بخش نخست: از آغاز مأموریت بختیار تا خروج خاندان سلطنتی از ایران
جواد طالعی – دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی از شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن ۱۳۵۷ در مجموع ۳۷ سال طول کشید. در ۳۷ روز آخر این دوران، دکتر شاپور بختیار رهبر حزب ایران و از یاران دکتر محمد مصدق نخست وزیر کشور بود.
بختیار روز ۱۴ دیماه سال ۱۳۵۷ در شرایطی که روحالله خمینی و هواداران معمم و مکلای او خود را برای پایهریزی یک حکومت مذهبی آماده میکردند، حکم نخست وزیری را از محمدرضاشاه پهلوی دریافت کرد. او برای پذیرش این مسئولیت ناهنگام چند شرط تعیین کرده بود که شاه همه آنها را پذیرفت. خزوج خاندان سلطنتی از کشور، آزادی همه زندانیان سیاسی، انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور و آزادی بدون قید و شرط مطبوعات مهمترین این شرطها بود.
توافق بر سر آزادی بیقید و شرط مطبوعات
بختیار، که به اعتبار تحصیل و زندگی طولانی در فرانسه یک آزادیخواه تمامعیار بود، پس از دریافت حکم نخست وزیری و پیش از اعلام رسمی آن، شامگاه ۱۵ دیماه ۱۳۵۷ خورشیدی در خانه خود واقع در فرمانیه تهران با هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، که اعتصاب مطبوعات را هدایت میکردند، به گفتگو نشست. این اعتصاب که ۶۴ روز به طول انجامیده بود همه روزنامههای کشور را در بر میگرفت. هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران تنها یک «بولتن اعتصاب» منتشر میکرد که مهمترین خبرهای سیاسی روز را شامل میشد. مسئولیت تهیه این بولتن از سوی هیئت مدیره سندیکا به رضا مرزبان و فیروز گوران سپرده شده بود.
دکتر شاپور بختیار در دیدار فرمانیه که بیش از یک ساعت طول کشید، به اعضای هیئت مدیره سندیکا گفت که تنها برای جلوگیری از افتادن کشور به چنگ «آخوندها» مسئولیت تشکیل دولت را در این شرایط نامساعد و پرآشوب به عهده گرفته، زیرا باور دارد که «صدای نعلین آخوندها» از صدای چکمه نظامیان خطرناکتر است و آنها، اگر به قدرت برسند، از ایران و ایرانی چیزی باقی نخواهند گذاشت».
اعضای جامعه مطبوعات برای همان خواستهایی به اعتصاب خود ادامه داده بودند که بختیار با قاطعیت وعده تحقق آنها را میداد. او در دیدار با اعضای هیئت مدیره سندیکا گفته بود: «من به عنوان نخست وزیر قانونی کشور به شما میگویم از همین فردا هرچه میخواهید درباره من و دولت بنویسید و اگر یک مقام لشکری یا کشوری با هدف سانسور قدم به محل کارتان گذاشت، با مسئولیت من او را بیرون بیاندازید. اما یادتان باشد که مسئولیت نجات میهن به عهده همه ما است. این آخوندها اگر به قدرت برسند، نخستین قربانی آنها خود شما هستید که برای پیشبرد انقلاب کوشیدهاید».
هوشنگ اسدی چند سال پیش در وبسایت گویانیوز نوشت که ظاهرا پیش از نشست هیئت مدیره سندیکا با بختیار، دیدار دیگری نیز میان سردبیران و دبیران روزنامههای بزرگ و نامزد مقام نخست وزیری در خانه وی صورت گرفته و او در آن دیدار نیز تصریح کرده که خواستار انتشار آزاد مطبوعات در ایران است. اسدی در همان مقاله نوشته است که وی در این دیدار حضور داشته و هنگامی که از خانه بختیار بیرون آمده، در تماسی تلفنی جزئیات این دیدار را به آگاهی سید علی خامنهای رسانده است. اسدی در سالهای پیش از آن مدتی در زندان اوین با خامنه ای همسلول بوده و به این دلیل روابط دوستانه و نزدیکی با او داشته است.
پایان اعتصاب، با تعهد بختیار یا فتوای خمینی؟
حرفهای بختیار چنان صمیمانه و تاثیرگذار بود که اعضای هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، ساعتی پس از ترک خانه او، در جلسه کوتاهی که در دبیرخانه سندیکا برگزار کردند، پس از مشورت با سربیران و دبیران تحریریههای بزرگ مطبوعاتی تصمیم گرفتند از بامداد ۱۶ دیماه به اعتصاب پایان دهند.
در این نشست محمد خوانساری رئیس هیئت مدیره پیشنهاد کرد که برای تصمیمگیری در زمینه پایان دادن به اعتصاب با آیتالله سیدمحمود طالقانی به صورت تلفنی مشورت شود. این پیشنهاد، در آن نشست رد شد. استدلال اعضای دیگر هیئت مدیره از جمله نویسنده این گزارش آن بود که سندیکا برای آغاز اعتصاب با کسی خارج از صنف مشورت نکرده و اکنون نیز ضرورتی به این کار نیست.
روز ۱۶ دیماه ۵۷، در حالی که بختیار خود را برای کسب رأی اعتماد از مجلس شورای ملی آماده میکرد، روزنامه کیهان این جمله را به عنوان تیتر اول و بزرگ خود منتشر کرد: «به فتوای آیتالله خمینی، اعتصاب مطبوعات پایان یافت» عنوان کوچکتر این تیتر نیز چنین بود: «آقایان مطبوعات به سر کارهایشان بروند»!
این جمله خمینی در روزنامهای به چاپ میرسید که دست کم ۲۰ تا ۲۵ درصد نویسندگان، خبرنگاران، مترجمان و کارمندان آن را زنان تشکیل میدادند! اما خمینی با همین جمله کوتاه نشان میداد که از حضور زنان در مراکز مهم فرهنگی کشور کاملا بیخبر است یا دوست ندارد آن را بپذیرد.
روزنامه کیهان در شرایطی از پایان اعتصاب، آنهم با فتوای خمینی، خبر میداد که اصولا میان سندیکا و خمینی، تا لحظه تصمیمگیری برای پایان اعتصاب هیچ تماسی برقرار نشده بود. بعدها، هنگامی که صاحب این قلم شرح ماجرا را در رسانههای خارج از کشور منتشر کرد، محمد خوانساری رئیس وقت هیئت مدیره سندیکا در وبسایت خود نوشت که هیئت مدیره در پایان نشست خود، تصمیم به تماس با کمیته استقبال از خمینی گرفته بود. این کمیته بعدها با اصلاحاتی به «شورای انقلاب» تبدیل شد. هرچه هست، تا زمانی که من به عنوان منشی هیئت مدیره در این نشست حضور داشتم و برحسب وظیفه صورتجلسه آن را نیز مینوشتم، تصمیمی در مورد تماس با خمینی گرفته نشده بود. در این دوران رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) عضو حزب توده ایران سردبیر روزنامه کیهان بود.
به این ترتیب، در جریان ماجرایی که هنوز هم به درستی رمزگشایی نشده است، مطبوعات نخستین جفا را در حق بختیار کردند و بجای آنکه نقش او را در شکستن اعتصاب روزنامهها و آزادی مجدد مطبوعات برجسته کنند، این افتخار را به کسی دادند که در نوفل لوشاتوی پاریس رویای گرفتن انتقام شیخ فضلالله نوری را از مردم ایران در سر میپروراند و بلافاصله پس از کسب قدرت به بزرگترین دشمن روزنامهنگاران ایران تبدیل شد.
جفای همرزمان پیشین به بختیار
به بختیار پس از آن نیز جفای بسیار شد. او، دومین ضربه را از همرزمان پیشین خود در «جبهه ملی ایران» خورد. پس از صدور حکم نخست وزیری بختیار از سوی شاه، که هنوز ایران را ترک نکرده بود، شورای مرکزی جبهه ملی که پس از چند دهه سکوت مطلق با باز شدن فضای سیاسی کشور ابراز وجود کرده بود، وی را به بهانه «عدم رعایت انضباط سازمانی» و «اجازه نگرفتن از شورای مرکزی» برای پذیرش نخست وزیری از «سلطنتی غیرقانونی» اخراج کرد. این شورا پیشتر برای هموار کردن راه خمینی، سلطنت پهلوی را غیرقانونی اعلام کرده بود. در حالی که دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی در اوج اختلاف با شاه نیز، سلطنت او را هرگز نفی نکرد و تنها خواستار وفاداری او به قانون اساسی مشروطه و عدم دخالت در اداره امور کشور شده بود.
بختیار از همان آغاز نخست وزیری در مصاحبههای خود تصریح میکرد که برای آیتالله خمینی به عنوان یک رهبر مذهبی احترام قائل است و مانع بازگشت او به کشور نخواهد شد، اما او را شایسته اداره یک کشور نمیداند.
به روایت اسناد تاریخی، بسیاری از دوستان قدیم بختیار، از همه بیشتر عباس امیرانتظام و مهندس مهدی بازرگان بارها تلاش کردند او را مجاب به استعفا کنند. بختیار یکبار هم برای سفر به پاریس و دیدار و گفتگو با خمینی اعلام آمادگی کرد، اما خمینی پیام داد که او را تنها زمانی میپذیرد که از مقام خود کنارهگیری کرده باشد. بختیار اما به این خواسته تن نداد. در مقابل ظرف تنها ۳۷ روز به همه وعدههایی که داده بود عمل کرد تا خمینی پس از استقرار در ایران همه را پس گرفته و زیر پا بگذارد.
در دهمین روز نخست وزیری بختیار، محمدرضا شاه پهلوی و همه اعضای خاندان سلطنتی ایران را ترک کردند. بختیار همه زندانیان سیاسی را آزاد کرد. البته درهای زندانها به وسیله شورشیان گشوده شد و به همین دلیل نقش بختیار در این زمینه آگاهانه به فراموشی سپرده شد. اما این شخص نخست وزیر بود که سپهبد مقدم رئیس وقت سازمان امنیت را مامور انحلال «ساواک» (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) و آزادی زندانیان سیاسی کرد.
دوران ۳۷ روزه نخست وزیری بختیار تنها دورانی بود که مطبوعات ایران از آستانه انقلاب مشروطیت تا آن زمان از آزادی کامل و بیقید و شرط برخوردار بودند، اما همزمان استفاده از این آزادی ممکن نبود زیرا گروههای فشار وابسته به محافل مذهبی و برخی محافل سیاسی مشخص، به سرعت وارد میدان شدند و با حضور در محل روزنامههای کیهان و اطلاعات و آیندگان روزنامهنگاران را برای تاکید بر نظرات خمینی زیر فشار دائمی قرار میدادند. صدای آنها هنوز در گوش من میپیچد که در حیاط موسسه کیهان شعار میدادند:
«آیندگان و کیهان، نابود باید گردد
روزنامه بنی صدر، ایجاد باید گردد»!
[ادامه دارد]
*جواد طالعی در آن دوران عضو هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و همچنین از اعضای هیئت تحریریه کیهان بوده است.
[بخش نخست: تنها در برابر توفان بزرگ؛ از آغاز مأموریت بختیار تا خروج خاندان سلطنتی از ایران]
[بخش دوم: روزی که شاه رفت؛ چگونه «آخوند سرخ» را «امام» کردند؟]
[بخش سوم: وعدههای خدعهآمیز؛ واشنگتن و مسکو نگران ثبات ایران]
[بخش چهارم: تدارک استبداد دینی در پاریس برای ایران؛ تماسهای پشت پرده خمینی با آمریکا]
[بخش پنجم و پایانی: هشداری که شنیده نشد!آمدن خمینی و رفتن بختیار]
بختیار—-تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید —خور شید تابان تاریخ ایران
انسانی فهمیده تحصیل کرده و شجاع در مقابل اهریمن نادان-بی سواد-بیرحم-شیاد
ما خدعه کردیم
اقتصاد مال خر است
من هندی وتازی هستم با پوزس از هند و تازی. و دلبستگی من بایران. هیچ بزرگ. تنها حرف راست از کذاب بزرگ تاریخ ایران
بنویسید کیهانیان عزیز تا ما جوانان بدانیم از کجا این موجودات فضایی از کره مریخ آمدند و شاه را فراری دادند و بختیار را کشتند و با امام خمینی دمکراسی و آزادی را به ایران ارمغان آوردند. وگرنه مردم ایران و ارتجاع سرخ و سیاه که اهل انقلاب نبودند و سرشان به کار خودشان مشغول بود. از هر که هم که بپرسید فورا به یاد میآورد که مریخی ها بودند که امام را اول در ماه گذاشتن و بعد به ایران صادر کردند و بعد این موجود فضایی خلخالی و بعد ..
شاپور بختیار دل سوخته ایران بود وبرخی نکات را از بسیاری از هم حزبی هایش و حتی دکتر سنجابی بهتر می فهمید. از آخوند خوشش نمی آمد چون آن ها را می شناخت ولی شاید از نفوذ آنها در توده مردم اطلاع کامل نداشت که سبب شد شرایط خود را برای قبول نخست وزیری به شاهنشاه بقبولاند: ” او برای پذیرش این مسئولیت ناهنگام چند شرط تعیین کرده بود که شاه همه آنها را پذیرفت. خزوج خاندان سلطنتی از کشور، آزادی همه زندانیان سیاسی، انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور و آزادی بدون قید و شرط مطبوعات مهمترین این شرطها بود”
در سال ۵۷ ، درآن دوران سردرگمی ودر بازارمکارهٔ ایدئولوژی های انقلابی (اسلامی ،مارکسیستی ، مائوئیستی و آنارشیک) در پایتخت خالی شده از طبقهٔ مرفه ، جوانانی هم با احساس «پشتیبانی ازحقوق ضعفا) فریب سخنان گمراه کنندهٔ افراد فرصت طلبی را خورده وبدام سازمانهای تبهکارفرقه ای دارای ایدئولوژی اسلامی و دیالکتیک کمونیستی چون فرقهٔ دو رگهٔ «مجاهدین خلق» ( با واژهٔ مجاهد از «اسلام» و «خلق» از دیالکتیک «کمونیستی») افتاده وبا آشوبگران اسلامی در قتل میهن پرستان همدست شدند
شاپور بختیار ساده لوحی را بجائی رسانده بود که خیال میکرد با سخنان شیوای آزادی خواهی میتواند برسم کشور فرانسه ملای فتنه جوئی چون خمینی را بر سرمیز مذاکره بیاورد غافل از اینکه برای خمینی و لشگریان اسلامی بیگانه اش واژه های «آزادی » و «استقلال» شعارهای فریبی بیش نبود و تنها انگیزهٔ او گرفتن «انتقام» از شاه فقید و مردم ایران و انگیزهٔ لشگریانش چپاول کشور بود. شاه فقید در رنج بیماری مهلک و فشار سفیران آمریکا وانگلستان وفرانسه گزیدن بختیار به نخست وزیری را قبول کرده بود. وگرنه در آن زمانیکه کشور مورد تهاجم سازمان یافتهٔ بین المللی بود وعقل سالم ایجاب میکرد که از افسران جوان میهن پرستی برای مقابله با تهاجم دشمنان قسم خوردهٔ کشوردر مسند امور قرار داده شود.
و نمی دانستند پس گردنی که بزنی، پس گردنی هم می خوری!
با آرزوی سیلیی و مشت زدن می خواستند فرمانروایی کنند تا حرص و طمع و آتش جاه طلبی خود را خاموش کنند. لاکن خرابه ها، خرابه تر و آبادانیها را به بیابان و تل خاکستر تبدیل کرده و بر آنها مانند مرغ حق (جغد) و کوکو نشسته و نغمه هوهو سر داده اند. سر نوشت شوم و نگونبختی مشتی میهن فروش خائن نابخرد را نگاه کنید که اکنون دارند سیلی میخورند و بهنگام روز، شمع بدست به خورشید می نگرند که…از آنجمله است سرنوشت باقیمانده » مثلث بیق «، حکیم …برهنه ابوالحسن خان همدانی معروف به ابولی فراری و فرمانده جنگ امام خمینی!
ننگ بر همه شما روشنفکران تاریک اندیش که بازیچه دست اهریمنان شدید و در راه نابودی ایران گام برداشتید.
شما نابخردان هیج برنامه ای بجز نابودی برای آینده ایران نداشتید و همه برنامه ها و رویاهای شاهنشاه میهن پرست را نابود کردید و ما را به این روز انداختید.
هنوز هم بساری از شما ارتجاع سرخ و سیاه به نادانی و توهم خود اصرار می ورزید و دست از سر این ملت بر نمی دارید.
ننگ بر شما.
دست مریزاد! که یادی از هوشنگ اسدی دوزاری ( سردبیر سابق مجله گزارش فیلم با نام مستعار بهار ایرانی!) نمودید.این دوزاری که مدتهاست کسوت اپوزیسیون به تن کرده به همراه همسرش مدتها میزبان خبرنگاران دوزاری اصلاح طلب بی بی سی در سایت روزآنلاین خودش بود.این روزها وقتی آدمی به گذشته این اپوزیسیون صناری که از بام تا شام در مدیای غربی حنجره درانی می کنند نظری می اندازد مات و مبهوت می ماند.انگار این ملایان دجالِ متوحش یک شبه بر سرمان آوار شدند و اینان هم بی تقصیر!
از شاه چنان هیولایی ساخته بودن که خود شاه مبهوت شده بود کسی که پلیس ضد شورش نداشت حتی لوازمشم نبود از اونطورف کل دنیا بهش پشت کردن فقط چون انسان درستی بود و دوست نداشت دیگه کشورش مستعکره باشه اما نمیدانم چرا باید به همه دنیا جواب پس میداد که چرا باید ایران قدی باشه چرا باید ارتشمون قوی باشه چرا باید متمدن باشیم چرا باید دفتر کارش بزرگتر از نخست وزیر انگلیس باشه! کشور در راه پیشرفت بود و مسبب اصلی خراب شدن همه چیز انگلیس و روسیه هستن که از جهلو عقب افتادگیه روشن فکران این سرزمین هم نهایت استفاده رو کردن، متاسفانه شاه مقتدر نبود و بختیار هم طی اشتباه عجیب دیگر در باغ وحش رو باز کرد و تمام موجودات عصر حجری و خطرناک رو ازاد کرد
توی فیلمی دیدم در اون روز های سیاه برای گول زدن شدید تره مردم گروه های سراسر شهر مشغول پخش مواد غذایی مجانی یا ارزان میکردن، کسانی هم گه عکس این هیولای بدصورت رو در ماه دیده بودن واقعا فیلمای اون زمان رو میدیدم مردم ب چ صورت خوشهالی میکردن انگار کل کشور عروسی بود،
سال ۵۷ در ایران روزگار تیره وتاری بود ؛ همه شهروندان رویدادهای غیرمعمول را میدیدند ولی کسی ازچون وچرای جریانات پشت پرد وانگیزهٔ آنان سردر نمی آورد. بازاریان پول پرست مذهبی باشنیدن شیپورهای فتنه و نا آرامی باحتکار کالاهای مصرفی روی آورده و شبها باکامیونهای بزرگ کالاهائی چون یخچال وفریزر واجاق برقی و تلویزیون واز این قبیل را در باغهای ونک و فرمانیه وسلطنت آباد در زیر پرده های پلاستیکی پنهان میکردند ومردم برای فهمیدن این معماها به رادیوهای بیگانه ایکه سخنگوی آشوبگران شده بودند روی آورده بودند.
با توجه به روحیه سلحشوری و شجاعت روانشاد دکتر شاهپور بختیار که نشات گرفته از قوم بزرگ ایراندوست بختیاری بود و نسبت به بسیاری از سیاسیون ان دوران چون امثال ( سنجابی و فروهر و سحابی و بازرگان و بنی صدر و رجوی و کشتگر و کیانوری و…..) که گول اخوند جنایتکار خمینی هندی زاده را خورده و در دام او افتاده و از تاریخ و از شیخ فضل الله نوری و ایت الله کاشانی و….درس عبرت نگرفته بودند و حداقل یکصد سال جلوتر و اگاه تر و روشن تر از بقیه بود، اگر امروز زنده بود حتما حتما تا کنون رضا پهلوی ( پادشاهی ) و مریم رجوی( مجاهدین ) و موسویان ( جبهه ملی ) و بقیه گروه ها و جناح های سیاسی مخالف حکومت ولایت فقیه را با یکدیگر برای سرنگونی ملاها ی جنایتکار مفت خور متحد نموده بود .
وقتى روزنامه نگاران وووو (نورى زاده و بهـنود ووووو )
دروغ به خورد مردم میدهـند ازادى مطبوعات معنى ندارد ( زمان شاه و حال )
یکى از شرایط بختیار خروج شاه از ایران بود و منحل کردن سازمان امنیت
و این براى سرنوشت کشور ایران خطر بزرگى بود
و نباید اتفاق مى افتاد (نداشتن اگاهـى سیاسى و بى تجربگى )
۴= حالا با دیدن عکس این میهن پرست راستین و کسی که سبب کسب ابرو برای ایران و ایرانی در سطح جهانی شده بود احساس میکنم ان نادانان که هنوز نفهمیده و نسنجیده به این مرد بزرگ تاریخ ایران که حتما و حتما در تاریخ آینده ایران از وی به عنوان کورش دوم نام برده خواهد شد بی احترامی میکنند مستی از سرشان نپریده و باز هم با بد مستی دل به اصلاح طلب و اصولگرا و ,,, بستند و سعی دارند به خلاف ان موش اشتباه تاریخی خود را به گردن نگرفته و تاوانی پس ندهند که البته تن دادن به ملایان توسط اینها خود تاوان پرداختن از نوع ان موش هست بعد از مستی .
گزینش شاپور بختیار به نخست وزیری در آن دوران پر آشوب یکنوع خودکشی دسته جمعی بود. اوبا شرایطی که برای ایفای نقش نخست وزیری تعیین نموده بود آشکارا وضعیت خطرناک کشور را بدرستی ارزیابی نکرده و مرد میدان آن کارزار مرگ وزندگی نبود. با عملی شدن شرایط وی کلیهٔ ابزار دفاعی کشور از بین رفته وهمهٔ درها بروی باند های آمادهٔ کشتارخمینی گشوده شده بود ودرچنین میدان جنگ بدون وسیلهٔ دفاعی کاری از دست هیچ کس بویژه نخست وزیری که خود را بطرز رمانتیک «مرغ طوفان» مینامید بر نمی آمد.
۳= امام هفت زبان بلد هست انگلیسی بپرس فرانسه جواب میده آلمانی بپرس روسی جواب میده و در حالت مستی نفهمیدیم چرا جواب سؤال انگلیسی باید به فرانسه باشه و وقتی مستی از سرمان پرید دیدیم این جرثومه کهنه پرستی نه زبان دینی این جماعت یعنی عربی را بلد هست نه زبان مادری خودش هندی یا فارسی را . خلاصه بقیه اعمال مستی را که خود شاهدیم یا برایمان تعریف کردند . وقتی مستی پرید و گیر گربه دزد و وحشی افتادیم تازه یادمان افتاد که تقصیر این بد مستی را گردن چه کسی بیندازیم دیدیم بهتر از همه همان شاه است و در حالیکه موش اینقدر شجاعت داشت که اعتراف کرد آقا مست بودم وو و و تقصیر را گردن ان میهن پرست راستین میگذاریم
۲=بدست مشتی بچه و آخوند مفت خور دادیم , جنگ دیدیم اعدام دیدیم , یا روسری یا توسری شنیدیم , تحقیر در حد بالا چه در کشور چه در پناهندگی . مانند جنگ جهانی دوم کوپن دیدیم و البته یاد نویسنده فقیدی افتادیم که قهرمان داستانش زمان شاه باید هر روز دل و جگر و عرق میخورد و اسم کتابش را گذاشته بود سالهای ابری در حالیکه این سالهای جهنمی خمینی را زیر سبیلی در میکرد . از یک آخوند بیسواد لمپن فحاش معمولی بتی ساختیم که عکسش در ماه است و اکبر توده ای سلمانی محل ما که مرکز اخبار محل و شایعه پراکنی ضد پهلوی بود حکایت میکرد :
۱=ر داستان موش و گربه عبید زاکانی وقتی موشه مست میکنه شروع به عربده کشی میکنه و رجز خوانی , حکایت ملت ما هست که ان موقع که این شاه میهن پرست بود مست مست در کوچه و خبابان در مطبوعات همانگونه که در این ۲ عکس میبینید در محل کار عربده میکشیدیم ای شاه خائن آواره گردی , خاک وطن را ویرانه کردی ( هنوز جنگ را ندیده بودیم و معنی ویرانی را نمیفهمیدیم چون اطرافمان همه اباد بود ) خلاصه هرکی بیشتر مرگ بر شاه میگفت محبوب تر بود . ولی از اول صبح این انقلاب مسخره که از خواب پاشدیم مستی از سرمان پرید دیدیم ای داد و بیداد اسلحه را از دست ارتش میهن پرست آموزش دیده برای جنگ در مرزها گرفته و
بختیار نتونست کاری کنه چون حمایت بزرگترین قدرت وقت ایران یعنی ارتش رو نداشت،ارتش از بختیار حمایتی نکرد چون سازوبرگش از هم پاشیده و متزلزل شده بود،ارتش از هم پاشیده بود چون فرمانده کل و امیر لشگر یعنی شاهنشاه آریامهر بصورت مشکوکی خاک ایران رو ترک کرده بود!
اگر شاه ۲۶ دی ایران را ترک نمیکرد باحتمال زیاد داستان جور دیگری پیش میرفت