حسن فرهنگی – مدام در کوی و برزن در گفتگوهای خود میپرسید چرا مردم ایران اینگونهاند؟! شاید بسیاری از شما بر این باور باشید که در دنیا ایران تنها کشوری است که مردمی با رفتارهای عجیب و حیرتانگیز دارد. مردمی که با کنار رفتن پردههای اندرونی و دیدن دزدی و جنایات حاکمان سکوت میکنند. مردمی که هوا را از آنها میگیری اما همچنان لبخند بر لب دارند. مردمی که میدانند به زودی، بر سر به دست آوردن جرعهای آب جنگ و گریز شروع خواهند کرد اما ککشان هم نمیگزد. مردمی که تمام دردهای خود را با یک باخت در فوتبال فراموش کرده با جیب خالی و گاهی با شکم گرسنه به خیابانها ریخته پایکوبی میکنند. مردمی که به خاطر لخت شدن یک هنرپیشه صفحات مجازی را با عقایدشان پر میکنند اما به لخت شدن جیبهایشان توسط حکومت حساسیت نشان نمیدهند. مردمیکه توهین میشنوند، شکنجه میشوند، کشته میشوند، اما به محض اینکه چند ریال یارانه به حسابشان واریز میشود همهی دردهای خود را فراموش میکنند. مردمی که برای مرگ یک لات تشییع جنازهی باشکوه برگزار کرده و در تشییع جنازه اندیشمندان خود شرکت نمیکنند. مردمی که در فضای مجازی صفحه دختری را میلیونی لایک میکنند که حتی دو جملهی درست نمیتواند سخن بگوید اما در لایو دستشویی رفتن خود را نشان میدهد و یا باد معده رها میکند تا آنها را به حیرت وادارد!
تمامی موارد فوق نشانگر اختلالات متعدد است. رج زدن رفتار عجیب مردم ایران و اختلالاتی از این دست تمامی ندارد. به همین قدر اکتفا میکنم و به سوال اساسی خودم باز میگردم: چرا مردم ایران اینگونهاند و چرا از دوباره انقلاب کردن میهراسند؟ بطور خلاصه سعی خواهم کرد از نظر روانشناسی به هر دو پرسش پاسخ بدهم. برای اینکه در این مجال کوتاه بتوانیم به پاسخی قابل فهم دست بیابیم ایران را یک پیکره و یک فرد در نظر بگیرید. تمام خصلتهای فوق را به یک فرد تسرَی میدهیم و آن فرد را ایران مینامیم. چرا ایران (مردم ایران) واجد خصوصیات فوق شده و چرا از تغییر یا انقلاب دوباره هراسان است؟
نخستین پرسشی که در مواجهه با چنین بیماری پرسیده میشود این است که والدین این ایران (مردم ایران) کیست و دارای چه خصایصی است؟ هر ملَتی، حکومتی دارد که به دلیل تفویض قدرت بدان میتواند نقش والد را برای آن ملَت بازی کند. هرچند والد خواندن دولت خود گویای بالادست بودن حاکمیت است و در جوامع آزاد والد خواندن آن اشتباه است اما در جوامع استبداد زده تمامی قدرت در دست حاکمان جمع شده و آنها نقش والد را بازی کرده و به مردم به چشم رعیت نگاه میکنند. حال با پذیرش اینکه ایرانیان اسیر حاکمان خود هستند، باید دید این حاکمان یا والدین چه بلایی بر سر ملت آورده است که هراسان و بیهدف و گریزان از اندیشه و متمایل به لذتهای آنی و گذرا شدهاند و از اندیشیدن و اعتراض هراسانند؟!
از روز پیروزی انقلاب تا اکنون بین حاکمان ایران (والدین) درگیری و کشمکش و سوء رفتار مشاهده میشود. یعنی حاکمان ایران طبق نظر روانشناسی جزو والدین کنترلکننده و محسوب میشوند که هم بر رفتار ملت نظارت بیش از اندازه دارند و هم با ایجاد تضادهای بیشمار در جامعه مردم را هویتستیز کرده و به جان هم انداخته است!
حاکمان خود را فراتر از مردم تلقی کرده و بر رفتار مردم نظارت مداوم دارند. مردم در ابراز عقیده، در ابراز نیاز، در ابراز نشاط یا اندوه… آزادی ندارند و باید چنان رفتار کنند که حاکمان از آنها میخواهند. ما انواع والدین کنترلکننده داریم که حاکمان ایران جزو کنترلکنندگان مستبد هستند. یعنی در اینگونه نظارت، والد یا حکام هیچ خطایی را متوجه خود نمیداند. آزادیها را از افراد خانواده یا جامعه سلب میکند. مدام آنها را سرزنش و تنبیه میکند. همواره طلبکار است و کوچکترین بخشش خود را به رخ فرد میکشد و آنها را شایسته اندیشیدن و انتخاب نمیداند. چقدر این رفتارها برای شما آشناست. بله این رفتار ناهنجار والدین در حوزهی سیاسی، دیکتاتوری نامیده میشود. پس پاسخ پرسش نخست این است که ایران (مردم ایران) اسیر حکومتی شده است که تمام اختیارات و انگیزهها و آرزوهای آن را ستانده و از او مردمانی بیثبات و افسرده و متناقض بار آورده است.
برای پاسخ به پرسش دوم که چرا مردم ایران دست به انقلاب دوباره نمیزنند باید بطور مختصر به چند خصیصه ی مردمی بپردازیم که تحت حاکمیت چنین افرادی (والدینی) قرار گرفته باشند. مردمی که تحت نظر حکومت کنترلکننده مستبد باشند دارای ویژگیهای زیر هستند:
۱.ارجحیت منافع فردی به منافع جمعی: حاکمیت با نهادینه کردن تبعیض حس وطندوستی، نوعدوستی و تلاش برای منافع جمعی را از میان برده و فردفرد جامعه را مجبور میسازد که تنها و تنها به فکر منافع خود باشند. منفعتطلبی فردی بزرگترین گسستی است که دیکتاتورها به جان جامعه میاندازند تا آنها هیچوقت نتوانند همصدا مطالبات خود را بیان کنند. انقلاب نیازمند اتحاد و ارجح دانستن منافع ملی بر منافع فردی است اما تکتک مردم سعی در رفع مشکل خود دارند و برای رسیدن به منافع مشترک حاضر به دادن هزینه نیستند.
۲.عدم حس همدلی و اتحاد در میان مردم: حاکمیت یا (والدین) کنترلکننده رفتارهای متفاوت و متناقضی با مردم دارند. به آنکسی که مطیع و سرسپرده باشد بیشتر میدهند. بین مردم تفرقه ایجاد میکنند. با تبعیض جامعه را از برابری دور کرده و جاسوسی و چاپلوسی را میدان میدهند. برای همین بین مردم ناهمسانی و بیثباتی دیده میشود. آنها به سمت منافع خود چرخش پیدا میکنند تا جایی که حتی کنترل جامعه از دست حاکمان هم در میرود و مردم غیرقابل پیشبینی شده و در مقابل موانع رفتارهای احساسی و هیجانی از آنها سر میزند. ایجاد تفرقه توسط والد کنترلکننده در ایران اتحاد آنها را تا حدود زیادی غیرممکن کرده است. از این روی هر روز صدای اعتراض از گوشه و کنار کشور به گوش میرسد اما هیچوقت این صداها با هم یکی نشده و متحدانه حاکمیت را به زانو نمینشانند چرا که هر کدام چراغ خودشان را میافروزند و از همدلی و اتحاد گریزانند.
۳.پیامها و گرایشهای غیرمستقیم و ضد و نقیض: والدین کنترلکننده یا نظام دیکتاتوری مدام در حال تنبیه مردم هستند از این روی مردم از دادن پیام یا اعتراض یا گرایش مستقیم هراسان بوده و بطور غیرمستقیم مطالبات خود را بیان میکنند تا حدی که این تناقضها به ابتذال پهلو میزنند. مردم در تشییع جنازه یک لات که همه را تهدید کرده و با الفاظ رکیک صحبت میکند شرکت میکنند. سلبریتیهای کمسواد را بر دوش مینشانند و بدانها ارزش و اعتبار میبخشند. از ورود به مباحث جدَی گریزانند و در نهایت با رفتارهای سطحی حتی کارشناسان را نیز گیج میکنند. مردم به تتلوها بیشتر حرمت قائل میشوند تا به اساتید جدَی موسیقی و همهی این رفتارهای ضد و نقیض نشان از هراس درونی آنها دارد که نظام مستبد با اعدامها و تنبیههای وحشیانه به جانشان ریخته است.
۴.اعتماد به نفس پایین: این فرد یا این ملَت چون همواره تحت نظارت و فشار حکومت بوده نسبت به توانایی خود اعتمادی ندارد. نظام دیکتاتوری به او چنین تلقین کرده که در صورت فروپاشی ملت قادر به اداره خود نخواهد بود. سوریهشدن یکی از صدها هراسی است که به دل مردم میافکند تا اعتماد به نفس آنها را از بین برده و امکان تغییر و انقلاب را از آنها بگیرد.
با برشمردن خصایص مردمی که اسیر پنجههای آهنین و بیرحم نظام دیکتاتوری یا والدین کنترلکنندهی مستبد هستند، دلایل هراس آنها از انقلاب دوباره را میبینیم. پس با وجود این ویژگیها حکومتهای مستبد چگونه سرنگون میشوند؟ هیچ حکومت مستبدی برای همیشه پایدار نمیماند. اما در صورتی که مردمی با ویژگیهای فوق نتوانند نظام را با هزینه اندک سرنگون کنند، فروپاشی با هزینه هنگفت صورت خواهد گرفت. همانطور که در مورد ایران مشاهده میکنیم. منابع طبیعی رو به کاستی خواهد رفت؛ روستاها از بیآبی عاری از سکنه شده و شهرها توان سیراب کردن ساکنان خود را نخواهند داشت. مدیریت کشور ناممکن شده و زیرساختها از بین خواهد رفت. حاکمیت نسبت به تامین مواد اولیه زندگی همانند نان و آب و سرپناه ناتوان خواهد شد. قحطی و بیماری دامن کشور را خواهد گرفت. صندوق و خزانه دولت توسط نورچشمیها غارت شده و خالی خواهد شد و بعد از اینکه از ایران کشوری بیرمق و خسته باقی ماند ناچار دیکتاتور حتی بدون دخالت مردم نیز سرنگون خواهد شد. اما و صد اما که در این سرنگونی ملت نیز سرنگون میشود چرا که جبران خساراتی که متحمل شده است غیرممکن خواهد بود و بعد از فروپاشی مردم با کشوری پرمسئله و بیمار مواجه خواهند شد که زنده کردن دوباره آن نیازمند تلاش سالیان بسیار خواهد بود. پس چه باید کرد؟ برشمردن راهکارها خارج از حوصله این مقاله است و باید مجزا بدان پرداخت اما خلاصه کلام اینکه: تا دیر نشده و تمام کشور به یغما نرفته باید مردم آسیب دیده و هراسان و بدون اعتماد به نفس به پا خیزند. به این باور برسند که هیچ قدرت ویرانگر خارجی به اندازه قدرت ویرانگر حاکمیت کشور را به ورطه نابودی نخواهد کشاند. باید برای یک بار هم که شده همه ملت با مطالبات متفاوت متحد شده و در چند روز نه در یک یا چند شهر که در همهی شهرها بیرون ریخته و تا سرنگونی در خیابانها باقی بمانند. این تنها راهکار کمهزینه است. به شرطی که مردم له شده، تحت تربیت والد کنترلکنندهی مستبد بتوانند بلند شوند و حرکت کنند!
یکی از مشکلات اساسی ما همین توطئه اندیشی است.
ما مردم ایران هنوز هم نمیخواهیم مسولیت خودکشی دسته جمعی خود را بپذیریم
با سپاس فراوان
به امید درمان کامل این بیمار عزیز (ایران)
(۵)جناب اقای فرهنگی.بنده از اینهمه حرافی و مزاحمت برای کیهان محترم ..نوشته بسیار کوتاه خانم میترا را چکیده تمام دوران سیاسی این ۴۰/۴۵ سال گذشته میدانم.
وفکر میکنم /به این جا رسیده ام که نام انقلاب/پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی/ ..و یا از این دست ٬تا زمانیکه ایرانیان فاجعه ۵۷ را انقلاب بدانند و به حقیقت امر واقف و اگاه نگردند٬ هیچ تحول سیاسی/اجتماعی در ایران روی نخواهد داد.
اولین قدم جامعه روشنفکری ایران امروز ..فکر میکنم به نظر این حقیر بی سواد..اگاه شدن/کردن مردم ایران است از صحنه پردازی های کارگردانی شده که دقیقآ کپی و ائینه یک انقلاب حقیقی بود..تمام اسناد و جزئیات که بیشتر هم میشود در دست است که نشان میدهد ان دوران ساختگی بوده است توسط قدرتهای اقتصادی بزرگ غرب
(۴)
در این سن و سال با شرائط امروز جهان تازه چشممان باز شده از خواب بیدار شده ایم.تظاهرات قسمت مرکزی تهران /ونک تا بالای شهر٬یادمان میاید اقایان با لباس های شیک و کراوات/خانمها لباس های از اروپائی خوش پوش تر/جوانان/اتومبیل های پارک شده کنار خیابانها..من صدها عکس و تصویر از ان زمان دارم..وقتی اینها را امروز میبینم..میدانید چه حالی میشوم.با کمال میل دوست دارم کره زمین بترکد اقا.بترکد.چگونه ملتی مدرن و متمدن اما ..اما بی سواد را گوسفند وار بدون اینکه بدانند چه دارند و چه میخواهند..را به خیابانها ریختند..با دو سه تا رادیو!! که فریاد بزند و خواستار زشت ترین و تاریک ترین پدیده هستی : اخوند..شود برای رهبریتش!!
(۳)
اقای فرهنگی گرامی ..گزارشی امروز دیدم تصویری از گردش های شبانه تهرانی های پولدار.در گویا…تاسفی عمیقآ دردناک به ادم دست میدهد.اقای فرهنگی ما ایرانیان مردمان خود خواه..سخت خوشگذران و تجمل پرست و راحت طلب..و متآسفانه فاقد عواطف میهنی و همنوع دوستی هستیم.این حقیقتی ست که مردمانی بی سواد و عقب مانده ایم.مگر با داشتن درایوین سینما..لباسهای شیک و کراوات و مینی ژوپ..داشتن کاباره های مدرن و رستوران های انچنانی..ملتی اگاه و هوشمند میشود؟امروز همه از خود بپرسیم چرا به خیابانها رفتیم.کارمند و مغازه دار..همه..یادتان هست تظاهرات را؟ انگار در لندن و اروپا بود؟
(۲)
رادیو بی بی سی و دو سه خبرنگاری معروف /رویتر/اسوشیتدسپرس..اگر درست نوشته باشم ٬اینها دست راست کارگردانان فاجعه ۵۷ بودند.انقلابی رخ نداد.اما چنان ماهرانه انجام شد که دقیقآ کپی شده از یک واقعیت.
دیروز که همه در اسایش و امنیت زندگی میکردند…ملت امد به خیابانها ٬ان مرحوم هم نخواست ملتش را بکشد.اما رفتش بحث دیگریست.اما این ۴۰ سال که یک مشت خدانشناس و بی دین همه هستی این ملت را غارت کرده اند.کشتار و تجاوز..خونشان میمکند..چرا انقلابی نمیشود؟
۵۷ مردم هیچ نقشی در جابجائی قدرت و نظام سیاسی کشور نداشتند..فقط مانند ببخشید: گوسفند روانه شدند انجا که شبان میخواست.
(۱) نظر هموطن ما:خانم میترا٬مختصر/مفید است.چکیده کل احوال ایران.صحنه پردازی هائی که دقیقآ کپی شده از روی یک انقلاب واقعی.یکی دو سیاست مدار ریتانیا و اسرائیلی جائی گفته اند:کودتای تعویض قدرت در ایران بسال ۷۹ یکی از شاهکارهای کارشناسان سیاسی/اجتماعی ماست.جالب اینجاست که بدون راهنمائی پژوهش گران باستان شناس و فرهنگی شرق ٬کار ما با مشکلات فراوانی روبرو میشد!محسن رضائی سرلشگر سربازی نرفته در کتابی که نوشته توضیح داده است که چگونه پیراهن های خونی را بر نیزه ها و دو سه اخوند را جلوی تظاهر کننده گان..براه میانداختیم و احساسات مردم را بر میانگیختیم..خواندی ست این کتاب.
فتنهٔ خمینی یک «انقلاب» ساختهٔ کشورهای استعمارگر اروپائی بود