حسین جعفری – علاوه بر خوشبوکنندههایی که منبع گیاهی داشته و در شعر و ادب پارسی از آنان نام برده شده است، بخشی از مهمترین عطرها و خوشبوکنندهها نیز که از آنها در شعر و ادب نام برده شده، منبع حیوانی دارند و مهمترین آنها «مُشک» است که از آهوی بسیار کمیابی به دست میآمده.
مُشک
آهوی مشکین، نوعی آهوی ویژه است. این حیوان بسیار زیبا در صحرای ختا و ختن چین به فراوانی وجود داشته و در سال پوست یا آنچه شبیه به پوست بوده از ناف خود به زمین میانداخته که آن را به اعتبار رنگی که داشته و چیزی شبیه خون خشک شده سیاه رنگ بوده «نافه مشکین» میخواندهاند.
این ماده پیش از آنکه به حد کمال برسد و بیفتد، در ناف آهو به صورت مایع جمع میشده و هنگامی که آنچه به رنگ خون بوده، به صورت منجمد در میآمده و پوست دور آن هم خشک میشده، از ناف این نوع آهو، خودبخود به زمین میافتاده که همان «نافه مشک» یا «نافه مشکین» خوانده میشده و به سبب آنکه بسیار نادر بوده و سخت به دست میآمده، دارای بهای ارزندهای بوده است.
راهزنان همواره دنبال کاروانهایی که احساس میکردند ممکن است این کالا را از جایی به جایی حمل کنند افتاده و در بزنگاهی به کاروان زده و این ماده گرانبها را به یغما میبردهاند.
از قرار بازرگانان برای آنکه بوی نافه که از چند فرسنگی کاملا به مشام میرسیده باعث آگاهی و تطمیع راهزنان نشود، راههای گوناگون داشتند، از جمله آنکه آن را در لابلای کالای دیگری به نام «انجدان» یا «انگدان» یا «انقوزه» پیچیده و پنهان میکردهاند و این انجدان که صمغ و نوعی مادّه گیاهی است، به قدری بوی آزاردهندهای دارد، که طبعا مانع رسیدن بوی مشک به بیرون از خود میشده. ظریفی میگفت چطور این راهزنان نادان، از بوی بد انجدان به وجود احتمالی «مشک» در آن کاروان نمیافتادهاند!
این ماده بدبو امروزه نیز برای رفع پارهای از کسالتها از جمله ناراحتیهای معدی، مثل هضم غذا یا حتا رفع بیماریهای پوستی، به کار میرود و علاوه بر جنبه دارویی مصارف دیگری هم دارد از جمله مصرف شیمیایی و صنعتی. سعدی به بوی بسیار شدید مشک، به این شکل اشاره کرده است:
خوی سعدی است نصیحت چه کند گر نکند
مشک دارد، نتواند که کند پنهانش
نافهگشایی
هنگامی که کاروان به مقصد میرسیده، عدهای این نافههای مشک را از میان انجدانهها بیرون آورده و آنها را در مسیر باد و آفتاب پهن میکردهاند تا بوی بد انجدانه از بین میرفت و بوی مشک اصلی بلند میشد. البته استشمام همین مشک گرانبها نیز خالی از ناراحتی نبوده از جمله ممکن است شخص را دچار زکام کند. استاد محجوب در تقریرات خود میفرماید که مشک چون ماده بسیار بسیار گرانقیمتی بوده است، در آن تقلب فراوان هم صورت میگرفته از جمله جگر سرخ گوسفند یا گاو را سوزانده و آن را به صورت آرد و پودر درآورده و داخل مشک میکردند که به این ترتیب سود بیشتری از فروش مشک عایدشان شود!
نباید فراموش کرد که نافهگشایی شغل بسیار حساس و خاصی بوده که از عهده هر کسی ساخته نبود و در حقیقت نافهی گشاده هم به آن سبب اهمیت دارد که تا نافهی مشک گشوده نشود و مشک داخل آن سائیده نشود، نمیتوان به بوی آن و اصالت مشک پی برد تا بقیه را به همان صورتی که هست خریداری کنند. در حقیقت نافهگشایی و سابیدن مشک، نوعی نمونهبرداری و نشان دادن اصالت و خالص بودن مشک است و این امر نوعی هنر خاصی بوده که عده کمی با آن آشنایی داشتهاند.
اما در عالم شعر نافهگشایی کردن اشاره به پراکنده شدن یا برخاستن بوی خوش است همانگونه که حافظ میفرماید:
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
وی همچنین در بیتی از غزل:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
به شکل بسیار زیبا و ظریف و دلنشینی نافهگشایی را آورده است و بد نیست همینجا اضافه کنم که استاد محمدرضا شجریان به همراه چهار تن از هنرمندان درجه یک یعنی پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، حسین ملک و منصور صارمی، این غزل را در گوشه راک کردی دستگاه ماهور با کمال استادی اجرا کردهاند.
شأن نزول این غزل عبارت است از بازگشت افتخارآمیز شاه شجاع از ابرقو (ابرکوه) به شیراز، به درخواست مردم شیراز که از شاه محمود برادر شاه شجاع به جان آمده بودند و با نزدیک شدن شاه شجاع به دروازههای شیراز، شاه محمود بدون هیچ مقاومتی، به سوی اصفهان مقر اصلیاش فرار کرده و شاه شجاع، بیآنکه خونریزی یا جنگی بین دو برادر روی دهد، وارد شیراز شده و بار دیگر به تخت سلطنتی که برادرش محمود از او گرفته بود، مینشیند.
در این غزل، حافظ بیتی آورده که در آن اشاره روشنی به مادر شاه شجاع دارد که در غیاب وی در شیراز مانده و از قرار از دوری پسرش بیتابی میکرده است.
ترکان قتلغ مخدومشاه، مادر شاه شجاع و شاه محمود، از ترکان قراختایی است و خاندان او پیش از روی کار آمدن سلسله مظفری، یک قرن و نیم بر کرمان و اطراف آن حکومت میکردهاند و هنگامی که سلطان محمد مبارزالدین مظفری بر کرمان دست یافت، با این شاهزاده خانم ازدواج کرد که شاه شجاع پسر بزرگ او از این ازدواج بوده است و سلطان محمود پسر دوم وی نیز.
این شاهزاده ترک، زنی بوده است بسیار زیبا و خوشروی و خوشبوی و گشادهدست که حافظ در این غزل با مَطلَع:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
خطاب به این بانوی زیباروی محتشم میفرماید:
مژدگانی بده ای خلوتی نافهگشا
که ز صحرای ختن، آهوی مشکین آمد
این مژدگانی خواستن حافظ به واسطه بازآمدن پسر محبوبش شاه شجاع از ابرقو است که در این بیت از آن به اعتبار زیبایی ارزشمندی شاه شجاع آنجا را «صحرای ختن» مینامد و از این جهت که این زن مثل بقیه شاهزادهخانمها در حرم میزیسته وی را «خلوتی» و به سبب خوشبوییاش، یعنی استفاده از مشک و عنبر و غالیه، «نافهگشا» عنوان کرده و مژدگانی از این بزرگزاده خواسته است و از سوی دیگر نیز از شاه شجاع با عنوان «آهوی مشکین» یاد کرده است زیرا وی نیز پادشاهی ترکزاده و بسیار خوبصورت و خوشچهره بوده و علاوه بر آن، علاقه بسیار داشته است که اطرافیانش تا میتوانند، از این زیبایی او تعریف کنند.
در شعر و ادب پارسی شعرا به مراتب به این ماده خوشبوی یعنی مشک و آهوی مشکین که از نوع بسیار زیبای آهوان بوده، اشارههای فراوان کردهاند از جمله سعدی در باب هشتم گلستان میفرماید:
مشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار گوید.
حافظ میفرماید:
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دارش و مژگان سیاه
خواهم از زلف بتان نافهگشایی کردن
فکر دور است و همانا که خطا میبینم
غالیه
دیگر ماده خوشبویی که از مشک ساخته میشود «غالیه» است که زنان برای خوشبو کردن موی سر خود و مردان برای عطرآگین ساختن موی سبیل و ریش خود از آن استفاده میکردهاند و ترکیب آن مقدار بسیار ناچیزی از مشک است که آن را با مواد دیگری از جمله عنبر ترکیب کرده و به صورت پودر درآورده مورد استفاده قرار میدادهاند. «غالیه» نیز مانند مشک، در ابیات بسیار استفاده شده است ازجمه در دو بیت زیر که هر دو از حافظ است که میفرماید:
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
و یا:
آن غالیه خط، گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورقِ هستیِ ما درننوشتی
عنبر
عنبر دومین ماده بسیار معروف پس از مشک است که از حیوانی به نام «گاو عنبر» به دست می آید و نامهای دیگر آن عبارتست از «ماهی عنبر»، «عنبر نهنگ»، «شاه نهنگ» که آن را در زبان فرانسه «کشلو» میخوانند همه از خانواده «وال» هستند اما قدری درندهتر که سر این حیوان بسیار بزرگ و به اندازه یک سوم کل بدن آنست و به شکل مخروط. کبد آنها نیز گاه تا سیصد کیلو و قلب آنان به هفتاد کیلو هم میرسد و جثه آنان تقریبا معادل جثه دوازده فیل است.
از روده این حیوان بزرگ، مادهای روغنی به دست میآید که از آن در تهیه عطر استفاده میشود. این ماده چربی خاکستری رنگ نزدیک به سفید چرکتاب بسیار بسیار خوشبو است و صیادان که دنبال عنبر هستند این ماده را که روی آب دریا جمع میشود و وزن آن از نیم کیلو تا چندین کیلو است برداشته و به بهای بسیار زیاد در بازار میفروشند.
انواع عنبرها با رنگ آنان درجهبندی و قیمتگذاری میشود.
زَبّاد
سومین عطری که از حیوانات گرفته میشود، از حیوانی است از گونهی گربهسانان که وحشی و قدری هم از گربه معمولی کوچکتر است به نام «زَبّاد» یا «گربهی زبّاد».
این حیوان هنگامی که قصد دارد مادهی خود را در فصل جفتگیری جلب کند، یا حتا حدود اختیارات خود را مرزبندی کند، از بیضههای خود و اطراف آن، مادهای روغنی به بیرون میفرستد که بسیار بوی خوبی دارد؛ حتا مدفوع زباد نیز بسیار خوشبوست. این حیوان بسیار کمیاب است و بیشتر در نواحی چین، عربستان و حبشه زندگی میکند.
ختا با ختن متفاوت است. (: ترکان ختائی= اویغورهای سینکیانگ). ختن هم تقریبأ معادل تبت امروزی است [روسها به چین میگویند: کیتای]
نهنگ در اصل به معنی «تمساح│اژدها» است، پس «ماهی عنبر» صحیح است [در عربی واژه حوت را به کار میبرند و «سمک» را برای انواع ریز و معمولی].
«ادب ڤارسی» : pharsi