بیت را دیده بود، می‌گفت: «زمانِ ما، زمانِ آنهاست». یعنی قرنِ بیست ‌و یکم را ما نساخته‌ایم که بخواهیم زبان و قوانین و سلایقِ آن را هم ما وضع کنیم. قانونِ داروینی است: چیزی که منطبق و آدآپته نشود از بین می‌رود. نماد و نهاد و سامانه‌یِ شهریاریِ ایرانی در قرن بیست‌ و یکم باید برای بقایِ خود و بقایِ آنچه نمادش است، قرنِ بیست ‌و یکمی شود: یعنی باید با ذهنیّتِ و با زمان و زمانه‌اش سازگار شود. به بیانِ دیگر، پادشاهی را باید از عصر عین‌الدوله‌ها در آورد و وارد قرنِ ایلان ماسک و مریم میرزاخانی کرد.

نمادِ ملی، مانند نماد ماریانِ در فرانسه یا نماد شیر و خورشید در ایران، تجسّمِ انسجامِ ملیِ یک ملت است. نمی‌تواند، بنا به ذات و بنا به تعریف، سیاسی شود. در جمهوریِ فرانسه، هر گونه استفاده از ماریان، نمادِ ملیِ این کشور، در آرم‌ها و نامگذاری‌هایِ حزبی، بنا به قانون، ممنوع است. چون آنچه ملی است نمی‌تواند سیاسی یا جناحی بشود. چون نمی‌شود از res publica یا «چیز عمومی»، یک «چیزِ خصوصی» یا res privata ساخت. شیر و خورشید ایرانی هم ملی است، تجسّمِ تداوم و انسجامِ یک ملت است، «عمومی» است، «خصوصی» نیست، سیاسی یا جناحی نیست، سَمبُلیک و همگانی است. مالِ مردم است، مالِ این یا آن دسته‌یِ سیاسی نیست. به همین ترتیب، نمادِ «مشروطه» و «مشروطیّت» را نمی‌شود سیاسی یا حزبی کرد، حتی در چارچوبِ حزبی که دو نام داشته باشد، یکی داخلِ پرانتز یکی بیرونِ پرانتِز! یکی «مشروطه»، یکی «لیبرال دموکرات»! شیر و خورشید نمادِ ملی است، آرم و شناسه حزبی نیست!

سامانه‌یِ عین‌الدوله‌ایِ سلطنت، ویروسی است بجامانده از انحطاطِ قاجار و انقراضِ قجری. منحطترین نقطه در نمودارِ انحطاط در تاریخِ معاصرِ ایران. مانند ویروسِ پسگرد یا رِتروویروس عمل می‌کند: با زمان شکل عوض می‌کند، ولی دی‌اِن‌اِیِ آن دست‌نخورده باقی می‌ماند. یادگار عصری است که «السلطان ظل‌الله فی الأرض» به هزینه‌یِ ملت مقروضِ اجنبی می‌شد تا در خارجه چند صباحی به عافیت سپری کند.

سلطنت آفتِ پادشاهی است! به قول بیضایی، ملت را نمی‌شود کشت، ولی با مرگِ پادشاه ملتی می‌میرد. با مرگِ پادشاه بود که فرّ شیطانی جایِ فرّ ایزدی را گرفت. با مرگِ پادشاه در دامِ «بروتوس»‌هایِ ایرانی بود که عنکبوت جایِ شیر و خورشید را در نمادِ ملی و میهنیِ ما گرفت.

ایرانِ امروز امّا، ایرانِ دیروز نیست. ایرانِ امروز، ایرانِ «به کوریِ چشم شاه…» نیست. ایرانِ امروز، ایرانِ «دشمنِ ما همینجا ست»، ایرانِ «رو به میهن، پشت به دشمن» است.

پارادُکسِ ایرانی هم در همینجاست: کشوری که ملت‌اش امروزی است، نخبگان‌اش دیروزی!

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۴ / معدل امتیاز: ۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=113520

4 دیدگاه‌

  1. licabettus Hill

    اگراین آقای تقی زاد حسن نیت داشت و هدفش تلاش برای یافتن راه حلی جهت برون رفت مملکت ازاین وضعیت اسفناک میبود، بجای آنکه هرکجا قدمی درمسیر همراه کردن گروه ها واتحاد برداشته می شود چوب لای چرخ کوشندگان بگذاردوباانتقاد مخرب هدف را لوث کند،انتقاد سازنده میکرد،بطور خصوصی مشکلات را با سایر کوشندگان مطرح میکرد و راه کارنشان میداد، جزئی از حل مشکل میشددرحالیکه امروز تجسم خود مشکل است.شخصیت کُشی ،انتقادشخصی از سایرکوشندگان و به رخ کشیدن مدارک تحصیلی و کارنامه سیاسی رستاخیزی دردی از ما مردم دوا نمی کند.دکتر رامین پرهام تبلور نگرشی تازه ، راه حلی نوین و نسل نو است. پروژه نیمه تمام انقلاب مشروطه را نمی توان با سلطنت طلب شاه الهی تمام کرد.

  2. کیانیان

    متاسفانه دکتر رضا تقی زاده امروز در تلویزیون پارس برای مغشوش کردن مطلبی چنین شفاف و مستدل و صادقانه چه تلاش ناموفقی کرد . ….سیاسی کردن «سامانه پادشاهی»، سیاسی کردنِ کهن‌ترین کهن‌الگویِ ایرانی، مطمئن‌ترین راه برای به ابتذال کشاندن و نهایتاً کور کردن و برانداختنِ آن است. سلطنت آفتِ پادشاهی است! ملت را نمی‌شود کشت، ولی با مرگِ پادشاه ملتی می‌میرد. . با مرگِ پادشاه در دامِ «بروتوس»‌هایِ ایرانی بود که عنکبوت جایِ شیر و خورشید را در نمادِ ملی و میهنیِ ما گرفت. برای حفظ این نماد و حفظ این نهاد، باید آن را مانند هر چیز دیگری با محیط و با زمان و حال‌ و هوایِ زمانه‌اش منطبق کرد. وگرنه از بین خواهد رفت.

  3. پروین پروانه

    جناب دکتر پرهام ؛ با اجازه شما جواب آقای تقی زاده را من میدهم.لطفا جواب دهید ۱در موردنشست لندن، سالهای گذشته شما درجلسات انها شرکت میکردید از نبود پرچم وافراد شرکت کننده ایراد نمیگرفتید ۲ ماه ها باسازگارا برنامه تلویزیونی مشترک داشتید پس هدف شما از ایراد گرفتن چیست؟شما سالهاست در همه ای جلسات شرکت میکنید وماموریت بر هم زدن انهارا داریدهمانطور که شورای ملی رانیز خراب کردید . واشخاص محبوب را خراب میکنید .این بار با هدف گرفتن دکتر پرهام وطن پرست ،چهره واقعیتان بروشنی اشکار شد .

  4. آزاده

    بسیار سخن درستی است این «پارادوکس ایرانی» : کشوری که ملت‌اش امروزی است، نخبگان‌اش دیروزی!

Comments are closed.