احمد تاجالدینی – ابن خلدون در مقدمه معرف خود در باره عواملی که پژوهش و پژوهشگر تاریخ را به ورطهی دروغ میکشاند، از جمله چنین بر میشمارد: «اگر خاطر او [مورخ] به پیروی از یک عقیده یا مذهبی شیفته باشد بیدرنگ و در نخستین وهله هر خبری را که موافق آن عقیده بیابد پذیرد. و این تمایل و هواخواهی به منزله پردهای است که روی بصیرت او را میپوشد و او را از انتقاد و منقح [اصلاح] کردن خبر بازمیدارد و در نتیجه در ورطه پذیرفتن و نقل کردن دروغ فرو میافتد… وموجب دیگر، بیخبری [مورخ] از مقاصد است، چه بسیاری از راویان اخبار مقصود از آنچه را مشاهده کرده یا شنیدهاند نمیدانند، و خبر را بر وفق حدسیات و تخمینات خود نقل میکنند و در پرتگاه دروغ فرو میافتند» (ص۶۵ مقدمه ابن خلدون).
آنچه بیان گردید دو بند از چند بندی است که تاریخنگار بزرگ تونسی رعایت آنها را برای تاریخنگار و تحلیلگر تاریخ لازم میشمارد تا در گرداب جعل تاریخ نیفتد. ابن خلدون در باره فلسفه تاریخ و تاریخنگاری بیانی پرمغز دارد: «باید دانست که حقیقت تاریخ خبر دادن از اجتماع انسانی، یعنی اجتماع جهان و کیفیاتی است که بر طبیعت این اجتماع عارض میشود، چون: توحش، همزیستی، عصبیتها و انواع جهانگشاییهای بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر، و آنچه از این عصبیتها و چیرگیها ایجاد میشود…» (ص۶۴ همان منبع).
در دوران ما کرسیهای استادی تاریخ و یا علوم اجتماعی برخی از دانشگاههای معتبر اروپایی و آمریکایی را ایرانیانی اشغال کردهاند که روش کارشان در ارزیابی فاکتها- خبر، سند- و نیز نگاهشان به تاریخ ِ زادگاهشان با آنچه ابن خلدون (۱۳۳۲-۱۴۰۶م) بیش از ۶ سده پیش از این بیان کرده است انطباق دارد. روش تاریخنگاری این استادان به گمان ابن خلدون شیفتگی به «عقیده» یا «مذهبی» خاص است. راستی اشکال کار در کجاست؟ در این مقاله در حد وسع اندک تلاش شده است که به یکی از روشهای نادرست در تاریخنگاریهای معاصر پرداخته شود: توسل به قطعیتباوری و دوری گزیدن از چشماندازسازی. فرار از پژوهشگری و تبدیل شدن به داور تاریخ.
پیشینه درخشان تاریخنگاری در ایران
در سالهای پس از انقلاب اسلامی اصطلاح «حافظه تاریخی» به وسیله پژوهندگان تاریخ و کنشگران سیاسی فراوان به کار برده شده است. این اصطلاح در مقابل فراموشکاری و غفلت از عبرت گرفتن از تاریخ است. این غفلت از عبرت گرفتن از تاریخ، صرفا به ضعف قوه خاطره و نیروی حافظه فردی و یا جمعی مربوط نمیشود. عامل شیوع عارضه ضعف حافظه تاریخی، به کار گرفتن شیوههای ناکارآمد در پژوهش تاریخ و آموزش ناروشمند تاریخ در نهادهای آموزشی است.
ایران دارای پیشینه درخشان تاریخنگاری در دوران باستان و دوران معروف به «دوران اسلامی» است. اطلاع ما از خداینامکها- تاریخهای دوران باستان- غیرمستقیم است. محتوای خداینامکها که به خط پهلوی نوشته شده بودند، پس از سقوط ساسانیان و رواج الفبای جدید ایرانی- برگرفته از حروف و آواهای عربی و غیرعربی- در کتابهای تاریخ که به زبان عربی و یا پارسی نوشته شد، ثبت و ضبط گردید. شاهنامه فردوسی به پارسی، تاریخ طبری به عربی ، آثار عربی ابوریحان بیرونی و تاریخ بلعمی به پارسی از جمله نخستین آثار و تاریخهایی هستند که در پاسداری از تاریخ دوران باستان و پس از آن نقش بزرگی ایفا کردند. به این آثار نوشتههایی که موبدان زرتشتی در سدههای نخستین اسلامی به خط پهلوی نوشته و بسیاری از سنتهای کهن را ثبت کردهاند نیز، بایستی اضافه گردد.
تاریخنگاران در سدههای پیشین، کارگزاران دولتها بودند، و قلم آنها در مسیر مصلحت دولت، رخدادها را به نگارش درآورده است. شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی- تاریخ مسعودی- از نخستین تاریخنگاریهای برجستهای هستند که استقلال فکری نویسندگان آنها در آثارشان دیده میشود. تاریخ طبری به زبان عربی و اقتباس فشرده فارسی آن تاریخ بلعمی نیز از جهت ثبت حجم بزرگ رخدادهای کهن، بنیادهای سترگی در تاریخنویسی برجای گذاشتهاند. جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله همدانی و تاریخ جهانگشای محمد جوینی نیز دو اثر بزرگ در تاریخنگاری سدههای میانه میهن ما هستند که سنت تاریخنگاری به وجه نیکو در آنها رعایت شده است. تعداد کتابهای تاریخ که از سده دوم پس از اسلام و پس از آن نوشته شد بسیار زیاد است. بعضی از این تاریخها تاریخ عمومی هستند که با آفرینش عالم بنا به روایات اسلامی- توراتی، آغاز و در تداوم آن به رویدادهای تاریخی تا دوره نویسندگان آنها به انجام میرسد. در شاهنامه فردوسی فلسفه آفرینش از سنت اسلامی- توراتی پیروی نمیکند. نگاه فردوسی به فلسفه آفرینش و آغاز جهان، طبیعتگرا و خردبنیاد است. اما در تاریخنگاریهای رسمی این سنت طبیعی- خردگرا در نگاه به فلسفه پیدایش جهان رعایت نمیگردد. علت این دوریگزینی، تکلیف تاریخنگاران رسمی در پیروی از سیاست دینبنیاد دولتها بود. بنابراین ضعف حافظه تاریخی در میان اغلب ما ارتباطی به کمبود منابع تاریخی ندارد.
تأخیر در نقد تاریخنگاریهای گذشته
عامل مهم این ضعفِ حافظه تاریخی، عدم بررسی انتقادی مواد موجود در تاریخنگاریهای گذشته و انطباق رویدادها با نظریههای جدید مربوط به تحلیل تاریخی است. تحلیلگر تاریخ میخواهد بفهمد که یک رویداد تاریخی چرا روی داده و چرا در آن زمان معین رخ داده است. در تحلیل تاریخ، عامل زمان و ارتباط رخدادِ تاریخی مفروض در گستره زمان مسئلهای مرکزی است. گستره زمان به معنی دورهای وسیعتر است که ارتباط رخداد با عاملهای زمان پیش از رخداد و تاثیرش بر عاملهای زمان پس از رخداد روشن میگردد . باید دید در طول زمان چه امور یا عاملهایی تغییر میکنند و از این تغییرات چه چیزهایی به پیش میروند، چه عاملهایی حذف میشوند و یا احیانا به عقب بازگشت کردهاند. حافظه تاریخی «به وجود آوردن»، از فهم جایگاه زمانی ِ عاملهای پیشرونده، پسرونده و یا بازدارنده حاصل میگردد. پس در اینکه یک رخداد در چه زمانی رخ میدهد دارای اهمیت ویژه است. به این لحاظ است که میگوییم انقلاب مشروطیت بهنگام بود زیرا نسبت به زمان بر عاملهای پیشرونده بنیاد شده بود. انقلاب اسلامی نابهنگام بود زیرا نسبت به زمان وقوع بر عاملهای پسرونده متکی بود. در اینجا سخن از درک دورههای تاریخی مبتنی بر شاخصها و وجوه مشترک در تاریخ یک کشور است. در نگارش تاریخ تحلیلی برای دورههای مختلف ایران زمین، استناد به کتابهای تاریخی که تاریخنگاران در طول تاریخ نوشتهاند به تنهایی کفایت نمیکند، و بایستی در کنار آنها آثار ادبی منثور و منظوم آن دوره نیز مورد مطالعه قرار گیرند. پژوهش در این بخش از آثار معنوی ایرانزمین برای دریافتهای روانشناختی، جامعهشناختی و مردمشناختی جامعه ایرانی اهمیت فراوان دارد. اگر بتوان تاریخنگاریهای رسمی را اسکلت تاریخ ایران محسوب کرد، ادبیات روح آن اسکلت است. تاریخ پویا و زنده ایران از ترکیب تاریخ و ادبیات آن قابل فهم و درک میگردد. علاوه بر اینها تحلیلگر تاریخ، نرمهای اجتماعی، حقوقی و سیاسی در دوره معین، که دولت مشروعیت کارکرد خود را بر آنها استوار میسازد را نیز مد نظر قرار میدهد. رخدادهای ارائه شده از سوی تاریخنگار با رفتار دولت و نُرمهایی که قدرتِ اعمال زور در پوشش آنها صورت میگیرد به یکدیگر پیوند داه میشوند تا بتوانند سمت و سوی یک رویداد یا سلسلهای از رویدادها را ترسیم کنند. در تحلیل و دریافت چگونگی ارتباط بین فاکتها در رویدادهای تاریخی، استفاده و پیروی از اصل رابطه علیت- پیوند معلول با علت- البته لازم است، اما استفاده از این اصل در علوم اجتماعی و انسانی متفاوت با علوم طبیعی است. در علوم طبیعی به ویژه فیزیک علتیابیهایی که از روشهای آزمونی به دست میآیند، میتوانند به قانونهای ثابت بیانجامد، مانند قانون سقوط آزاد اجسام یا قانون ظروف مرتبطه که در همه جا قابل تکرار و یکسان است. اما رویدادهای تاریخی تنها یک بار رخ میدهند. بطور مثال دهها عامل دست به دست هم دادند تا انقلاب اسلامیایران را به وجود آوردند. چنین واقعهای تنها یکبار در تاریخ میتواند رخ دهد. پس هدف از پژوهش در عاملهای شکلدهنده مثلا انقلاب اسلامی، دستیابی به قانون خاصی نیست. البته انقلاب اسلامی در جاهای دیگر نیز میتواند رخ دهد اما آن انقلاب، دیگر انقلاب اسلامی ایران نیست، زیرا عاملهای شکل دهندهی آن متفاوت از انقلاب اسلامی ایران خواهند بود.
پژوهش تاریخ در سه سویه
پژوهشگر تاریخ برای درک یک رویداد تاریخی آن را در سه وجه یا سویه مورد مطالعه قرار میدهد:۱- هرمنوتیک. ۲- علوم اجتماعی ۳- پوزیتیویسم.
پژوهنده تاریخ کارش یافتن عاملها- فاکتها- و بر رسی آنها در سه سویه بیان شده در بالاست. این روش ِ بررسی در علوم اجتماعی و انسانی، فضای پدید آمدن رویداد را روشن میکند، این فضا محصول قانون ویژهای نیست. بنا بر این روش، پژوهشگر کارش گشودن چشماندازی در مقابل خواننده است. این چشمانداز میتواند با پژوهشهای دیگر گستردهتر، اصلاح و یا حتی رد شود. رابطه علیت تنها روشی برای ارتباط منطقی بین فاکتهاست، در علوم اجتماعی از این رابطهها، قانونی ظهور نمیکند. اینکه واقعه تاریخی «الف» معلول واقعه «ب» در زمان معین است فقط در همان واقعه اعتبار دارد، پس تنها موزاییکی از یک چشمانداز وسیعتر است. برخی از پژوهشگران در بررسی رویدادهای تاریخی از استنتاجهایی که از رابطه علیت به دست میآورند همچون قوانین ثابت علوم طبیعی نگاه میکنند. این نگاه کار را به جزمیت وجبریت میکشاند. اینگونه نگرش راه را بر تقدیرگرایی و قطعیتباوری در تاریخ میگشاید. قطعیتهایی که در علوم طبیعی از راه آزمون اثبات میگردند، در علوم اجتماعی و انسانی از جمله علم تاریخ جایی ندارد. به این خاطر است که مثلا برای رویدادهای معاصر مانند رویداد انقلاب مشروطیت، رویداد ۲۸ مرداد، رویداد انقلاب اسلامی، و در فاصلهای دورتر رویداد سقوط ساسانیان و اسلامی شدن ایران نمیتوان به اصلی که محصول آزمون باشد استناد نمود. بیجهت نیست هنگامی که از بایگانیهای آمریکایی یا انگلیسی سندی در مورد مثلا ۲۸ مرداد بیرون میآید، بعضی پژوهشگران بنا به مورد آن را دلیل قاطع و اصلی مسلم بر قطعیت و یا عدم قطعیت، خدمت یا خیانت تلقی میکنند، و سند را حمل بر اثبات حقیقت تاریخی مینمایند. در حالی که سند یا اسناد تنها موزاییکهایی از مجموعه بزرگتر از عواملی هستند که تحلیلگر تاریخ، در ساختن چشمانداز تاریخی از آن سود میجوید. از دیگر نمونههای ناخوشایند قطعیتباوری و تقدیرگرایی در تاریخ، تقسیم پیکرِ یگانه تاریخ ایران زمین، به دو پاره آشتیناپذیر- دوره باستان و دوره اسلامی- است. تاریخ ایران مانند تاریخ سرزمینهای دیگر به دورههای مختلف تقسیم میگردد، اما نگاه به این تقسیمبندی از چشمانداز یگانگی ایران معنا پیدا میکند و نه دیوارکشی بین دورههای آن. تحلیلگر تاریخ اگر کارش به تعصب و تبعیض بیانجامد، از وظیفه پژوهشگری فاصله گرفته است. در این سر زمین کهن انواع کنشهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ظهور و بروز کردهاند، و چرخه تاریخ این سرزمین را گاه با خشونت و جنگ و گاه با مسالمت به گردش درآوردهاند. کار پژوهشگر تاریخ، نور افکندن بر این رخدادها و آشنا کردن آیندگان به شرایط و زمینههای برآمد آن رویدادهاست. تحلیلگر تاریخ «داوری» نمیکند، «نشان» میدهد.
در عین حال چشماندازهایی که به وسیله تحلیلگران تاریخ ترسیم میگردد نیز میتوانند متفاوت باشند. شخصیت و بینش نویسنده و یا تحلیلگر در پردازش چشماندازها مؤثر واقع میشوند. در کنار تسلط بر پژوهش در سویههای سهگانه بیان شده در بالا، هر چه در تحلیلگر بینشِ انسانمدارانه و هومانیستی جا افتادهتر و ژرفتر باشد، چشماندازها نیز به همان نسبت هوشمندانهتر، گستردهتر، انسانیتر، روشنتر، بشردوستانهتر و در نهایت میهندوستانهتر میگردند. چنین چشماندازهایی، حافظههای تاریخیای را شکل میدهند که بر سر دوراهیهای حوادثِ روزگار، سنجههای بهتری برای گزینش «راه» از «چاه» در اختیار میگذارند.
جناب تاج الدینی گرامی نوشتار شما انگشت روی مسائل بسیار مهم جامعهٔ ایرانی میگذارد وازاین نظر نوشتاری علمی و قابل تحسین است. در مورد کسانیکه بخاطر تعصبات دینی یا سیاسی به جعل رویدادهای تاریخی یا وارونه نشان دادن شخصیت ها میپردازند کاملأ با شما موافقم. متأسفانه درکشورما از اینچنین افسانه پردازان متعصب ، بخصوص درزمینهٔ دینی فراوان است.
خسرو گرامی با سپاس . در باره فرق علوم طبیعی و علوم اجتماعی درست می فرمایید عامل های متعدد درهم تنیده شده اند بطوری که تفکیک آنها مفهوم رخداد را خدشه دار خواهد کرد اما در مورد برداشت منصفانه در رویدادهای تاریخی که به آن اشاره داشته اید، باورم آن است که در تحلیل یک رویداد تاریخی شاید بهتر آن باشد که مجالی به انصاف یا بی انصافی داده نشود. برای تحلیلگر چه فرق می کند که فاتح خون ریز چنگیز است که به ایران حمله کرده یا نادر شاه است که هندیان را قتل عام کرده است. تحلیل گر فرهیخته چه مغولستانی باشد و چه ایرانی در ترسیم چشم انداز جنایت جهان گشایان از روش واحدی پیروی می کنند اشکال وقتی پیش می آید که تحلیل گری بخواهد با جعل جنایتی را رحمت جلوه دهد.
فرق علوم طبیعی چون فیزیک و «علوم انسانی» چون علم تاریخ در این است که قوانین فیزیکی در آزمونهائی بصورت «سیستمهای ساده » بدست میایند و بتدریج با افزودن عوامل دیگر تکمیل میشوند ولی علوم انسانی همیشه بصورت سیستمهای «پیچیده = complexe» هستند ، یعنی دارای متغیر های متعدد اند. بطور مثال قوانین فیزیک کوانتیک در یک سیستم ساده (یک الکترون ویک پروتون ) بدست آمده ; خواه در فضای تابع ها توسط شرودینگر وخواه در فضای بُرداری توسط هایزنبرگ در صورتی که رویدادهای تاریخی نتیجهٔ عوامل متعدد وغیر قابل جدا کردن از یکدیگر هستند
برداشت ازرویدادهای تاریخی بستگی به این دارد که از چه زاویه ای به آنها نگاه میشود. بطور مثال نگاه یک «تاریخ نگار» مغول به چنگیزخان با نگاه یک تاریخ نگار ایرانی صد وهشتاد درجه اختلاف خواهد داشت. مغول ها چنگیز خان را یک رهبرجهانگشا میبینند در حالی که ایرانیان همین شخص را یک جانور خونخوارمیدانند. یافتن یک برداشت «منصفانه» در رویدادهای تاریخی کار ساده ای نیست. نگاه یک «مفسر وتحلیل گرتاریخ» به یک رویداد تاریخی نیز بستگی به این خواهد داشت که از چه جنبه ای به آن رویداد نگاه میشود ؛ از نظر «مهارت وتاکتیک جنگی» درچنگیز خان یک نابغه میتوان دید و ازنظر «احترام به جان انسانها» در وی یک غول بیابانی.