فاضل غیبی – در اخبار مربوط به جام جهانی فوتبال بارها از فوتبالیست مصری به نام محمد صلاح یاد شد. او در مصر چنان محبوب است که چند ماه پیش در انتخابات ریاست جمهوری با بیش از یک میلیون رأی از رهبر اپوزیسیون (با ۷۰۰هزار رأی) پیشی گرفت. نکتهی جالب آنکه او اصلاً کاندیدا نبود و انتخابکنندگانش وی را به لیست کاندیداها اضافه کرده بودند!
آیا مصریانی که چنین کردند از اهمیت انتخابات در تعیین سرنوشت کشور خود آگاهی ندارند؟ آیا میزان ناآگاهی آنان شگفتانگیز نیست؟ متأسفانه رفتار سیاسی ما ایرانیان در چند دههی گذشته به هیچ وجه اجازهی قضاوت در این باره را نمیدهد! دستکم رفتار مصریان را میتوان چنین تفسیر کرد که خواستند نشان دهند که برای یک فوتبالیست موفق، توانایی بیشتری برای ادارهی کشور قائلند تا برای سیاستمداران حاکم! اما اکثریت ایرانیان در چهار دههی گذشته با انتخاب دوباره و دوبارهی «بد در برابر بدتر» کاملاً «در زمین حریف بازی کردند»!
اسفا که ناآگاهی سیاسی نه تنها بخشی از مردم، بلکه فرهیختگان ما را به درگاه حکومت اسلامی رانده است. نشانهی روشن اینکه، امروزه بخش بزرگی از مخالفان حکومت اسلامی (از جبههی ملی تا حزب چپ و از حزب پانایرانیست تا جمهوریخواهان) یکصدا پس از انتقاد شدید به وخامت اوضاع ایران، اعتراف میکنند که به سبب خطر حملهی نظامی آمریکا خود را مجبور به پشتیبانی از حکومت اسلامی میبینند!
در واقع تصور اینکه کشور دیگری به میهن ما حملهی نظامی کند، با توجه به کشتار و خرابی ناشی از آن، برای هیچ میهندوستی قابل قبول نیست، به ویژه اگر این کشور ایالات متحده با قویترین نیروی نظامی جهان باشد.
اما این گازانبری که گروهی بزرگ از ایرانیان را گرفتار کرده است از کجا ناشی شده و چگونه آنان را از مبارزه برای برکناری رژیمی که روز به روز اوضاع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران را وخیمتر می کند، باز میدارد؟
نیازی به توضیح نیست و همهی ایراندوستان و حتی شماری از حکومتگران نیز در این همرأی هستند که بحران و ورشکستگی فراگیر و همه جانبهی ایران امری واقعی است و ناشی از ناتوانی حکومتی که از همان ابتدا منافع ملی را در برابر منافع اسلامگستر خود قربانی کرده است. بنابراین یک طرف گازانبر، یعنی نابودی ایران خطری واقعی است. از این رو باید به طرف دیگر نظر کرد و دید که خطر حملهی آمریکا چقدر واقعی است؟
در این نوشتار خواهم کوشید، بجای تکرار مکرراتی که هر نوسواد سیاسی از آنها خبر دارد و «امپریالیسم آمریکا» را بدین متهم میکنند که در قرن گذشته از هیچگونه رفتار ضدبشری، از کودتا و تجاوز نظامی گرفته تا نقض حقوق بشر و نابودی محیط زیست ابا نکرده، به سیاست خارجی ایالات متحده نگاهی متفاوت بکنم.
این بدیهی است که پدیدههای محیط ما به ویژه پدیدههای زنده از جوانب و ویژگیهای چنان پرشماری برخوردارند که هیچگاه نمیتوان همه را به درستی شناخت و درجهی اهمیت و روابط میان آنها را تعیین کرد. بنابراین یا باید اعتراف کرد که شناخت پدیدههای پیچیدهای مانند «بدن انسان» و یا «کشور آمریکا» غیرممکن است و یا باید راهها و روشهایی یافت که به کمک آنها چنین پدیدههایی را دستکم تا حد مطلوب بتوانیم بررسی کنیم.
مهمترین روش در این راه این است که پس از جمعآوری ویژگیها و تعیین اهمیت آنها بتوانیم از میان آنها، آن ویژگی را بیابیم که تحول پدیده را در مرحلهی کنونی تعیین میکند. این روش بر این شناخت علمی تکیه دارد که در هر پدیدهای در نهایت یک پدیدهی عمده تعیین سرنوشت میکند و دیگر ویژگیها به نسبت از تأثیری جانبی برخوردارند. مثلاً در مورد ایران، امروزه دخالت مذهب در حکومت آن ویژگی عمدهای است که همهی دیگر ویژگیهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی را در سایه قرار داده و بدون تغییر و تحول در آن هیچگونه تغییر اساسی در کشور روی نخواهد داد.
این حقیقت را شاید اکثریت ایرانیان با توجه به تجربیات شخصی و یا شناخت از رویدادهای امروزی تأیید کنند. اما باید اعتراف کرد که شناخت ما در مورد دیگر کشورهای جهان از جمله ایالات متحده با چنین نقش سرنوشتسازی برای ایران، هنوز به سطح مطلوبی نرسیده و با اشتباهات فاحشی توأم است. بدین سبب خواهم کوشید با اشاره به دو جنبهی اقتصادی و دو جنبهی سیاسی بر این اشتباهات انگشت بگذارم.
ایالات متحده آمریکا هرچند که در همهی زمینه ها پیشرفتهترین کشور دنیا به شمار میآید، اما به تصور بسیاری، در برخورد با دیگر کشورها رفتاری خشن، سلطهطلب و آزمند را پیگیری میکند. البته جای تعجب و تأسف میبود، اگر چنین تصوری درست باشد، زیرا بدین معنی خواهد بود که کشورهای دیگر نیز در پیامد پیشرفت به مراتب به چنین ویژگیهایی دچار خواهند شد! این به نوبهی خود یعنی، بشر به سوی خشونت و توحش به پیش می رود.
خاصه آنکه ایالات متحده پیش از جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه به ابرقدرت بدل شود، نه تنها خود دمکراتترین کشور بود، بلکه در برابر دیگر کشورها نیز سیاستی اخلاقی و مددکارانه را پی میگرفت. بسیاری، رفتارهای امروزی این کشور را بطور عمده ناشی از سیستم لجامگسیختهی سرمایهداری حاکم میدانند.
نخستین کسی که «امپریالیسم» را تئوریزه کرد، لنین بود که با شمردن پنج ویژگی «امپریالیسم را به عنوان بالاترین و آخرین مرحلهی رشد سرمایهداری» مشخص و اعلام نمود که پس از تقسیم کامل جهان میان سرمایهداران، رقابت میان قدرتهای امپریالیستی به سوی تمرکز سرمایهی جهانی در دست الیگارشی مالی سیر خواهد کرد و از آنجا که از آن پس امکان رقابت در تشدید استثمار کاهش مییابد، امپریالیسم در درون دچار رکود شده در هم خواهد شکست.
اگر تعریف لنین درست میبود، شاید چنین میشد، اما تا آنجا که به «امپریالیسم آمریکا» مربوط میشود، کاملاً اشتباه است و بدین سبب نیز نه تنها پیشبینی او تحقق نیافت، بلکه شاهدیم که «نظام امپریالیستی» روز به روز گستردهتر و پابرجاتر میشود.
اینک با اشاره به دو مرحله ببینیم که چگونه تصور لنین واهی بوده است. یکی مرحلهی پس از جنگ دوم جهانی است که اروپا به خاک و خون کشیده شده و ایالات متحده هرچند برای نجات اروپا از فاشیسم بیش از ۷۰۰هزار قربانی داد، اما در عوض به ابرقدرت جهانی بدل شد. اگر آمریکا آن بود که لنین ادعا میکرد، باید پیشنهاد شوروی را میپذیرفت و از بازسازی اروپا به ویژه آلمان به عنوان رقیب خود در تسخیر بازارهای جهانی جلوگیری میکرد. اما نه تنها چنین نکرد بلکه با کمکهای همهجانبه (از جمله کمک و اعتبار مالی به مبلغ ۱۴ میلیارد دلار: Marshallplan) شرایطی به وجود آورد که تنها پس از ۷ سال سطح تولید اروپا به میزان پیش از جنگ رسید.
مسلّم این است که نوسازی اروپای غربی بدون کمک ایالات متحده ممکن نبود، چنانکه کشورهای اروپای شرقی از این نظر ناکام ماندند. به هر حال ایالات متحده با علم به اینکه اروپا به زودی به مهمترین رقیب اقتصادی آن بدل خواهد شد، چنین کرد و این دقیقا مخالف تئوری لنین بود.
بسیاری ادعا میکنند که انگیزهی آمریکا برای کمک به اروپا فقط جلوگیری از گرایش اروپاییان به کمونیسم بود. این ادعا نیز نادرست است، زیرا آمریکا به کشورهای تحت سلطهی شوروی نیز پیشنهاد کرد که از کمکهای مالی Marshallplan برخوردار شوند، اما با مخالفت شوروی روبرو شد. برعکس، «کعبهی زحمتکشان جهان» بجای کمک به بازسازی اروپا، مثلا کل بنیهی صنعتی آلمان شرقی شامل حدود ۲۴۰۰ کارخانه را به عنوان خسارت جنگی به روسیه منتقل کرد!
البته کمک به نوسازی، محدود به اروپا نبود و آمریکا آن را در اختیار دیگر کشورها نیز قرار داد. از جمله ایران نیز از این پروژه (به نام «اصل چهار»(۱۹۵۰م.)) سود برد و توانست با کمک آن از جمله ۱۲هزار مدرسه در سراسر کشور بسازد.
با این همه به زودی روشن شد که کشورهای عقبماندهی آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی نخواهند توانست با چنین کمکهایی (مانند کمکهای آموزشی) به گردونهی پیشرفت اقتصادی بپیوندند. خاصه آنکه کشورهای بلوک شرق با دست زدن به پروژههای زیانآوری که بیشتر به خودکشی اقتصادی میماند (از جمله «جهش بزرگ صدر مائو» (۶۱ـ۱۹۵۹م.) که منجر به از میان رفتن نیمی از بنیهی کشاورزی و مرگ حدود سی میلیون چینی بر اثر قحطی شد) به حل این مشکل کمکی نمیکردند.
از این رو آمریکاییها به ابتکاری عمیقا انسانی و نبوغآمیز دست زدند و آن اشتراک در تولید Joint Venture (ریسک مشترک) با کشورهای عقبمانده بود. بدین صورت که واحدی تولیدی در کشوری پیشرفته با سرمایهگذاری و همکاری مشترک با واحدی در کشور عقبمانده شروع به تولید کالایی جدید میکند. بدین ترتیب پیشرفتهترین تکنولوژی know how با سرمایهی کافی در اختیار کشور عقبمانده قرار میگیرد و کشور عقبمانده قدم به قدم به همزاد اقتصادی کشورهای پیشرفته بدل میشود. این نوع همکاری اقتصادی در سه چهار دههی گذشته از چین و ویتنام گرفته تا کشورهای اروپای شرقی و آمریکای لاتین، به معجزهی اقتصادی دامن زد و به پیدایش رقبای اقتصادی مهمی برای «امپریالیسم آمریکا» منجر شد! به ویژه چین و هند را با نزدیک به یک سوم از جمعیت دنیا در مسیر رشد اقتصادی شگفتانگیزی قرار داد.
چنین چرخش عظیم اقتصادی نوید میدهد که در آیندهای نه چندان دور بشر بتواند بر مشکلات عاجل اقتصادی در آسیا و آفریقا غلبه کند و همه جا به حداقلی از رفاه دست یابد. چون از این منظر به اوضاع جهان در نیم قرن پیش بنگریم و در نظر بگیریم که در دههی هفتاد قرن گذشته «اردوگاه کمونیسم» به قدرت برتر جهانی بدل شده بود، باید گفت، با در هم شکستن بلوک شرق، جهان از فاجعهای جبرانناپذیر جان به در برد زیرا کشورهای کمونیستی امکانات اقتصادی خود را نه در خدمت رفاه زحمتکشان، بلکه در جهت تسلیحات نظامی و تبلیغی به کار می بردند. بدین دو وسیله در کشورهای عقبماندهی جهان شروع به ساختن احزاب کمونیستی میکردند که با توسل به کودتا (مانند اتیوپی و افغانستان) و یا با دامن زدن به جنگ داخلی (مانند آنگولا و ویتنام) هر جنایتی را به عنوان بهای رسیدن به «عدالت سوسیالیستی» توجیه میکردند.
در این زمان ایالات متحده تنها کشوری بود که توان مقابله با تهاجم گستردهی کمونیسم برای تسخیر جهان را داشت و مسئولانه به وظیفهی تاریخی خود عمل میکرد. با فروپاشی بلوک شرق بر جهانیان روشن شد که دولتهای کمونیستی از چه قدرت تبلیغی عظیمی برخوردار بودند که توانستند جهنمی را که پشت پردهی آهنین برقرار کرده بودند بهشت جلوه دهند و دو سه نسل از جوانان در سراسر جهان را به هواداری از خود وادارند.
در کارزار تبلیغاتی کمونیستها، هر کوشش ایالات متحده برای جلوگیری از گسترش کمونیسم به عنوان مداخلهی نظامی، سرکوب خلقهای ستمدیده و کوشش برای غارت منابع طبیعی و انسانی دیگر کشورها قلمداد میشد.
امروزه با شناخت از میزان جنایاتی که به نام زحمتکشان انجام گرفته، باید مقابلهی ایالات متحده با گسترش کمونیسم را کاملاً متفاوت ارزیابی کرد. از کسانی که این مقابله را محکوم میکنند باید پرسید که آیا حاضرند در کشورهای کمونیستی سابق زندگی کنند؟ اگر نه، باید کوشش برای مقابله با کمونیسم را کوششی در راه سعادت و پیشرفت بشر دانست. به هر حال در همه جا، مردمی که رژیم کمونیستی را تجربه کردند، چهرهی جنایتکارانهی آن را در پس نقاب عدالتخواهی دیدهاند و به آن به عنوان کابوسی تاریخی مینگرند. اما در کشورهایی که کمونیسم را تجربه نکردند، بسیاری با فروپاشی بلوک شرق نه تنها هوشیار و آگاه نشدند که گویی آمریکا را مسئول برباد رفتن توهماتی میدانند که به نام «آرمانهای عدالتخواهانه» در ذهنشان جای گرفته بود! از این رو با شدت هرچه بیشتر به آمریکایی که آنها را برباد داد، میتازند!
البته چنین نیست که سیاست آمریکا از اشتباه مبرّا باشد. مثلاً دخالت نظامی برای سرنگونی رژیم صدام اشتباه بزرگی ناشی از ارزیابیهای نادرست بود. بر اساس این ارزیابی، جوامع عربی خاورمیانه از بلوغ کافی برای گذار به دمکراسی برخوردارند. در حالی که شکست فجیع «بهار عربی» نشان داد که سرشت اسلامی این جوامع در حال حاضر به هیچ وجه اجازهی چنین گذاری را نمی دهد.
این اشتباه اما کمک بزرگی برای دشمنان آمریکا بود که خدمات این کشور به صلح و دمکراسی در جهان را در سایه بگذارند و با نشان دادن اثر انگشت آمریکا در چهار گوشهی جهان، گناه همهی نابسامانیها و جنایات را به گردن آمریکا بیاندازند و اصلا تو گویی جهان در گذشته، سراسر مملو از صلح و رفاه و عدالت و امنیت بوده و «امیریالیسم جهانخوار» آن را به حال امروز انداخته است!
چرا جای دور برویم، «کودتای آمریکایی ۲۸مرداد ۳۲» را در نظر بگیریم. مگر نه آنکه آمریکا با قرارداد با عربستان که در آن تقسیم مساوی سود ناشی از فروش نفت در نظر گرفته شده بود، اصولاً میهندوستان ایرانی را تشویق کرد که خواستار تجدید نظر در قرارداد با انگلیس شوند؟ مگر آمریکا نبود که با استقبال پرشکوه از مصدق در سفر به آمریکا او را به عنوان چهرهی سیاسی برجسته به معروفیت جهانی رساند؟ آمریکا در تمامی مدت نخست وزیری مصدق، از او در برابر انگلیس پشتیبانی کرد، تا آنکه در روزهای پیش از «کودتا» با توجه به نفوذ و خطر روزافزون حزب توده سیاست خود را تغییر داد. با این همه اگر توپ و تانکی در اختیار داشت که بتواند به کودتا دست زند و یا حتی نقشهای برای آن وجود میداشت، باید از شاه میخواست که تا وقوع آن در کشور بماند. فرار شاه به همراه همسر و یک خلبان از کشور، فاکت تاریخی شکنندهایست که نشان میدهد او نه سران ارتش را (که همگی را مصدق منصوب کرده بود) پشتیبان خود مییافت و نه به هیچ قدرت خارجی امید و اعتماد داشت. شاه مصدق را به نخستوزیری انتخاب کرده بود تا قانون ملی شدن نفت را عملی سازد. اما سازشناپذیری انگلیس، دولت مصدق را هرچه بیشتر ناتوان میکرد و روشن بود که با بالا گرفتن بحران، حزب توده به زودی ایران را به دامن شوروی میانداخت. از این رو سران ارتش برای نجات ایران از کمونیسم از پشتیبانی حکومت مصدق سر باز زدند و قدرت را به هواداران شاه سپردند. بدین ترتیب سقوط مصدق در درجهی اول برای جلوگیری از کودتای کمونیستی در ایران صورت گرفت، اما از همان فردای ۲۸مرداد تودهایها و سپس اسلامیها برای پنهان کردن نقش خود چنان دروغ «کودتای آمریکایی» را تکرار کردند که به باور همگانی بدل شد.
با توجه به نمونههای یاد شده، حملهی نظامی آمریکا به ایران همان قدر محتمل است که حملهی هر کشور دیگری.
آنان که به راستی از آمریکا هراس دارند، همانهایی هستند که از هیچ دشمنی با آمریکا ابا نکردهاند و هنوز هم چنان جلوه میدهند که مبارزه با آمریکا عین عدالتخواهی دلاورانه است. باید از آنان خواست که اگر به خاطر ظلمهایی که بر ایران روا رفته چنین میاندیشند، میبایست شروع کنند شهروندان روسی را ترور کنند، دیپلماتهای روسی را به گروگان بگیرند، به هر مناسبتی پرچم روسیه را آتش بزنند و به زمامداران روسی توهین کنند، تا ببینند چه زمانی روسیه به ایران حمله خواهد کرد!
ملت ایران یک دشمن بیشتر ندارد و آن رژیمی است که در چهار دههی گذشته از هیچ جنایتی در حق منافع ملی ایران ابا نکرده است و آنان که به هدف حفظ این رژیم به آمریکاهراسی دامن میزنند، به خوبی میدانند که در صورت دوستی و همکاری ایران با آمریکا و دیگر کشورهای دمکراتیک، تاریخ مصرفشان به پایان خواهد رسید. آنان اصولاً با دامن زدن به دروغ «کودتای آمریکایی»، جوانان ما را فریب دادند و زمینهی انقلاب اسلامی را به بهانهی «انتقام از کودتا» فراهم آوردند.
پیش از آنکه چپـ اسلامی، ایران را «به کوری چشم امپریالیسم» به نابودی بکشاند، باید بتوانیم به تسلسل دروغ و وحشت پایان دهیم. هرچند که این با توجه به کارزار تبلیغاتی گسترده در رسانهها و فضای مجازی آسان نیست. در این راه شاید این گفتهی نیچه راهنما باشد: «آنچه قانع میکند، هنوز حقیقت نیست، بلکه فقط قانع میکند!»
۲-
نکته بعدی ترس از حمله آمریکا نیست، بلکه بمحض سرنگونی رژیم آخوندی، و ضعیف شدن هسته مرکزی قدرت و فرماندهی، احتمالاً تمامی تأسیسات اتمی و زیر ساختهای کشور توسط همسایگان و غیره!! بمباران خواهند شد، که این ضرری عظیم است برای مردم و کشورمان. اما اگر تمامی نیروها و سازمانها با هم متحد و یکپارچه باشند و به اصول دموکراسی احترام بگذارند و همانگونه که ادعا می کنند هدفشان ایران و ایرانی باشد، این احتمال بسیار کمتر خواهد شد.
در مقاله بالا، اشتباه آمریکاها در حمله به عراق، عدم شناخت مردم عرب در نیل به دمکراسی دانسته شده، و اینکه آمریکا به قصد ایجاد دموکراسی صدام را خلع کرده است! گمان نمیکنم آمریکا میلیاردها دلار را خرج ایجاد دموکراسی در خاورمیانه کند تا رقیب اقتصادی برای خود بسازد!
ایران سالهاست پتانسیل تبدیل شدن به یک کشور کاملاً قدرتمند و اقتصادی را دارد. اما تمام ابرقدرتهای شرق و غرب (با علم کردن دیکتاتوریهای مختلف) بر سرمان میکوبند تا رشد نکنیم. و اما ملیجکان این ابرقدرتها (هربار بنامی و بکامی ظاهر میشوند) که همانند موش همه جا هستند و دوبهمزنی میکنند، قصد دارند تا از اتحاد مردم ایران جلوگیری کنند. مردم ایران باید بیدار شوند. وقت خواب نیست هموطن، بیدار شو و متحد!
آقای دیدبان،
نظر شما در مورد آمریکا غلط محض است. آمریکا خواهان دوستی و همبستگی با تمام ملت های دنیاست و خواهان تسلط به هیچ ملتی نیست. أمثال شما بود که این جنایتکاران آخوند را سرکار آورد. دست از این دروغگویی ها بردارید.
در مورد مصدق السطنه هم همین را بگویم که مجلس را منحل کرد و فرمان قانونی عزل اش را نپذیرفت. این آمریکا بود که از مصدق السلطنه در برابر انگلیس دفاع کرد.
بار سوم ـ در سال ۱۳۳۲بود که نخست وزیردکتر مصدق هفتادوچهار ساله دردرگیری با غول بریتانیا همهٔ امکانات سیاسی
واقتصادی را از دست داده و با منحل کردن مجلس ونپذیرفتن دستورعزلش به یک کودتای خزنده دست زده بود. درآن وضع ورشکستهٔ کشور نتیجهٔ حذف اورگانهای تصمیم گیری قانونی میدان دادن به حزب توده ای شده بود که بدستورمسکو مشغول ایجاد هرج ومرج ومقدمهٔ تشکیل « کمیته های خلقی» کمونیستی وتبدیل ایران به دروازهٔ بازبرای برگشتن سالدات های روس ، اینباربه کلّ ایران شده بود. درآن روزهای سر نوشت ساز باز هم دولت آمریکا بود که به داد مردم ایران رسید و به امیران میهن پرست ارتش ایران کمک کرد تا ازفاجعهٔ گرفتار شدن ایران درچنگال خونین روسیه جلوگیری کنند
مردم آذرآبادگان پیش از رسیدن ارتش ،خودشان به تشکیلات اوباش تجزیه طلب با دست خالی حمله کرده و آنها را به روسیه فراری دادند وعده ای از آنهارا دستگیروبسزای اعمالشان رساندنداز ایران خارج شدند شاه فقید به ارتش ایران دستور داد که خطهٔ باستانی آذرآبادگان را از وجود خائنین پاک سازد ؛
مردم آذرآبادگان پیش از رسیدن ارتش ،خودشان به تشکیلات اوباش تجزیه طلب با دست خالی حمله کرده و آنها را به روسیه فراری دادند وعده ای از آنهارا
دستگیروبسزای اعمالشان رساندند.
ولی شوروی نیروهای خود را در آذرآبادگان نگه داشته و ومشغول انجام تجزیهٔ ایران بودند.
در شورای امنیت روسیه رأی اکثریت به نفع ایران را « وتو» کرد ولی آمریکا بدولت شوروی اولتیماتوم داد که اگر نیروهایش را از ایران بیرون نکشد باید منتظرواکنش شدید آمریکا باشد. در پی این اولتیماتوم دولت روسیهٔ شوروی صلاح خودش ندید که با دولت آمریکا سر شاخ شود ونیروهایش را ازخاک ایران بیرون برد. بمحض اینکه سربازان ارتش سرخ از ایران خارج شدند شاه فقید به ارتش ایران دستور داد که خطهٔ باستانی آذرآبادگان را از وجود خائنین پاک سازد ؛
بار دوم ـ درسال ۱۳۲۴ وقتیکه آذرآبادگان در تسخیرارتش سرخ بود وگماشتگانش به نام پیشوری وغلام یحیی یک دولت مستقل درتبریز برپا کرده بودند ، در آنزمان نمایندهٔ دائمی ایران در سازمان ملل ، شادروان حسین علا ، بدستور شاه فقید شکایت علیه اتحاد جماهیر شوروی را در شورای امنیت بخاطر نقض قرار داد میان دولت ایران ونیروهای متفقینی که ایران را در جنگ جهانی دوم اشغال کرده بودند طرح نمود.
در آن قرار داد قید شده بود که درپایان جنگ نیروهای اشغاگر ازایران خارج خواهند شد. درپایان جنگ دو کشور آمریکا وانگلستان نیروهای خود را ازخاک ایران بیرون کشیدند
کشور آمریکا سه بار ایران را از افتادن درچنگال مرگبار روسیه نجات داده است:
بار اول ـ در کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵ که درآن استالین با لجاجت می خواسته که ایران نیز مانند کشورهای اروپای شرقی جزو منطقهٔ نفوز وی پذیرفته شود ولی پرزیدنت روزولت گفته بود مردم ایران گرسنه اند وآمریکا باید به آنها کمک کند. رجوع شود به (Memoirs of the Yalta conference _ , Ed.Stettinius.) نوشتهٔ وزیر امور خارجهٔ آمریکا درکنفرانس یالتا.
آقای حمید، لطفا با من موافق نباشید و نظرم را تفسیر به رای نفرمایید. من به افراد ذوب شده در هژمونی آمریکا نظیر همین آقای غیبی عرض می کنم که شان ملت ایران را فرش زیر پای یانکی ها نکنند. البته آقای غیبی چنته اش خالی است و موقع پاسخگویی به انتقادات واقعا هم غیب می شود. برای اینکه به ابعاد دموکراسی آمریکا پی ببرید کافی است چندین مستندی را که در باره نقش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در بسیاری از نقاط جهان منتشر شده است نگاه کنید تا دریابید که نکبتی به نام جمهوری اسلامی هم تا اندازه زیادی مرهون زحمات مرشد و مقتدای آمریکاپرستان بوده است.
به خانم گیتی و هموطنی که به من پاسخ دادهاند
عذرخواهی آمریکا در سال ۲۰۰۰ و توسط خانم مادلین البرایت صورت گرفت. ایشان با به کار بردن کلمه کودتا اعتراف کردند که براندازی دولت ملی ایران موجب پسرفت توسعه سیاسی در ایران شد. بر شمردن خطاهای سیاست آمریکا چه ربطی به طرفداری از روسیه دارد. آیا مخالفت با جنگ ویتنام حتما باید به عنوان حمایت از کمونیستها تلقی شود. اگر کسی گفت سیاست دشمن دشمن من دوست من است خسارت بار بوده و به حمایت آمریکا از گروههایی چون طالبان انجامیده حتما ضد آمریکاست ؟ با این حساب کلی از آمریکاییها ضد آمریکا هستند.
جناب فاضل غیبی در تجلیل از سیاست های آمریکا در ۶-۷ دهه گذشته سنگ تمام گذاشته اند. خوشا به خوشخیالی شان! باز جای شکرش باقی است که دست کم یک ایراد “بسیار کم اهمیت”(حمله به عراق در ۲۰۰۳)از این قبله دمکراسی دنیا گرفتند!ایشان اصلاً توضیح نمی دهند که چرا این بزرگترین دمکراسی صنعتی قراردادی را که خود به اتفاق متحدان اروپایی اش و دو قدرت دیگر شورای امنیت(روسیه و چین)، پس از سال ها مذاکره و چک و چانه، با ایران بسته بود و به هرحال کمکی بود به جلوگیری از رفتن جمهوری اسلامی به سوی سلاح اتمی، با عوض شدن رییس جمهورش، قلدرانه بر هم زد و حال همان متحدان را، باز هم قلدرانه،تهدید می کند که با ایران معامله نکنند. که چه بشود؟
حمله نظامی برای چی؟
این حکومت طرفداری در بین مردم ندارد و اگر چماقداران و چاقوکشهایش را از خیابانها جمع کند٫ یکروزه سقوط میکند..
آقای غیبی مقاله بسیار گویا بود و تحلیل مشکلات ایران با حزب توده و۲۸ مرداد را خوب نوشته اید اما راجع به مذهبیون ننوشته اید. سال پیش با یکی از نزدیکان راجع به برنامه های مرگ آفرین مائو در چین حرف می زدم و او قبول نمی کرد ، مقاله شما را توصیه خواهم کرد بخواند.
من هم با این آقا یا خانم دیده بان موافقم. همه ما باید با امریکا مبارزه کنیم تا وضع ایران خوب شود. در این مبارزه هم باید با اخوند ها و پاسداران متحد شویم و شعار سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید را دوباره به میدان اوریم!
Few months ago, the US states department published one thousand page of declassified documents that showed with details how CIA and state department acted against Mosadegh. The president of US basically forced shah of Iran to Fire Mosadegh. Please read and update yourself before wasting everybody’s time with your lack of knowledge.
کوروش C XVI – سوئد
مقاله جالب و روشنگرانه با نگاه تاریخی به دوران شاه و مصدق
کاپیتالیسم = زاینده , تولید کننده ,رقابت آزاد و لیبرالیسم = پیشرفت , تکامل جهان و بشریت
به امید ایران آزاد ,لیبرالیسم , سرمایه داری
سپاس
هموطن گرامی آقای “شابد العظیم” سپاس از یادآوری به جایی که کردید.
پاسخی به خانم گیتی- هموطن ارجمند، گویا این “ویروس ضد آمریکایی” مورد ادعای شما دست آخر به اعلیحضرت همایونی و شهبانو هم سرایت کرده باشدکه در پایان کار نظام پادشاهی از نقش آمریکا در انقلاب ۵۷ رنجیده خاطر بودند. ۲۸ مرداد را رها کنید و ماجرای سال ۵۷ را به یاد آورید. آن زمانی که دولت آمریکا هایزر را برای تسریع سرنگونی شاه به ایران فرستاد در وضع امروز ما تاثیری نداشت؟ یادتان رفته که دولت آمریکا چک های ۱۵۰ میلیون دلاری به خمینی می داد تا اعتصابیون داخلی ایران دچار کمبود مالی نشوند؟ شما که لابد واکسن ویروس ضد آمریکایی را زده اید نمی بینید که حتی همپیمانان غربی آمریکا از رفتار قلدر مآبانه و خودخواهانه آنها به تنگ آمده اند؟
با درود و سپاس از نوشته هموطن آزاده آقای غیبی ، متاسفانه ویروس ضد آمریکایی در خون به اصطلاح چپ و چپهای امام زمانی ایرانی با هیچ آنتی بیوتیکی و با هیچ سند و مدرک تاریخی از بین نخواهد رفت ، به یک دلیل خیلی ساده چون این جماعت در ضمیر ناخود آگاه خود شیفته قلدری و چماق توحش میباشند با چاشنی فساد و رانت ! این جماعت هرگز در مورد سوابق تاریخی و امروزی روسیه در رابطه با ایران کوچکترین اشاره ای ندارند و فقط یک نیمه کودتای انگلیسی را بنام ۲۸ مرداد پیراهن عثمان کرده و ول کن هم نیستند ! و اگر ۱۰۰۰ سال هم بگذرد باز حرفی غیر از ضد آمریکا گفتن بر زبان و اندیشه نخواهند داشت .
دموکراتها امریکا و انگلیس نشان داده اند که در خاورمیانه بیشتر نیاز به دشمن صوری دارند تا دوست واقعی. برای همین هم بی بی سی هر سال یک سند جدید از کودتای ۲۸ مرداد منتشر می کند ولی از شورش ۵۷ هیچ …
اولا امریکا عذرخواهی نکرد بلکه ابراز تاسف کرد (هیلاری کلینتون دموکرات در زمان اوباما)
ثانیا سیاست اوباما در قبال جمهوری اسلامی کاملا مشخص بود. از واگذاری تمام سایت ها و رسانه های خبری اعم از صدای امریکا و رادیوفردا به طرفداران نظام و چپ ها(احتمالا با راهنمایی انگلیس) تا دادن اقامت فله ای به اصلاح طلبان و حافظان نظام و باز گذاشتن دست جمهوری اسلامی برای نابودی ایران و کل خاورمیانه و همچنین سعی دموکرات ها برای جلوگیری از سقوط محمد مرسی اخوان المسلمین در مصر(جمهوری اسلامی دوم) و …
باسلام…
بسیار مقاله روشن و جالبی بودش… افکار کمونیستی و مالکیت دولتی یه فکر عقب مانده واپس گرا بودش که نوع اسلامیش نصیب ما ایرانیها در سال ۵۷ شد… اگر اسلام توی ایران نبود هرگز نمیتونستن توی کنار زدن حکومت شاه موفق بشن… اسلامیستها با پشتیبانی کمونیستها و اشتباه فاحش سیاسی کارتر روی کار امدند و دوستی ملاها با کمونیستها تا امروز هم برقرار و پایدار بوده است…
فلسفه گفتش بسی و او خموش \\ ناگهان واکرد از سر روی پوش! (مولوی)
در این هیر و ویر، آشفتگی و نگون بختی که بر ما ایرانیان و سرزمینمان حاکم گردیده، ایران زخم اهریمن خورده و در اورژانس خوابیده را نیاز به فلسفه بافی نیست. به نظر می رسد که جناب فاضل غیبی ، دارند غیب می گویند. بدنبال تعلیم فلسفه مدرن و اندیشه و احساس میگردند> نازنین مسئله جنگ و خیانت و قتل و غارت و بی اخلاقی و …بود و نبود ایران این سرزمین نیکی و راستی است، زمان فلسفه بافی است؟ اول بفرمائید ایران را آزاد کنید…ینکی های حقوق بشری جنایتکار کارتری بدلایل بسیار، هرگز به ایران حمله نظامی نخواهند کرد…
اگر میهن دوست بودید(میهن یعنی مردم و سرزمین و نه فقط چاه نفت و گاز) لازم نبود به نیروی خارجی متوسل شوید زیرا مردم هر کشور مهمترین منبع قدرت هستند ولی چون می دانید مردم به شما اعتنایی ندارند ناچارید به خارجی متوسل شوید تا بقدرت برسید و بعد امتیازهای فراوانی بابت این پشتیبانی بدهید! اینکه مردمی را که به شما اعتماد نکرده اند ناآگاه می خوانید یعنی اتخاذ همان سیاست جمهوری اسلامی، ماهیت واقعی شما را نشان می دهد. ضمنا سندی دال بر هواداری جمهوریخواهان از ج.ا. نشان دهید!
نویسنده توضیح نمیدهند اگر آمریکا نقشی در کودتا ۲۸ مرداد نداشت چرا از ایرانیان عذر خواهی کرد.
مشکل ایران روشن فکران دینى روشنفکران ملى و مذهـى و روسنفکران چپ اسلامى هـستند که گفته هـا و نوشته هـاى انهـا در دنیا تک و بى مانند میباشد؟
جناب دیده بان گرامی درست فرموده اید که با این تشتتی که در میان مخالفین رژیم جهنمی وجود ……….
به مصاحبه شاهزاده رضا پهلوی با بلومبرگ و پاسخ سازمان مجاهدین به نامبرده که رجوع کنیم صحت گفته اتان ثابت میگردد.
mardome iran agahand va khoob midanand ke che mikhahand,in be estelah rooshanfekranand ,ke ” FAZL” FOROOSHI mifarmayand!b
ضمنا جناب غیبی خطر بیش از آن که از حمله مستقیم آمریکا متوجه ایران باشد از سوی گروه های تجزیه طلب دست آموز بیگانگان ایران را تهدید می کند. مسئله تنها رژیم جهنمی امروز ایران نیست، بلکه باید به فکر بعد از فروپاشی رژیم بود. با این تشتتی که در میان مخالفان رژیم وجود دارد بعید به نظر می رسد که هرج و مرج ناشی از خلا قدرت قابل پیشگیری باشد. این مسائل را نه با شعار و انقلابیگری، که با درایت و دور اندیشی باید چاره اندیشی کرد.
واقعا نویسنده این مقاله باید خیلی مطالعه کنه چون برداشت ساده انگارانه و حتی وارونه از تاریخ معاصر جهان داره. دقیقا داره جای ظالم و مظلوم رو عوض میکنه. اینکه حکومت جمهوری اسلامی جنایتکاره شکی نیست اما در مورد حکومت آمریکا، واقعا اونا به صلح و دوستی در جهان کمک کردن؟ جنایاتی که اونا انجام دادن در تاریخ جهان بی سابقه بوده.
جناب آقای غیبی نوشته های شما من را به یاد شانزده سالگی ام می اندازد چون آن وقتها که هنوز خیلی جوان بودم حرفهای امروز شما را می زدم. من هم آن وقتها مدافع استعمارگران و فرهنگ بالای آنها بودم اما این مشکل را با قدری مطالعه و تفکر حل کردم و دانستم که سینه چاکان نظام سلطه جهانی از احساس خود کم بینی عمیقی رنج می برند. شما بر چه اساسی ادعا کرده اید که “ایالات متحده آمریکا … در همهی زمینه ها پیشرفتهترین کشور دنیا به شمار میآید” ؟ مثلا از نظر تامین اجتماعی و بیمه های درمانی؟ یا از نظر کشتارهای گروهی در مدرسه ها؟ یا به خاطر تعداد سلاحهایی که در سال فروش می روند؟ اگر بقیه نویسندگان و تحلیلگران ما هم مثل شما فکر می کردند که دیگر باید فاتحه همه چیز را می خواندیم.
نویسنده محترم لازم است در مورد جمله ( پشتیبانی جبهه ملی ایران و….) مدرک و سندی ارائه میدادید ؟!
به نظرم این گفته صحت ندارد .
در مورد ( پیش از انکه چپ اسلامی ایران را به نابودی بکشاند ) هم بیشتر توضیح دهید .
فعلا دو گروه بیشترین حمایت و کمک را در طی این سالها برای ثبات حکومت ولایت فقیه انجام داده اند که همگان هم شاهد ان بوده اند :
۱ – توده ای های ریش دار وطنی و فدائیان اکثریت ( چپ های غیر اسلامی ) .
۲ – هموطنان خارج نشین کرواتی عمدتا لامذهب که نقش ستون پنجم و بازرگان محبت را در خرید های ممنوعه
جهت نجات اخوندها در محاصره و نیز ماموریت بهم ریختن اوضاع اپوزیسیون را به خوبی ایفا نموده اند .
لطفا ادرس ها را درست بفرمایید تا دیگران به بیراهه نروند ؟!!!!