چندی پیش آثاری از هنر دوران قاجار در موزه لوور پاریس به نمایش در آمد. ایران ارزشی پربها برای گذشتهی خود قائل است. این کشور به همراه چین قدیمیترین ملل روی زمین هستند. از داریوش هخامنشی گرفته تا عصر پهلوی سلسلههای مختلف یکی پس از دیگری برگی فریبنده و درخشان از خود بجا گذاشتهاند؛ دو هزار و پانصد سال شکوه و جلال بین شوش، تخت جمشید، تیسفون، تبریز، شیراز و اصفهان به وجود آورده است.
در ایران، کشوری که مانند فرشهایش پیچیده و زیباست، در سلسلههایی مانند هخامنشیان، ساسانیان، صفویان، لشکرهایی سر برافراشتند، به پیروزی بر بابل دست یافتند، امپراتوران رم را از میان برداشتند و بر سر بغداد با امپراتوری عثمانی درافتادند، تخت طاووس را از پادشاهان مغول به سرقت بردند و الماس کوه نور را به دست آوردند.
با این احوال، در این کتاب بیپایان طلایی که بسیاری از صفحات آن هرگز ورق نخورده است، میتوان از تاریخ قاجار نیز سخن به میان آورد که از سال ۱۷۵۶ تا ۱۹۲۵ در تهران حکومت و قدرت را در دست داشتند؛ سلسله قاجار تهران را پایتخت خود قرار داد ولی با کمال تأسف باید گفت ایران دست و پا بسته، شاهد کوچک شدن امپراتوری خود شد. ایرانیان در شمال ناگزیر شدند ابتدا گرجستان و داغستان و سپس تمام قفقاز را به روسیه واگذار کنند. در شرق کشور امپراتوری انگلستان آنچه را در مرزهای هند لازم داشت از ایران جدا کرد و در مورد افغانستان نیز به همین نحو رفتار کرد. بدبختی و بیچارگی گسترش یافت. در خطوط مرزی از خندقها و حصارهای حافظ چیزی بجز سنگ و کلوخ نماند. در شهرهای پر از گرد و غبار و دیوارهایی که با کاهگل ساخته شده بود مردمانی ژندهپوش با شولاهای عربی دیده میشدند. بازار محل استر و قاطر، تنگدستانی که به نوازنگی مشغول بودند، بیکاران و دراویشی بود که در هم میلولیدند. اقتصاد مملکت به خواب رفته بود.
حتی برای رفتن به کاخ تابستانی در دامنه البرز نیز جز راهی سنگفرش نبود. در این سکوت و رکود غمافزا اما روشنایی نیز سر میکشد.
در یکی از کاخهای سلسله قاجار نوعی هنر درباری خیرهکننده که مهمانان و دیپلماتها را به تحسین وا میداشت دیده میشد. هنری که درباریان و دیپلماتها را منقلب میکرد. در کاخ گلستان باغ عظیمی بود که چشمهها و فوارههایش چشم را خیره میکرد و در آن فتحعلیشاه (۱۸۴۳ ــ۱۷۹۷) و ناصرالدین شاه (۱۸۹۳ ــ ۱۸۴۸) دو پادشاه مشهور قاجار سلطنت خود را اعمال میکردند. رشتهای از سالنهای فراخ، کلاهفرنگیها و تزئینات، انسان را به جهان دیگری میبرد. دیوارهای داخلی پوشیده از آینهکاری فاخر بود. برتخت شاه جواهرات فراوانی نهاده شده و هنگامی که بر آن مینشست گویی بر ۲۵۰۰ سال تاریخ نشسته است.
ایوانهای پوشیده از آینه و جواهر و قطعات کریستال بر دریایی از مرمر و کاشیهای سفید رنگ قرار گرفته و شمعدانهای آینهای پوشیده از جواهر بر مرمرهای بلند خودنمایی میکنند. جامها و لوسترها میدرخشند. فرّ قاجار بدون خودنمایی نور میافشاند و هنگامی که نقاشان تابلوی این صحنهها را میکشند خوشخلق و مهربان جلوه میکند. اگر فتحعلیشاه با دیدگانی آرام و محبتآمیز و ریشی شبیه بختالنصر از کودکی به نقاشی از خود به وسیلهی نقاشان خو گرفته بود، به دنبال وی درباریان نیز چنین تجملی را به خود اجازه دادند که به نقاشان تهران روی آورند و تابلوهایی از خود به یادگار بگذارند. نتیجهی این روی آوردن به هنر نقاشی، مجموعهای است سراسر دلپسندی در قالب تابلوهایی مخلوط از مینیاتور و نقاشیهایی که در آن زمان در اروپا کشیده میشد. این استقبال زمامداران ایران در آن زمان بیشباهت به توجه ناصرالدین شاه به عکاسی نبود که به تدریج فراگیر شد.
شوربختانه کشور به همان سرعتی که نقاشان در هنر نقاشی پیش میرفتند، در رکود سابق بر جای ماند.
ملاها موفق شدند جلو هر تحول و دگرگونی در این زمینه را بگیرند. مالیاتی به خزانه ریخته نمیشد. شاه عدم پرداخت مالیاتها را به غربیان نسبت میداد. شکافهای اجتماعی عمیقتر میشد. خشم مردم افزونتر میگشت تا کار به آنجا رسید که سلسله قاجار سرنگون شد. آنچه به جا ماند تناقضی آمیخته به پنداری مهرآمیز و در عین حال خشن بود که هم سبب تحسین و هم نگرانی میشد.
آثار دوران قاجار در موزه لوور به شکلی به نمایش در آمده است که گویی در یکی از کاخهای قاجاری گردش میکنید. در این گردش، شرق اسرارآمیز و پر از رمز و راز و ابهام در برابر چشمان بازدیدکنندگان به نمایش در میآید. موزه لوور عنوان این بخش را «امپراتوری گلهای سرخ، شاهکارهای هنر ایرانی قرن نوزدهم» گذاشت که با ماه ژوییه به پایان رسید.
*منبع: مجله پاری ماچ
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن