رضا پرچیزاده – پادشاهی عربستان سعودی گرچه بطور رسمی در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۲ ایجاد شد، اما پیشینهاش به حدود یک قرن و نیم قبل از آن تاریخ بازمیگرد. پیش از آن، آلِ سعود دو مرتبه در شبهجزیره عربستان حکومت تشکیل داده بودند. در این جستار قصد دارم تاریخچهی آلِ سعود و پادشاهیِ سعودی را بررسی کنم.
پیشینهی آلِ سعود
آل– یا همان «خاندان»– سعود قبیلهای اهلِ نجد در مرکزِ شبهجزیرهی عربستان است. این خاندان در اواخرِ قرنِ هجدهم تحتِ تاثیر تعلیماتِ مذهبیِ محمد ابن عبدالوهاب حکومتی با آموزههای «وهابی» در نجد تشکیل داده سپس به باقیِ نقاطِ شبهجزیرهی عربستان لشکر کشیده و در نهایت در سالِ ۱۸۰۲ مکه را– که در آن زمان در دستِ آلِ هاشمِ حجاز بود – تسخیر کرد.
حجاز در آن دوران بخشی از امپراطوریِ عثمانی بود، و عثمانیها از ۱۵۱۷ تولیتِ اماکنِ مقدسِ مسلمانان در حجاز به خصوص مکه و مدینه را بر عهده داشتند. لذا آنها لشکرکشیِ آلِ سعود به مکه را برنتافتند، و حاکمِ عثمانیِ مصر، محمدعلی پاشا، را برای سرکوبِ آلِ سعود به شبهجزیره گسیل کردند. نیروهای محمدعلی پاشا سعودیها را در نجد و حجاز هزیمت داده و بسیاری از سرانِ سعودی و وهابی را به قاهره و استانبول تبعید کردند. این پایانِ حکومتِ سعودیِ اول بود.
اما سعودیها از پای ننشستند، و در سالِ ۱۸۲۴ دومرتبه به پا خاسته حکومت تشکیل دادند. شهرِ ریاض در نجد از این زمان تبدیل به پایتختِ آلِ سعود شد. حکومتِ سعودیها در این دوره عمدتا به نبرد با دیگر قبایلِ عرب و قدرتمندترینِ آنها یعنی آلِ رشید گذشت. این خاندانِ اخیر پس از نبردهای پیاپی با آلِ سعود در نهایت آنها را شکست داد، که باعث شد سعودیها در سالِ ۱۸۹۳ به کویت – که در آن زمان جزوِ عراقِ عثمانی بود – پناهنده شوند. این پایانِ حکومتِ دومِ سعودی بود.
سومین و آخرین خیزشِ سعودیها برای فتحِ شبهجزیره را عبدالعزیز مشهور به «ابنِ سعود» در سالِ ۱۹۰۱ از همین کویت آغاز کرد. عبدالعزیز ابتدا منطقهی بومیِ سعودیها در نجد را گشود؛ و سپس در طولِ بیش از سه دههی پر فراز و نشیب باقیِ شبهجزیرهی عربستان را به تسخیرِ خود درآورده قبایلِ آن را متحد کرد؛ و در نهایت در ۲۳ سپتامبرِ ۱۹۳۲ پادشاهیِ عربستانِ سعودی را بنیان گذاشت. تمامِ پادشاهانِ بعدیِ عربستان تا به امروز فرزندانِ عبدالعزیز ابن سعود بودهاند.
وهابیت
«وهابیت» بیتردید اصلیترین پیشرانهی ایدئولوژیکِ حکومتِ سعودی در عربستان بوده است. این آیینی است که محمد ابن عبدالوهاب (۱۷۰۳-۱۷۹۲)، عالم و آموزگارِ دینی، در اواخرِ قرنِ هجدهمِ میلادی در نجد بنیان گذاشت. وهابیت که ریشههای تاریخیِ خود را در تعالیمِ احمد ابن حنبل و ابن تیمیه میداند، جنبشی «بازنگرانه» (revisionist)، «پاکدینانه» (puritanical)، و «شمایلشکن» (iconoclastic) است. این آیین که خود را در تقابلِ با «بدعت»های باقیِ شاخههای اسلام قرار میدهد، معتقد به بازگشت به «دورانِ طلاییِ» پیغمبر و خلفای راشدین است که– به اعتقادِ وهابیون– سادگی و بیپیرایگی و ارتباطِ بیشیله پیله با الله اصلِ اسلام بود.
بر همین مبنا، وهابیت جنبشی شمایلشکن است، به این معنی که با انواع و اقسامِ تصاویر و شمایلها و هرگونه آثارِ معماری/ بصریِ مذهبی مخالفتِ بنیادی دارد و آنها را مصداقِ شرک و بتپرستی به حساب میآورد. به همین دلیل بود که وقتی سعودیها حجاز را به تسخیر درآوردند، وهابیون در سالِ ۱۹۲۶ بناها و مقبرههای قبرستانِ بقیعِ مدینه که محلِ دفنِ چهار امامِ شیعیان و تعدادِ زیادی از خویشان و انصارِ پیغمبر است را با خاک یکسان کردند. گفتنی است یکی از کینههای تاریخیِ شیعیان نسبت به وهابیون از همین امر سرچشمه میگیرد. تبدیل شدنِ وهابیت به مذهبِ رسمیِ عربستان پس از به حکومت رسیدنِ آلِ سعود نیز بر آتشِ این دشمنی دمیده است.
نفت
نفت در دورانِ پادشاهیِ ابن سعود در عربستان کشف شد. در اوایلِ دههی ۱۹۳۰ ابن سعود به کمپانیِ «استاندارد اویل» کالیفرنیا امتیازِ جستجو و استخراجِ نفت در عربستان را اعطا کرد. در نهایت نفت در ۱۹۳۸ در الاحسا در مجاورتِ خلیجِ فارس کشف شد. در اواخرِ این دهه چاههایِ نفتِ متعددی در ظهران حفر شدند، و از ۱۹۳۹ صدورِ نفتِ عربستان آغاز شد.
در طولِ جنگِ جهانیِ دوم تولیدِ نفت افزایش یافت، و متفقین عمدهترین خریدارانِ نفتِ عربستان بودند. شرکتِ نفتِ عربی- آمریکایی مشهور به «آرامکو» (ARAMCO) با قرارِ سودِ پنجاه- پنجاه برای دو طرف در این زمان تاسیس شد. شراکتِ عربستان با آمریکا در بهرهبرداری از نفتِ شبهجزیره تا به امروز با فراز و نشیبهایی ادامه داشته است.
سیستمِ پادشاهی
سیستمِ پادشاهی در عربستان بر اساسِ قانونِ «agnatic seniority» عمل میکند. در این سیستم، برادرِ زندهی پادشاه بر پسرش ترجیح دارد. بر این اساس، تا وقتی که برادرانِ پادشاهِ قبلی و فعلی در قیدِ حیات باشند، پسرانِ او یا پسرانِ دیگر برادرانش به سلطنت نمیرسند. البته همیشه به دلایلِ مختلف میتواند استثنائاتی وجود داشته باشد، اما قانونِ کلی همین است. لازم به یادآوی است که مطابقِ این قانون زنها هیچ حقی برای پادشاه شدن ندارند.
چنین برآورد میشود که عبدالعزیز ابن سعود در دوران حیاتش حداقل ۲۲ بار ازدواج کرد. از این ازدواج ۴۵ پسر و بسیاری دختر به وجود آمدند. از زمانِ مرگِ عبدالعزیز در سالِ ۱۹۵۳ تا به امروز، همهی پادشاهانِ عربستانِ سعودی پسرانِ وی و برادرانِ یکدیگر بودهاند. در میانِ این پادشاهان، تنها دو نفر برادرِ کامل بودهاند و باقی برادر ناتنی. آن دو برادر فهد و سلمان بودهاند و از مادری هستند که پسرانش را «هفت سُدَیری» میگویند. هنگامی که عبدالعزیز نجد را تسخیر کرد، برای اینکه جای پای خود را در آن سرزمین محکم کند، همسرانِ فراوانی از خاندانهای متنفذِ نجد اختیار کرد. یکی از آنها حصه دخترِ احمد، از امرای قدرتمندِ قبیلهی سدیری، بود.
پادشاهانِ سعودی
پس از عبدالعزیز ابن سعود (۱۸۷۵-۱۹۵۳) (پادشاه از ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۳)، پسرِ ارشدش سعود (۱۹۰۲-۱۹۶۹) به حکومت رسید. دورهی حکومتِ سعود (۱۹۵۳-۱۹۶۴) دورهی محکم شدنِ پایههای سیاسیِ حکومتِ آلِ سعود و رشدِ اقتصادیِ عربستان بود. در این دوره رابطهی عربستان با ایران– که هر دو ستونهای اعمالِ نفوذِ آمریکا در خاورمیانه بودند– نیز خوب بود و سرانِ دو کشور به طورِ منظم به کشورهای یکدیگر سفر میکردند. با این وجود، سعود توسطِ خاندانِ خود به بیکفایتی متهم شد، که در نهایت به خلعِ وی از سلطنت و تبعیدش از عربستان انجامید.
ورودِ عربستان به مناقشاتِ بینالمللی با به پادشاهی رسیدنِ فیصل (۱۹۰۶-۱۹۷۵) آغاز شد. دورانِ حکومتِ وی (۱۹۶۴-۱۹۷۵) مصادف شد با قدرت گرفتنِ مصرِ ناصری در امورِ کشورهای عربی، و سپس آغازِ دورِ جدیدِ جنگهای اعراب و اسرائیل. در این دوره عربستان و مصر ابتدا بر سرِ مناقشهی یمن رو در روی قرار گرفتند؛ اما سپس در دو جنگِ اعراب و اسرائیل در یک جبهه قرار گرفتند. عربستان گرچه نیروی نظامی به این جنگها نفرستاد، اما با تحریمِ نفتیِ غرب– که عموما حامیِ اسرائیل بود– نقشِ مهمی در مناقشهی اعراب و اسرائیل بازی کرد. گفتنی است ایران در این جنگها بیطرف ماند و تولیدِ نفتاش را نیز افزایش داد. ریشههای آغازِ اختلاف میانِ عربستان و ایران به همین دوره بازمیگردد. فیصل در سالِ ۱۹۷۵ ترور شد.
ملک خالد (۱۹۱۳-۱۹۸۲) که تا به امروز کوتاهترین دورانِ پادشاهیِ سعودی را داشته است (۱۹۷۵-۱۹۸۲) شاهدِ تغییراتِ اساسیِ در حوزهی سیاسی و ژئوپولوتیکِ خاورمیانه بود. در اواخرِ حکومتِ وی بود که مسئلهی شیعیان در عربستان به مشکلی عمده تبدیل شد. پس از انقلابِ ایران در سالِ ۱۹۷۹، شیعیان و بسیاری از نیروهای چپ در قطیف و احسا در شرقِ عربستان با حمایتِ جمهوری اسلامی سر به شورش برداشتند، که به واکنشِ شدیدِ نیروهای امنیتی و نظامیِ عربستان منجر شد. ملک خالد در میانِ شورشِ شیعیان و در آغازِ جنگِ ایران و عراق بود که درگذشت.
میراثِ نبرد با شیعیان و با جمهوری اسلامی اما ماند برای جانشینِ ملک خالد، فهد (۱۹۲۱-۲۰۰۵). در دورانِ پادشاهیِ ملک فهد (۱۹۸۲-۲۰۰۵)، در پیِ فشارهای سیاسی/ نظامیِ جمهوری اسلامی برای «صدورِ انقلاب»، عربستان به عراق و آمریکا نزدیکتر شد. ملک فهد از یک طرف بخشی از هزینههای جنگِ صدام بر ضدِ رژیمِ ایران را بر عهده گرفت؛ و از طرفِ دیگر از آمریکا دعوت کرد نیروهای نظامیاش را در شبهجزیره عربستان مستقر کند. وی بعدها از حملهی اولِ آمریکا به عراق نیز حمایت کرد. اینها همه به حضورِ چشمگیرترِ عربستان در عرصهی سیاسیِ خاورمیانه و به ویژه خلیجِ فارس انجامید.
ملک عبدالله (۱۹۲۴-۲۰۰۵) که پس از سکتهی ملک فهد در ۱۹۹۵ در جایگاهِ نایبالسلطنه در حقیقت همهکارهی حکومتِ سعودی بود، در طولِ دورانِ دهسالهی پادشاهیاش (۲۰۰۵-۲۰۱۵) تلاش کرد مسیرِ مدارا با جمهوری اسلامی در خارج و راهِ اصلاحات در داخل را پیش بگیرد. با این وجود، سعودیستیزیِ آشکارِ رژیمِ ولایتِ فقیه باعث شد تلاشهای ملک عبدالله برای مصالحه ناکام بماند، و او در نهایت در میانِ آشوبِ سیاسی بینِ جمهوری اسلامی و حکومتِ سعودی روی در نقابِ خاک کشید.
آخرین پادشاهِ سعودی تا به امروز، ملک سلمان (متولد ۱۹۳۵)، از زمانِ به حکومت رسیدن شیوهای تهاجمی نسبت به جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است. کوتاه نیامدنِ عربستان در بابِ غائلهی سوریه، ارسالِ نیروهای نظامی به یمن، تحتِ فشار گذاشتنِ حزبالله، و عقدِ قراردادِ تسلیحاتیِ چند میلیارد دلاری با آمریکا در همین راستا بوده است. ولیعهدِ وی، محمد ابن سلمان (متولدِ ۱۹۸۵)، نیز نشان داده از مواضعِ عربستان کوتاه نخواهد آمد. او که دومین نوهی عبدالعزیز ابن سعود است که به ولایتعهدیِ عربستان رسیده، هنگامی که به سلطنت برسد اولین پادشاه از نسلِ سومِ سعودیها خواهد بود.
طایفه آلِ سعود در اصل پیشینه یهودی دارند، و از همان صدر اسلام با طایفه بنی هاشم رقابت ( و بعد دشمنی ) داشتند و هنوز دارند، اگر به اسامی بالا دقت کنید تفاوت دیدگاهی آنها را با سایر مسلمانان میتوان دید.
بر خلافِ آنچه دوستی اشاره کردند، کسره و فتحه گذاشتن ربطی به «نیمفاصله» ندارد. نیمفاصله مربوط به مواقعی است که «ی» به حروفِ غیرِصدادار میچسبد، یا مواردی از این دست. اما هرچه به هم ربط دارد را نمیشود با نیمفاصله به هم چسباند. در آن صورت باید تمام یا اکثرِ متن را به هم چسباند، که منجر خواهد شد به در هم ریختنِ متن. در هر صورت، رسمالخط عموما امری سلیقهای است. امیدوارم در محتوای مقاله مشکلی وجود نداشته باشد.
سپاس از دوستانی که به آیینِ نگارشِ مقاله توجه نشان دادند. خدمتِ این دوستان عرض کنم که خطِ فارسیِ مدرن که تطوریافتهٔ خطِ آرامیِ باستانی است خطی عموما غیرِآوایی است، یعنی عموما اَصوات را مشخص نمیکند. به همین دلیل هم پیشینیانِ ما در ابتدای دورانِ مدرن علائمِ صوتی را از طریقِ -َ-ِ-ُ مشخص کردند. برخی ترجیح میدهند از این علائم استفاده نکنند، اما ترجیحِ من این است که عموما استفاده کنم.
بکار بردن قواعد نگارشی هم حد و حدودی دارد
اینهمه حرکت کسره بخاطر چیه؟!
اگر از «نیم فاصله» در کلمات ترکیبی استفاده کنید، دیگر نیازی به اینهمه استفاده از حرکت « ــــِــ » نیست (مثل اسم خودتان). ضمنا در پاراگراف یک، «شبهجزیره عربستان» و در دومی «شبهجزیرهی عربستان» نوشتید. [با نوشتن دومی به صورت شبهجزیره ِ عربستان» دیگر نیازی به این حشونگاری نیست]
مقاله بسیار مفید و اگاهی دهنده بود، با تشکر
یکی از آنها حصه (؟ حفصه؟) دختر احمد از امرای قدرتمند قبیله سدیری بود.//
اصلا متوجه علت حرکتگذاری تیتر مقاله نمی شوم. مگر در خواندنش ابهامی هست؟
ادمی که خودش بخواب بزنه ، یا کوچه ی علی چپ ،با لگد بزنی تو سرش بیدار نمیشه ،