آزاده کریمی- تئاتریها «اوژن یونسکو» نمایشنامهنویس فرانسوی رومانیتبار را میپرستند، هرچند شاید تماشاگر عادی با نمایشنامههایش ارتباط برقرار نکند. آثار یونسکو نمونه تام و تمام تئاتر به مثابه حقیقت و جان انسان است و تئاتر هم یعنی زندگی! شهر برلین ۲۳ و ۲۴ ژوئن میزبان نمایش مشهور «صندلیها» نوشته یونسکو و به کارگردانی محمدعلی بهبودی بود.
تعابیر یونسکو از انسان، زندگی، روابط و زبان، جهانشمول و گسترده است و میتوان آن را در قالب هر موقعیت و هر شخصیتی بازتولید کرد. تنهاییِ ذاتی انسان و دیوار مسدود ارتباط و اسارت انسان در کلیشههای خودساخته و سرشار از معانی ارزش و ضدارزش، نقد تمامعیار انسان در آثار یونسکو است. اما یونسکو مخاطب خاص خودش را داشته و دارد. او قصه تعریف نمیکند تا تماشاگر را به خواب ببرد، آثارش خودِ تنهایی، یأس، عدم ارتباط، بلاهت و سرگردانی را پیش چشم میکشد و مخاطب ناآشنا به آثارش، با عدم ارتباط ولی در عین حال موقعیتی آشنا روبرو میشود. «آوازهخوان طاس»، «صندلیها»، «کرگدن»، «مستأجر» و «درس» از مشهورترین نمایشنامههای یونسکو هستند.
محمدعلی بهبودی بازیگر و کارگردان تئاتر ساکن آلمان که اغلب آثارش را به زبان آلمانی روی صحنه برده، این بار نمایشنامه «صندلیها» را با بازیگران ایرانی و به زبان فارسی اجرا کرده است. این نمایش درباره زن و شوهر سالخوردهای است که حقارت زندگی خود را در پس واژهها پنهان میکنند و برای سرگرمکردن خود بازی میزبانی از مهمانان زیادی را ترتیب میدهند و برای این مهمانی تمام خانه را پر از صندلی میکنند بطوری که خودشان بین صندلیها محبوس میشوند؛ و هنگامی که سخنران این مهمانی وارد میشود و زبان به سخن میگشاید مشخص میشود که لال است.
محمدعلی بهبودی که پیشتر نمایش «نفرت نمیورزم» را به زبان آلمانی در برلین اجرا کرده بود، با «صندلیها» مهمان ایرانیان برلین بود ولی چنانکه باید و شاید تماشاگران ایرانی برای دیدن این نمایش به زبان فارسی حاضر نشدند. اگرچه یکی از اجراهای این نمایش همزمان با یکی از بازیهای جام جهانی فوتبال روسیه صورت گرفت ولی گویا، این عدم استقبال در فرصت بعدی این تئاتر هم تکرار شد و محمدعلی بهبودی از این بیتوجهی هنری گلایهمند است.
با این هنرمند تئاتر در آلمان درباره نمایش «صندلیها» گفتگویی داشتم.
-آقای بهبودی، در برهه زمانی کنونی و موج گسترده پناهجویان به اروپا و اعتراضات مردم در ایران، چرا نمایشنامه «صندلیها» را برای اجرا انتخاب کردید؟ آیا به این وقایع مربوط است؟
-بله، از طریقی مربوط است. سالها پیش وقتی در تئاتر دولتی اوبرهاوزن کار میکردم، این نمایشنامه را به زبان آلمانی اجرا کرده بودم و این متن را خیلی دوست داشتم. دو سال پیش در فستیوال ایرانی تئاتر کلن، صحبتهایی با خانم سودابه فرخنیا و زندهیاد مجید فلاحزاده داشتم که آنها اصرار داشتند دوباره نمایشنامه «صندلیها» را کار کنم. قرار بود این تئاتر را با بازی سودابه فرخنیا و مسعود رهنما اجرا کنم که متاسفانه به دلیل بیماری خانم فرخنیا مجبور شدم بازیگران دیگری را برای این نمایش انتخاب کنم.
حدود دو سال پیش وقتی مهاجران زیادی به اروپا و از جمله به آلمان آمدند و همزمان جنگهایی هم در سوریه و لبنان اتفاق افتاد و مبارزه با داعش در جریان بود، دوباره به یاد این نمایشنامه افتادم. شرایطی که این پناهجویان پشت مرزهای اروپا جمع میشدند و کسی به آنها اجازه وارد شدن نمیداد و همچنین شرایطی که مهاجرین در آلمان و اروپا دارند و بعد از سالها ماندن در اروپا پیر میشوند و از تنهایی رنج میبرند، همه دلایلی هستند برای اینکه این متن را دوباره برای اجرای فارسی انتخاب کنم.
-شاید اتفاقاتی که در جهان امروز رخ میدهند به نسبت وقایعی که در قرن بیستم اوژن یونسکو را تحت تاثیر قرار میدادند، بسیار متفاوتند. جهانی کاملا مدرن و با مشکلات مخصوص به خودش. فکر میکنید نمایشنامه «صندلیها» همچنان میتواند راوی قرن کنونی باشد؟
-به نظرمن همچنان هست. شکل ظاهری مسائل فرق کرده ولی از نظر عاطفی و درونی انسانها همواره نیاز با هم بودن، گفتگو و تجمع دارند. تنهایی انسان باوجود اینترنت و رسانههای مدرن همچنان در بطن زندگی انسان نقش بازی میکند. در آن زمان مدینه فاضله انسانها در بسیاری از کشورهای دنیا، پاریس بوده با آن زیباییها و کششی که داشته. ولی الان برای کشورهای خاورمیانه و کشورهای آفریقایی، اروپا مدینه فاضله است و در آرزوی رسیدن به آن، راههای طولانی را با به جان خریدن خطر مرگ، طی میکنند و پشت مرزهای اروپا متوقف میشوند. وقتی که وارد شدند بعد از بیست سی سال زندگی در غربت، تازه میفهمند که این مدینه فاضله یک رویا بیشتر نبوده که در زندگی واقعی آنها شکل دیگری پذیرفته.
-در متن اصلی هم تغییراتی از این دست ایجاد کردید، مثلا شخصیتها به جای پاریس از اروپا حرف میزنند. این موضوع با تغییر واژه برای تماشاگرانی که خودشان احتمالا مهاجر هستند نیز تداعی میشد. تغییرات دیگری هم دیدم که در متن اصلی اعمال کردید؛ مثلا از واژه «مقام معظم» استفاده کردید…
-…این تغییرات خیلی جزیی بود. راجع به اروپا کاملا درست متوجه شدید. در بخش دوم هم شخصیتهای حاکم بر سیاست کنونی دنیا، بدون درنظر گرفتن اینکه چه لقبی دارند، همه در یک راستا عمل میکنند و آن روش دیکتاتوری و اعمال زور است. چه در دموکراسی که در آمریکا توسط دونالد ترامپ اعمال میشود و چه توسط سران دیکتاتور کشورهای خاورمیانه و کشورهای آفریقایی، با وجود داشتن ثروتهای ملی که مردمش در فقر و بدبختی زندگی میکنند. من سعی کردم با توجه به متن اصلی اوژن یونسکو، در کنار شاه و رهبر و عالیجناب، کلماتی را استفاده کنم که در همه جای دنیا، بتواند جهانشمول بودن را القا کند. روش کارگردانی من اصولا پایبند بودن به متن اصلی نمایشنامه است و دقت و حساسیت دارم که نوشته یک نویسندهای را مخصوصا برشت، یونسکو و چخوف را حذف نکنم. ولی با توجه به گذر زمان و سرعتی که رسانههای عمومی پیدا کردهاند، و ا به نظرم تئاتر نیز یک رسانه عمومی است، باید از تکرار پرهیز کرد.
-چیزی که در نمایشنامههای یونسکو اهمیت دارد، بازی با زبان و کلمات است. کلماتی که اتفاقا ناشی از عدم ارتباط است. اصولا چنین نمایشنامههایی یک ارتباط خاص با مخاطب را میطلبند و اساسا مخاطب اندکی را جذب میکنند. نگران این موضوع نبودید؟
-من باتوجه به احترامی که به مخاطب میگذارم و به شعور و درک مخاطب ایمان دارم، فکر میکنم، به عنوان کسی که کار تئاتر انجام میدهم، اگر بخواهم از ابتدا خودم را در انتخاب متن محدود کنم، هم به خودم خیانت کردم، هم به مخاطب باهوش تئاتر. از طرفی دیگر، فکر میکردم وقت این رسیده که در خارج از کشور، برای ایرانیان مهاجر، این متن به شکل تئاتر ارائه شود. اتفاقا در بخشی از ترجمه این متن، سعی شده بود بخشهایی که به ظاهر مفهوم نیست، داستان یا چیزی تعریف شود که مفهوم ظاهری پیدا کند؛ که من مجبور شدم متن را تصحیح کنم و دوباره به متن اصلی یونسکو برگردم و عدم مفهوم کلامی را جایگزین داستانی کنم که دوست عزیز مترجم وارد کرده بود. باید اینها هر دو در کنار هم امکانپذیر باشد، یعنی ما متنی را انتخاب کنیم که به ظاهر حالت داستانی ندارد ولی از نظر اجرایی جذابیت کافی داشته باشد برای جذب تماشاچی و القای آن مفهومی که ما در نظر داریم. با صحبتهایی که با تماشاگران در طول اجراهای مختلف داشتیم، بطور کلی علاقمندی به تئاتر جدی محدود است؛ با این همه ارتباط خوبی با مخاطب برقرار شد و آنهایی که دنبال هنر تئاتر هستند، به حقشان میرسند.
-بار اصلی این نمایش روی بازیگرها بود و اگر بازیگران نمیتوانستند از پس نقش بربیایند، ریسک بالایی داشت. بازیگران تئاتر شما چه پیشینهای دارند؟
-خانم ژاله شعاری دانشآموخته تئاتر است و در داخل و خارج کشور کار کرده. در ایران با اساتید بزرگی همکاری کرده و در خارج ایران تجربیات خیلی زیادی دارد، خصوصا با گروههای ایرانی همکاری داشته است. آقای وحید بلوطی هم در استان گیلان کار تئاتر کرده و زمانی که در آلمان بود، در پروژههای مختلف حاضر شده و سال گذشته هم یک متن تکنفره را کارگردانی و بازی کرد. آقای بهمن فیسلوف هم کار تجربه تئاتر را در خارج از ایران دارد. خلاصه، این شانس به همه ما روی آورد که در کنار هم کار کنیم. البته همیشه سنگینی کار تئاتر روی دوش بازیگر است و کارگردان فقط آن را هدایت میکند. بازیگر همیشه نقش اصلی را در تئاتر دارد و خواهد داشت. من وقتی کارگردانی میکنم، خودم را به عنوان اولین بیننده و تماشاگر که حق دارد نظرش را بگوید میبینم. خب، نظراتی و خط فکری از نظر زیباییشناسی دارم که سعی میکنم در طول کار با بازیگر، آن را دنبال کنم. خوشبختانه در این کار ما با همه مشکلاتی که در هفتههای قبل از نمایش داشتیم، با حضور بازیگران خوب، توانستیم کار را اجرا کنیم.
-منظور من انقطاع و ایجاد فرصتی برای استراحت بازیگر است؛ چون حتی مجال کوتاهی مثل کم شدن نور صحنه، برای بازیگر وجود نداشت. البته در نمایش «نفرت نمیورزم» هم شما همین شیوه را داشتید و بدون انقطاع حدود یک ساعت و نیم روی صحنه بودید.
-به نظر من ریتم و سرعت در تئاتر خیلی مهم است و هر جا ریتم بیفتد، تماشاگر خسته میشود. برای همین، چه زمانی که روی صحنه هستم و چه وقتی کارگردانی میکنم، روی این مسئله دقت خیلی زیادی دارم. در این نمایش هم گاهی اوقات سکوت میشد، ولی سکوت هم از ریتم بالایی برخوردار بود و هیجان درونی بازیگر، در قالب شخصیتی که بازی میکند، هیچگاه نباید کاهش پیدا کند، چون بلافاصله به تماشاچی منتقل میشود و خستهاش میکند. در این کار هم سعی کردیم ریتم کار نیفتد و در تمام طول ۸۰ دقیقه، در یک سطح بالایی ادامه داشته باشد.
-چرا به زبان فارسی این کار را اجرا کردید؟
-با اینکه تئاتر کار اصلی من است ولی سرگرمی دارم و آن هم تئاتر به زبان فارسی است. آدم دوست دارد که به زبان مادریاش کار کند. حتی از نظر مالی و زمانی هم برایم خیلی مشکل است و وقتی تئاتر فارسیزبان کار میکنم، درآمدی از آن ندارم و فشار زیادی به من وارد میشود. ولی به خاطر همکاری با دوستان ایرانیام که آنها هم تمایل به کار به زبان فارسی دارند، گاهی این اشتباه را مرتکب میشوم و به زبان فارسی نمایش اجرا میکنم.
-استقبال مخاطب ایرانی بخصوص در برلین را چطور ارزیابی میکنید؟
-ما ایرانیها که در خارج از کشور زندگی میکنیم، بخصوص کشور آلمان، در زمینههای فرهنگی ادعا داریم که خیلی فعال هستیم. انجمنهای فرهنگی مختلف، فعالان سیاسی و اجتماعی در شعارهایشان به درستی به مسئله فرهنگ اشاره میکنند، ولی متأسفانه در عمل حمایتهای لازم را ندارند و بیشتر در حد آشنابازی و روابط شخصی است. ما باید برای حمایت از هنر، سلایق شخصی را کنار بگذاریم و به گالریها، کنسرتها و مخصوصا سالنهای تئاتر برویم که هنر ویژهای است. چون با توجه به مسئله زبان، مخاطبان محدودی را پیش روی خودش دارد و اگر این مخاطبان محدود به خاطر دستهبازی، انجمنبازی و مسائل سیاسی، خودشان و هنرمندان را از دیدن این کارها محروم کنند، نفعی برای هیچ کسی نخواهد داشت.
واقعا که ترجمه آثاری از بزرگانی چون یونسکو و بکت و کلا آثار مربوط به تآترِ absurd ، به فارسی کاری شاق و بس دشوارست! و چه بهتر که آب را از سرچشمه نوشیم.بهر حال جناب بهبودی خطر کردند و با شرحی هم که از چند و چون کارشان بدست دادند بایستی کاری دیدنی باشد.از همینجا دست مریزاد و خسته نباشید به ایشان و سرکار خانم کریمی با مقالات و گزارشهای آونگاردشان…