محمد تولّا – تحول انگاره یا جابجایی پارادایم (Paradigm Shift) غالباً به تغییر اساسی در تفکر و الگوهای ذهنی اندیشیدن اطلاق میگردد که در نهایت مبنای خُرد و کلان یک دیدگاه را متحول میکند. به عبارت دیگر «تحول انگاره عبارت است از تغییر کلنگرانه، رویکردی و قابل توجه در یک علم. مثلاً تفسیر متافیزیک پدیدههای مادی (در قرون وسطا و طی عصر رنسانس) دچار تحول انگاره شد و سر از پوزیتیویسم منطقی (اثباتگرایی منطقی) و تجربهگرایی در آورد. تحول انگاره شامل افزایش یک زاویه دید جدید هم میشود. مثلا نوع نگاه زیباییشناختی (حرفهای و نه استحسانی و عامهپسند) یک تحول انگاره است مشروط به اینکه عالمان آن را قابل توجه بدانند» (این تعریفیست که ویکی پدیای فارسی برای «تحول انگاره» ارائه میدهد.)

اما به بیانی دیگر تغییر و تحول در طرز فکر و نوع نگرش مردم یک جامعه در یک زمان نسبت به موضوعی خاص، اعم از علمی یا فرهنگی یا اجتماعی و… و از زاویه ای دیگر به آن موضوع نگریستن را تحول انگاره گویند. به عبارت دیگر قبول و پذیرش یک موضوع بجای انکار آن را نیز می توان تحول انگاره تعبیر کرد. یا به عبارت دیگر، نیمه پر لیوان را بجای نیمه خالی دیدن (با کمی غلظت بیشتر) را میتوان تحول انگاره نامید. اما به نگر اینجانب، تحول نگرش (نگرشی) نام بهتریست برای این مفهوم در زبان پارسی. در این نوشتار میخواهم چند مورد که این مفهوم در مورد آنها اتفاق افتاده است را عنوان کنم و نشان دهم که پس از آن مشکلاتی که آن موضوع خاص ایجاد میکرده، اگر نگوییم بطور کامل، لااقل به میزان زیادی مرتفع گشته است.
تحول انگاره یا پرادایم شیفت اول: اولین پارادایم شیفت و به اعتقاد اینجانب مهمترین آن که در طول تاریخ یا لااقل از قرون وسطا به اینسو در زندگی بشر رخ داده و دارای تاثیرات مهم سیاسی و اجتماعی نیز بوده است را میتوان، پارادایم شیفت در مورد مسائل جنسی دانست. تا پیش از رنسانس در دنیای مسیحیت کاتولیک، خصوصا در اواخر قرون وسطا، اوضاع جامعه به لحاظ مسائل جنسی بسیار آشفته و وخیم بود. سختگیریهای کلیسای کاتولیک در مورد این موضوع، از دید آن کلیسا نسبت به آن ناشی میشد. در مسیحیت کاتولیک دید دوگانه و متناقضی در مورد ازدواج و رابطه زناشویی وجود دارد. آباء کلیسا (پدران اولیه کلیسا) از یک سو ازدواج را جزو هفت آیین مقدس این دین میدانستند (١-غسل تعمید ٢-تدهین ٣-آیین توبه ۴-تبرک ۵-ازدواج ۶-آخرین تدهین ٧-دست گذاری) و از دیگرسو آن را پلید و مذموم و گناهآلود قلمداد میکردند و تجرد را بر تأهل ارجحیت میدادند.آنها سه دلیل برای این طرز تفکر خود ذکر میکنند.
اولین دلیل آنها برای این امر، گناه نخستین بود. در مسیحیت سنتی به تخطی آدم و حوا از فرمان خدا مبنی بر نخوردن از میوهی ممنوعه و هبوط آنها از بهشت به روی زمین پس از انجام این عمل و نمایان شدن عورتشان در پی آن، گناه نخستین گویند زیرا معتقدند توسط این عمل بود که گناه و شرّ برای همیشه به زمین منتقل گشت و تا زمان بعثت عیسی مسیح و مصلوب شدن او به فدیه گناهان بشر، میتوان در صورت ایمان به او به پاکی از گناه و رستگاری دست یافت. دو دلیل دیگر آنها مربوط میشد به برتری دادن تجرد نسبت به تأهل. اولین آنها تجرد عیسی مسیح تا پایان عمر بود و دومین آنها باکرگی مریم مقدس. آگوستین قدیس معتقد بود که در بهشت هم رابطه میان آدم و حوا وجود داشته است. اما این رابطه به صورت روحانی بوده، و صورت شهوانی نداشته است. اما با ارتکات گناه نخستین و هبوط از بهشت، این رابطه صورت جسمانی به خود گرفته، و به خاطر وجود شهوت در آن، فی حد ذاته شرّخیز است. اما به خاطر اینکه برای تولید مثل چارهای جز انجام آن وجود ندارد، به ناچار باید به این عمل مبادرت ورزید. پس آنها ازدواج را تنها برای مردم عادی مجاز میدانستند و نه برای روحانیون مسیحی. البته ازدواج تنها به قصد تولید مثل و نه لذت جنسی. آنها ارتباط جنسی زناشویی را تنها به نیت تولید مثل مجاز میدانستند و آنهم با پایینترین سطح از لذت و لذتگرایی. جالب است بدانید که یکی از پایههای اعتراف در حضور کشیش را هم همین امر قرار داده بودند که افراد از کیفیت رابطه جنسی خود با همسر خود سخن بگویند و اینکه با چه نیتی وارد این رابطه میشوند و چه میزان از آن لذت میبرند. آنها حتی برای نحوه انجام دادن رابطه زناشویی نیز قانون وضع کرده بودند و معتقد بودند که مرد باید در این رابطه فعال و زن منفعل باشد و تنها شیوهای که باید رعایت شود، موقعیت نرمال سکس یعنی زن به پشت خوابیده و مرد بر روی او قرار گیرد.
بنابراین عقیده Position reto حیوانی به شمار میرفته و position mulier super virum (مرد به پشت خوابیده و زن بر روی او) به دلیل رعایت نشدن قانون یادشده ضد طبیعت زن و مرد محسوب میشده است. حتی دست زدن به آلات تناسلی و بوسیدن آنها نیز غیرشرعی و غیرمجاز دانسته میشد.
اما با ظهور جنبش پروتستان که خود به دلیل موج شکگرایی و خردگرایی پس از کشفیات عظیم علمی نظیر اثبات نظریه خورشیدمرکزی توسط گالیله (زاده ١۵۶۴- درگذشته١۶۴٢) که خلاف نصوص مقدس به شمار میرفت، و خودِ سختگیریهای ارباب کلیسا که اوضاع را چنان وخیم کرده بود که در اواخر قرون وسطا خودشان ناچار به تاسیس فاحشهخانه برای جلوگیری از تجاوزات جنسی شده بودند، اوضاع به مرور تغییر یافت. رهبران جنبش پروتستانتیسم دینی (مارتین لوتر و ژان کالون) رابطه جنسی را نه عملی مذموم، که هدیه خداوند توصیف کردند و با این کار خود مذمومیت و قباحت را از روی این عمل تا حد زیادی برداشتند و خود به عنوان نماد سنتشکنی در این راه اقدام به ازدواج یعنی نقض قانون کلیسای کاتولیک مبنی بر تجرد کشیشان کردند.
با این عمل آنها پارادایم شیفتی از آگاپه (عشق الهی) به اروس (عشق جنسی) رخ داد و نظر بشر اروپایی به مسائل جنسی، البته رفته رفته و در طی چندین قرن با روشنگریها و نقدهای بیشتر در این زمینه تغییر یافت. از آن پس دیگر عمل جنسی نه به «صرف تولید مثل» که به «صرف عدم جلوگیری از تولید مثل» صورت میگرفت. از جمله کسانی که در این زمینه دیدگاه کلیسای کاتولیک را نقد کردند، جان میلتون شاعر و نویسنده بریتانیایی (زاده ١۶٠٨م – درگذشته ١۶٧۴م) بود که در اثر تاریخی خود به نام «بهشت گمشده» دیدگاه مسیحیت کاتولیک را به شدت به پرسش کشید. میلتون در این اثر، دیدگاه آباء کلیسا را مبنی بر اینکه عشق تنها باید متوجه خداوند باشد (آگاپه) و مردم را از هر گونه عشق دنیوی و در رأس آنها عشق جنسی (اروس) پرهیز میدادند و دید صد درصد جنسی، حتی به رابطه زناشویی داشتند و آن را خالی از عشق میپنداشتند، تغییر داد و در اثر خود فارغ از بُعد جنسی رابطه زناشویی، از بُعد عاطفی و روانی این رابطه نیز (که اصحاب کلیسا از درک آن عاجز بودند) به سختی دفاع میکند و میگوید که در این رابطه دو بُعدی، دو عنصر عقل و هیجان با هم دخیل هستند که عنصر عقل بُعد روانی و عاطفی را کنترل میکند، و عنصر هیجان بُعد جسمانی و جنسی را؛ و رابطه سالم و مفید رابطهایست که در آن عنصر عقل بر عنصر هیجان غلبه پیدا کند و رابطهای که دارای چنین ویژگیهایی باشد، میتواند بسیار در رشد و تعالی اخلاقی انسان و رسیدن به سایر فضائل اخلاقی تاثیرگذار باشد.
پس از میلتون و در قرن بیستم میرسیم به روانشناسان و نظریهپردازانی چون ویلهلم رایش و آلفرد کینزی و هربرت مارکوزه که با کارهای خود و روشنگریهای بیشتر در این عرصه، زمینهساز انقلاب جنسی در دهه ٧٠ میلادی این سده شدند و با کشف قرص ضدبارداری و آنتی بیوتیک، آن پارادایم شیفتی که با ظهور جنبش پروتستانتیسم دینی در ذهن بشر اروپایی ایجاد گردیده بود و پیشتر بدان اشاره کردم، اما تا آن زمان مردم از انجام روابط جنسی در سطح وسیع و گسترده به دلیل ترس از بارداری و بیماریهای مقاربتی خودداری میکردند، تا حد زیادی به پایان رسید و این دسته از روابط از سطح زیرین جامعه به سطح بالایی آمد و علنی و بیشتر شد.
تحول انگاره یا پارادایم شیفت دوم: دومین پارادایم شیفتی که میخواهم به آن اشاره کنم، و همپا و به موازات رویدادهای رنسانس و جنبش پروتستان دینی رخ داد، پرادایم شیفت از «عبادت» به «کار» یا به عبارتی سکولاریسم (دنیاگرایی) بجای دینگرایی و آخرتگرایی بود. پروتستانها ایام تعطیلی مسیحیت کاتولیک که تا آن زمان ٩٠ روز (۵٢ روز آخر هفته و ٣٨ روز تعطیل مذهبی) بود را به شدت کاهش دادند و هفته ده روزه را جانشین هفته هفت روزه کردند. با این اقدامات، انقلاب صنعتی و در پی آن تغییر و تحولات عظیم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روی داد و بشر اروپایی از فقر مطلق و فجایع ناشی از آن رهایی پیدا کرد (ویکی پدیای فارسی مدخل پروتستانیسم).
تحول انگاره یا پارادایم شیفت سوم: سومین پارادایم شیفتی که تا حدی به پارادایم شیفت اول شبیه است، پارادایم شیفت در مورد همجنسگراییست. پس از جنگ جهانی دوم و قتل عام همجنسگرایان توسط آلمان هیتلری و وقتی که مردم اروپا فهمیدند که با کشتن و از بین بردن، این موضوع از بین نمیرود و با ظهور روانشناس بزرگ اتریشی زیگموند فروید (زاده ١٨۵۶- درگذشته١٩٣٩) و نشر افکار او در مورد مسائل جنسی، از فشار و تبعیض جامعه بر روی این دسته از افراد به میزان زیادی کاسته شد و توانستند از حاشیه جامعه به متن آن بیایند و استعدادها و تواناییهای خود را شکوفا کنند.
چنانچه اگر تا پیش از آن به جرم و بزه روی میآوردند، پس از پارادایم شیفت در این مورد و تغییر رفتار جامعه با آنها، افرادی بزرگ از هنرمندان و متفکران در میان آنها دیده شد و گاه حتی به پستهای اداری و سیاسی نظیر شهرداری برخی از بزرگترین شهرهای جهان نائل آمدند.
تحول انگاره یا پارادایم شیفت چهارم: این پارادایم در مورد مصرف مواد مخدر و استفادهکنندگان از آنست. چنانچه میدانیم کانادا اخیرا کشت و مصرف ماری جوانا را آزاد کرد و هلند نیز مدت زمان طولانیست که لقب لیبرالترین کشور دنیا را در این زمینه داراست و مصرف مواد مخدر در آن کاملا آزاد است و یکی از پایینترین آمار جرم و بزه را در مورد جرائم مواد مخدر و این دسته از افراد دارد. این کشورها با آزاد کردن مواد مخدر از مخفیانه و زیرزمینی شدن خرید و فروش و استفاده از آن جلوگیری کرده و با در اختیار قرار دادن مواد مرغوب و نظارت پلیس و دولت و روانشناسان بر روی این موضوع، توانستهاند حداقل از پیامدهای منفی این اعمال، نظیر بدرفتاری معتادان با خانوادههای خود و با جامعه و بزهکاری آنان تا حد زیادی بکاهند.
تحول انگاره یا پارادایم شیفت پنجم: پارادایم شیفت پنجم در مورد معلولین و حضور آنها در جامعه است که تقریبا از دهه ٨٠ سده بیستم میلادی به اینسو در جوامع غربی روی داده است. آنگلا مرکل صدراعظم آلمان اخیرا اعلام کرد که ما نباید به معلولیت و معلولین به عنوان موضوعی منفک و جدا از جامعه نگاه کنیم بلکه باید آن را به مثابه مقولهای که با کهولت و افزایش سن برای همه یا تعداد کثیری از افراد جامعه رخ خواهد داد بنگریم و خودمان را برای مواجهه با آن چه به لحاظ بهداشتی و درمانی و چه به لحاظ مناسب ساختن اماکن شهری و غیره آماده کنیم. با این طرز تفکر و اقداماتی از این دست، زمینه برای حضور هر چه بیشتر معلولین در جوامع غربی روز به روز بیشتر فراهم شده و میشود و ما شاهد حضور هر چه بیشتر این افراد در جامعه هستیم. البته این پارادایم شیفت اینبار یکسویه نبوده، بلکه باید چنین نگرشی در ذهن خود افراد معلول نیز رخ دهد و خودشان را از جامعه دور نگه ندارند. اما با تغییر نگرش (پارادایم شیفت) در ذهن افراد جامعه و پذیرش این دسته از افراد بجای طرد آنها زمینه برای تغییر نگرش در ذهن خود افراد معلول نیز بهتر و راحتتر فراهم میشود. با حضور هر چه بیشتر این افراد در جوامع غربی چشم افراد سالم نیز به دیدن آنها بیشتر عادت کرده و رفتار انساندوستانه و مهرآمیز با آنها روز به روز در حال افزایش است.
در این نوشتار خواستم به چند مورد از اتفاقاتی که با تغییر و تحول در فکر و نحوه نگرش بشر نسبت به موضوعی خاص در زندگی فردی و اجتماعی او روی داده است اشاره کنم و تفاوت قبل و بعد آنها را بسنجم. گاهی با تغییر زاویه دید و پذیرش موضوعی، بجای مقابله با آن، بسیاری از مشکلات و مسائل پیآمد آن موضوع، حل میشود و نیازی به مواجهه و مبارزه با آن نخواهد بود. چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. چیزی جز افکار و باورهای ما، زندگی ما را نمیسازد.
«تحول» بار معنائی مثبت دارد, در حالیکه «شیفت» خنثی است و اشاره ای به مثبت یا منفی بودن ندارد. شاید «دگرش» بهتر باشد : «دگرش انگاره ها». از طرفی «پارادایم شیفت» وقتی مهم است که این «شیفت» ایجاد تغییراتِ پایشیِ قابل اندازه گیری در سطع کلان جامعه باشد. مثبت یا منفی بودن بار معنائی آنها, از نظر نگارنده, نباید ملاک باشد. به این ترتیب, فقط دگرش های اول و دوم در معنای «پارادایم شیفت» میگنجند و سه دگرش دیگر بیشتر به «تغییرات جوی», مد روز =« Trend» , و بهبود «قوانین مدنی», نزدیکتر هستند تا دگرشی در انگاره ها و میتوانند با یک رئیس جمهور جدید عوض بشوند.
در مورد سیستم کاست هند و … بهر حال جوامع باید از تجربیات یکدیگر استفاده کنند و آنها را بکار ببندند. ماکس وبر الگوی تغییر و مدرن شدن همه جوامع را یکی میداند و تنها دین یا فرقه دینی که باعث مدرنیته شده است را جنبش پروتستانتیسم مسیحی میداند که معتقد جوامع دیگر باید از آن تبعیت کنند.
باز هم سپاسگزارم که وقت گذاشتید و مقاله را مطالعه فرمودید
لینک مقاله خداناباوری
https://kayhan.london/fa/1397/07/24/درباره-خداناباوری
در مورد آزادی و حقوق بشر همانطور که حتما بهتر از من میدانید، اینگونه مقولات پس از جنبش رنسانس در اروپا و خصوصا ایده ی اومنیسم شکل گرفتند، زیرا تا زمانی که بشر(انسان) خداباور یا خداگرا بود، انسان به چندین دسته ی مومن و کافر و زن و مرد و برده و آزاد و …تقسیم میشد. دیدن همه انسان ها به یک چشم، محصول تفکر اومنیستی و بعد از رنسان است…همینطور مفهوم آزادی. در این مورد مقاله دیگری با عنوان “درباره خداناباوری” نگاشته ام، که در صورت علاقه میتوانید مطالعه بفرمایید.
نمیدانم منظورتان در مورد تحول انگاره انسان شیعه چه بود؟، اما صبح حدس زدم که مسئله امام زمان یا مسئله کربلا و حسین ابن علی باشد، … البته این دو موضوع پس از صفویه که اکثریت جامعه ایران از تسنن به تشیع گرویدند اتفاق افتاد. زیرا که در تسنن این موضوعات را نداریم.
و اروپا سیر مسیری طولانی را در این مورد البته با تکیه عقل و منطق و برهان پیموده.یا مثلا در حوزه اقتصاد، پارادایم شیفت از فئودالیسم به بورژووازی یا همان از عبادت به کار.به این جهان پرداختن به جای آن جهان(آخرت) پرداختن…زیرا ادیان معمولا آخرت را برتر و مهم تر از دنیا قلمداد میکنند. با کمال احترام برای دیدگاه شما، اما به اعتقاد من شرایط امروز ما و اروپای قرون وسطی چندان متفاوت نیست، و بر خلاف مذهبیون و ملی مذهبیون که مدام سعی میکنند اینطور القا کنند که مسیحیت با اسلام متفاوت است، اینجانب همه ادیان را در کلیات به هم شبیه میدانم.علی الخصوص ادیان ابراهیمی
بدلیل شباهت بسیار زیاد حال حاضر جامعه ایران، با اواخر قرون وسطی در اروپا این مثالها را برگزیدم، برای مثال در مورد مسائل جنسی آخوندهای حاکم در داخل ایران، مدام در گوش جوانها میخوانند که اروپا و غرب فاسد است و بی بند و بار است و…در این مقاله خواستم بگویم فارغ از درستی یا نادرستی بکار بردن این لفظ “بی بند و باری” برای این موضوع که در آن بسیار تشکیک وجود دارد (و برمیگردد به نوع نگاه خداباورانه و خداناباورانه و نوع معرفت شناسی اخلاقی این دو نگاه) این موضوع چیزی نبوده که یک شبه اتفاق افتاده باشد
اما بهر حال همانطور که پاراگراف دومتون خودتون هم بخوبی تشخیص دادید، موضوع این مقاله بیشتر تحول انگاره یا نوع نگرش مردم یک جامعه به یک موضوع خاص بود. بیشتر خواستم بگویم که گاهی اوقات با تغییر نوع و زاویه نگاهمان به یک موضوع بسیاری از مشکلات و تبعات مربوط به آن موضوع قابل حل است و نیازی به مبارزه با آن موضوع نیست
مخاطب گرامی:
معذرت میخواهم از اینکه صبح اینترنتم قطع شد و نتوانستم بقیه پاسخ را خدمتتان ارسال دارم،ویکی پدیا در پایین چند مورد از پارادایم شیفت در حوزه علوم مختلف، از جمله روانشناسی از روانشناسی رفتاری به شناختی یا علوم اقتصاد و زبان شناسی را آورده اما من بدلیل جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آنها خودداری کردم…
به هر حال صرف نظر از ترمینولوژی اصطلاح پارادایم شیفت، مقاله جنابعالی روشنگرانه است و مثالهای ذکر شده در مورد تمدن اروپا مهم هستند. اگر چه در مورد تسری آنها به کل جوامع بشری شک دارم. مثلا هنوز در شبه قاره هند، سیستم کاست وجود دارد و صدها میلیون انسان نجس شمرده می شوند و یا جوامع شیعه منتظر ظهور ناجی هستند و یا در جوامع اسلامی مطلقا مفاهیم آزادی و حقوق بشر به رسمیت شناخته نمی شوند. با تشکر
با تشکر از توضیح جنابعالی. ویکی پدیای فارسی را خواندم. ظاهرا پاردایم شیفت را در معنای عام آن در نظر گرفته است که با تعریف تکنیکی و خاص توماس کوهن مبنی بر انقلاب علمی متفاوت است. بنظرم، بر خلاف انقلابات علمی که ممکن است ناگهانی و سریع اتفاق بی افتند، تغییر در نوع نگرش وجهانبینی در رابطه با مسائل اجتماعی، حاصل انباشت تجربیات بشر و تحولات تدریجی جوامع انسانی می باشند. مثلا رفورمیسم دینی در اروپا که هر چند دارای تاریخ و نظریه پردازانی مشخص است،چه بسا ریشه در تفاوت فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی بین شمال و جنوب اروپا داشته است.
خواننده گرامی با سپاس از اینکه وقت گذاشتید و مطلب را مطالعه فرمودید. عرض شود که این همسان سازی را بنده نکرده ام، بلکه این همسان سازیست که ویکی پدیای فارسی برای این دو مفهوم بکار برده است. در تعریف ویکی پدیا هم مثال اول تحول انگاره یا پارادایم شیفت از تفسیر متافیزیک پدیده های مادی در قرون وسطی به پوزیتویسم منطقی پس از رنسانس است
ادامه. این تحولات و انقلابهای علمی ربطی به تغییر نگرش و یا انگاره و یا جهان بینی دانشمندان ندارد و حاصل تلاش و تجربه علمی وتحقیق و آزمایش و بکارگیری روشهای علمی است.
بنظر می رسد، با توجه به محتوای مقاله بهتر بود از همان اصطلاح فارسی تحول انگاره و یا نگرش با معنای خاص آن و بدون اشاره به پارادایم شیفت که اصولا مبحث دیگری است، استفاده می شد. ضمنا همه مثالهای ذکر شده در رابطه با تحول انگاره، مربوط هستند به تمدن مغرب زمین و انسان اروپایی و ربط آنها با جهان اسلام و یا کشور ایران مورد کنکاش قرار نگرفته است. در ضمن بهتر بود، چند مثال در مورد تحول انگاره های انسان شیعه نیز مورد بحث قرار می گرفت.
مشخص نیست چرا نویسنده محترم عبارت تحول انگاره را برای پارادایم شیفت برگزیده است. چون پارادایم شیفت اصطلاحی است که فیزیکدان و فیلسوف آمریکایی Thomas Kuhn برای توضیح تغییرات کلی و اساسی در مفاهیم بنیادین و روشهای تجربی در حوزه علوم طبیعی بکار برده است که از نظر او همان انقلاب علمی است که آن را از فعالیتهای علوم در یک چارچوب عادی و جاری و ساری متمایز می کند. مثلا: تحول از جاذبه نیوتونی به نسبیت آینشتینی، یا تحول از کیهان شناسی بطلمیوسی به کیهان شناسی کوپرنیکی، یا تحول از نظریه میاسما به نظریه میکروبی در مورد عوامل بیماری زا.