روشنک آسترکی – اعتراضات سراسری دیماه در ایران، به عنوان نقطه عطفی در مبارزات سیاسی مردم ایران، با گذشت هشتماه هنوز پایان نیافته و در طول ماههای گذشته به اشکال مختلفی در بطن جامعه ایران نمود پیدا کرده است. در این مدت همچنین رویارویی جدی و مستمری میان مدافعان و مخالفان جمهوری اسلامی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به ویژه در توئیتر در جریان بوده است. این فعالیتها بارها توانست صدای متحد مخالفان جمهوری اسلامی را با هشتگهایی چون #میسازمت_وطن، #ایران_را_پس_میگیریم و IslamicRegimeMustGo# نه تنها به گوش نظام حاکم بر ایران بلکه به گوش جهانیان برساند بطوری که زمامداران جمهوری اسلامی و رسانههای وابسته و دلبسته به آن را به واکنش واداشته است.
رویارویی مخالفان جمهوری اسلامی با شرایط موجود در ایران و مسببان آن در توئیتر چنان جدی شده که از یکسو مقامات جمهوری اسلامی از جمله محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه و هواداران نظام تلاش میکنند کاربرانِ مخالف را «بات» و «ربات» بنامند و از سوی دیگر جمهوری اسلامی ارتشی سایبری را با هدف خنثی کردن فعالیت این کاربران بیش از پیش تجهیز و فعال کرده است. احساس خطر جمهوری اسلامی نسبت به کارکرد و اثرگذاری توئیتر آنقدر زیاد است که به تازگی کارگاههای آموزش و تحلیل و بررسی فضای توئیتر را به صورت علنی برگزار میکند.
در همین رابطه کیهان لندن در گفتگویی با دامون گلریز نویسنده، پژوهشگر، استاد مدرسه عالی لاهه در هلند و مدیر بخش گفتگوى استراتژیک و دموکراتیک موسسه ترویج جامعه باز در آلمان به بررسی این پدیده و علت و اهمیت اثرگذاری توئیتر و دیگر شبکههای اجتماعی در مبارزات سیاسی مردم ایران پرداخته است.
دامون گلریز معقتد است سه گفتمان (دیسکورس یا مقوله) اسلامگرایی، قومگرایی و ایرانگرایی در صحنه سیاسی ایران در جریان است که بطور جدی با هم در تقابل هستند.
این نویسنده و پژوهشگر همچنین توئیتر را خط مقدم نبرد این گفتمانها ارزیابی کرده و معتقد است «از توئیتر نمیتوان توقع اعتراض خیابانی و اتحاد سیاسی داشت، ولی در تولید ایده و نقد رویدادها بسیار تأثیرگذار است.»
– آقای گلریز، این روزها رویارویی گروههای سیاسی ایرانی به شکلی گستردهای در شبکههای اجتماعی به ویژه توئیتر در جریان است. اساساً چرا شبکههای اجتماعی توانستهاند چنین کارکردی به دست آورند؟
-اگر در یک سیر تاریخی به دنیا نگاه کنیم، در واقع تقابل بین دو شبکه همواره وجود داشته؛ شبکههای هرمی یا سلسله مراتبی و شبکههای غیرمتمرکز؛ نمونهی آن تقابل پروتستانیسم (قدرت غیرمتمرکز) با کاتولیسیم (قدرت متمرکز کلیسا) در قرن ۱۶ میلادی است. پروتستانها رابطه خود را از طریق ایمان (غیرمتمرکز) و نه از طریق سنت دیکته شده کلیسای کاتولیک (متمرکز) تعریف میکنند و همه مؤمنان، کشیش خود هستند و احتیاجی به سلسله مراتب ایمان به پاپ و فرستادهی او ندارند.
در تاریخ خودمان اگر بخواهیم نمونهای را مطرح کنیم، کاریست که آیتالله خمینی در انقلاب ۵۷ و با استفاده از شبکه مساجدی که در سده گذشته تقویت شدند انجام داد. شبکه مساجد بود که نوار صوتی سخنرانیهای خمینی را پخش میکرد و از طریق شبکه مذهبیون و کمک مالی شبکهی بازاریها بود که در نهایت آخوندها توانستند خود را در مقابل قدرت متمرکز و در پیوند با ملت صاحب قدرت غیرمتمرکز سازماندهی کنند. با نبود شبکههای دیگر، از جمله نهادهای قوی و متنوع جامعه مدنی، شبکه آخوندها توانست در مقابل شبکه متمرکز رژیم شاه قد علم کند و حتی با ذوب شبکهی چپهای ۵۷ در خود، ارتجاع سرخ و سیاه را به وحدت رسانده و حاکمیت جمهوری اسلامی را مستقر کند.
به نظر من، سیر تاریخی همیشه بر اساس تقابل شبکههای هرمی یا برجها با شبکههای غیرمتمرکز یا میدانها بوده است. الان نیز همینطور است. به تقابل خیابانها با آخوندها نگاه کنید. اساسا دنیای ما از مجموعه شبکهها ساخته شده، از نرولینکها در مغز و ترکیب دیانای، ژنها و تومورها، تا شبکه سیارات در کهکشانها و ساختار مولکولی کربنهیدروژنها که اصلیترین منابع انرژی ما هستند. شبکههای اجتماعی هم از این فرمول مستثنا نیستند.
از نگاه علوم اجتماعی، شرایط کنونی دنیای ما در قرن بیست و یکم شاید قابل مقایسه با اتفاقی باشد که در قرن پانزدهم در اروپا افتاد؛ ظهور صنعت چاپ و تکثیر کتاب به ویژه کتاب مقدس مسیحیان که آن موقع زیر سلطه تنها یک خوانش بود، خوانش کلیسای کاتولیک. جالب اینکه صنعت چاپ در قرن پانزدهم در آلمان کشف شد، ولی در ایتالیای زیر سلطهی واتیکان گسترش جدی یافت، شاید دلیل آن هم تقابل با برج قدرت کلیسا بوده؛ به هر روی، با صنعت چاپ پخش و ترجمه کتاب مقدس به زبانهای مختلف تقریبا نامحدود شد و موجب شد انسانها در اروپا بتوانند با انجیل بدون واسطهی کلیسا و کشیش آشنا شوند. تأثیر این رویداد در حقیقت این بود که شمال و غرب اروپا در طی ۴۰۰-۵۰۰ سال به یک درک جامع از آزادی فردی رسید. دموکراسیهای لیبرال که امروزه ما در غرب به عنوان موفقترین نوع حکمرانی تا کنونی برای سعادت انسان میشناسیم نتیجه همین فهم از ارزش آزادیهای فردی است؛ یعنی جدا شدن از یوغ کلیسا– یا همان شبکه هرمی واتیکان- و در اصل تفسیر رابطه انسان با خدا از طریق یک رابطه شخصی و فردگرایانه – یا همان پیروزی شبکه غیرمتمرکز بر اساس انجیلهای چاپی بر تاقچهها. جایی خواندم که کتاب در انگلستان نیم قرن بعد از پیدایش صنعت چاپ نه تنها در تعداد افزایش یافت بلکه تا ۹۰ درصد افت قیمت داشت.
اتفاقا غرب در قرن پانزدهم نسبت به آسیا و کشور ما ایران از نظر تکنولوژی عقب بود اما در عرض ۴۰۰-۵۰۰ سال توانست با حقانیت آزادیهای فردی خودش را برساند به جایی که امروزه میبینیم. الان در قرن بیست و یکم دنیا در وضعیتی قرار گرفته که با گسترش اینترنت یک صنعت جدید و تغییراتی دارد ایجاد میشود که مانند آن اتفاقی است که در مورد شبکههای ترجمه و استفاده از صنعت چاپ انجام شد. آن تحول امروزه با شبکههای اجتماعی انجام میشود. یعنی کتاب و کاغذ جای خودش را به دادهها و اطلاعات دیجیتال داده است که خود افراد میتوانند به وجود بیاورند. حتی به حدی که در مورد مدیریت، نوع مناسبات انسانها با هم و روابط خصوصی و حرفهای آنها نیز دچار تغییر و تحول می شود. شبکههای اجتماعی تاثیرگذارترین نوع فلسفهی مدیریت را در جوامع غربی و حتی در کشور خودمان به وجود آوردهاند. من این تصویر کلی درباره نقش شبکههای اجتماعی را ارائه دادم که بگویم آنها فراتر از استفادههای شخصی هستند و واقعا قدرت بزرگی برای تغییر در آنها نهفته است. البته این موضوع فقط فرصت نیست، چون برعکس شبکههای چاپ و نشر در قرن پانزدهم، مالک شبکههای اجتماعی کنونی یک یا چند نفر هستند و این نگرانکننده است.
برای نمونه در سال ۲۰۱۶ خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با روی کار آمدن دونالد ترامپ بیانگر اوج تأثیر شبکههای اجتماعی در قدرت بود. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶، دونالد ترامپ با اینکه نسبت به هیلاری کلینتون پول کمتری برای کمپینهای انتخاباتیاش داشت و با وجود اینکه هیلاری کلینتون رسانههای عمومی و بخصوص فرهنگ غالب بر این رسانهها را مانند واشنگتن پست و نیویورک تایمز دستش بود و همچنین بخش روشنفکری جامعه اروپا و آمریکا نیز طرفدار هیلاری کلینتون بودند، اما دونالد ترامپ با فهم درست شبکههای اجتماعی و با استفاده از شبکههایی که در آنها نسبت به هیلاری کلینتون سر بود مثل فیسبوک و توئیتر و یوتیوب توانست روی افرادی در شبکههای مشخصی از حوزه انتخابیاش مؤثر باشد که در روی کار آمدن وی نقش مهمی ایفا کردند. این موضوع خیلی مهمی است چون تعداد کل آرای کلینتون از ترامپ بیشتر بود، اما او با هوشمندی هدفمند توانست با تقویت شبکههای غیرمتمرکز تاثیرگذار، شبکه هرمی کلینتون را شکست دهد. اکنون که به هرم قدرت رسیده، خود یکی از منتقدین شبکههای اجتماعی است– که البته خیلی هم بیربط نمیگوید.
– یعنی شما معتقدید این رویارویی نیروهای سیاسی در شبکههای اجتماعی میتواند در جهت دادن به جامعه ایران و تعیین سرنوشت سیاسی ایران نیز مؤثر باشد؟
-در مورد ایجاد تغییر سیاسی اساسی در ایران من تصور میکنم دو مدل تغییر سیاسی در ایران مطرح است. یک مدل که اکثریت نیز در ذهنشان همین مدل حکمفرماست، مدل تغییر خمینی و انقلاب ۵۷ است؛ یعنی اینکه شخصی باید باشد، و خیلیها این شخص را شاهزاده رضا پهلوی میبینند، که یک تعداد افراد را دور خودش جمع کرده و حمایتهای بینالمللی را جلب کند و دقیقا همان اتفاقی که در مورد خمینی افتاد با یک شخصیت دیگر برای ایجاد جایگزین نظام سیاسی در ایران بیافتد.
من چندان طرفدار این مدل نیستم چون احساس میکنم با دادههای امروز ما که توضیح دادم واقعگرایانه نیست. من بیشتر طرفدار تقویت، ائتلاف و همبستگی شبکههای اجتماعی هستم چون شبکههای اجتماعی هستند که در ایران تأثیر میگذراند. شما مثلثی را در ذهنتان تصور کنید که یک زاویهاش اعتراضات در خیابان و اعتصابها در ایران است، یک زاویهاش رسانهها و تلوزیونهای ماهوارهای هستند که به اعتراف مقامات جمهوری اسلامی ۴۰ تا ۵۰درصد مردم ایران برنامههای آنها را دنبال میکنند و یک زاویهاش شبکههای اجتماعی مانند تلگرام، توئیتر و اینستاگرام است.
درباره زاویه شبکههای اجتماعی اگر دقت کرده باشید من در توئیتهایم نیز چند بار اشاره کردم که تصور میکنم در میان شبکههای اجتماعی توئیتر با حدود یک میلیون کاربر فارسی که از این یک میلیون شاید بین دو هزار تا پنج هزار کاربر فعالیت توئیتری میکنند و در طول هفته میتواند به ۴ یا ۵ برابر برسد، نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. چون تغذیه رسانهای و فکری و ایدهای به روزنامهنگاران میدهند که آنها این ایدهها را بپردازند و از طریق تلویزیون و دیگر رسانهها این ایدهها را برای مردم در داخل و خارج ایران پخش میکنند. از این زاویه من نقش توئیتر را مشخصاً خط مقدم نبرد گفتمانها میدانم، چون موج میسازد، ایدهها را تغییر میدهد و میتواند آنها را به گفتمان (دیسکورس یا مقوله) غالب تبدیل کند؛ از توئیتر نمیتوان توقع اعتراض خیابانی و اتحاد سیاسی داشت، ولی در تولید ایده و نقد آن بسیار تأثیرگذار است.
این بدان معنی نیست که تلگرام با حدود ۴۰- ۴۵ میلیون کاربر ایرانی و یا اینستاگرام با ۲۴ میلیون کاربر فارسیزبان مهم نیستند ولی جایی که تولید فکر و موج و کار میشود در توئیتر است. به خاطر همین موضوع است که در سال ۸۸ خامنهای در سخنرانی خود برای دانشجویان از میان شبکههای اجتماعی مشخصاً از توئیتر نام برد و گفت توئیتر جایی است که دولت اوباما دارد علیه ما (جمهوری اسلامی) کار میکند و یک سال بعد دانشجویان را «افسران جوان جنگ نرم» خطاب کرد و چند سال پیش هم پلیس فتا توئیتر را به عنوان پلاتفرمی نام برد که بیشترین تأثیر را در اتفاقات سال ۸۸ داشته است. تازه آن زمان فضای توئیتر با کمیت و کیفیت کنونی خیلی تفاوت داشت.
به نظرم هنوز زود است که بخواهیم درباره اعتراضات سراسری دیماه ۹۶ به بعد از این زاویه صحبت کنیم اما توئیتر به دلیل تولید محتوایش نقش خیلی مهمی بازی میکند. طبیعتاً جمهوری اسلامی هم به این موضوع خیلی توجه میکند به خاطر اینکه سوشیالباتهایی دارد که به همراه افسران جنگ نرم در توییتر تلاش میکنند برای فعالیت وارد صحنه شوند و حتی کار اطلاعاتی و ضداطلاعاتی کنند؛ از نوع تخریب، تفرقهافکنی، موازیکاری و بخصوص به جان هم انداختن کاربرهای ناشناس و فیک با افراد شناختهشده و تأثیرگذار و با هویت. البته در حال حاضر به نظر میرسد صحنه این نبرد به سمت کسانی که طرفدار ایجاد تغییر ساختاری جدی در ایران هستند بیشتر سنگینی میکند تا افسران جنگ نرمِ آقای خامنهای یا اصلاحطلبان که پول نفت مردم ایران را صرف بقای خود برای کار اطلاعاتی میکنند.
– در این رویارویی توئیتری میان موافقان و مخالفان جمهوری اسلامی شاهد دستهها و گروههای مختلفی هستیم برای نمونه براندازان، تحولخواهان، اصلاحطلبان، ارزشیها و… شما این گروهها و میدان نبرد هر یک را چگونه ارزیابی میکنید؟
-صحنه سیاسی ایران با سه گفتمان (دیسکورس یا مقوله) اصلی مواجه است که هر سه با هم در حال نبرد هستند و در واقع گفتمانها هستند که تولید قدرت میکنند و تغییر را به وجود میآورند و نه افراد؛ افراد و در واقع رهبران هستند که بر گفتمانها سوار میشوند.
یکی از این سه گفتمان غالب در مورد مسائل ایران به نظر من گفتمان یا مقولهی اسلامگرایی است که از مجاهدین خلق و ارزشیها تا اصلاحطلبان، بخشی از تحولخواهان (اصلاحطلبان پیشین)، نهضت آزادی و حتی تا طرفداران حزب توده و بخشی از طرفداران چپ ضدآمریکایی و ضداسرائیلی را که هنوز از نوعی مارکسیسم لنینیسم رنج میبرند در بر میگیرد. اینها را من طرفداران گفتمان اسلامگرایی میفهمم چون برای استمرار قدرت و حاکمیت آن در ایران تلاش میکنند. گفتمان اسلامگرایی یک گفتمان قویست که در ایران پایگاه اجتماعی دارد، پایگاه سیاسی دارد و قدرت دستش است و به خاطر وجود اسلام شیعی و اسلام ولایت فقیه، پایگاه تاریخی هم دارد.
گفتمان دوم یک پروژه خارجی است و آن گفتمان یا مقولهی قومگرایی است. این گفتمانی است که کشورهای خارجی مخالف جمهوری اسلامی که اغلب در خاورمیانه هستند تلاش میکنند به آن دامن بزنند و برای تجزیه ایران احزاب قومگرا درست کنند و سعی کنند ایران را بر مبنای اتنیک و قوم تکه تکه کنند تا با طرح «فدرالیسم ملتهای ایرانی» با نابودی جمهوری اسلامی، ایران را هم نابود کنند. اگر دقت کرده باشید تعدادی از افراد اپوزیسیون در خارج از کشور از فرزندان آیتاللهها و کسانی که با هم به ائتلاف کوتاهمدت میرسند و بعضا شبکههای تلگرامی فیکنیوز را هم در دست دارند به نوعی ویترین مقولهی قومگرایی شدهاند.
در مقابل این دو گفتمان یک گفتمان سوم هم است که من به آن گفتمان ایرانگرایی میگویم و مصداق سیاسیاش همین براندازی است. این سه گفتمان بطور جدی با هم در حال تقابل هستند. بعضی وقتها یک شبکه بُرد بیشتری دارد بعضی وقتها شبکهی دیگر!
– وقتی بخشی از ایرانگرایان در تظاهرات خیابانی شعارهای ملی سر میدهند، طرفداران گفتمان سوم در میدان شبکههای اجتماعی چگونه میتوانند بر دو گفتمان دیگر غلبه کنند؟
-تصور من که همراه با واقعگرایی هم هست اینست که گفتمان ایرانگرایی با همه کمبودها نسبت به دو گفتمان دیگر در حال گسترش بیشتری است. بطور کلی به دو صورت میتوان مردم را برای تغییرات و گفتمانسازیها بسیج کرد: امیدواری و ناامیدی. یعنی امیدواری و ناامیدی است که همیشه تودهها را به سوی یک راه بسیج میکند. من برای توضیح این مطلب ارجاع میدهم به اتفاقاتی که اخیراً افتاده است؛ مدل حل مشکلات جمهوری اسلامی با آمریکا، نوع موضعگیری روحانی، موضعگیری اخیر خاتمی درباره ۱۵ راهکاری که ارائه داد و نوع مدلی که برای حل مشکلات عدیدهای که در ایران است ارائه میشود به نظر میرسد که بخش اسلامگرا و بخش قومگرا بسیج تودهها را روی موضوع تزریق ناامیدی گذاشتهاند. یعنی به وجود آوردن نوعی ناامیدی در مردم که بتوانند بگویند تنها آلترناتیو ما هستیم!
در مقابل، هدف ایرانگرایان که من خودم را جزو آنها میدانم ساختن ایران و همان هشتگ #میسازمت_وطن، حفظ یکپارچگی، همبستگی ملی و تمامیت ارضی، تاکید بر یک نظام دموکراسی لیبرال و سکولار، رابطه خوب با غرب، آمریکا، اسرائیل و عربستان و همه دنیاست و این هدف تنها و تنها میتواند با امید واقعی پیش برود و امید واقعی کاری است که من در حد و اندازه خودم سعی میکنم در توئیتر و رسانهها انجام دهم. مثلاً یک نمونهاش اینکه من هیچ ضدیتی با آمریکا ندارم و اتفاقا خیلی مردم آمریکا یا غرب یا یهود را دوست دارم ولی در مورد مسئله ایران ما باید به واقعگرایی برسیم. برای بسط و تعمیق گفتمان ایرانگرایی لازم است ما با واقعگرایی به منافع کاخ سفید در ایران نگاه کنیم و فکر نکنیم کاخ سفید به دنبال اینست که به عنوان یک منجی برای ما تغییر رژیم انجام دهد. آنها به دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی هستند و فعلا به دنبال تغییر رژیم نیستند و این واقعگرایی خیلی مهم است. چون اگر واشنگتن به دنبال تغییر رژیم بود، باید مصداقهای آن را میدیدیم: تحریم صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دعوت جدی از نمایندگان مخالفین در کنگره و کاخسفید، رسوایی اموال آقازادهها در غرب و حمایت محسوس و مؤثر و نه فقط کلامی و توئیتری از مردم ایران.
-امیدوار کردن مردم چگونه امکانپذیر است؟
-اگر هر ایرانی با خودش تعیین تکلیف کند که درباره یهودیان چطور فکر میکند، درباره اسرائیل چه فکری میکند، درباره روابط ایران در آینده و در فردای براندازی درباره روابط با اعراب شمال آفریقا چه فکر میکند، درباره روابط با کشورهای حاشیه خلیج فارس چه فکر میکند و چه برنامهای دارد، و هر ایرانی بیاید عضو شبکههای اجتماعی مانند توئیتر شود، مسائل را خودش دنبال کند و در مباحث شرکت کند، در گفتمانسازیها نقش داشته باشد، در آگاهیرسانی نقش داشته باشد و از این نگاه منجیطلبانه فاصله بگیرد و با یک نگاه واقعگرایانه برای آینده ایران برنامه داشته باشد… آنوقت اراده ملی برای تغییر شکل گرفته، چون ایدهها عوض میشود و با این ایدهها سیاستهای آینده نیز شکل میگیرند. ما الان نزدیک ۸ میلیون ایرانی در خارج از کشور داریم که ثروت این ۸ میلیون به گفته رئیس مرکز ایرانیان خارج از کشور به چندین هزار میلیارد دلار میرسد و خیلی از این ایرانیان در خارج از کشور متخصص هستند و میتوانند در آینده ایران تأثیر بگذارند و در شبکهسازیهای مختلف کمک کنند. از طرفی هر ایرانی اگر تصمیم بگیرد هر ماه تعدادی از ایرانیان دور و بر خودش را که همگی هم تلفن هوشمند دارند وصل کند به شبکه اجتماعی توئیتر، اینستاگرام و فیسبوک و افراد را تشویق کند که اتفاقات داخل کشور را دنبال کنند و با عقل سلیم و خردی که به خاطر یک قرن تلاش برای آزادی در ایرانیان سراغ داریم در مباحث شرکت کنند، به نظر من میتوانیم گفتمان ایرانگرایی را با امید واقعی به آینده گسترش دهیم. اینهایی که میگویم شعار نیست. ما در یک نبرد جدی هستیم که طرف مقابل هم این نبرد را به رسمیت شناخته؛ به صحبتهای علی خامنهای در سال ۸۸ که به آن اشاره کردم توجه کنید؛ آنها عملا وارد جنگ نرم شدهاند. هفت میلیارد تومان خرج کردهاند برای فیلتر کردن توئیتر؛ میلیونها دلار خرج کردهاند و میکنند برای فیلتر کردن رسانههای دیگر. به گمان من در این نبرد ما براندازان، ما طرفداران ایرانگرایی و نه قومگرایی و اسلامگرایی، باید امید نسبت به آینده داشته باشیم، این امید را با شبکهسازی ترویج کنیم، نقش شبکههای اجتماعی را به رسمیت بشناسیم که مهم و در حال و آینده بسیار تاثیرگذاراست، البته که عامل تعیینکننده همواره اراده ملت ایران و بیرونی و در خیابانها در اعتراضات و همبستگی ملی است.
به گمان من در این میان نقش شاهزاده رضاپهلوی به عنوان یک نماد ملی و محبوب میان نه همهی ایرانیان، ولی در میان بسیار از ایرانیان، خیلی مهم است. آن شبکههایی که بتوانند بر مبنای نمادهای ملی، مشترکات و مطالبات سیاسی کارکنند و به ائتلاف برسند برنده خواهند بود. ببینید، تظاهراتی که الان در ایران برگزار میشود تظاهرات احزاب و سندیکاها نیست؛ شعارهایی که داده میشود شعارهای سازمانهای کلاسیک نیست بلکه شعارهای شبکههاست؛ شبکه کشاورزان که میروند در نماز جمعه و میگویند «رو به میهن پشت به دشمن»، شبکه دختران خیابان انقلاب که روسری خود را پرچم میکنند، شبکه بازنشستگان و… یعنی الان شبکهها حرف میزنند. تفاوت این شبکههای غیرمتمرکز و خودجوش با سازمانهای هرمی و قدیمی اینست که بر مبنای ارزشهای کلی و منافع کوتاهمدت گرد هم میآیند؛ حتی ممکن است این شبکهها از بین برود و دوباره شبکههای جدید به وجود بیاید. سر یک هشتگ ممکن است با هم همکاری کنند و سر یک هشتگ دیگر ممکن است اختلاف داشته باشند و دعوا کنند. به نظرم آینده را این شبکههای اجتماعی تعیین میکنند و این موضوع خیلی مهمی است که کمتر در موردش صحبت میشود. مدل تغییری که من در ذهن اکثر فعالین میبینم مدل خمینی است یعنی ساختن یک رهبر و به وجود آوردن یک عده دور این رهبر! فروختن این ایده به عنوان آلترناتیو به کشورهای غربی برای اینکه این آلترناتیو مثل خمینی با یک ایرباس وارد ایران شود و بعد دم و دستگاه خامنهای از ایران پرواز کند و برود، به سود دمکراسی نیست چون غیرواقعی است. ما ۸۰ میلیون جمعیت متکثر داریم که این تکثر نمیتواند حول یک شخص به همگرایی برسد، دنیا تغییر کرده، تکنولوژی تغییر کرده، دانش تغییر کرده، آگاهی مردم تغییر کرده، و چیزی که الان تعیینکننده است آن مدل قدیمی و هرمی نیست بلکه مدل اتحاد شبکهای است و رهبری بر مبنای شبکهها شکل میگیرد (Network Leadership).
– شما از امید دادن به مردم صحبت میکنید اما چقدر این امیددادن واقعی است که ایرانی که طی چهار دهه گذشته با ناکارآمدی جمهوری اسلامی در حوزههای مختلف چون اقتصاد و محیط زیست رو به ویرانی گذاشته فردای براندازی را در آبادی و آزادی تصور کند؟
-من فکر میکنم این امید خیلی واقعگرایانه است. من برای اینکه بتوانم نظرم را توضیح دهم چند مثال میزنم. این را خیلی واقعگرایانه میدانم که ما نباید امیدی به آمریکا یا کشورهای غربی داشته باشیم برای ایجاد تغییر در درون ایران چون نه مطلوب است نه واقعگرایانه. پیش از اینکه رضاشاه بزرگ به عنوان شاه و یا حتی سردارسپه و به عنوان کسی که نقش تعیینکنندهای در مدرنیزاسیون ایران داشته باشد، روی کار بیاید در ایران ۹ میلیون نفر به دلیل ابتلا به وبا جان باخته بودند. ایران تکه تکه شده بود. شاهان قاجار میرفتند قسمتهایی از ایران را میفروختند و قرض میدادند به کشورهای غربی برای اینکه بروند فرنگ و خوشگذرانی کنند. رضاشاه در ۱۶ سال بدون هیچ کمک خارجی و بدون پول نفت و با مالیاتی که از خود مردم گرفت توانست راهآهن سراسری راه بیاندازد و سازندگیهایی انجام داد که واقعا خیرهکننده است و اگر این حد خیرهکننده نبود اینقدر رضاشاه کبیر محبوب نمیبود. وضعیت امروزی ایران با همه بحرانهایی که وجود دارد عملاً با وجود ۸۰میلیون جمعیتی که تعداد خیلی زیادی از آنها به ویژه جمعیت ۶۰درصدی زنانش تحصیلکرده هستند و تحصیلکردههای خارج از کشوری که قلبشان برای ایران میتپد، و مصداق این حرف من هم تعداد زیادی رسانه مثل رسانه خود شما و تلویزیونها و فعالیت و رفت و آمد ایرانیهایی است که اگر شرایط عوض شود هر کدام از اینها، با همه محدودیتها و امکاناتی که میتواند وجود داشته باشد، برای آینده ایران نقش بازی خواهند کرد، وقتی اینها را در یک پازل برای نگاه به آینده میگذارم در کنار امکانات مادی و طبیعی ایران، نیاز دنیا به نیروی انسانی ایران و نیاز اروپا به انرژی ایران برای اینکه به روسیه وابسته نباشد و دوستیای که ما میتوانیم با کشورهای منطقه داشته باشیم، آنقدر امید میگیرم که به هیجان میآیم که واقعا چه آیندهی درخشانی میتواند در انتظار ایران باشد. من فکر میکنم فهم عبارت «من رویایی دارم» که مارتین لوترکینگ مطرح کرد آن کاریست که نیاز داریم. چراغ راه نخبگان ایرانی برای فردای براندازی برخورد با راهبرد تاریک تزریق ناامیدی نظام است. دست کم من به عنوان یک کاربر معمولی سعی میکنم این امیدواری را ترویج دهم. من رویایی دارم که همان رویاهای قابل تحقق در مورد آینده ایران است. چون ناامیدی در واقع ترفند و بازی در تِز مقابل ایرانگرایان یعنی اسلامگراها و قومگراها است.
توجه داشتم باشیم که وضعیت امروز ایران با همه مشکلات موجود بدتر از وضعیت آلمانِ بعد از جنگ جهانی دوم نیست که با خاک یکسان شده بود! الان آلمان کجاست؟ در نتیجه، این امید واقعی را باید با استدلال به همه شناساند همراه با رویاهایی برای آینده که به نظرم امیدهایی واقعی هستند. در حالی که تِز طرفهای مقابل خیالی است.
۲۵ هزار میلیارد دلار یک دروعه پولدارای آمریکا را جمع کنید یک چیزی
۲۵ هزار میلیارد دلار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مدرس کجا هستند دقیقا ؟؟؟
درود و سپاس به دامون عزیز.
در طول سالیان دراز فهمیدم که نباید از رسانه های اجتماعی الکترونیک توقع ایجاد تحول اجتماعی مثبتی هم داشت چرا که بیشتر نقش ابزار جنگ روانی دارند و نیروهای سازمان یافته سریعاً روی آنها سوار می شوند و بسوی هدف خود می برندشان. ببینید به همت این رسانه ها تا همین چند ماه پیش اکثر مردم به اتفاقی قریب الوقوع در نظام سیاسی فاسد ایران اطمینان پیدا کرده و لحظه شماری می کردند. ولی الان با اعمال کنترل حاکمیت بر این ابزار، سرخوردگی اجتماعی است که در آنها یک کلاغ و چهل کلاغ می شود و جامعه را زمین گیر و منفعل کرده. انقلاب فرانسه در زمانی رخ داد که نه فیس بوکی بود، نه توییتر نه چیز دیگری.
سلام یک قاضی متهمی را به ۱۰۰۰ضربه شلاق محکوم کرد متهم گفت:یا شلاق نخوردی یا نمی دانی ۱۰۰۰ تا چندتاست مرد حسابی می دانی ۲۵۰۰۰میلیارد دلار چند تاست؟ مسلما ایرانیان خارج تخصص وثروت زیادی دارند ۲۵۰میلیارد هم خیلی زباد است اما بی محابا عدد بیان کردن نتیجه عکس داره
فتـادیم فتـادیم بدانسان که نخیزیم…نـدانیم نـدانیم چه غوغاست خدایا! (مولوی)
با سپاس از مصاحبه خوب؛ می گوئید که » … سه گفتمان که با هم در حال نبردند: اسلامگرایی، قومگرایی و ایرانگرایی… ترفند …«:
۱ ــ اسلامگرائی هم جا روند نزولی دارد ( اخرجو فی الدین الله افواجا!)، ۲ ــ “قومگرائی ” یا تجزیه طلبی در ایران منجر به نسل کشی و شدنی هم نیست زیرا با بافت اجتماع و فامیلی مردم استانها طی قرنها … شدنی هم نیست فقط در حد آرزو و خیال سیاسی است و ۳ ــ ” ایرانگرائی ” یا ایرانیت، همانا ” هویت ” ایرانی است، بدین مفهوم که ایرانیت یعنی همان فرهنگ و … اقوام ایرانی که روی هم می شود ایران عزیز!! سیستان و بلوچستان در حال کوچند…شکم خالی؛ نه دین و نه قوم و نه ایرانیت می شناسد!؟؟؟
رهبر واقعی مردم در داخل کشور( اینترنت و شبکه های اجتماعی و موبایل) در دستشان است .کدام رهبر ؟
در اواخر پاییز معلوم خواهد شد که رهبر واقعی مردم چه کسی است .
او بسیار کاردان و شجاع و نترس و فهمیده و وطن پرست و ملی است .
Mishe Tozih Bedid Ghom Gerayi Che Monafati ba Iran Gerayii Dare?
Magar Iraniaha Gheir Az in Ast ke Az aghvame irani tashkil shodeand??
به مچگیر عزیز :کاملا با نظر شما موافق هستم !به زودی مرد وزن دوشادوش یکدیگر برای آزادی میهن ما ایران به پا خواهند خواست
سپاس از دامون گلریز عالى بود امید چیزى است که ایرانیان را از این وحشت بزرگ نجات خواهـد داد
شبکههای مجازی وسیله ای هستند برای تبلیغ آنچه در جهان واقعی اتفاق میافتد و نه میدان مبارزه با نظام حاکم. براندازی نظام حاکم تنها با حضور در میدانهای حقیقی امکان پذیر است. حضور تنها در دنیای مجازی تبلیغ خانهنشینی است.