روز ۱۹ ژوییه ۲۰۱۸ پارلمان اسرائیل (کِنِسِت) لایحهای را تصویب کرد که این کشور را به عنوان سرزمین، قلمرو، حکومت و دولت «یهودی» معرفی میکند. اگرچه این قانون تا زمانی که به تصویب دیوان عالی کشور اسراییل نرسد، رسمیت حقوقی نمییابد اما طبیعی و منطقی است که نه تنها مورد اعتراض اعراب اسراییل قرار بگیرد بلکه از سوی مدافعان دمکراسی، از جمله یهودیان این کشور و همچنین یهودیان سراسر جهان و مدافعان دمکراسی نیز با انتقاد روبرو شود.
در حالی که موضوع زبان رسمی و پایتخت نیز در این لایحه مورد مناقشه است اما این تندرویهای «نژادی» و مذهبی و فرقهای و عقیدتی را میتوان واکنشی دانست در برابر گسترش انواع اسلامگرایی که از جمله از سوی حکومت اسلامی در ایران چهل سال است به آن دامن زده میشود. حکومت کنونی ایران خود یکی از بنیانگذاران انواع و اقسام آپارتاید (جداسازی و تبعیض) در زمینهی نژاد و قوم و فرهنگ و دین و مذهب و جنسیت در نظام حقوقی کشور است. اما جمهوری اسلامی در ایران یک حکومت دینی و ضددمکراسی و حقوق بشر است! این رژیم اگر هم ژست دمکراسی و حقوق بشر گرفته، با پسوند «اسلامی» آن هم از نوع شیعه جعفری اثنی عشری یا با «اگر» و «مگر»های مختلف، بر عدم پایبندی خود به حقوق جهانشمول انسان تأکید کرده است.
اسراییل اما به عنوان کشوری که ظاهرا بر اساس اصول دمکراتیک اداره میشود، مجاز نیست سرزمینی را که بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر کسی میتواند آن را به عنوان محل سکونت خود و در نتیجه به عنوان کشور خویش برگزیند، با مرزهای خودساخته به سوی ضدیت با دمکراسی و حقوق بشر هدایت کند؛ آن هم به عللی که کاملا تصادفی هستند: بنیامین نتانیاهو و کسانی که از چنین قانونی دفاع میکنند میتوانستند به عنوان مسیحی یا مسلمان یا سیاهپوست و با جنسیتی دیگر در آفریقا و آمریکا یا چین و هند به دنیا آمده باشند! طبیعت، و انسان به عنوان عضو و جزیی از طبیعت، نه دین و مذهب و عقیده و ایمان دارد و نه نژاد! انسان مانند دیگر موجودات، فقط متنوع است! این تنوع طبیعی را میبایست با عقل دید و درک کرد و نه از روزنهی تنگ و غیرطبیعی اعتقادات و نژاد!
در حالی که همزمان واژه «نژاد» نه فقط به دلایل انساندوستانه و حقوق بشری بلکه بر مبنای علمی و واقعی از قانون اساسی فرانسه حذف میشود، طنز تلخی است که در خاورمیانه با تأکید بر نژاد و دین، بین آدمها مرز کشید! البته روشن است که چنین قانونی اهداف سیاسی خاصی را دنبال میکند. اما پیامدهایش نمیتواند به سود خود اسراییل هم باشد. در جهانی که پیوندهای خانوادگی، نسلهای جدیدی از فرزندان چندملیتی، چندفرهنگی، چندزبانی، چند«نژادی» و… را به وجود آوردهاند، تصویب چنین لایحهای در یک کشور خاورمیانهای و در منطقهای که ظاهرا تا آیندهای نامعلوم همچنان انبار باروت خواهد ماند، نه تنها افزودن یک مرزبندی جدید بین مردمانی است که در هر حال دچار انشقاق و جدایی هستند، بلکه مرزکشی بین «کشور یهود» با دیگر کشورهایی نیز هست که در آنها نسلهای مشترک و فرانژادی و فرامذهبی رشتهی امور را در همهی زمینهها به دست میگیرند. نسلهایی که در همان اسراییل نیز در حال رشد و نمو هستند.
تلاش های آشکار روسیه ، مارکسیست های روسی در پشتیبانی و حمایت از ملاها ، ( از کیانوری و حزب توده تا فرخ نگه دار و فداییان خلق ) را از ملاها و دشمنی با مخالفین آنها را باید ندیده بگیریم و بر اساس یک حدس کودکانه که ملا ها به نفع امریکا و اسرائیل هستند ، بگوییم امریکا آخوندها را آورد و سه نفر بودند که این را اجرا کردند زیر گوش شوروی ، حزب توده ، فداییان خلق ! اما چرا ان سه نفر مورد غضب واقع شدند یکی کشته ، دیگری فراری ، و سومی در زندان و آزاد تمام عمر زیست . اما کیانوری طبری رئیس دانا ، زرافشان ، عمویی هم چنان مانع حمله همین امریکا و اسرائیل به همین رژیم ظاهرا آمریکایی هستند و بودند کشتار ۵۷ تا ۶۷ برای آخوندها هورا میکشیدند و اسناد ان در روزنامه های کار و مردم است .