مجید محمدی – در آستانهی سخنرانی مایک پمپئو وزیر خارجهی ایالات متحده نامهای از سوی لابی جمهوری اسلامی و با هزینهی این لابی (که بعد از حضور اعضای این لابی در کنار تیم ظریف در مذاکرات هستهای ژنو شکی برای تامین آن از سوی جمهوری اسلامی باقی نمانده) خطاب به پمپئو در روزنامهی لسآنجلس تایمز منتشر شد. در این نوشته به محتوای این بیانیه که تکرار همیشگی تبلیغات سیاسی مزورانه و فریبکارانهی جمهوری اسلامی و چپگرایان و اسلامگرایان همراه آن است نمیپردازم. به آن دسته از کارچاق کنها و کارگزاران جمهوری اسلامی نیز که نامشان در این لیست وجود دارد کاری ندارم چون دارند بر اساس سفارش کاری که از تهران برای آنها آمده عمل میکنند. بحث من در مورد دستهای از استادان ضد امپریالیست و ضد صهیونیست دانشگاه در ایالات متحده است که این بیانیه را امضا کردهاند.
ننگ امضای چنین نامههایی برای همیشه بر دامان آنها خواهد ماند چون آنها در کنار این گونه بیانیهها ادعاهای آسمانخراشانهای در باب عدالت و صلح و معنویت و حقوق بشر داشته و دارند که با همراهی با لابی ظریف و روحانی در ایالات متحده نمیخواند.
جمهوری اسلامی، دولت برگزیده
همهی نوشتههای اساتیدی که این بیانیه را امضا کردهاند نشان می دهد قرائتی از جمهوری اسلامی (ولایت فقیه انتخابی، وظیفه داشتن دولت در تبلیغات اسلامی و اجرای شریعت، مهندسی فرهنگی و سانسور اموری که اینها غیراخلاقی میدانند) دولت برگزیدهی آنهاست و عناوینی مثل اصلاحطلب و میانهرو و پیشگام برای آنها داستان کچل و زلفعلی است. آنها از یک سو منتقد دولتهای لیبرال دمکرات غربی هستند، خواه بر اساس عدم پذیرش آزادیهای فردی و به ویژه آزادیهای زنان و همجنسگرایان، و خواه بر اساس دیدگاههای سوسیالیستی که به جای دولتهای کوبا و ونزوئلا و نیکاراگوا و روسیه، ایالات متحده و اروپا (دمکراسیهای غربی) را دشمنان بشریت تلقی و معرفی میکنند. دیگر رویشان هم نمیشود که به سراغ مدل کره شمالی یا مائو و استالین بروند. در نتیجه آنها میمانند و جمهوری اسلامی برای ایران.
اینها ممکن است انتقاداتی به خامنهای و سپاه (برای برخورد با خودشان و امتیازات و منافعشان) داشته باشند اما در هیچیک از نوشتهها و بیانشان نوع دولت مورد نظر خود برای ایران را که ذرهای با همین اسلام سیاسی «عصر طلایی» خمینی (اسلام سیاسی و هویتگرایی دینی) فاصله داشته باشد عرضه نکردهاند. همهی چارچوبها و ملاکهایی که می دهند در نهایت از دلش جمهوری اسلامی (به یکی از قرائتهای موجود در همین جمهوری اسلامی) بیرون میآید. سکولاریسم دمکراتیکی نیز که اخیرا مورد تایید قرار میدهند شیر بی یال و دم و اشکم است چون با مغالطهی «رسیدن از جامعهی دینی به حکومت دینی» در نهایت به همین جمهوری اسلامی میرسند. اینها هیچ چشماندازی برای ایران ندارند و یک حکومت دینی (اسلامی) با رهبری فردی مثل خاتمی یا حسن خمینی میخواهند (ولایت فقیه از جنس خمینی: آدم خودشان را در راس حکومت میخواهند). عمر هاشمی رفسنجانی برای رهبری مورد نظر آنان کفاف نداد و او را در استخر به سرای باقی شتاباندند. برای شناخت مدل سیاسی اینها برای ایران به آنچه میگویند صرفا توجه نکنید؛ ببینید چه چیزهایی را نمیگویند.
بازتعریف ابتذال
از دستاوردهای بسیار با اهمیت جمهوری اسلامی آن است که ردای استادی دانشگاه در ایران را به قامت حسین الله کرم، زیباکلام، محسن رضایی، سعید مرتضوی و هزاران روحانی و سپاهی و بسیجی دیگر پوشاند. در خارج کشور نیز همین ابتذال در حوزهی دانشگاه دنبال شده است و استادی دانشگاه در حوزههای ایرانشناسی و اسلامشناسی و خاورمیانهشناسی به تبلیغاتچیهای جمهوری اسلامی واگذار شده است. تبلیغاتچیهای اسلامگرا، سوسیالیست و ضد امپریالیستی که بیانیههای لابی جمهوری اسلامی را امضا میکنند روزی آهنگهای جواد یساری و سوسن و فیلمهای فردین و ملک مطیعی را مبتذل معرفی میکردند و برای همین موضوعات بسیار ساده و عادی مثل حضور زنان در کنار دریا یا اختلاط زنان و مردان در رستوران و کافه تریا علیه رژیم پهلوی به خیابان آمدند. همهی اساتیدی که این نامهی ننگآمیز را امضا کردهاند (فرزندان آنها نخودی داستان هستند) در دورهای عضو سازمانهای اسلامی و کمونیستی بودند و فرهنگ عمومی مردم ایران را مبتذل معرفی میکردند. امروز جواد یساری و سوسن و آغاسی و فردین و ملک مطیعی سربلندترند یا امضاکنندگان نامهی لابی جمهوری اسلامی؟
امروز باید رفتار این اساتید را که آثارشان با منابع عمومی در ایران (با کمک وزارت ارشاد و بدون منتظر ماندن در صف سانسور) منتشر شده با کسانی مقایسه کرد که با دستمزد کارگری، چند تومانی برای موسیقی مورد علاقهی خود میپرداختند و در خلوت تنهایی از آن لذت میبردند. پس از چهار دهه میتوان پرسید که استفاده از آهنگها و فیلمهای مورد توجه مردم کوچه و بازار مبتذل بود (که همین دیدگاه به آتش زدن سینماها در ایران و کشتار حدود چهارصد نفر در سینما رکس آبادان انجامید) یا امضا کردن بیانیهی لابی جمهوری اسلامی برای سرازیر شدن درآمدهای نفتی بیشتر به جیب قاسم سلیمانی برای سلاخی کودکان و زنان سوری، موشکپرانی حوثیها و در نتیجه حملات هوایی عربستان. ببینید آیا هیچیک از این اساتید دانشگاه تا کنون سخنی در نقد رفتارهای بسیج و سپاه پاسداران و مداخله در سوریه و لبنان و یمن به زبان آوردهاند یا خیر. اما کوهی از ادبیات روشنفکران مذهبی و سوسیالیست علیه هنر کوچه و بازاری که هیچ باری هم بر دولت آن روز نداشت، وجود دارد.
معنویت و عدالت و اخلاقی که با جمهوری اسلامی متحقق شد
اینها به همین دلیل ساده که جمهوری اسلامی شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی میدهد یا کنسرتهای «جوانان خوشگذران» را تعطیل می کند یا افراد را به خاطر گرفتن دست همدیگر در خیابان بازداشت یا نوشیدن مشروب مجازات میکند با همهی وجود برای حفظ نظام دینی موجود در ایران تلاش میکنند. اینها ممکن است با برخی سیاستهای جمهوری اسلامی مخالف باشند اما دلبستهی مبانی جمهوری اسلامی هستند. کسانی مثل محسن کدیور و برادران صدری و حمید دهباشی که به جای ایران ایالات متحده را جامعهای پلیسی میدانند و با اسرائیل دشمنی جوهری دارند و نمیتوانند همجنسگرایی و روابط آزاد میان افراد و آزادیهای زنان را تحمل کنند برای حفظ نظام دینمدار خود به جمع امضاکنندگان بیانیههای لابی جمهوری اسلامی میپیوندند. مگر ممکن است برادران صدری که خانهشان مهمانسرای محمد خاتمی است ندانند که وی همجنسگرایان را مستحق اعدام میداند؟ حمید دباشی که اگر یک فلسطینی دستش در چاقو زدن به سربازان اسرائیلی زخمی شود اسرائیل را نژادپرست معرفی میکند در برابر کشته شدن دهها ایرانی در دی ۹۶ سکوت پیشه کرد.
نکتهی جالب توجه اینجاست که این گروه برای حفظ دینی و ضد یهودی و ضد آمریکایی بودن حکومت از منظر خود (در کنار منافعی که در جمهوری اسلامی دارند و هنوز دارند از رانت آنها برخوردار میشوند) حاضرند خفت و خواری همراهی با رجالهها و کارچاق کنهای جمهوری اسلامی را پذیرا شوند. این چه دین و اخلاق و عدالت اجتماعی و مبارزهی ضد بیگانه است که با همراهی با لابی جمهوری اسلامی و همراهی با چپ امریکایی و اروپایی (رفاقت «جان» و «جواد» به قول علی لاریجانی) باید حفظ شود؟ آنها در یک دوره لابی اسرائیل را صرفا به دلیل لابیگری محکوم میکردند امروز خود به ابزارهای لابی جمهوری اسلامی تبدیل شدهاند. کسانی که در ظاهر آرمانهای بلندی مثل عدالت و آزادی را دنبال میکردهاند و ادعای نظریهپردازی و استادی دانشگاه دارند امروز همپای پادوهای دروغگویان و دستبوسانی مثل ظریف و روحانی قرار میگیرند. کار سیاست و منافع تا کجا میتواند افراد را به حقارت و ابتذال بکشاند.
سرنوشت آرمان سوسیالیستی و اسلامگرایانه
اساتید دانشگاهی که بجای قرار گرفتن در کنار کودکان پابرهنهی درود و ازنا و قهدریجان در کنار گربههای چاق سپاه و وزارت خارجه قرار میگیرند نشان میدهند شایستگی آن عناوین را ندارند و آن دانشگاههایی هم که آنها را استخدام کردهاند چگونه مراکزی هستند. متاسفانه تریبون رسانههای دولتی فارسیزبان که با مالیات شهروندان اروپایی و امریکایی اداره میشود (صدای امریکا، رادیو فردا و بیبیسی فارسی) عمدتا در اختیار همین تبلیغاتچیها بدون حتی یک سوال سخت در مورد گرایشهای خود آنهاست. مصاحبهکنندگانی مثل ستاره درخشش مثل چوب در برابر محسن کدیور مینشینند گویی خدایی از آسمان فرود آمده است. گرایش چپ در دانشگاههای امریکا که افراد را بر اساس تنفر از سرمایهداری و اسرائیل و وفاداری به هویتگرایی و منزهطلبی سیاسی (فقط برای عدم انتقاد از چپ) استخدام میکند در نهایت به جایی میرسد که بورس دانشگاهی خود را به جای دادن به زنانی مثل مائده هژبری یا شاپرک شجریزاده به بوقهای تبلیغاتیای مثل حسین درخشان میدهند. لابیگری برای نظام توتالیتر سرنوشت همهی اسلامگرایان شبهسوسیالیستی بوده که چهار دهه است هنوز نتوانستهاند خود را از کابوس تنفر از ملت یهود، تمدن غربی، آزادیهای فردی، و شادی و موسیقی برهانند. قبل از اینها نیز فهرستی طولانی از چپگرایانی وجود دارد که به آستان قذافی و صدام و بشار اسد و کاسترو برای دستبوسی مشرف می شدند.
رانتخواری ابدی
نکتهی دیگر، رانتها و امتیازات این دسته از افراد است. آنها وقتی در ایران بودند از رانت مدیریت و اتومبیل دولتی و عضویت در شوراهای مختلف حکومتی و دلارهای دولتی برای سفرهای خارجی (دو نمونهی جالب آن محسن کدیور و عبدالکریم سروش) برخوردار بودند و وقتی نیز بر اثر رقابتهای سیاسی (و نه دفاع از حقوق عمومی و حقوق بشر) تحت فشار قرار گرفته و به دامن «تمدن غیراخلاقی و فاسد» غربی پناه میآورند دوباره به دلیل داشتن ارتباط با حکومت توتالیتر (دسترسی به قدارهبندان و فاشیستهای داخلی) مورد توجه دشمنان چپگرای ایالات متحده در مراکز آموزشی قرار میگیرند. نگاه کنید به پستهای دانشگاهی که به ایران و اسلام اختصاص یافته است. اکثر این پستها در یک نظام فاسد روابطی و سفارشی (مثلا با سفارش عرفایی مثل سید حسین نصر) به چه کسانی داده شده است؟
مخالفت اینها با برخی از روحانیون شیعه نیز بر سر آزادی و عدالت نبوده و نیست. بر سر مغازههای دو نبش دین و ایدئولوژی در یک جامعهی دینزده است. طبیعی است که روحانیون مغازههای خود را به اینها واگذار نمیکنند. این اساتید را باید در مقولهی دینمداران و دینکاران نسبتا بازنده قرار داد که دارند تلاش می کنند مغازههای تازهای با همکاری لابی جمهوری اسلامی باز کنند. فرایند «تقرب» اصلاحطلبان (اسلامگرا و چپ یا همان ارتجاع معروف سرخ و سیاه) صرفا در داخل کشور جاری نبوده است.
makatebe mokhtalefe donya natijeye kusheshe daneshmandane jahan bude.wa ma mardome Iran yad gereftim bedune takhasos tu har zamineii nazar bedim.wa tabiiye in nazar dadanha be surate marg bar wa durud bar khahad bud,
مثل همهء نوشته های ایشان سودمند و آگاهی دهنده بود.
جا دارد به ۲ مطلب نیز اشاره کنم.
۱) ارتجاع سرخ به قبایش بر میخورد و نمی خواهد بپذیرد که استالین ها مرده اند.
در این اظهار نظرات، یکی از این قماش بود.
۲) تمام نظرات «آزادیخواه» ارزنده، منطقی و صحیح می باشد.
آقای محمدی ممنون. این نوشته شما هم بسیار روشنگر است.
فوقالعاده نوشتار سودمندی بود
با اجازه منهم این لینک قدیمی از New York post را راجع به استادان به قول افسون «قالیچهای» دباشی و امیر احمدی خدمتتان عرض میکنم:
https://nypost.com/2009/11/22/schools-iran-pipeline/یا این درباره ضد یهودی بودن دباشی حزب اللهی:
https://www.google.de/amp/s/www.timesofisrael.com/columbia-u-alums-call-for-professor-to-be-suspended-over-anti-zionist-posts/amp/
هم میهنی به رتبه جهانی دانشگاهها اشاره کرده اند. باور کنید که دانشگاهها به ویژه در کشورهای انگلوساکسون به موسسات مالی پر درآمدی تبدیل شده اند و این رتبه بندیها فقط تبلیغاتی است که برای جذب دانشجوی بیشتر و پول های هنگفت به راه می اندازند. این روزها فرزندان بسیاری از مقامات سیاسی فاسد در جهان با پولهای باد آورده وارد دانشگاههای پر اسم و آوازه می شوند و سر انجام هم با دریافت مدرک از آنها فارغ التحصیل می شوند. این رتبه بندیهای دانشگاهی چیزی مانند انتخاب دختر شایسته است. زیاد جدی نگیرید.
با نوشته آزادیخواه موافقم
از کیهان لندن تشکر می کنیم که این مقلات را در تلگرام منتشر می کند من تا به حال به صدا ها نفر مطالب ارزشمند مجید محمدی را ارسال کرده ام با اینحال از اقای محمدی می خواهیم از تکرار شهرهای درو د و قهدریجان در مقالاتشان بپرهیزد من تا بحال کودک کار ایرانی در قهدریجان ندیده ام البته شاید افغانهلی ساکن این شهر کودک کار داشته باشند همچنین تا انجا اطلاع دارم شهر درود یکی از شهرهای ثروتمند لرستان است شمل میتوانی از شهرهای مرزی یاد کنی که وضعشان بسیار بدتر است
از سخنان گو…هر بار امام از گور ۸ میلیار دلاری، التماس !
» این محاصره اقتصادی را که خیلی از آن میترسند من یک هدیهای میدانم برای کشور خودمان مانند جنگ، برای این که محاصره اقتصادی معنیاش این است که مایحتاج ما را به ما نمیدهند، وقتی که مایحتاج را به ما ندادند خودمان میرویم دنبالش” صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۹۴ «… تفسیر:
۱ ـ به مال خر نگاه نکنید! ۲ ـ به سرزمین محاصره کننده، با مرگ بر آمریکا گویان بدنبال آن رفته و در حین ” تقیه کامل ” ، جاسوسی و جا…کنید و اگر لازم ، خلاف شرع …که از واجب…۳ ـ در های معادن طلا و نفت و.. را بروی کقار کمونیست…باز کرده تا مردم قوت لازم داشته که سینه زدن یادشان نرود…
کاش می شد بفهمم دانشگاه دوک با رتبه ۲۲ جهانی، بودجه ۸ میلیارد دلار و دارا بودن نرخ پذیرش فقط ۴٪ که از نظر سختی پذیرش بین ده دانشگاه برتر آمریکا است، چه نیازی به پژوهش در مورد آداب طهارت و لواط، بچه بازی مردان ریشو با نوزادان دختر ، احکام مربوط به آمیزش جنسی با خاله و عمه ، آب کر و دیگر مسائل مستهجن و سخیف مندرج در حلیه المتقین دارد که یک آخوند به نام محسن کدیور را برای آن استخدام کرده و به او کرسی استادی فقه شیعه را اعطا نموده است.این فقط یک مثال بود، از این گونه موارد چندش آور در دانشگاههای غربی بسیار است.
در ضمن، اگر کیهان عزیز اجازه بدهد و اگر کسی علاقه داشت اینجا یک لینک ( تا حالا فکر میکردم که استادی قالیچهای فقط در ایران و آمریکا هست): من با همه چیزهایی که آنجا آمده موافق تیستم، ولی شروع خوبی است:
https://www.meforum.org/articles/2016/foreign-muslim-funding-of-western-universities
مثلاً میخوانیم که:
«Oxford has a research center funded by the Iranian regime, »
از خواندن مقاله آقای محمدی پشتم لرزید، چرا که ایشان آینهای در مقابل طیفی از جامعه ایران میگذارند که کپی واقعی خائنیی هستند که انقلاب ۵۷ را به ایران قالب کردند، بدون اینکه ذرهای «ادم شده باشند».تحصیلکرده های واقعی یا قلابی با ویژگی مشترک بی وجدانی، کوته فکری و غرق در تعصبات عمیق شیعی، حتی اگر چپ باشند.
اوضاع رادیو فردا و VOA که شهره هستند. چرا کسی این اوضاع را با پمپئو مطرح نمیکند؟
خجالت آور است که چه کسانی از این اسلامیست ها در ایران و آمریکا کرسیها را اشغال کردند. در مورد آمریکا یادمان نرود که با پول میشود پروفسور اسپونسوری درست کرد. بیشتر آنها که نام بردید از این قبیلند: قالیچهای!
باسلام و خسته نباشید خدمت آقای محمدی عزیز…
واقعا مقاله عالی ای بود… بازهم لطفا به این روشنگری ها و پرده برداری عوامل و ماله کشان ج.ا ادامه دهید…
درود بر اقای محمدی. مقاله ای صریح و گویا
خوب بود اشاره ای هم ن به برادران میلانی خجالت زده توده ای سابق که در استنفورد بیتوته گرده و به کار چاق کنی برای این جانوران هزار پا برای خزیدن در این دانشگاه هایی بی در وپیکر ینگه دنیا می کردید .جانیانی مانند موسویان سر دسته قاتلان میکونوس .مشای از خروار .
یک اشتباه رایج در میان اهل قلم این است که سوسیالیست ها و اسلامگرایان را در یک مقوله جای می دهند! این عدم تمایز میان اندیشه هایی که از بنیان با یکدیگر در تضاد هستند حاصل یک اندیشه غیر دقیق و متاثر از هیجان زدگی است. خوب است که می بینیم نتیجه سلطه اسلامگرایان بر ایران کوچکترین مناسبتی با اندیشه های سوسیالیستی ندارد و بیشتر به کاپیتالیسم مورد علاقه و عنایت این اهل قلم شباهت دارد. آقای محمدی، نویسنده محترم، من نیز مانند شما و هم میهنان دیگر از حکومت مافیایی(و به شدت سرمایه داری) آخوندی به ستوه آمده ام. اما این دلیل نمی شود که دوغ و دوشاب را یکی فرض کنیم.
ادامه
افکار امثال آنان فاشیستی، مرتجعانه و در تقابل آشکار با حقوق بشر و آزادی و دستاوردهای عصر روشنگری است.
در این فضای مسموم و نبردگاه خیر و باطل ، نوشته های مترقی آقای مجید محمدی غنیمت است و لازم است به انتشار مقالات روشنگرانه خود ادامه دهند.
جانا که عالی نوشتی و حق مطلب را ادا کردی مزوران و چاقو کشان استاد دانشگاه در ایران هستند باید در ان دانشگاه را گل گرفت
ادامه
این ولایت معاشان و فاشیستها دارای شامه قوی همچون لاشخورها و شغالها هستند و از نزاکت سیاسی political correctness و مماشات و خجلت appeasement حاصل از فضای مسموم و رفتار سیاسی چپ مرتجع غربی حداکثر بهره برده اند، ضمن اینکه در نظام قبلی و فعلی نیز از رانت نفتی برخوردار بوده اند.
ادامه :
حجج اسلام والمسلمین بنی صدر، سروش، سروش دباغ، عطاالله مهاجرانی ، اکبر گنجی، زیباکلام، کدیور، اشکوری تا ثقه الاسلام و المسلمین فرخ نگهدار و الاحقر مسعود بهنود و دیگر ولایت معاشان خارج نشین را می توان در زیر گروه فاشیسم تهوع آور اسلامی طبقه بندی کرد..
مقاله ایی بسیار روشنگرانه است.
چپ مرتجع غربی ( regressive left ) همواره حامی اینتلیجنسیای فاسد و فاشیست ایرانی بوده است.
در ایران هرگز چپ به معنی متداول غربی آن وجود نداشته است، بلکه همگی استالینیتسهای رانتخوار و فاسد و مرتجع بوده اند.
نو اندیشان دینی، روشنفکران دینی، استالینیستها و دیگر گروههای اینتلیجنسیای فاسد ایرانی، از آیات عظام والمسلمین شریعتی، احسان نراقی، ولی نصر، آشوری، جلال آل احمد، کیانوری ،بازرگان، ابراهیم یزدی،سحابی، برقعی، تا …
چپ هـاى اسلامى و اسلامگراهـا و ملى مذهـبى هـا افرادى هـستند خود شیفته و روان پریش و دوقطبى کمى هـم مجنون