الاهه بقراط – شاید پرویز دستمالچی جزو نادر نویسندگان و پژوهشگرانی باشد که تا این اندازه وقت صرف مطالعه و بررسی افکار متکی بر «اسلام سیاسی» کرده است. افکاری که نقش تعیینکننده در جامعهی به اصطلاح روشنفکری ایران قرن بیستم داشتند و در کنار «حکومت اسلامی» روحالله خمینی، سرنوشت یک انقلاب و یک نظام قرون وسطایی را به همراه زندگی چند نسل رقم زدهاند. افکاری که «چپ» و «راست» و کمونیسم و لیبرالیسم نیز هنوز به زهر آن آلودهاند.
- کتابگزاری
- دشمنان آزادی؛ علی شریعتی (سرچشمه فیض روشنفکران دینی) چه میگوید، چه میخواهد؟
- پرویز دستمالچی
- نشر گردون؛ بهار ۱۳۹۷ (۲۰۱۸)؛ برلین
همانگونه که خود دستمالچی به جای «پیشگفتار» آورده، سخنان امثال علی شریعتی در آنچه فکر میکردند و میفهمیدند و میخواستند، به اندازهای روشن و گویاست که جای شگفتی است که چگونه مخاطبانش در گذشته و پیروان و دوستدارانش امروز در میان «روشنفکران دینی» و «نواندیشان دینی» و «ملی- مذهبی»ها آن را درک نکرده و یا خود را به کوچهی «علی چپ» میزنند!
پرویز دستمالچی در «دشمنان آزادی» برخی آثار علی شریعتی را که در میان طرفدارانش معروف هستند مورد کند و کاو قرار میدهد و افکار مرتجع وی را نه بر اساس منابع ثانویه بلکه بنا به گفتههای خود شریعتی در سخنرانیها و نوشتههایش به نمایش میگذارد. دستمالچی از علی شریعتی به عنوان «یکی از نظریهپردازان اصلی انقلاب اسلامی» نام میبرد که «بسیاری از روشنفکران دینی معمم یا مکلا هنوز و همچنان به اندیشهها و نظرات او استناد میکنند و او را «سرچشمه فیض» خود میدانند.»
هم از این رو نویسنده رنج خواندن آثار شریعتی را بر خود هموار کرده تا نشان دهد که افکار این «سرچشمه فیض» در چه گنداب ضدانسانی و فاشیستی سیر میکرده و به دنبال کدام جامعهی آرمانی بوده که همه در آن نه شهروندان مستقل و منفرد و مختار بلکه گوسپندانی باید باشند به نام «امت» که توسط چوپانی به نام «امام» در «جهت امامت» هدایت میشوند.
«دشمنان آزادی» کتابی است که خواندنش را برای شناخت جامعهی سیاسی ایران و «نخبگان» تقلبی و جعلی که توسط انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن به ایران تحمیل شدهاند، نباید از دست داد.
در یک ایران مدرن و امروزی، هیچکدام از این «نخبگان» که فلهای در رسانههای مختلف داخل و خارج کشور حضور دارند و بدون توجه به نقش مخرب افکار و اعمال خود همچنان برای نسلهای امروز و آیندهی ایران نسخه میپیچند، نقشی و حضوری نمیتوانستند داشته باشند.
هراس بزرگ این «نخبگانِ» از هر تغییر و تحول در ایران، از دست دادن نقش کاربری خودشان است! آنها زاییدهی شرایط سرکوب اندیشه و افکار متنوع و پویا و خلاق در ایران هستند. آنها «پادشاهان یک چشم» در کشوری هستند که حکومت چشم ساکنانش را به میل داغ کشیده است.
اینها نه اندیشمند و متفکر بلکه درست مانند «سرچشمه فیضشان، یک مشت افراد متوهم هستند که بیان نظراتشان در محافل علمی و فکری کشورهای پیشرفته بیشتر سبب خنده و تمسخر در میان متفکران میشود و اگر محاسبات سیاسی و اقتصادی نمیبود، محافل معین هرگز فرش قرمز برای آنها در «اندیشکده»ها و دانشگاههای خود پهن نمیکردند.
تفرعن و خودبزرگبینی در آثار علی شریعتی نیز موج میزند. وی خود را «مسیح قرن بیستم» میپنداشت و حتی در نامهای به همسرش از این «راز» پرده بر میدارد که در زندان «خدا را به چشم دیده است» که دستهایش را بر شانهی وی قرار داده! هر عقل سالمی چنین فردی را به یک روانکاو معرفی میکند. اما در ایران اینها به «نخبگان»ی تبدیل شدند که مبانی فکریشان هنوز سرکوب و جنایت میکند. اگر دولتها و سیاست جوامع غربی به این افراد اقبال نشان میدهند، به دلیل منافع سیاسی و اقتصادی است و نه از این رو که افکار آنها را جدی میگیرند. این افکار را اروپا و بشریت در قرون وسطا پشت سر گذاشت!
هر آنچه در «دشمنان آزادی» آمده مستند به آثار و سخنان خود علی شریعتی است با ذکر منبع و مأخذ. پس از شرح مستند چگونگی تحصیل و «دکترا» گرفتن از سوربن، دستمالچی بطور مستند نشان میدهد که «از معلم شهید دکتر علی شریعتی» نه دکترایش درست است و نه شهادتش!
افکار و آثار علی شریعتی مانیفستی علیه علم و آزادی
دستمالچی مینویسد:«شریعتی آشکارا تحت تأثیر اندیشههای «چپ» (مارکسیست- لنینیستی) است و تلاش میکند به آن محتوا و شکلی اسلامی- شیعه دهد. «تساوی در مصرف» را به جای «از هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش» مینشاند و جبر الهی را به جای «جبریت تاریخ» (ماتریالیسم تاریخی)».
علی شریعتی درست مانند روحالله خمینی در آثارش فریاد میزند که چیست و کیست؛ مخاطبان و مؤمنانشان اما کر و کور بوده و هستند: «… این نسل ملتهب، هرگز خواهان آن نیست که اسلام، به یاری قوانین علمی و یا اختراعات و اکتشافات اروپا و آمریکا توجیه شود… اساسا از هر چه به نام تکنیک و تکنولوژی و فلسفه و علوم جدید است شدیدا نفرت دارد، چه این همه را آلت قتاله خویش مییابد… من و همه کسانی که در این خط مشی راه میسپارند بیش از آنچه از ارتجاع و کهنگی بیزاریم، از تجددمآبی و تشبه به فرهنگ و تمدن و حتی خط مشی علم و هنر و ادب و فلسفه و سیاست و صنعت حاکم بر جهان امروز، بیزاری توأم با دشمنی و کینه داریم… ما نیازی به رنگآمیزی تجددمآبانه اسلام نداریم…»
علی شریعتی مانند عنوان «روشنفکران دینی» و «ملی- مذهبی» حامل یک ملغمهی فکریست که از یک سو به تصمیم «شخص اعلیحضرت همایونی» برای «تحولات عینی و ریشهای اجتماعی» اعتقاد دارد و از سوی دیگر تبلیغ «جهاد» میکند! در تکمیل این ملغمهی ذهنی، او عضو «نهضت خداپرستان سوسیالیست» هم میشود و علیه «دیکتاتوری پهلوی» مبارزه میکند و میشود از بنیانگذاران «نهضت آزادی ایران». او با وجود ادعای «ممنوعالقلم» بودن با دهها اسم مستعار که بیشترشان مزین به «علی» و «محمد» بودند قلم میزد. دستمالچی در همین زمینه مینویسد: «شریعتی با اندیشههای «تخیلی»- سوسیالیستی خود از جامعه امت- امامتی، یکی از پایهگذاران اسلام سیاسی- ایدئولوژیک و جنبشهای بنیادگرای اسلامی شد… مردی که میخواست با «مکتب واسطه»، یعنی بدیلی بهتر و عالیتر در برابر دو نظام کاپیتالیسم و کمونیسم بایستد و آنچه حاصل شد، بدیهای هر دو را یکجا گرفت.»
و از حق و انصاف نباید گذشت که هم خمینی و هم شریعتی با صراحت میگفتند که چه میخواهند و خمینی وقتی فرصت در اختیارش قرار گرفت به افکارش عمل نیز کرد؛ خامنهای نیز همان راه را میرود و معلوم نیست دلیل «مخالفت» برخی «روشنفکران دینی» و «مسلمانان نواندیش» و «ملی- مذهبی»ها با خامنهای که ادامهدهندهی راه خمینی و هر دو پیادهکنندگان نظرات و سخنان علی شریعتی هستند، در چیست! آیا افکار این نوع «روشنفکران» ملغمهای در ملغمه نیست که شریعتی به صراحت آن را رد میکند؟! تعریف شریعتی از اسلام که برخی مریدان و دوستدارانش سعی میکنند آن را همساز و همراه دمکراسی و پیشرفت و حقوق بشر نشان دهند، آنقدر روشن است که هیچ تعبیر و تفسیری نمیپذیرد. این سخنان از یک فرد ضداسلام نیست بلکه حرفهای «سرچشمهی فیض» برخی از مؤمنانی است که خود را «روشنفکر» و «نواندیش» و «ملی» میخوانند ولی در عمل و در برنگاههای تصمیمگیری همواره «پسوند» مذهبیشان بر همهی این عناوین میچربد. شریعتی میگوید: «عجبا! اسلام صلح نیست، اسلام جنگ است. نباید از اتهام کشیشها و استعمارگران و شبهروشنفکران کاردستی آنها ترسید و جا زد. با بزک کردن و امروزی وانمود کردن اسلام کاری از پیش نمیرود، حقیقت را باید آنچنان که هست شناخت، نه آنچنانکه میپسندند… اسلام تنها مذهبی است که فقط به موعظه و پند و اندرز نمیپردازد بلکه خود برای تحقق کلمه، شمشیر میکشد. اگر بخواهند از پیغمبر اسلام مجسمهای بریزند باید در یک دستش کتاب باشد و در دست دیگرش شمشیر…»
اینها روح و بنیاد فکری علی شریعتی است که خودش هزاران صفحه برای اثبات آنها گفته و نوشته است. اوست که نوشته: ابوعلی سینا «اگر شعوری نداشت، بهتر بود…»، «اگر هنر نداشتیم بهتر بود…»، «عامل استحمار در زمان بنیعباس علم است، تمدن است، هنر و ادبیات است و تحقیق…»، اوست که گفته: «علم به خودآگاهی انسانی و خودآگاهی اجتماعی صدمه میزند…» اوست که معتقد است: «امت جامعهای است از افراد انسانی که همفکر، همعقیده، هممذهب و همراهند، نهتنها در اندیشه مشترکند، که در عمل نیز اشتراک دارند… افراد یک امت یکگونه میاندیشند و ایمانی همسان دارند و در عین حال در یک رهبری مشترک اجتماعی، تعهد دارند که به سوی تکامل حرکت کنند… آدم مسلمان است که دشمنیاش به خاطر دین است…»
نهایت اینکه برای یک انسان عاقل و خردگرا و مدرن، اعتقاد داشتن به افکار علی شریعتی و همفکر او بودن سبب بسی شرمندگی و سرافکندگی است چه رسد به اینکه وی را مرشد و راهنما و رهبر فکری خود دانست! مگر اینکه یکی از گوسپندان مورد نظر شریعتی بود که به دنبال گله و طویلهی خود میگردد! اینها عبارات شریعتی درباره موقعیت انسان است! شریعتی انسان را با گوسپند مقایسه کرده که به دنبال طویلهی خود میگردد و باید او را به «راه امامت» هدایت کرد. او انتظار دارد که مخاطبانش از گوسپندان بیاموزند! برخی سخنان وی بیشتر به طنز و جوک شباهت دارند از جمله وقتی مدعی میشود که «الان حیواناتی را میبینیم که بهقدری هوشیارانه مقدماتی میچینند تا به نتیجه برسند که سقراط و افلاطون هم به گردشان نمیرسند»!
«راه امت» با «رهبری امام» در «جهت امامت»
اگر از خود علی شریعتی وام بگیریم، شریعتی مخاطبانش را «استحمار» میکند. او هیچکدام از دستاوردهای جامعه بشری را «پیشرفت» نمیداند بلکه «پسرفت» به ۱۴۰۰ سال پیش را تعالی انسان میشمارد. انسان در «فرد» و «افراد» برای او معنایی ندارد بلکه «امت» مهم است که باید گوسپندوار به دنبال یک «امام» در «جهت امامت» به راه بیافتد. گوسپندانی که معلوم نیست در میان این همه دین و مذهب و ایدئولوژی چرا باید به دنبال اسلامِ شیعهی جعفری اثنیعشری که تنها درصد کوچکی از مسلمانان جهان و انگشتشماری از جمعیت جهان به آن اعتقاد دارند، بروند!
اگر هم نخواهیم از سوی دیگران حرف بزنیم، به عنوان یک فرد اصلا نمیتوان عقل خود را به این موضوع کاهش داد که چرا در قرن بیستم و بیست و یکم میبایست بر اساس دانستنیها و تجربههای محدود و افکار محدودتر کسانی زندگی کرد که ۱۴۰۰ سال پیش در زمان و مکان بسیار محدودی زندگی میکردهاند و از قرنها زندگی جامعه بشری که در سراسر جهان پس از آنها روی داده هیچ اطلاعی نداشتهاند! این پرسش درباره همه متفکران صدق میکند؛ از افلاطون و ارسطو تا کانت و هگل و مارکس و دیگران! همه آنها با طرح مسائل بنیادی بشر، اما، متفکران دوران خود بودند، و نه امروز! چه برسد به کسانی که نه تنها فکری ارائه نکردهاند بلکه اصلا قلم بطلان بر فکر کردن کشیده و «حرفهای» خود را به جای «فکر کردن» همگان قرار دادهاند!
پرویز دستمالچی در «دشمنان آزادی» با استناد به نوشتههای شریعتی نشان میدهد که این هم که چنین تصور و یا تبلیغ میشود که علی شریعتی با دستگاه روحانیت مخالفت داشته، دروغی بیش نیست. گذشته از آنکه خود شریعتی از نظر فکری یک ملای به تمام معناست، اساسا کسی که منادی «امام» و «امامت» و «امت» است نمیتواند با روحانیت و ملایان مخالف باشد چرا که دست کم به دنبال یک «ملا» و «روحانی» که «امام» بشود میگردد! شریعتی آن روحانیتی را قبول نداشت که از یک سو به نظر وی «درباری» و «غیرمبارز» بودند و از سوی دیگر ، به هر دلیلی، از جمله منافع دستگاه دین و روحانیت، قائل به دخالت دین و ملایان در حکومت نبوده و نیستند؛ یعنی برای «رهبری» یک «امام» بر جامعه تلاش نمیکنند.
درواقع جمهوری اسلامی در ایران همان است که شریعتی میخواسته. اماماش هم بر اساس نظریات وی از طریق «انقلاب» تعیین شد: «انقلاب عمل اکثریت مردم است برعلیه اقلیتی ضدمردم»! چیزی که در سال ۵۷ اتفاق افتاد.
نظرات علی شریعتی آنقدر سست و بیپایه و شعاری و توخالی است که قادر نیست حتی به پرسشهای ساده نیز پاسخهای مستدل بدهد. مثلا اینکه امامانی که شریعتی راه آنها را تبلیغ میکند، در همان زمان که هم جمعیت کمتر بود و هم دانش و آگاهی و توقع بسیار کمتر، چرا نتوانستند جامعه مورد ادعای خودشان را در همان محدودهی کوچک محل زندگی خود تشکیل دهند؟! هم مردم بیسواد بودند، هم تکنولوژی در کار نبود و هم امامان ظاهرا «اصیل» بودند! نه اینکه ساخته و پرداخته «دشمنان» بوده و با جت مخصوص حمل و نقل شده باشند! چرا با این امامان غیراصیل و تقلبی که ادعای ادامهی راه صدر اسلام را پس از ۱۴۰۰ سال دارند، این جمعیت با سواد و مبتکر و متوقع که از اقوام و عقاید متنوع هستند باید به راه «امام شیعهی جعفری اثنی عشری» بروند؟! که چه بشود؟! این مدعیان «امام» و «امت» و «امامت» نه «پشت» بلکه «هفتاد پشت» بعد از آن امامان هستند! و دست بر قضا، ناکامی سهمگین و خونبار جمهوری اسلامی اثبات غلط بودن «اندیشه»های شریعتی و مشابهان او در تجربهی عملی و تاریخی است. شکستِ آن «امامان اصیل» که در دوران خویش ناکام ماندند به جای خود!
پرسشهایی نیز میتوان با «روشنفکران دینی» و «مسلمانان نواندیش» و «ملی- مذهبی»ها مطرح کرد که شاید مدعی شوند همه نظرات شریعتی را قبول ندارند (کدامها را؟!) و عکس شریعتی را فقط بطور نمادین زینت در و دیوار خانه و دفتر خود میکنند.
آیا «روشنفکران دینی» و «مسلمانان نواندیش» معتقدند که دین و اعتقادات مذهبی یک موضوع شخصی و خصوصی است یا نه؟
آیا به جدایی دین و دولت باور دارند و برای آن تلاش میکنند؟ در این صورت چه لزومی دارد دین و مذهب خود را چون لکهی مهر نماز بر پیشانی خودشان و گروهشان داغ بزنند؟!
آیا یک «روشنفکر دینی» که ستایشگر علی شریعتی است، انقلابی است یا اصلاحطلب؟!
آیا انقلاب ۵۷ را تایید میکند؟ پس چه اصلاحطلبی است؟!
آیا انقلاب در شرایط فعلی را رد میکند؟! پس چرا انقلاب ۵۷ را تایید میکند؟!
باری، اگر جمهوری اسلامی را در کشورمان نمیداشتیم و چنین تجربه تلخی را از سر نمیگذراندیم، شاید پرویز دستمالچی به عنوان نویسندهی کتاب «دشمنان آزادی» هرگز به فکر خواندن آثار شریعتی و مشابهانش نمیافتاد. اما تفکر شریعتی ایدئولوژی راهنمای این نظام است. تفکر و نظامی که با جنایات خود سرنوشتها رقم زده است. سرنوشت یک ملت و مملکت هنوز پس از چهل سال در دست آن است.
از همین رو، باید به کسانی که شریعتی را «سرچشمهی فیض» خود میدانند یادآوری کرد که این «سرچشمهی فیض» گندابی است ساکت و راکد و تکرنگ و تکصدا و تکجهت متکی بر امام و امت و امامت!
چنین سرچشمهای هیچ مؤمن و متدینی را «روشنفکر» و «نواندیش» نمیکند! «فیض» علی شریعتی آلوده به نفرت و نخوتِ دو ارتجاع سرخ و سیاه است که مانند کلیسای قرون وسطا و بلوک شرق قرن بیستم به بنبست و شکست رسیده است. اگر ارتجاع سیاه و ارتجاع سرخ به تنهایی فجایع آفریدند و سرانجام نتوانستند راه به جایی ببرند، ملغمهی آنها با ارتکاب فجایع بیشتر قطعا ناکامتر از هر دو باقی خواهد ماند.
اقای دستمالچی خوشحالم که شما هم به همان نتایج محمد رضا شاه فقید رسیدید او هم در پانزده خرداد سال ١٣۴٢ همین کلمات را به کار برد ولی کسی گوش شنوا نداشت به خصوص دانشجویان عضو کنفدراسیون در المان و در واقع افراطی هایی مثل بهمن نیرومند که با أولریکه ماینهوف در روزنامه کونکرت کار میکردند و دروغ پراکنی میکردند ،وای از این بدبختی
شریعتی از کانال مذهب وارد شد خیلی هم بد نکرد امروز تشت رسوایی از بام افتاده است و شریعتی اسلامگراها را به سمت قدرت هل داد تا رسوا شوند
این نوشته را با لذت خواندم. اکنون بدون شک وقت آن است که تقدس این تابوها یکی پس از دیگری شکسته شده و افکار “اسلاموفاشیستی” رایج در میان “روشنفکران” ایرانی به باد رسوایی سپرده شوند. دست مریزاد.
در سال ۱۳۰۴ نیزاز سوی همان هیئت مخصوص و زارت جنگ نامهای عربی شهرها وبنادر خوزستان به فارسی برگردانیده شد بدین شرح: خرمشهر بجای محمّره ، سوسنگرد بجای خفّاجیه ، شادکان بجای فلّاحیه ، آبادان بجای عبّادان ، بندر اهواز بندر ناصری ، اندیمشگ بجای صالح آباد ، دشت میشان بجای هویزه ، بندر شاپور بجای خورموسی و بندر ماه شهر بجای بندر معشور. (نقل از کتاب ابراهیم صفایی)
در سال ۱۳۰۱ بدستور سردار سپه رضا خان وزیر جنگ هیئتی در وزارت جنگ برای تبدیل واژه های بیگانه بفارسی آغاز بکار کرد. در سال ۱۳۰۲ نام خوزستان که تا آنزمان«عربستان ایران» نامیده میشد به نام اصلی خود خوزستان (شکرستان) برگردانده شد ، این همان نام اصلی پیشین است که نظامی گنجوی در منظومهٔ خسرو شیرین چند بار از آن یاد کرده است:
زبس کز دامن لب شکرافشاند شکردامن به خوزستان بر افشاند
بعد ها شورایی مرکب از نمایندگان وزارت جنگ ووزارت فرهنگ برپا شد که جمعأ ۳۱۲ واژهٔ فارسی (بجای واژه های اروپائی) بر گزیده شد ، از جمله واژه های هواپیما ، فرودگاه ، گردان و آتشبار از آنها میباشند (نقل از کتاب “یادگار عمر” اثر دکتر عیسی صدیق)
شما اقای دستمالچی بایدتاریخ ائمه شیعه را بخوانی
نسلى که هـنوز عاشق شریعتى و ارتجاع سرخ و سیاه نسلى کلنگى ذوب شده در ولایت و میخواد هـنوز از واژه طیاره اسفاده بکند????سالهـاى نورى با مدرنیته و پیشرفت ————-دارد.
نسل مدرن و دیجیتال با نسل عقب مانده شریعتی و طیاره چى!!!!!؟؟!؟!؟!؟!
خوب شد حداد امد و طیاره گفتن شما شد بالگرد ?
سنگ پا قزوین ???
ضرب المثل ها در زمان خودشان ساخته میشن. معمولا هم کنایه هستند. انکار ضرب المثل های قدیمی و فراموش کردن و… «امروزی فکرکردن» نیست! میگن دزد که به دزد بزنه «شاهدزده»! «شاه» از نظر لغوی یعنی بزرگ و نیرومند و برتر و عالی و… شاهراه، شاهرگ، شاهکار و… برای اینکه «امروزی» فکر کنیم نباید محصولات «دیروز» رو استفاده نکرد!! آدم «شاهدزد» باشه و بعد «امروزی» فکر کنه و به خودش نگه «شاهدزد» بلکه بگه «جندزد» یا «شیطاندزد»! خوبه این چیزها به فکر حداد عادل در فرهنگستان که نشسته و چرخبال و بالگرد و نمابر … درست میکنه نرسید 🙂
به «شابدالعظیم». اتفاقا باید مته به خشخاش گذاشت و باید مته به خشخاش میگذاشتیم تا چهل سال گرفتار اینها نشیم! چه سخنوری؟ هر کس خوب حرف زد مهم نیست که چه مزخرفاتی میگه؟ محتوای حرفش مهم نیست؟! همینه که چهل ساله این «سخنوران» دارند مملکت رو نابود میکنند! گذاشتن شریعتی در کنار فردوسی توهین بزرگی است برای ایرانیان. فردوسی زبان و هویت یک کشور رو حفظ کرده و شریعتی فکرش در کنار خمینی و بقیه آدمخوران شده نابودی ایران! شریعتی مرتجع و عقبمانده بود. این مهم نیست چون روضهخوان خوبی بود و کشور رو خوب به گند کشید با حرفاش!
ضرب المثل هـاى فراوانى وجود دارند که از پایه و أساس اشتباه و بکار بردن انهـا درست نیست از جمله (خواهـى نشوى رسوا ————-) و (سیب سرخ براى دست ————-) وووووووو خوبه کمى امروزى فکر کنیم!!!!!!!!
مقاله مفید و درستی بود خانم بقراط.یاد دارم سالهای جوانی کتابی بدستم افتاد از فروید..سالهای گذشته او افرادی را که دارای دو چشم ناهمگون/نا همساز و متفاوتی بودند را افرادی با دو ذات و نهان متفاوت شرح میداد.کسانی که با اثار او کمی اشنائی دارند شاید متوجه شده باشند که او دارای دو شخصیت و دو ایدئولوژی متفاوتی بود در یک جسم و مغز!
میان پل عظیم واقعگرائی/ایدئالیستی در تمام طول عمر خود..سرگردان بود.تآثیرات اثارش را من در ایران سالهای ۵۰ در بین دانشجویان دیده ام.اثرات مخربی برجا گذاشت متاسفانه متاسفانه!
اگر ما ایرانیان یاد میگرفتیم خود استقلال فکری و انتخاب فکری/نظری داشته باشیم..چه میشد؟
درود بر خاندان ایران ساز پهـلوى که در مقابل ارتجاع سرخ و سیاه ایستادگى کردند از جمله ساختن دانشگاه کشف حجاب و دادگسترى حق راى و انقلاب شاه و ملت وووووووووووووو
اینکه امثال مارکس و هگل و کانت مربوط به دوره خودشان بودند درست است ، اما آوردن نام این متفکران هنگامی که سخن از کسی چون شریعتی و ذهنیت ضد آزادی او هست، شاید مناسب نباشد چون هم بسادگی می تواند سوءتفاهم ایجاد کند و هم مورد سوءاستفاده ذوب شدگان شریعتی قرار بگیرد. این از آن نوع اظهار نظرهایی است که شاید بهتر باشد در جایی دیگر قید شود و نه در چنین متنی.
باید حتما این کتاب را خواند و معرفی کرد.
سپاس از معرفی پژوهش آقای دستمالچی.
جناب ناشناس، امروزه هر دیکتاتورى مثل على خامنه ایى هم خودرا مدافع ازادى مى داند، پس چندان تعجب برانگیز نیست که از امثال دستمالچیها خواسته بشود که راه حلشان براى رسیدن به ازادى چیست؟ نقد گذشته فقط زمانى مفید است که چراغ راه اینده باشد ولى این راه هنوز وجود ندارد. دفاع از ازادى در یک مقطع با عناوینى مثل لیبرالیسم به مثابه فحش محسوب مى شد که اتفاقا توسط جریاناتى که خانم بقراط هم هوادارش بودند، دامن زده مى شد. در تغییر و تحولات اینده ایران قطعا و قطعا تنها جریانى که جایى ندارد اسلام سیاسى است، چرا که اسلام سیاسى محصول دیکتاتورى شاه و ارتجاع روحانیت مرتجع بود.
لعنت بر شریعتی و آل احمد…یاد روان شادان احمد کسروی و صادق هدایت گرامی باد…
ﺷﺮﻳﻌﺘﻲ اﮔﺮ ,ﺷﺮﻳﻌﺘﻲ ﺷﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﻜﺮ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩاﺷﺖ ﻛﻪ ﺷﺮﻳﻌﺘﻲ ﻣﺴﻠﻨﺎﻥ اﺳﺖ و ﺑﻬﺘﺮ اﺯ ﻛﻤﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﻫﺎﺳﺖ و ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﺳﺎﻭاﻙ ﺗﻤﺎﻡ اﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺭا ﺩﺭ اﺧﺘﻴﺎﺭ اﻭ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ
افکار عقب مانده و واپسگرای علی شریعتی بعد از چهل سال انقلاب ایران خودش را به وضوح نشان داده است.کسی که به عنوان روشنفکر مذهبی چه اراجیف مسخره ایی را در کله افراد هم نسل من وارد کرد وبه عنوان مدینه فاضله ما را به فاضلاب عقب ماندگی کشاند.
اقا اینقدر مته به خشخاش نگذارید !
منظورم از بیان خراسان بزرگ حضور افراد سخنور با دیدگاه های متفاوت میباشد . فردوسی و شریعتی و خامنه ای هر سه اهل این استان هستند و اتفاقا هر سه بسیار رسا و باقدرت سخنرانی و مطلب نوشته اند .
فردسی بزرگ کجا و قیاس با این افراد کجا .؟!
شریعتی دارای فکر و بیان بسیار رسا و قدرتمند بود ، هر چند از نظر دیدگاه همراستای او نیستم اما ندیده ام کسی را به قدرت بیانش امروزه . سید علی خامنه ای یک مزدور روس و فردی است که با دیکتاتوری و حس قدرت طلبی مملکت و مردم ایران را به خاک سیاه نشانده و این بی همه چیز بی سروپا باعث نابودی ایران و بر باد رفتن ثروت مملکت گردیده است .
اما هم شریعتی و هم خامنه ای بیانشان با قدرت و سخنور هستند و هر دو اهل خراسان !!!
این زیبا کلام هم ورژن جدید شریعتی است که در لباس گوسفند مشغول شستشوی مغزی و فکری جوانان ما در دانشگاهها است که رژیم در ظاهر اورا از دانشگاه آزاد برای داغ کردن روغنش بیرونش کرده و لی در خفا ترفیع گرفته و حقوق مزایایش هم افزایش یافته است این ها عوامل و چرخ پنجم رژیم برای روز مبادا هستند یا به ا صطلاح سوپاپ اطمینان
اکثر ما عادت داریم و قتی واقعه ای رخ داد و تمام شد راجع به عوامل آن بررسی و تحقیق کنیم و درزمان خودش یا جرأت نداریم و یا اثیر جو جامعه ایم یا چشم بسته باور به ذیحق بودن آن داریم مثل اینکه نمی بینیم در همین زمان ورژن با مدل جدید شریعتی آقای زیبا کلام مشغول شستشوی فکری ومانع تفکر مستقل جوانان ما در دانشگاه است و چگونه گفت با اسلحه مقابل مردم می ایستد؟یا نمیبینم چگونه زلزله زدگان یا مردم علاقمند به کمک را فریب داد بیدار شویم گذشته را رها و فکری به حال زمان حالمان کنیم نشخوار گذشته مشکل حال را حل نخواهد کرد
جنبههای مذهبی سیاسی اش به کنار، نثرش که خوب بود حداقل توی کویر
اقاى دستماچى بعد از ۴٠ سال تازه به گفته شاهـنشاه اریامهـر ❤️ پیبردند .افرین
آقا کوروش، آفرین به این بیسوادهایی که امثال مارکس و هگل و کانت را میتوانند رد کنند! در این نوشته ندیدم که آقای دستمالچی گفته باشه اینها رو نفی کرده. خانم بقراط هم که این مطلب رو نوشته تا جایی که فهمیدم اینو نگفته. اصلا شریعتی با این فلاسفه قابل مقایسه نیست. بنده اینطور فهمیدم که حتی حرفهای اون فلاسفه که خیلی هم فهمیده بودند مال دوران خودشون بود چه برسه به علی شریعتی که میگه مثل گوسفندها برگردیم به ۱۴۰۰ سال پیش و دنبال امام راه بیفتیم! آقای دستمالچی هم که اسم کتابش هست «دشمنان آزادی». پس حتما ایده اش برای معضلات جامعه بشری آزادی و دموکراسی است دیگه!
امثال دستمالچى بفرمایند که خودشان امروزه براى معضلات جامعه بشرى چه ایده ایى دارند؟ نفى امثال شریعتى، مارکس، هگل و کانت رو امروزه هر بیسوادى هم مى تواند انجام دهد، چرا که أفکار و عقائد انان محصول نیازهاى انزمان بوده و نه براى شرایط ما بعدشان.
مثل خانم شیرین عبادى که خود را اول یک مسلمان و بعد یک ایرانى معرفى میکند
به «ناشناس» که در مورد «پادشاهان یک چشم»… نظر داده و میخواد ضرب المثل رو عوض کنه!
به حق چیزهای نشنیده! اولا که در مثل مناقشه نیست. دوما که شما هم مثل ج ا میخواهید اصطلاحات و ضرب المثل ها و… که شاه و پادشاه و… داره عوض بکنید که نکنه به شاه و پادشاه بی احترامی بشه؟! از قدیم گفتند یک چشم در سرزمین کورها، پادشاه است! شما میگید بگیم یک چشم در سرزمین کورها جن است یا تبهکار است؟!!! 🙂 🙂 نکنید اینکارها! خوب نیست! اینها با این کارها به کجا رسیدند؟ به اونجا که مردم میریزند تو خیابون و میگن رضاشاه روحت شاد!
روشنفکران ایرانى !۵٧ ى و یا دینى احتیاج به روان شناس و روان پزشک دارن افرادى خود شیفته ،شیدا و کمى هـم مجنون
خانم بقراط بجاى ((پادشاهـان))یک چشم بهـتر بود از واژهاى دیگر استفاده میکردید مثلا جن زدگان یک چشم و یا تبهـکاران یک چشم ووووو با سپاس از مقاله شما
به ناشناس «خطه خراسان»! متوجه نشدم. شما فردوسی را با این دیوانه خل چل که نتیجه حرفاش شد جمهوری اسلامی و خمینی و خامنهای مقایسه میکنید؟!!! فردوسی و علی شریعتی؟! حالتان خوب است؟ یا شما هم فقط همان تیتر کافیه تا نظر بفرمایید؟! عجب! فردوسی و شریعتی، سخنوران خطه خراسان!
جناب شابدالعظیم، شما اصلا مطلب را نخواندید؟! گفتههای شریعتی را خواندید؟ کدام «فکر نو» و «خوش بیان» و «قاطع»؟! که مردم گوسفند هستند؟ علم به درد جامعه نمیخورد؟ همه باید مثل گوسفند دنبال امام راه بیفتند؟! همان بهتر که گروههای دیگر اینطور آدمی را نداشتند!! «سخنران»؟! محتوایش مهم است که همه را به قول خودش استحمار میکند؟! جای خوشحالی است که از علی شریعتی فقط یک نسخه وجود داشته و بقیه هم مثل گوسفند بع بع و چهچه کردند!
فقط در خطه خراسان بزرگ اینگونه افراد در طول تاریخ بسیار یافت میشوند ؟!
در راس همه انها بزرگ مرد ایران زمین و سخنور بی همتا فردوسی نامدار قرار دارد . موسیقی و ادبیات و سخنوری در استان خراسان در کشور همتا ندارد .
از سیحون تا اترک در شمال خراسان …..
در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شما چه کسی را در ایران پیدا میکنید که حرف نو زده باشد؟ روشنفکران ما هیچ در چنته نداشتند ملاها که روضه بیشتر بلد نبودند. شریعتی مذهبش را بازخوانی کرد. آنموقع کدام یک از دیگران از دموکراسی و حقوق بشر میگفتند و مینوشتند که شما شریعتی را بباد فحش میگیرید؟ این انتقاد شما از مدرک (دکترا) ی شریعتی هم واقعا بچگانه است. حالا فرض بفرمایید که شریعتی هم یک مدرک دکترای اس لتر از سربن میداشت.مگر شریعتی رفته بود فرانسه که دکترا بگیره و برگرده بشه استاد دانشگاه؟ کاری که شریعتی کرد جوانها را بفکر واداشت و این بزرگترین تاثیر کارهای او بود و برای همین بود که خمینی و امثال او شریعتی را برنمیتابیدند.
جناب دستمالچی :چرا در طی این چهل سال حتی یک نفر در ایران همچون دکتر شریعتی که بتواند دارای تفکر مشخص و بیان خوب و جذاب باشد ، موجود نبوده است ؟ هر چند ایرادهای بسیاری بر ایشان داریم !
کدام فکر نو و گوینده خوش بیان و قاطع در بین سلطنت طلبان و مجاهدین و ملیون ودیگر مخالفین حکومت ملاها وجود داشته و دارد ؟ به نظر من هیچ و پوچ است از این بابت ایران امروز ما …..
این نقطه ضعف از کجا نشات میگیرد ؟
چرا یک مرد پیدا نمیشود که تریبونها را با صدای خوش و بیان رسا و استدلال قاطع بدست گرفته و اوار را بر سر اخوندها از بابت دزدی و جنایت و غارت و ویرانی مملکت خراب کند ؟
کدام سخنران را داریم ؟ لطفا یک مورد را نام ببرید ……
شکفت انگیز تراز تبلیغات ذوب شدگان در منجلاب فساد اسلامی ، سخنان «نخبگان» و «اسلام شناسان» اروپائی هستند که اسلام را «دین صلح» مینامند وبا اینحال به «امامان» کشورهای خودشان نصیحت میکنند که قران را «پالایش» کنند و مطالب ضد انسانی وغیر عقلانی آنرا حذف نمایند
سکینه سکینه است ؟…اینم شد انقلاب؟ و…
بهتر هم بود بجای واژه ” روشنفکران ” اسلام عزیز می نوشتید ” دماغیون ” اسلامیست ! در ایران چیزی بعنوان روشنفکر به مفهوم و تعریف اروپائی آن وجود ندارد و اگر هم ، بسی نادر.