مهرنگ خزاعی – زمانی که مشکلات به سراغ ما میآیند، زمانی است که اساس و بنیان زندگیمان را میلرزاند و در آن شرایط سخت روان ما هم دچار تزلزل میشود. اعتماد به نفس ما پایین میآید. دچار ترس میشویم. و بعد افسردگی و اضطراب به سراغمان میآید.
بیشتر اوقات دردهای التیام نیافته گذشته و ترس از آینده ما را چنان درگیر میکنند که نمیگذارند زندگی را به صورت یک مجموعه کامل ببینیم. افکار مبهم، ما را از زندگی در حال و اکنون باز میدارد. در آن موقع دیگر برایمان مهم نیست که انسان خوبی باشیم و واقعیتها را بپذیریم. در شرایطی که تحت فشارهای مختلفی قرار میگیریم دچار اشتباه میشویم؛ راحت دروغ میگوییم؛ در برابر وسوسهها تسلیم میشویم؛ حرفهایی که نباید بزنیم را میزنیم؛ کارهایی که نباید بکنیم را انجام میدهیم.
افکار نامطلوب ذهنمان را پریشان میکند؛ زندگی ما را به هم میریزد و آزارمان خواهد داد و بعضی از آنها ریشهدار میشوند و آرام آرام به واقعیت تبدیل میشوند.
روانشناسان معتقدند اگر ما نحوه تفکر و نگرشمان را در مقابل سختیهای زندگی تغییر دهیم و شرایط را همانگونه که هستند بپذیریم، آن سختیها به آرامیاز بین خواهند رفت.
پذیرش، زمانی به وجود میآید که دست از پیشداوری برداریم. پیشداوری معمولا داستانهای دفاعی طراحی شدهای هستند که ما برای رهایی از دردها برای خودمان میآفرینیم. وقتی که ما در تسخیر داستانهای خود هستیم، دیگر در زمان حال زندگی نمیکنیم. برعکس، اسیر تجربیات تلخ گذشته و مشکلات و دردهایمان میشویم و تصور میکنیم که در حال دست و پنجه نرم کردن با زندگی و سختیهایش هستیم، اما در حقیقت با دردهای التیام نیافته خود دست به گریبان شدهایم.
برای رهایی از دردهای التیام نیافته و داستانهای خود باید مرز بین واقعیت و توهم را تشخیص دهیم. چون احساسات و هیجانهایی که در داستانهایمان برای خود میسازیم ما را از دیدن حقایق زندگی باز میدارند. اینکه چه حوادثی در گذشته اتفاق افتاده و الان چه میگذرد تفاوت بسیار دارد.
داستانهای زندگی ما همیشه شخصی هستند و همه از گذشته و دوران کودکی سرچشمه میگیرند. همیشه میگوییم آنچه برای من اتفاق افتاده است: من دوست داشتنی نیستم؛ من زندگی خوبی ندارم؛ من نمیتوانم به آدمها اعتماد کنم؛ زندگی این بلاها را بر سر من اورده؛ تقصیر من نیست؛ چرا همه مشکلات باید برای من باشد…
وقتی نگرش منفی نسبت به خودتان و زندگیتان دارید کلامتان هم همیشه منفی خواهد بود. در بین کلمات باید یاد بگیریم که چطور بین واقعیت و توهم تفاوت بگذاریم. و افکار خود را بر مبنای احساسات بهبود نیافته گذشته نیافرینیم.
کلمات قدرت خلق کردن دارند. وقتی کلامی را بر زبان میآورید به آن زندگی میدهید. «من»هایی که بر زبان میآورید، میتواند باعث موفقیت یا شکست شما شود.
یکی از ویژگیهای انسان سالم این است که درک درستی از واقعیت داشته باشد؛ به این معنی که زندگی و اتفاقاتی که برایش میافتد را آنطور که هست ببیند و برداشت آن از ترس و تضادهای درونی و نیازهایش نیست. این نوع نگرش انسان سالم را به نوعی به خود متکی میکند و در خود احساس ترس و ناامنی نخواهد کرد و در مقابل شرایط سخت قدرت ایستادگی خواهد داشت.
انسان موفق، کسی است که بتواند احساس خود را بشناسد و دلیل آن را پیدا کند چون در صورت نشناختن احساس، ما نخواهیم توانست افکار اشتباه خود را که باعث ناراحتی ما شده تغییر دهیم.
*دکتر مهرنگ خزاعی روانشناس بالینی است.