گفتگو با شیرین اردلان در مورد کمپین یک میلیون امضا؛ جوانه می‌زنم به روی زخم بر تنم

-«نتوانستیم یک آمار مشخص و دقیق از امضاکنندگان جمع‌آوری کنیم چون بخش بزرگی از برگه‌های امضاشده در یورش‌هایی که به خانه‌های ما شد از بین رفت و خودمان هم بعد از آمارگیری بخشی از این برگه‌ها را نابود کردیم که به دست کسی نیافتد.»
-«بچه‌های ما بارها موقع اطلاع‌رسانی در جاهایی مثل مترو یا دانشگاه بازداشت شدند. تعدادی از آنها هم در تظاهرات دستگیر شدند. حاکمیت آن زمان شایع کرده بود که اینان خواستار بی‌بند و باری و آزادی‌های دوره گذشته هستند.»

جمعه ۸ تیر ۱۳۹۷ برابر با ۲۹ ژوئن ۲۰۱۸


فیروزه رمضان‌زاده – شیرین اردلان یکی از فعالین «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان» در ایران بوده است. او از تلاش‌های خود و خواهرش پروین اردلان برای جنبش برابری‌خواهانه و  دستیابی به مطالبات زنان می‌گوید. او فعالیت خود را از زمان شکل‌گیری مرکز فرهنگی زنان و آشنایی با دیگر فعالان جنبش زنان آغاز و با انتشار مطالب و چند داستان کوتاه در بولتن داخلی مرکز فرهنگی زنان و بعدها در  وبسایت «تغییر برای برابری» ادامه داد.

شیرین اردلان؛ عکس از Finn Christensen

با تشکیل کمپین یک میلیون امضا برای آگاه‌سازی زنان در مورد قوانین تبعیض‌آمیز در تهران و دیگر شهرهای ایران از اعضای فعال کمپین بود. او همچنین در کنار آزاده فرامرزی، سرود «تغییر برای برابری» آخرین سرود کمپین یک میلیون امضا را در تهران اجرا کرد.

شیرین اردلان برای شرکت در مراسم دریافت جایزه بنیاد اولاف پالمه در سال ۲۰۰۸ بجای خواهرش پروین که هنگام سفر در فرودگاه توسط نیروهای امنیتی ایران از سفر بازمانده بود به سوئد رفت. وی پس از بازگشت به ایران کار  خود را پس از ۱۲ سال سابقه در حوزه طراحی داخلی ساختمان از دست داد. سه سال بعد در سال ۲۰۱۱ با ویزای کار به سوئد رفت. شیرین اردلان در این کشور با تمرکز بر حوزه مشکلات زنان مهاجر و پناهجویان به ویژه پناهجویان افغان در ساخت چند فیلم مستند با موضوع مهاجران مشارکت داشته است.

آشنایی با قوانین تبعیض‌آمیز و گفتگوی رو در رو با زنان

شیرین اردلان از تجربیاتش در حوزه جنبش زنان و فعالیت در کمپین یک میلیون امضا به کیهان لندن می‌گوید: «وقتی با کمپین یک میلیون امضا آشنا شدم  و کتابچه آشنایی با قوانین تبعیض‌آمیز را خواندم، فرم درخواست تغییر قوانین را امضا کردم. شیوه کار به این صورت بود که اگر علاقمند می‌شدی می‌توانستی بلافاصله چند کتابچه و فرم امضا را بگیری و تو نیز  جمع‌آوری امضا را شروع کنی . هر کس علاوه براینکه مواد مندرج در کتابچه را می‌خواند و فرم را امضا می‌کرد خودش هم می‌توانست به اگاهی‌دهی و تبلیغ و جمع‌آوری امضا بپردازد. یکی از بزرگترین موفقیت‌های کمپین نه  جمع‌آوری امضا بلکه آگاهی‌ دادن در مورد قوانین بود .معمولا از علاقمندان می‌خواستیم که ابتدا جمع‌آوری امضا را از خانه و اعضای خانواده خود شروع کنند. برای این کار هم فقط به تهران و شهرهای بزرگ اکتفا نکردیم، به برخی از شهرهای کوچک  کردنشین مثل مریوان و قروه رفتیم. خیلی از آنها با کمپین آشنا بودند. همینطور درشهرهای بزرگتر مانند کرج، رشت، گرگان، زنجان، اصفهان، سنندج و… گروه‌های بسیار فعالی داشتیم که به جمع‌آوری امضا مشغول بودند. هر جا می‌رفتیم کسی را می‌دیدیم که از کمپین یک میلیون امضا چیزی شنیده و یا حتی قبلا فرم آن را دیده و امضا کرده بود.  بسیاری از امضاکنندگان خود نیز برای جمع‌آوری امضا کمک می‌کردند.»

او به گفتگوهای رودرو با گروه‌های مختلف زنان و شهروندان برای آگاه کردن آنها با تبعیض‌های قانونی اشاره می‌کند: «یادم هست خانمی‌ بود که حجاب سفت و سختی داشت، از او پرسیدیم: «تو می‌خواهی این حجاب را داشته باشی؟» می‌گفت: «آره انتخاب خودمه، دوست دارم.» وقتی از او پرسیدیم: «دوست داری شوهرت یک زن دیگه بگیره؟» گفت: «نه»؛  گفتیم: «در این دفترچه هم همین‌ها نوشته شده. آن را بخوان و اگر با ازدواج مجدد مردان مخالفی، اگر نمی‌خواهی بعد از طلاق فرزندت را از تو بگیرند، اگر می‌خواهی تو هم به اندازه برادر، شوهر و مردان خانواده‌ات حق نظر و انتخاب داشته باشی، اگر می‌خواهی ارثت با برادرت یکی باشه، اگر می‌خواهی بعد از طلاق بچه‌ات را نزد خودت نگه داری بیا این برگه را  امضا کن.»

البته که میزان سواد و  تحصیلات زنان در پیشبرد کار ما بی‌تاثیر نبود اما من زن بی‌سواد نانوایی را دیدم که در کنار تنور نانوایی به سخنان ما گوش داد و پس از چند پرسش کوتاه فرم را امضا کرد و گفت نمی‌خواهم دخترانم هم به سرنوشت من دچار شوند. گاهی پیش می‌آمد که در یک جمع   ۵ نفره، قوانین را توضیح می‌دادیم شاید یک نفر از آنها امضا می‌کرد ولی ۵ نفر را آگاه کرده بودیم و این مهم بود. هرچند هیچوقت نتوانستیم به آن حد نصابی که می‌خواستیم برسیم.

البته بسیاری از زنان باسواد هم بودند که امضا نمی‌کردند. من با زنی صحبت کردم که باسواد بود وقتی قوانین را برایش توضیح دادم گفت: «قانون خداست، شوهر من خونه داره، ماشین داره، خب بره یک زن دیگه هم بگیره چه اشکالی داره!»

از شیرین اردلان می‌پرسم آیا آمار مشخصی از تعداد امضاهای جمع‌آوری در دست است؟ می‌گوید: «نتوانستیم یک آمار مشخص و دقیق از امضاکنندگان جمع‌آوری کنیم چون بخش بزرگی از برگه‌های امضاشده در یورش‌هایی که به خانه‌های ما شد از بین رفت، خودمان هم بعد از آمارگیری بخشی از این برگه‌ها را نابود کردیم که به دست کسی نیافتد. بنابراین آمار میانگینی از تعداد امضاهای جمع‌آوری شده در دست نداریم. ولی برای خیلی‌ها توضیح دادیم، بسیاری از زنان آشنا شدند شاید بتوان گفت حدود ۶۰۰هزار امضا جمع کردیم. اما اطلاع‌رسانی بالای یک میلیون نفر بود.»

می‌پرسم این اطلاع‌رسانی‌ها چگونه رودر رو انجام می‌شد؟ می‌خندد و ادامه می‌دهد: «کوچه به کوچه، کوه به کوه، همه در کیف‌هایمان دفترچه و فرم‌ها را داشتیم، دراتوبوس، پارک، مهمانی، عروسی، هر جا که فکرش را بکنید اگر سه چهار تا خانم را دور هم می‌دیدیم می‌رفتیم و سر حرف را باز می‌کردیم: «راستی اینو شنیدید؟ از این کمپین خبر دارید؟ می‌خواهید یکی از یک میلیون امضاکننده این کمپین باشید که به مجلس میره؟» پس از پایان جنگ ایران وعراق، زنان بسیاری شوهرانشان را در جنگ از دست داده بودند و در شهرهای کوچک بر روی زمین‌های کشاورزی کار می‌کردند. ولی چون شوهر مرده بود برادر یا پدرشوهر یا حتی پسرانشان آنها را بیرون کرده بودند، آن زمان حتی از روی زمین هم به زن ارثی نمی‌رسید. یکی از قوانین مندرج در کتابچه هم قانون ارث و دیه و شهادت زنان بود که تاکید زیادی برآن داشتیم. این بود که چرا زن نباید از شوهرش ارث ببرد؟ آن زمان این قانون در مجلس اصلاح شد و این مسئله موفقیت بزرگی در آن زمان برای ما محسوب می‌شد.»

«حجاب اجباری» و «حق انتخاب پوشش»

او با اشاره به اینکه در کتابچه‌های مورد نظر  بحث «حق انتخاب پوشش» عنوان شده بود اما مشخصا به منع «حجاب اجباری» اشاره‌ای نشده بود توضیح می‌دهد: «یک سری از دوستان آن زمان ایراد گرفتند که چرا در این دفترچه‌ها به «حجاب» اشاره‌ای نکرده اید. آن زمان  به «انتخاب پوشش» تاکید می‌کردیم. الان تعداد کسانی که به حجاب چادر اعتقاد دارند خیلی کمتر از آن زمان است، آن زمان نمی‌توانستیم به راحتی در مجلسی که ۱۰ نفرشان چادری هستند یا در مترو و دانشگاه برویم بگوییم «بیا این را امضا کن که از فردا روسری و چادر را  از سر برداریم!» یادم هست با خانمی‌ در این مورد حرف زدم گفت: «من با برادرم راحت نیستم که پام بی‌جوراب باشه حالا بیام تو خیابون روسری رو بردارم؟!» آن زمان شرایط خیلی سخت بود؛ حالا به همت نسل جدید یک مقدار حرف زدن راجع به این موضوع آسانتر شده است.»

دستگیری فعالان حقوق زنان و جایزه اولاف پالمه

در جریان جمع‌آوری امضا برای کمپین یک میلیون امضا تعداد زیادی از فعالان جنبش زنان بازداشت و روانه زندان شدند.

شیرین اردلان در این مورد می‌گوید: «بچه‌های ما بارها موقع اطلاع‌رسانی در جاهایی مثل مترو یا دانشگاه بازداشت شدند. تعدادی از آنها هم در تظاهرات دستگیر شدند، حاکمیت، آن زمان شایع کرده بود که اینان خواستار بی بند و باری و آزادی‌های دوره گذشته هستند. وقتی به خانه خواهر من حمله کرده بودند به همسایه‌ها گفته بودند اینجا مرکز گلدکوئیست است، کسانی که نمی‌دانستند هم باور می‌کردند.»

او به اسفندماه ۱۳۸۶ و دشواری‌های حضور در مراسم جایزه اولاف پالمه نیز اشاره می‌کند: «به پروین گفته بودند که می‌تواند با یک همراه برود. از من خواست و قبول کردم. سفارت سوئد برای ما بلیت پرواز ایرفرانس گرفت، روی صندلی هواپیما نشسته بودیم و کمربندها را بسته بودیم که یک دفعه صدایمان کردند، مامور امنیتی اجازه ورود به هواپیما نداشت و ما این موضوع را نمی‌دانستیم، بلند شدیم برویم که خلبان فرانسوی ایرفرانس جلو آمد وعلت را پرسید. پروین توضیح داد که ژورنالیست است و برای دریافت جایزه بنیاد اولاف پالمه که امسال به خاطر فعالیت‌های فمینیستی‌اش  به او تعلق گرفته به سوئد دعوت شده‌ایم. خلبان گفت: «بروید بنشینید». مامور امنیت پرواز همراه با دو مامور امنیتی دم در هواپیما ایستاده بودند. آنها به خلبان گفتند: «این خانم ممنوع‌الخروجه باید بیاد.» خلبان پرسید چرا؟ گفتند: «پاسپورتش جعلیه!» خلبان پاسپورت پروین را گرفت، ورق زد و به مامور گیت پرواز که آنجا بود نشان داد.او گفت: «پاسپورت ایرادی ندارد، امضا و مهر ویزا دارد.» پاسپورت را گرفت و به پروین داد.  با این وجود ماموران امنیتی می‌گفتند «ما حکم داریم». خلبان هم گفت: «بروید و حکم‌تان را بیاورید.» خدمه پرواز که خلبان را می‌شناختند به ما گفتند: «این خلبان اگر ۲۴ ساعت هم طول بکشد تا مشکل حل نشود هواپیما را از باند بلند نمی‌کند.» آنها به ما گفتند: «شما الان در خاک فرانسه هستید همینجا می‌توانید درخواست پناهندگی بدهید و این ماموران نمی‌توانند شما را از پرواز بیرون کنند.» با این وجود پروین گفت: «من که کاری نکرده‌ام، اگر نمی‌گذارند نمی‌روم.» با پای خودش از هواپیما بیرون آمد، از خلبان تشکر کرد و از مسافران هم بابت تاخیر عذرخواهی کرد. با وجود اینکه مشکلی برای رفتن من وجود نداشت من هم همراه با پروین از هواپیما بیرون آمدم. آن روز، پاسپورت پروین را گرفتند برگه‌ای به او دادند و گفتند: «سه روز دیگه بیا و پاسپورتت را تحویل بگیر.» پیش از پایان سه روز به او زنگ زدند و گفتند: «پاس شما اینجا نیست، نیا ما خودمون باهات تماس می‌گیریم.» آن زمان دوره دوم انتخابات حجت‌الاسلام محمد خاتمی ‌بود، چند خبرنگار از تلویزیون سوئد برای تهیه گزارش از حال و هوای انتخابات  به ایران آمده بودند، در این فاصله از طرف بنیاد پالمه با پروین تماس گرفته و گفتند اگر نیایی مجبور به لغو این برنامه هستیم و یا می‌توانی فرد دیگری را برای دریافت  جایزه معرفی کنی. پروین گفت کمی‌ زمان بدهید و مراسم را لغو نکنید شاید فکر دیگری کردیم.

پروین از من خواست و من هم قبول کردم. قرار شد متن سخنرانی پروین ضبط شود و نسخه ضبط شده را به محل مراسم ببرم. پروین با خبرنگاران سوئدی تماس گرفت. به هتل آنها رفتیم. به دلیل مخالفت متصدی هتل برای رفتن به اتاق خبرنگارها مجبور شدیم در لابی هتل  فیلمبرداری را انجام دهیم. اگر فیلم سخنرانی را در یوتیوپ ببینید، متوجه صداهای اطراف و مثلا زنگ تلفن هتل می‌شوید.

دو روز بعد از ممنوع شدن خروج پروین از کشور، این بار با پرواز ایران‌ایر به استکهلم آمدم. وقتی به سوئد رسیدم سی دی فیلم سخنرانی  پروین بلافاصله به دو زبان انگلیسی و سوئدی زیرنویس شد.

سال قبل (۲۰۰۶) کوفی عنان جایزه اولاف پالمه را گرفته بود. به من گفتند که آن سال فقط ۱۰- ۱۵ نفر در سالن حضور داشتند اما در راه ورود به سالن در خیابان‌های اطراف، ایرانیان و شهروندان سوئدی زیادی را دیدم که مشتاقانه این مراسم را دنبال می‌کردند.

شیرین اردلان جایزه اولاف پالمه را بجای خواهرش پروین اردلان دریافت می‌کند

آن روز همه فعالان حقوق زن، جرأت و حرکتی تازه پیدا کردند، همان فیلم سخنرانی، صدای زنان ایران را به گوش تمام دنیا رساند. همه فهمیدند که زنان ایرانی چه می‌خواهند، شاید اگر دریافت آن جایزه به روال عادی به پروین داده می‌شد کمپین یک  میلیون امضا تا این حد در دنیا معرفی نمی‌شد. آن شب بود که کمپین یک میلیون امضا جهانی شد.»

بازجویی و اخراج از کار

شیرین اردلان پس از بازگشت به ایران از کارش اخراج شد. وی ادامه می‌دهد «در بازجویی‌های پروین، عکس اورا  در کنار همسر اولاف پالمه نشانش داده بودند و گفته بودند: «خودت نرفتی خواهرت رو فرستادی. حالا با جایزه‌ات چکار کردی؟» من آن زمان جایزه نقدی را نگرفتم. فقط لوح یادبود مراسم را گرفتم. به او گفته بودند: «به موقع به حساب خواهرت هم می‌رسیم.»

پیش از اینکه به ایران برگردم  برایم ترک کار زده بودند، وقتی به دنبال بیمه‌ام رفتم گفتند: «می‌توانی اختیاری خودت را بیمه کنی ولی هیچ حقی نداری»، بعد از یک سال دوندگی بیمه‌های گذشته‌ام را به بیمه اختیاری تبدیل کردم تا دفترچه بیمه داشته باشم اما بجز چند کار موقتی نتوانستم کار ثابتی پیدا کنم.

البته همان زمان که برای دریافت جایزه به سوئد رفته بودم به من گفتند می‌توانی برای ادامه تحصیل در اینجا بمانی. اما قبول نکردم. پروین هم تا دو سال بعد از ایران بیرون نرفت.

بعد‌ها که پروین در سوئد بود چند بار برای دیدنش آمدم. آخرین بار یک نفر به من پیشنهاد ویزای کار در سوئد داد. شش ماه بعد با ویزای کار به  سوئد رفتم. در این فاصله یکی دو بار برای دیدن بچه‌هایم به ایران رفتم که در سال ۹۰ هنگام ورود در فرودگاه، جلوی مرا گرفتند. یکی دو ساعت تمام وسایلم را گشتند، یک برگه  دادند و گفتند: «هفته دیگه به ساختمان وزارت اطلاعات در پاسداران بیا». نزدیک دو سه ماه سفر من به سوئد با وقفه انجام شد چون در کش و قوس بازجویی بودم.»

سرود تغییر برای برابری

از او در مورد پشت صحنه شکل‌گیری سرود «تغییر برای برابری»، آخرین سرود کمپین جنبش زنان و شرایط اجرای آن در ایران می‌پرسم. می‌گوید: «هر بار که تظاهرات یا گردهمایی برگزار می‌شد یا سرود «یار دبستانی» را می‌خواندیم یا «ای ایران»؛ بچه‌های مرکز فرهنگی زنان هم سرود دیگری خوانده بودند اما این زمان  نیازمند سرود جدیدی بودیم که یک حرکت و انگیزه‌ای ایجاد کند. از اردیبهشت ماه ۱۳۸۶شروع کردیم برای پیدا کردن یک سرود تازه به مناسبت سالگرد تظاهرات ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در این روز اولین تظاهرات زنان برگزارشد، ابتدا مجوز داشت ولی بعد مجوز آن را لغو کردند. برای اولین بار شاهد حضور پلیس‌های زن در آن تظاهرات بودیم که در میدان هفت تیر با یورش به تظاهرکنندگان از اسپری فلفل  و باتوم استفاده کردند.

تصمیم گرفته بودیم که سالگرد آن روز دوباره به خیابان‌ها برویم و می‌دانستیم که مجوزی هم صادر نخواهد شد، این فکر پروین بود که سرودی برای آن روز داشته باشیم که وقتی به خیابان‌ها می‌رویم با هم بخوانیم.

شعر را مازیارسمیعی سرود،  پیانو هم توسط ثمین باغچه‌بان اجرا شد.  به دلیل ممنوع بودن تک‌خوانی زنان، قرار شد من و آزاده فرامرزی‌ها آن را بخوانیم که اگر پخش شد به تک‌خوانی صدای زن ایراد گرفته نشود.

من و آزاده چند بار سرود را تمرین کردیم، روز ضبط، قرار شد به یک استودیو ضبط برویم، هر کدام از ما یک بخش از نشانی استودیو را دنبال کردیم، من کوچه،  آزاده شماره و آن دیگری خیابانش را می‌دانست به این دلیل که حتی پای تلفن هم نمی‌توانستیم در این مورد حرف بزنیم.همه مکالمات ما شنود بود، ممکن بود اجازه ندهند این سرود به مرحله ضبط برسد.

مسئول ضبط  گفته بود «بیایید ببینم چه می‌خواهید ضبط کنید.» مبلغی را هم به عنوان دستمزد خواسته بود، مثل گروه‌های پارتیزانی سه نفری یکدیگررا پست به پست دیدیم و از نشانی اولیه به خیابان دوم و از خیابان به کوچه و از کوچه به پلاک و بالاخره به طبقه دوم رفتیم . درآنجا  مسئول استودیو ضبط گفت «چند خط‌اش رو بخونید ببینم چیه» من و آزاده دو خط از شعر را خواندیم. آن آقا پرسید: «این شعر برای چه گروهیه؟» گفتیم «برای زنان برابریخواه و هواداران کمپین یک میلیون امضا.»

همانموقع گفت: «صبر کنید صبر کنید» یک دفعه بلند شد، آنموقع، هوا هم گرم بود رفت و پنجره‌ها را بست و پرده‌ها را هم کشید و گفت: «حالا دوباره از اول بخونید.»

وقتی خواندیم گفت: «باشه من این رو براتون ضبط می‌کنم. بعد از دوسه بار تمرین در استودیو سرود را ضبط کردیم،  ساعت هشت شب، سرود حاضر بود، به ما یک سی دی داد. او قرار بود به ما یک فاکتور بدهد. پول نقد هم پرداختیم تا مشکل‌ساز نشود. یادم هست تخفیف زیادی به ما داد، شاید نصف قیمتی که از روز اول گفته بود، گفت: «این هم هدیه من به کمپین شما» خودش هم فرم کمپین یک میلیون امضا را امضا کرد.

آن شب وقتی به آپارتمان ۴۰ متری پروین در میدان هفت تیر رفتیم بچه‌ها در آنجا جمع و در حال خواندن این سرود بودند،  یک پیروزی بزرگ به دست آورده بودیم، سرود به سرعت برای همه جذابیت پیدا کرده بود. آن روز، این سرود در وبسایت “«تغییر برای برابری» در سطح وسیعی بازپخش شد و میزان بازدیدکنندگان آن به سرعت بالا رفت.»

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=121081

4 دیدگاه‌

  1. ناشناس

    من نه فمنیستم نه نگاه جنسیتی به آدمها دارم اما اعتراف می کنم
    “یک تار موی این زنان به تمام ریش و پشم علما از صدر اسلام تاکنون ،ائمه جمعه مداحان و تمام انقلابیون اعم از چپ و راست و بالا می ارزد

  2. ناشناس

    فیلم لالالند را حتمى نگاه کنید!!!!!

  3. سیاست مضحک همیشگی

    آدم از اینهمه بشردوستی و حقوقِ بشر شناسی اروپاییها چارقاچ حیرون می مونه و اشک در چشمانمان حلقه می بنده!.چقدر اینا به حقوق بشر فارغ از ملیتها و کشور ها اهمیت قایلند.اما در معامله با متوحشان رژیم اسلامگرای اشغالگر که بقایشان یعنی استمرار همین مفاد کمپینهای اینچینی، دست از پای نمی شناسند.! اما از گربه رقصونی فرنگیها

  4. ناشناس

    برابرى زن و مرد در جمهـورى اسلامى نه شدنى است و نه ممکن ؟!؟!؟طبق موازین اسلامى و دینى و شرعى

Comments are closed.