رضا پرچیزاده – از ابتدای دوران مدرن، گفتمان ملی ایران مدام میان غربگرایی و شرقگرایی در نوسان بوده. دلیل این نوسان موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیک خاص ایران است. ایران تقریبا در مرکز خشکیهای جهان قرار دارد، و بدین ترتیب چهارراه برخورد تمدنهاست. چنانکه در درازنای تاریخ طولانی ایران فرهنگ و سیاست این سرزمین را اقوام مختلفی که در آن ساکن شدهاند شکل دادهاند، در دوران مدرن نیز سیاست و فرهنگ ایران به میزان زیادی تحت تاثیر دو گرایش عمدهی شرقی و غربی بوده است.
روسیه همسایه شمالی مستقیم ایران است و از زمان قدرت گرفتن در قرن هجدهم مدام متعرض ایران بوده. روسیه یک ابرقدرت امپریالیستی بوده و هست، که امپریالیسم آن بر خلاف رقیب تاریخیاش بریتانیا در ایران لزوما فقط در امتیاز گرفتن خلاصه نمیشد، بلکه اصولا به دنبال توسعهی ارضی بود، که باعث میشد بر اراضی قربانیانش از جمله ایران دست بیندازد. ایران برای اینکه از شر روسیه نجات پیدا کند یا حداقل تاثیرش را کم کند همیشه در طول تاریخ مدرناش به سمت غرب گرایش داشته و از غرب کمک خواسته. اما شگفت اینجاست که تقریبا هیچ وقت بطور صریح و واضح حاضر نشده به لزوم غربگرایی اعتراف کند. نتیجهاش آشفتگی فرهنگی/ سیاسی امروز ایران است.
ایران اولین بار در برخورد با روسیه تزاری در دوران فتحعلیشاه بود که بطور جدی متوجه ضعف سیاسی و نظامی خود شد. بر همین مبنا بود که عباس میرزا تلاش کرد علم و دیسیپلین غربی را به جامعه تزریق کند. حکایت مستشار فرانسوی و انگلیسی استخدام کردن عباس میرزا برای آموزش نظامیان ایران و دانشجو فرستادن وی به اروپا برای کسب علم مشهور است. اما از آن مهمتر شاید اهداف فرهنگی عباس میرزا باشد که معمولا خیلی کم به آن پرداخته شده. عباس میرزا معتقد بود نشست و برخاست کردن ایرانیان با اروپاییان باعث پیشرفت فرهنگی آنها میشود. به همین دلیل هم مدام به دنبال ایجاد ارتباط عام با اروپا بود، و دوست داشت اروپاییان به ایران رفت و آمد و حتی مهاجرت کنند. او چنان به این موضوع اعتقاد داشت که حتی از میرزا صالح شیرازی خواست در لندن برای مهاجرت اروپاییها به ایران تبلیغ کند.
این رویه در دوران قائممقام فراهانی و امیرکبیر که هر دو به ترتیبی پروردهی مکتب عباس میرزا بودند ادامه یافت. مدرسه دارالفنون که امیرکبیر بنیان گذاشت در حقیقت ادامه و گسترش کار عباس میرزا برای وارد کردن فرهنگ غرب به ایران بود. در این مدرسه، در کنار برخی رشتههای علمی، بسیاری رشتههای علوم انسانی معاصر نیز تدریس میشد؛ و میتوان گفت که تمرکز اصلی دارالفنون بر علوم انسانی بود. بسیاری از مشروطهخواهان و سران مشروطه از آموزشهای دارالفنون درآمدند از جمله صنیعالدوله رئیس مجلس شورای ملی اول، احتشامالسلطنه رئیس مجلس شورای ملی دوم، و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل روزنامهنگار مشهور مشروطهخواه که به دستور محمدعلیشاه در باغشاه اعدام شد. میرزا ملکم خان از متفکران مشهور پیشامشروطه و از پیروان و دستپروردههای امیرکبیر و مکتب دارالفنون بود. فراموشخانه را که بنیان گذاشت برای ترویج تفکرات عصر خرد اروپایی و اومانیسم و لیبرالیسم بود.
اینها همه در نهایت به انقلاب مشروطه و مجلس و عدالتخانه خواستن انجامید. در جریان مشروطه گرایش به غرب در میان دموکراسیخواهان ایران ادامه یافت و رشد کرد. واقعه تحصن بیست روزهی هزاران نفر اهالی تهران در سفارت انگلیس که به صدور فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه انجامید نمونه روشن آن است. انگلیس در این جریان البته به دنبال منافع خودش بود، و قصد داشت در برابر نفوذ روسیه در دربار قاجار یک نیروی هوادار یا نزدیک به غرب ایجاد کند. اما با این کارش به پیشرفت ایران کمک شایانی کرد. پس از مشروطه ایران تبدیل شد به یکی از معدود کشورهای جهان که قانون اساسی مدون و نسبتا دموکراتیک داشت. آن قانون با تمام کمبودها و اشکالاتی که داشت هنوز هم از قانون اساسی بسیاری کشورها مدرنتر است، و از قانون اساسی فعلی ایران بسیار بسیار بیشتر.
در مقابل، روسیه در ایران همیشه در سمت استبداد بوده و هنوز هم هست. مجلس مشروطه را کلنل لیاخوف روسی سردستهی فوج قزاق محمدعلیشاه به توپ بست. روسیه چون در جنگ سال ۱۹۰۵ از ژاپن شکست خورده بود و این قضیه بر ایرانیان تاثیر گذاشته بود و روسها را نگران کاهش نفوذشان در ایران کرده بود برای سرکوب مشروطهخواهان و غربگرایی در ایران بیتابی میکرد. استبداد محمدعلیشاهی و دشمنی اسلامگرایان با مشروطه هم بهانه لازم را به دست روسیه داد. پس مشروطهخواهان مجبور شدند باز به غرب متوسل شوند. هر که توانست جانش را بردارد و فرار کند رفت و به اروپا پناهنده شد. حکیمالملک، دهخدا و تقیزاده به فرانسه و انگلیس پناهنده شدند. هیچ کدامشان به روسیه پناهنده نشد. بعدها فتح تهران با چراغ سبز و با حمایت ضمنی انگلیس انجام شد. در اخبار هست که سرداراسعد بختیاری که در آن زمان در فرانسه بود، قبل از آنکه به ایران بازگردد تا انقلاب مشروطه را رهبری کند به لندن رفت و با وزارت خارجه انگلیس رایزنی کرد.
پس میبینیم که «غربگرایی» به عنوان یک گفتمان سیاسی- فرهنگی در حقیقت قدیمیترین و ریشهدارترین گفتمان در ایران عصر مدرن است. اگر در یکی دو قرن اخیر هم اثر مثبتی در حیات جمعی ایرانیان پدید آمده از صدقهی سر همین غربگرایی بوده که به قانون اساسی مترقی مشروطه و مجلس و عدالتخانه انجامید. اینها گرچه پس از انقلاب مشروطه عموما مغفول ماند، اما همه زیربنای دموکراسی است و پس از سقوط رژیم ولایت فقیه میتواند نقطهی آغاز مناسبی برای توسعهی سیاسی و فرهنگی ایران باشد. به این ترتیب اینکه امروز برخی به اصطلاح متجددین که خودشان دستپرودهی مکتب مشروطه هستند به «غربگرایی» میتازند و آن را به صورت دشنام و ناسزا به کار میبرند از آن تناقضها و آسیبهای فکری و فرهنگی است که باید آن را بطور عمقی بررسی و واکاوی کرد. اگر اسلامگرایان و کمونیستها این حرفها را بزنند جای تعجب ندارد. آنها با فرهنگ غرب مشکل ایدئولوژیک دارند، و اصولا با دموکراسی دشمناند. ولی این متجددین دیگر چرا؟ این خودش از طنزهای تلخ روزگار است.
دوست دارم این مبحث را با نقل قولی از کسروی خاتمه بدهم که ترجمان همین نکاتی است که تلاش کردم در این مقاله بیان کنم. کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» مینویسد: «اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعه است آگاهی درست نمیداشتند. مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند.»
این «در میان درماندن» که کسروی میگوید را ما باید یک بار برای همیشه تکلیفاش را معلوم کنیم. اسلامگرایان و روسگرایان، پس از صد و چند سال کشمکش و زد و خورد با غربگرایان، بالاخره موفق شدند در قالب رژیم ولایت فقیه ایران را به دامان شرق بیندازند. نتیجهاش همین فجایعی است که در طول چهل سال شاهد آن بوده و هستیم، که نه تنها برای ایران «استقلال» و «آزادی» نداشته که مملکت را در معرض تجزیه و نابودی کامل قرار داده. شرقگرایی به قول معروف «اگر هوس است یک بار بس است!» ایران باید به مسیر غربگرایی و به خانواده کشورهای دموکراتیک بازگردد. برای دست یافتن به این مهم ایرانیان باید معاشقهی خجالتی با غرب را کنار بگذارند و بطور جدی و بیرودربایستی برای بازگرداندن ایران به آغوش کشورهای دموکراتیک تلاش کنند.
غربگرایی چیز خوبی است. بهتر از شرق گرایی است. صنعت و فن آوری و علم و دانش در اختیار غربیهاست نه شرق.
آقای پرچی زاده ممنون از گفتار زیبای احمد کسروی در مورد مشروطیت که می گوید علما حاضر در جنبش چیزی از مشروطه نمی دانستند مدت هاست فکر می کنم بسیاری دیگر از سران نهضت هم چیزی نمی دانستند.
اما میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل که جانشین باب بود در قبرس نتوانست از حمایت روسیه برخوردار شود لذا برادرش میرزا حسینعلی نوری،بهالله که در حیفا مورد موفق شد و ازلی ها بازی را به بهایی ها باختند. زمان محمدرضا شاه تلاش شد که قدرت حوزه نجف را به قم منتقل کنند اما حائری یزدی که بنیانگذار حوزه قم بود، خودش یک حقوق بگیر انگلیس بود
آقای خشایار عزیز، ما چه خوشمان بیاید یا نیاید، متاسفانه رهبران تشیع از زمانی که آخوندها را در زمان صفویه از جبل عامل لبنان به ایران آوردند تا کنون توسط بریتانیا کنترل می شده اند. در آن زمان انگلیسی ها به دلیل رقابتی که پرتقالی ها در جنوب ایران داشتند، آخوندها را به ایران آوردند و برای عمان یک امامی ساختند( که هنوز نوادگانش،سلطان قابوس، بدون هیچ مشکلی حکومت می کند). روس ها وقتی بعد از فتواهای ضد روسی علمای شیعه در مواقع اختلاف با انگلیسی ها، این نقطه ضعف ایرانی ها را شناختند حوزه علمیه کربلا (بابیون)را کنترل می کردند، در مقابل انگلیسی ها حوزه علمیه نجف(اصولیون) را.
آقای خشایار عزیز، تا قبل از گردهمایی دردشت و سخنرانی قره العین بابیان در آن دوره با بهاییان متفاوت بودند. در آن دوره به جز آذربایجان تقریبا در بقیه نقاط ایران اکثریت جمعیت طرفدار بابی ها شده بودند که از حوزه کربلا هدایت می شدند. اصولی ها دو اصل امامت و عدل را به اصول دین اسلام اضافه کرده بودند ولی بابیان دو اصل امامت و باب را. بعدا که بین بابیان اختلاف افتاد آن برادر محترم که در قبرس بود توسط روس ها به دلیل انقلاب روسیه مورد حمایت قرار نگرفت و محو شد ولی برادر دیگرش بهااله که به حیفا رفته بود مورد حمایت انگلیس قرار گرفت و موفق شد
آقای محمد رامین. من از آقای پرچی زاده سوالم پرسیدم
حرفهای ملاها را در باره بابیها تکرار کردن درست نیست. در کجا نوشته که آنها از روسها پول میگرفتند. انها با شیعه گری بریدند.
اگر اینگونه بوده چرا باید برای عقیده انقلابیشان کشته میشدند؟
لطفاً به منابع تاریخی مراجعه کنید که نه بوسیله ملاها و نه شیعیان متعصب نوشته شدهاند.
برای اینکه عرق اسلامیان هم به جوش نیاید مینویسم که من نه بابی و نه بهایی هستم. فقط میدانم که اگر الان هزار نفر مثل بابیان آنزمان داشتیم، ایران مدتها پیش از شر ملاها آزاد شده بود.
مقاله جالب و متفاوتی بود. باید توجه داشت که امیرکبیر که همراه با برادر زن شانزده ساله اش، ناصرالدین شاه از تبریز به تهران رفت، یک اصولی بود (گروهی که پیرو حوزه نجف بودند که خرج شان را انگلیس می داد). او به شدت دشمن بابی ها بود که پیرو حوزه کربلا بودند و از روسیه مواجب می گرفتند. او بابی ها را با خشونت و بی رحمی تمام قتل عام و کشتار کرد
ایران اینده باید براى پیشرفت و توسعه به سمت غرب گرائى حرکت کند و با ریشه هـاى ایران گرایانه البته به حالت مدرن ان وهـمراه با نهـاد پادشاهـى مثل کشور ژاپن تا بتواند از دوره کشاورزى خارج شده و به دوره صنعتى شدن برسد
دو سوال از آقای پرچی زاده،
چرا این مقاله بیشتر عکس دارد تا نوشته؟
میدانید که امیر کبیر در قتل عام معتقدان و طرفدارن جنبش باب قساوت، بیرحمی و خونریزی مشابهای را نشان داد که آخوندهای امروز در سرکوب تظاهرات ضد نظام نشان میدهند؟ چه چیزی از آن با معیارها و تمدن غرب همگون است؟
وقتی به ظاهر بنای ساختمان فعلی مجلس در ضلع غربی میدان بهارستان نگاه میکنیم دو مورد جلب توجه میکند .
اول ساختمان جدید احداث شده است که جلسات کنونی مجلس در ان بر گزار میگردد. این ساختمان با الگو گرفتن از اهرام ثلاثه مصر طراحی و ساخته شده است .نماد قانون گذاری کشور در زیر شکل هرم فرعون بر پا میگردد.؟!
دومین مورد دو شیرشمشیر به دست که در گذشته بر سردر ورودی ساختمان مجلس نصب شده بوده که اکنون انها از محلشان برداشته شده و در محوطه داخلی پشت درب ورودی بر روی زمین گذاشته شده اند .
بیاد میاورم در قبل از انقلاب ۵۷ را که محمد رضا شاه پهلوی در ایام محرم و در روز عاشورا به مسجد سپهسالار که در ضلع جنوبی مجلس قرار دارد ، برای شنیدن روضه ملای حکومتی فلسفی حضور میافت !!!