سی سال پس از پایان جنگ ایران و عراق، خاطره قربانیان جنگ به «آمیزهای از سوگواری خاموش و نمایشهای خندهآور و پرهیاهو» تبدیل شده است. هر سال صدها هزار ایرانی در مرز عراق از «شهیدان قدیمی و تازه» یاد میکنند، اما چگونه و با چه انگیزههایی؟
گزارشی که اشپیگل آنلاین اخیرا منتشر کرده، با ارائه تصویرهایی زنده از نمایشهای سطحی، مضحک و پرهزینه رژیم در شلمچه، به این پرسشها پاسخ میدهد. از دید گزارشگر اشپیگل آنلاین شلمچه امروز به یک «موزه بدون سقف» تبدیل شده که در آن آمیزهای از یک سوگ خاموش و نمایشهایی پرغوغا جاری است و در کنار پیکنیک و بازی و گرفتن عکس یادگاری میتوان برای دفاع از بشار اسد در جنگ داخلی سوریه نیز ثبت نام کرد.
خبرنگار آلمانی گزارش خود را با توصیفی از طبیعت داغ منطقه آغاز میکند و بعد مینویسد: «اینجا در شلمچه هر سال صدها هزار ایرانی یاد قربانیان اولین جنگ خلیج فارس را زنده میکنند. جنگ با سرزمین همسایه، عراق، از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ به بهای زندگی میلیون ها انسان تمام شد و تأثیرات آن تا امروز بر ایران مانده است.»
خبرنگار آلمانی سپس درباره کاروانهای «راهیان نور» که به دلی تصادفات متعدد و کشته شدن دانشآموزان در میان مردم به «راهیان گور» معروف شده، مینویسد: «این کاروانها جایی میان برخورد با گذشته، گردشگری جنگی و تبلیغات حکومتی به یک نمایش پر تناقض میرسند. زمین مقدس، خاک طلایی: مسافران با ترسی آمیخته به احترام درباره زمین خشک غرب استان خوزستان ایران حرف میزنند. آنها که جدیتر هستند، تنها با پای برهنه بر آن قدم مینهند. شنی است سیرابشده از خون صدهاهزار سرباز و غیرنظامی پودر شده در سالهای جنگ با عراق صدام حسین.»
میدان جنگ یا موزه فضای باز؟
امروز سی سال پس از عقد یک پیمان آتشبس با میانجیگری سازمان ملل متحد، میدان جنگ پیشین به یک موزه فضای باز تبدیل شده است. باقیماندهی تانکها، سیمهای خاردار، برجهای نگهبانی، سنگرهای تکتیراندازان و میدانهای مین، با دقت در یک منطقه تقریباً یک کیلومتر مربعی در مرز عراق حفظ شدهاند. این بازمانده قتل عامی است که به عنوان «دفاع مقدس» در تاریخ ایران به ثبت رسیده است.
گزارشگر اشپیگل آنلاین صحنههای زنده زیادی را در گزارش خود شرح میدهد. مثلاً درباره مربی رقصی که اعضای تیم فوتبال بابل را به زیارت شلمچه آورده است: «بیایید اینجا! اما مارپیچ»! راهنما میخندد و دوستانش را با کمک بلندگوی دستی به پیش میخواند. مربی کارآموختهی رقص روی یک ستون کوتاه بتونی رفته تا تیم فوتبال شهر بابل از شمال ایران را از پارکینگ به زیارتگاه هدایت کند. هنگامی که او گروه در حال بوق زدن را با تفسیرهای تند و تیزشان از میان هزارتوی اتوبوسهای غول پیکر میگذراند، از جدیت و قاطعیت مقدس هیچ اثری نیست.»
گروهی دیگر زائرانی هستند که خندان از تانکهای در حال پوسیدن بالا میروند و برای عکس یادگاری ژست میگیرند. نوجوانان در کنار زنجیرهای پاره شده دستهایشان را به نشانه پیروزی بالا میگیرند. پدر و مادرها، بچههایی که در کنار مسلسلهای زنگزده نوارهایی با شعارهای مذهبی به پیشانی بستهاند و فروشندگانی با ساکهای پر از اسباببازیهای پلاستیکی ارزان چینی. زنان سیاهپوش با حجابی که صورتشان را نیز پوشانده از برابر همه اینها میگذرند و با سبدهای پر از غذا به پیکنیک در میدان جنگ میپردازند.
اشک و گلاب و سِلفی!
سردار حسین زرگر همه اینها را با خونسردی دنبال میکند. او به عنوان راهنمای توریستهای جبهه، بازدیدکنندگان را به میدان جنگ هدایت میکند، درباره پیشرویها و تاکتیکها و باختها و قربانیان گزارش میدهد. اگر شلمچه را یک موزهی رویدادها و اشیاء در نظر بگیریم، سردار زرگر یک شیئ زنده در آن است. او میگوید: «تا امروز ۵ هزار جسد هنوز پیدا نشده.» به راستی وقتی امروز به آنسوی مرز مینگرد، به چه میاندیشد؟! وی تأکید میکند که «آن زمان صدام حسین دشمن ما بود، نه مردم عراق.»
اسرائیل؟ آمریکا؟ غرب؟ یک بسیجی حاضر در صحنه توضیح را کامل میکند. اینها جوانانی در سالهای دانشجویی هستند که آرمی روی جیب سمت چپ اونیفورمشان آنها را به عنوان «ایثارگران» مشخص میکند. چند دوجین از آنها به اینجا آمدهاند تا به زائران آب و غذا برسانند. وقتی صحبت از دولت رئیس جمهور حسن روحانی میشود، با لبخند سر بر میگردانند. این شبهنظامیان وفاداران آیتالله خامنهای و اصولگرایان ایران هستند. آنها کاری به توسعه سیاسی و اصلاحات اقتصادی ندارند، بلکه تنها مسئلهشان دفاع از جمهوری اسلامی و ارزشهای انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ است.
آسیبپذیری قدرت منطقهای
خبرنگار اشپیگل در میانه گزارش زنده خود از شلمچه به آلمان باز میگردد تا تحلیل دیوید رامین جلیلوند تحلیلگر سیاسی بنیاد فریدریش ابرت وابسته به حزب سوسیال دموکرات آلمان را درباره موقعیت پرتضاد امروز ایران منعکس کند. او به نقل از جلیلوند مینویسد: «ایران میخواهد در امتداد میراث فرهنگی هزاران ساله خود حرکت کند و با همین انگیزه در تکاپوی کسب قدرت منطقهای است. اما به گونهای پرتضاد خود را به شدت آسیبپذیر مییابد.»
مشاور بنیاد فریدریش ابرت میافزاید: «در جنگ ایران و عراق، صدام حسین کمکهای زیادی از غرب و همچنین کشورهای منطقهای مثل عربستان سعودی دریافت کرد. حملههای شیمیایی علیه نیروهای ایران از سوی جامعه جهانی نه تأیید و نه تکذیب شد.»
به نظر جلیلوند همین واقعیات در تشدید اختلاف میان ایران شیعی و جهان عرب که عمدتا سُنی است نقش بازی کرده است: «انقلاب ایران در مرحله نخست خود میکوشید همین تعارض را حل کند، اما در جنگ علیه عراق، جمهوری اسلامی به سمت زنده کردن یک هویت ایرانی، فارسی و شیعی رفت. تفاوتهای میان ایران و جهان عرب از این طریق در خودآگاهی جمعی جای گرفت.»
گزارشگر آلمانی در فرازهای پایانی گزارش خود تحلیلی از اهداف راهانداختن کاروانهای «راهیان نور» نیز به دست میدهد که از واقعیت به دور نیست. او مینویسد: «یادآوری محلهایی مثل شلمچه فراتر از تجدید خاطره است. خشونت گذشته باید به حفظ آمادگی عمومی برای قربانی شدن بیانجامد. به این ترتیب، دفاع مقدس یک وظیفه همیشگی میماند.»
او به عنوان نمونهای از این تلاش ایدئولوژیک و هدفمند مینویسد: «در همان هنگام ورود به محل یادبود، بسیجیها کارتهایی را با تصویر محسن حججی میان جمعیت پخش میکنند. یک پاسدار که در سال ۲۰۱۷ در سوریه به دست داعش کشته شد و حالا به عنوان شهید انقلاب مورد تجلیل قرار میگیرد. همچنین تصویر قاسم سلیمانی فرمانده لشکر قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در فروشگاه سوغاتیهای شلمچه روی هر چه قابل چاپ است دیده میشود: فنجان، تیشرت، سنجاق سینه. فروشنده میخندد و میگوید: «این قهرمان خلق است!»
در پایان گزارش اشپیگل آنلاین میخوانیم: «یک بسیجی جوان توضیح میدهد: هر کس مایل باشد به سوریه اعزام شود، باید خودش را به مسجدهای معینی معرفی کند. آنها ترتیب همه کارها را میدهند و هیچ مشکلی برای داوطلب وجود ندارد. کافی است جلب اعتماد کند.»
اما سربازگیری برای پشتیبانی از دیکتاتور سوریه، که تا کنون موجب کشته شدن بیش از ۵۰۰ هزار تن و بیخانمانی و آوارگی حدود ده میلیون سوری شده و سراسر کشورش را با خاک یکسان کرده، تنها به مساجد خلاصه نمیشود. خبرنگار آلمانی مینویسد که در موزه بدون سقف شلمچه در کنار دستگاههای آب سردکن و یک کودکستان کوچک برای نگهداری کودکان زائران و ساندویچ فروشی، دفتر نیروهای مسلح نیز دیده میشود که داوطلبان جنگ در سوریه را ثبت نام میکند.
*منبع: اشپیگل آنلاین
*ترجمه و تنظیم: جواد طالعی
شرکت آلمانی و آخوند شیاد را باید بعنوان بورس قتل عام ثبت کرد، این دو جانی در ۷۰ سال گذشته باعث کشتار و آوارگی صد ها میلیون انسان بودند و خلاقیت بینظیری در کشتار، فاجعه و نسل کشی از خود نشان داده اند, و مضحک تر اینجاست که همین آلمانی که الان از شلمچه خبر می آورد شریک صدام در قتل عام مردم در حلبچه و دیگر جبهه های جنگ بود
جنگ از همونجایی که شروع شد دقیقا تموم شد! از روزی که خالخالی و رفقای قاتلش یک یک امرا و افسران مجرب و وطن پرست ارتش ایران رو سینه کش قبرستون خوابوندن و با این کارشون به صدام یاغی چراغ سبز آغاز تجاوز رو نشون دادند پس کشته شنندگان جنگ نه منتی بر سر من دارند و نه میتونن الگوی خوبی باشند چون ی مشت آدم جوگیر و بی منطق بوده اند و بس!