نغمه برزگر – خشونت از جمله مقولههاییست که با وجود مهم تلقی شدنش در حوزهی علوم روانشناسی و علوم اجتماعی و همچنین تحقیقات آماری و میدانی وسیعی که در این زمینه انجام شده و به پیوست آن ایجاد تشکلهای مدنی و سمنها در حمایت و تلاش برای ایجاد قوانینی سختگیرانهتر و منعکنندهتر، همچنان در جایگاه بالای آماری در جهان جای دارد. به همین منظور در این تحلیل با گذر از سوژهی برخی از فیلمها همچون فیلم «مَلی و راههای نرفتهاش»* به بررسی خشونتهای خانگی و اجتماعی در ایران و همچنین با مرور اتفاق شوکآور تورنتو به برخی دلایل ریشهدار شدن خشونت در جوامع با وجود افزایش سطح آگاهی زنان میپردازم.
اگر بخواهیم خشونت را از نگاه روانکاوی بررسی کنیم، بیشک تحلیل خشونت در فیلم تهمینه میلانی از یک منظر و آن هم بستر اجتماعی مردسالارانه قابل درک نخواهد بود.
در فیلم «مَلی و راههای نرفتهاش» با دو نوع خشونت بین فردی و یک نوع خشونت اجتماعی روبرو هستیم:
-خشونت مردان علیه زنان
-خشونت زنان علیه زنان
-خشونت فضای مردسالارانهی اجتماعی
در بررسی خشونت مردان علیه زنان، با وجود صحنههای خشونتآمیز مرد جوان نسبت به همسرش که در نمای کلی تمامیت فیلم را در حیطهی تسلط خود در آورده است، این آزارهای فیزیکی و روانی نمایشی تمامقد از دو علت بروز این نوع خشونتهاست: اول الگوپذیری تربیتی از پدر و دوم حس تملک بیمارگونه نسبت به زن و نهادینه شدن این ذهنیت که زن میتواند مانند کالا در تملک مرد قرار گیرد و هر زمان و یا مکانی که این تملک را با خدشهای روبرو سازد مورد هجوم قرار میگیرد و بیتردید بیشترین آسیب را زن داستان بر دوش خواهد کشید.
اما در کنار آن نمیتوان از خشونتهای پنهان روانی- کلامی مردان دیگر داستان با وجود نبود اعمال خشونت ظاهری به راحتی گذر کرد. نگاهها و کلامهای خشونتآمیز پدر و برادران «مَلی» نسبت به او، ثبات تفکرات خشونتآمیز پدرشوهر (با بیان جملهای با این مضمون «در دورهی ما اگر زن کتک میخورد آب از آب تکان نمیخورد») یعنی تفکر خشونت با وجود ضعف و ناتوانی جسمانی تغییر نکرده است و آن را هنوز لازمهی زندگی زناشویی میداند، به خوبی نهادینه شدن خشونت را به تصویر میکشد.
وقتی از دریچهی خشونت زنان علیه زنان صحبت میشود، گاهی از سوی فعالان حقوق زنان مورد نقد قرار میگیریم که بیتردید این نوع نقدها اگر به دور از تعصب زنانه باشد قابل پذیرش خواهد بود.
اما باید پذیرفت، در جامعهای با بستر مردسالارانه که سالهای طولانیست، چه از نظر حقوقی و فرهنگی و چه از نظر اجتماعی و اعتقادات دینی، مرد را در جایگاهی بالاتر از زن قرار داده و حتی در بسیاری موارد زن را فقط وسیلهای برای آرامش مرد تلقی کردهاند، شکلگیری خشونت ناخواستهی زنان علیه زنان از نظر روانی و اجتماعی، موضوعی به دور از انتظار نخواهد بود.
شکلگیری خشونت روانی پنهان مادران علیه دختران خود، با مضامینی همچون:
«تو ناموس پدر و بردارانت هستی»
«در صورت جدایی تو تنها بیوهای بیش نیستی»
«تو به عنوان دختر نباید در خیابان بخندی»
«بردارانت مرد هستند و میتوانند تجربهی سکس قبل از ازدواج داشته باشند اما تو به خاطر بکارتت این حق را نداری»
«نجابتت در نداشتن رابطه خلاصه میشود»
«در صورت بروز خشونت از سوی مردت کمی تحمل کن خوب میشود»
و هزاران هزار جملات خشونتآمیزی که به عنوان یک الگوی پوسیدهی تربیتی نسلهاست دست به دست میشود سهیم بسزایی در شکلگیری خشونت زنان علیه زنان داشته است.
و این نمونهها در فیلم «مَلی و راههای نرفتهاش» به تکرار دیده میشود، خشونتهای روانی پنهان مادران نسبت به دخترانشان، خشونت آشکار مادرشوهر نسبت به «مَلی» که در پناه تجربیات تلخ وی به دنبال تسلی روانی خود بوده و در پس این احساس که دیگری آزارهایی همانند مرا تجربه میکند، التیام لحظهای دردهایش را جستجو میکرد و القای این تصور اشتباه از جانب زنهای قصه، که مردها بعد از ازدواج خشونتشان را کنار خواهند گذاشت و دهها سکانس دیگر که به خوبی این نمونه خشونتها را به تصویر کشیده است. بنابراین در بسیاری از موارد ما با خشونتهایی در جامعه علیه زنان روبرو هستیم که تفکری آگاهانه در پس آن خفته نیست و تنها هریک از عاملان خشونت مهرهای از یک دومینوی عظیم هستند که ناخواسته گوشهای از این نمایش دردآور را برعهده دارند.
هرچند در دهههای اخیر این نوع الگوها در بین خانوادهها رنگ باخته اما در اصل قضیه یعنی خشونت آشکار و پنهان علیه زنان تغییری حاصل نکرده است و این به نوبهی خود میتواند، نشانهای هشداردهنده باشد که هنوز بستر مردسالارانه اجتماعی بر پایههای قدرت خود بیش از پیش استوار است.
وقتی بستر اجتماعی مردسالارانه را مورد پژوهش قرار میدهیم، موارد بسیاری از جمله آموزش، بهداشت و سلامت فیزیکی و روانی و همچنین جایگاه فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی یک جامعه را باید مورد بررسی قرار داد.
در کشوری همچون ایران به خاطر وجود ضعفهای گسترده در تمام زمینهها بخصوص در مبحث آموزش با وجود ضعفهای علمی و اجرایی و از سویی دیگر وجود شکافهای وسیع در بین نهادهای مربوطه به خاطر دخالتهای غیرکارشناسانه و حتی دخالتهای سیاسی در تمام زمینهها با وجود کاهش این نوغ خشونتها علیه زن در چند سال اخیر، به خاطر افزایش سطح آگاهی زنان و مقاومت آنها در برابر احقاق حقوقشان شکلی پرخطرتر به خود گرفته است: «خشونت علیه کودکان».
در اینجاست که بستر مردسالارانهی اجتماعی** سهم بسزایی در شکلگیری این نوع خشونت به عهده خواهد داشت. در جامعهای با بستر بیمارگونهی مردسالارانه، زمانی که مسیرها برای اعمال خشونت علیه زنان سخت میشود، نه به دلیل وجود قوانین حمایتی تنها به خاطر افزایش سطح آگاهی زنان از جایگاه خود و شناسایی انواع خشونتهایی که بر آنها اعمال میشود، خشونت به سمت قشر ضعیفتر که بیشک کودکان و سالمندان هستند سوق مییابد.
در جامعهای که این تفکر در آن نهادینه شده که زن وسیلهای برای تخلیه نیازهای جنسی مردان است و زن به عنوان جنسیت دوم خلق شده است برای آرامش جنسی مردانه، مردانی که به دلایلی خاص با مقاومت و پس زدنهای زنهای جامعه روبرو میشوند، به قشر ضعیف جامعه برای اعمال خشونت و ارضای حس تملک حتی برای چند لحظه روی میآورند.
با نگاهی بر صفحات حوادث جراید، نمونههای بسیاری را در سالهای اخیر مییابیم (البته بررسی اختلالات روانی برای این نوع افراد از الزامات است) کشته شدن پسر ده ساله توسط یک مرد، آزارهای جسمی یک کودک معلول توسط پدر که هدف از آن تنها، اعمال خشونت روانی– عاطفی علیه مادر بوده است و حتی در کنار آن، ما به فراوانی شاهد محروم شدن کودکان از جانب پدران برای دیدار مادرانشان بعد از طلاق هستیم که نمونهی بارزی از بهرهکشیهای عاطفی کودکان برای اعمال خشونت روانی علیه زنان محسوب میشود و هزاران مثال تلخ دیگر که همگی به روشنی نهادینه شدن خشونت در یک جامعه را به نمایش میگذارند.
بنابراین در جامعهای مردسالار با کاهش گزارشهای آزارهای کلامی- جنسی خیابانی علیه زنان و یا آزارهای فیزیکی و جنسی در بین زوجین نمیتوان به راحتی به محدود شدن خشونت اندیشید و تنها ما شاهد تغییر نحوهی اعمال این نوع خشونتها خواهیم بود.
البته این تنها در کشورهایی مانند ایران خلاصه نمیشود و در تمام کشورها با وجود آموزشهای وسیع هنوز هم میتوان شاهد خشونت علیه زنان بود، برای مثال در حادثه ی اخیر در تورنتو در ۲۳ آوریل پسرجوان ۲۵ سالهای با یک ون بزرگ وارد پیاده رو شد و ده نفر را کشت که از این تعداد هشت نفر زن بودند و با بررسیهای اولیه مشخص شد این فرد عضو گروه مجازی «اینسل» Incel مخفف Involuntary Celibate یعنی «مجردهای ناخواسته» بوده است.
در مورد این گروه سیما غفارزاده سردبیر مجله «همیاری ونکوور» در شماره پنجاه و چهارم این مجله، بطور خاص پرداخته است اما موضوعی که بسیار آزاردهنده است، علت این اقدامات از سوی این گروه، پس زده شدن این افراد از جانب زنها نسبت به خواستههای ارتباطات عاطفی و جنسیشان است، یا به زبان دیگر اینکه این افراد معتقدند جذب نشدن دخترها به آنها نوعی بیعدالتی ست و دختران و زنان میبایست مانند حیوانات سلاخی شوند و این خود نهایت خشونت علیه زن است آن هم در کشوری که سالهاست به تفکیک جنسیتی نمیاندیشد و برابری جنسیتی را در آموزش خود بیش از پیش لحاظ میکند.
بیشک چرایی این اتفاقات را میبایست درون خانوادهها جستجو کرد. اما چیزی که نباید نادیده گرفته شود این است که این نوع اعمال خشونتها در این کشورها به ندرت اتفاق میافتد و نحوه ی بررسی این نوع خشونتها بسیار دقیق و کلیدی پیگیری میشود و فارغ از نوع مجازات در نظر گرفته شده برای این افراد، متاسفانه برخلاف کشورهای غربی ما همچنان با اجرای حکم اعدام در صدد پاک کردن صورت مسئله هستیم.
حال به روشنی میتوان گفت، زمانی که خشونت علیه زنان مورد بررسی قرار میگیرد، تنها پرداختن به مقولهی آگاهسازی زنان از جایگاه فردی و اجتماعیشان که بیشک یکی از موارد مهم تلقی میشود، نمیتواند کارآمد باشد. تحقیقات آماری میتواند این موضوع را کاملا شفاف سازد که با وجود آگاهسازی زنان یک جامعه ی مردسالار و غیر مردسالار، میزان خشونت کاهش نیافته و تنها اشکال اعمال خشونت تغییر یافته است. بی شک برای کاهش خشونت علیه زنان میبایست:
– آگاهسازی و آموزش همزمان مردان و زنان
– پیگیری و اتخاذ قوانینی برای سلامت روانی افراد جامعه
– تصویب قوانین حمایتی از زنان و کودکان
و اجرای دقیق قوانین را در نظر داشت و بی کم و کاست اجرا نمود، در غیر این صورت ما هر روز شاهد شکلگیری خشونتهای بیرحمانهتر در سطح جوامع خواهیم بود که بیشک کودکانمان بیشترین آسیب را از آنها خواهند دید.
*هدف از انتخاب فیلم «مَلی و راههای نرفتهاش» صرفا سوژهای بوده که در آن خشونت به تصویر کشیده شده است.
**استفاده از عبارت کلیدی «بستر جامعهی مردسالارانه» به معنای محکوم کردن مردان جامعه نیست؛ بیشک بخش بزرگی از جمعیت مردان نیز در جامعهای با بستر اجتماعی مردسالارانه خود مهرهای از طرح بزرگ دومینوی خشونت هستند.
نغمه برزگر کارشناس ارشد روانشناسی و مشاور امور روانشناختی و خانواده است.