با تأسیس رژیم جمهوری اسلامی در ایران و راهاندازی رسمی پروژه اسلام سیاسی در این کشور برخی سازمانهای سیاسی اسلامی در جهان عرب تحت تاثیر عملکرد رژیم اسلامگرای تهران قرار گرفته و بدون در نظر گرفتن مصالح ملی کشورهایشان به خدمت اهداف نظام ولی فقیه درآمدند. این گروهها در چارچوب عملکردهای جمهوری اسلامی که از روز اول بدون هیچگونه اعتنایی به قوانین بینالمللی و خارج از عرف معمول در روابط میان کشور اقدام به سرمایهگذاری در بخش تروریسم خارجی و داخلی عمل کرد، در کنار این حکومت اسلامگرا قرار گرفتند و در بانک تروریستی آن سرمایهگذاری کرده و با آن شریک شدند.
گروههای اسلام سیاسی که امروز با نامهای متفاوتی در منطقه می بینیم همه نسخههایی هستند برگرفته از ایران اسلامی که نسخه یا مانیفست تطبیق شریعت آنها را تهران صادر کرده است. اگر بخواهیم منشاء ومنبع این گروهها را بشناسیم همگی به نحوی سر از رژیم ایران در میآورند؛ تجربه فکری و مرام آنها با رژیم ایران یکی است اگر چه اجزای تشکیل دهنده، عناصر، علل، مشخصات، مارک و پوشش ظاهری آنها با توجه به مکان و زمان و شرایط کمی اختلاف دارد اما در برنامهریزی و اصول با جمهوری اسلامی یکی هستند.
نسخههایی که جمهوری اسلامی برای گروههای اسلامگرای دیگر میپیچد، گاهی اوقات بسیار پیچده و حتی کشنده است چون جمهوری اسلامی مفهوم روابط سیاسی و حمایت از گروههای اسلامی را در چارچوب استفاده و بهرهگیری از آنها جهت توسعه نفوذ و حفظ نظام و بقای خودش تعریف میکند. در داخل ایران نیز رژیم اسلامی با اتکا به اصل ولایت فقیه از این اصل برای مجازات حقوقی، سرکوب صداهای معترض و همچنین تبدیل این اصل به عاملی بازدارنده برای رسانههای داخلی استفاده میکند.
ولی فقیه خود را در موقعیت یک مربی اخلاق و راهنما میبیند که در ظاهر حضوری مستقیم در نهادهای دولتی ندارد و به این ترتیب خودش را از بیماریهای سیاسی دولت و روابط و تنشهای بینالملل دور نگه میدارد؛ از نظر قانونی نیز خودش را باز در ظاهر از مسئولیت و فاجعههای سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی، بیعدالتی و ظلم و ستم در حق شهروندان و غیره پاک و بری قلمداد میکند در حالی که هیچ تصمیمی بدون تأیید وی گرفته نمیشود و حرف آخر را همواره وی میزند.
ولی فقیه رژیم اسلامی ایران بر این باور است که این موقعیت ویژه و متعالی خود را از روی یک توافق یا تفاهم همگانی به دست نیاورده بلکه این حقوق خدادادی و ملکوتی است؛ بنابراین توصیهها، هشدارهای غیرمنتظره، صدور دستورات، احکام حکومتی و منعها را حق مسلم خود و همچنین فراتر از قانون میداند. ولی فقیه در همه چیز دخالت میکند و تنها در امور حاشیهای نظر نمیدهد و آنها را به مقامات دیگر دولتی که به وی نزدیکند می سپارد؛ حتی آنها هم وقتی دست از پا خطا کنند با سخنرانی به نحوه عملکرد آنها بطور غیرمستقیم و گاهی پنهانی خط میدهد و برایشان تکلیف تعیین میکند. ولی فقیه اما وقتی بحران خارجی نظام سیاسی او را محاصره کرده و ارزش پول سقوط نموده و کلیت نظام او با اعتراضات سراسری ایرانیان به خطر میافتد، با تمام وجود وارد معرکه میشود و همه اختیارات را خود به دست میگیرد.
سقوط ارزش پول ایران اقتصاد این کشور ر در معرض شوکهایی قرار داده که تمام خطوط دفاعی ولی فقیه نیز نمیتوانند جلوی موج طغیان ۷۰ تا ۸۰ درصد مردمی را بگیرند که علیه فقر، فساد، بیکاری و گرسنگی قیام میکنند.
شرکت بازاریان بزرگ تهران در اعتراضات اخیر و همسویی آنها با دیگر قشرهای جامعه ایران مانند کارگران، صنعتگران، مردم عادی و محرومان یک پدیده کیفی است که نوید یک وفاق و همگرایی ملی را در قالب یک سونامی بنیانبرافکن میدهد.
از دسامبر ۲۰۱۷ (دیماه ۹۶) تا امروز اعتراضات مردم ایران به شکلهای مختلف ادامه یافته بطوری که اعتصابها و اعتراضها جزو امور روزانهی ایرانیان شده است.
ویرانی و خرابی ناشی از سوء مدیریت نظام اسلامگرای ولایت فقیه نه تنها ایران را از کشوری متمدن و پیشتاز در منطقه به کشوری منزوی و بحرانزده تبدیل کرده بلکه تاثیر رویکرد اسلامگرایی این رژیم بر تمام منطقه تاثیری منفی گذاشته است.
ردّ پای رژیم اسلامی ایران را در تاسیس تک تک احزاب اسلامگرای منطقه از حزب الدعوه اسلامی عراق ، جهاد اسلامی فلسطین، حزبالله لبنان، مجلس اعلای عراق، انصارالله یا «حوثیها»ی یمن گرفته تا کمک به القاعده و طالبان و اخوانالمسلمین میتوان مشاهده کرد؛ چنانکه جای پای رژیم ولایت فقیه را در میان صدهاهزار کشته، میلیونها آواره، زخمی، بیوه، یتیم در عراق و سوریه نیز میتوان دید. مردمانی که از شهرهای خود آواره شده و اکنون زیر چادرها در صحراها یا در کشورهای همسایه پناه گرفتهاند. این همه فاجعه در منطقه، ریشه در نظامی دارد که پدرخوانده همه احزاب اسلامگرای خاورمیانه است. اگر پروژه اسلامگرایی رژیم اسلامی ایران و اندیشه صدور نکبتی به نام انقلاب اسلامی ولایت فقیه نبود امروز نه در یمن جنگی میبود نه در لبنان حزبالله حضور داشت و نه در عراق و سوریه جنگ فرقهای بین شیعه و سنی در میگرفت.
اینهمه در حالیست که فعالیتهای تروریستی حکومت ایران از مرزهای خاورمیانه گذشته و به آمریکای لاتین نیز رسیده است. تمام باندهای قاچاق مواد مخدر، سلاح، پولشویی و عملیات تروریستی در گذشته از زمان روی کار آمدن خمینی تا دوران کنونی که خامنهای سی سال است رهبری جمهوری اسلامی را به عهده دارد، و همچنین نحوه بهرهبرداری از این عملیات و مأموریتهای امنیتی، اطلاعاتی و تأمین مالی سپاه پاسداران همه و همه بیانگر ماهیت و ساختار تروریستی رژیم تهران است.
رژیم جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب و ایدئولوژی خود همه ابزارها و روشهای جنایتکارانه را توجیه میکند؛ از بحرانآفرینی گرفته تا به راه انداختن جنگهای فرقهای داخلی در کشورهای همسایه تا اقدامات تروریستی مانند آنچه احزاب دستنشانده آن در لبنان، عراق و یمن انجام میدهند.
رژیم جمهوری اسلامی و گروههای اسلامگرای تروریستی در عملکرد خود دارای مشترکات مهمی هستند؛ هر دو از بیقانونی و بینظمی و ضعف یا سقوط دولتها به نحو احسن استفاده میکنند؛ پس از اشغال عراق، حکومت ایران شبهنظامیان «بدر» را به عراق گسیل کرد و هزار و یک فرقه تروریستی از «کتائب اهل حق» تا «حزبالله عراق» و «حشد الشعبی» را راهاندازی کرد. در مقابل، القاعده و داعش و تمام احزابی که در سوریه ولیبی و یمن فعالیت تروریستی میکنند نیز مثل جمهوری اسلامی در فضای بیقانونی و فقدان دولت رشد میکنند و فعالیتهای تروریستی را گسترش میدهند. جمهوری اسلامی با همه مزدورانی که در منطقه دارد باز هم هرچند گاه خود از طریق کنسولگریهایش طرحهای تروریستی میریزد و آن را پیاده میکند. آخرین فعالیت ایران در این زمینه طرح حمله تروریستی به تجمع مجاهدین خلق گروه مخالف رژیم ایران در پاریس بود که توسط نیروهای امنیتی فرانسه، آلمان و بلژیک کشف و عاملان وابسته به سفارتهای جمهوری اسلامی ایران بازداشت شدند و نقشه آنها خنثی شد.
ردّ پای رژیم ایران را در اختلافاتی که میان کشورهای عربی با قطر به وجود آمده نیز میتوان پیدا کرد. قطر در باره قتل جمال خاشقجی موضعی بسیار خصمانه علیه عربستان سعودی گرفت. حکومت ایران اگرچه ظاهرا در اینباره سکوت کرده اما رسانههایش مانند تلویزیون العالم، پرس تی وی و المیادین با رسانههای دوحه و اخوانالمسلمین همسو شده و علیه ریاض میتازند. این در حالیست که هدف خیلی از کشورها از جمله ترکیه و قطر حمایت از خاشقجی نیست بلکه استفاده سیاسی از موضوع قتل این روزنامهنگار و بهرهبرداری سیاسی از آن علیه ریاض و به نفع سیاستهای خود است.
*منبع: روزنامه العرب
*نویسنده: حامد الکیلانی
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن