جمهوری اسلامی را دشوار میتوان در چارچوبهای جاری طبقهبندی رژیمهای سیاسی قرار داد اما این نظام هم از حیث چارچوبهای حقوقی و هم از حیث نحوهی عمل در عالم واقع عناصری از همهی رژیمهای پلیسی، دیکتاتوری، اقتدارگرا و تمامیتخواه را به عاریت گرفته است. در واقع میتوان گفت که رهبران جمهوری اسلامی برای بقا و تحکیم قدرت خویش هیچ خط قرمزی نداشته و از همهی تجربیات بشری در سرکوب و خشونت و فریبکاری بهره گرفته و میگیرند.
کتاب «مافیاسالاری ایرانی: فاشیسم مذهبی در لباس عدالتطلبی» نوشته مجید محمدی به همین موضوع میپردازد. در این کتاب میخوانیم که جمهوری اسلامی برای تطبیق با شرایط تحول و انطباق یافته و به همین دلیل از نسخههای مختلفی به نحوی آگاهانه یا ناآگاهانه پیروی کرده است. کاست حکومتی جمهوری اسلامی در طی چهار دهه تقریبا ثابت مانده و روابط درونی و قدرت در آن بسیار شبیه به مافیا در باندهای تبهکار است. فساد و سوء استفاده از قدرت همیشه بخشی جداییناپذیر از رفتار مقامات جمهوری اسلامی بوده است اما در دهههای ۸۰ و ۹۰ خورشیدی این موضوع تشدید شده و برخی از مقامات از فرط وضوح و احساس خطر برای بقای نظام بدان اعتراف هم کردهاند.
مقامات حاکم در جمهوری اسلامی هر سه ویژگی غالب مافیا را در چهار دههی ۵۰ تا ۹۰ خورشیدی دارند:
۱) سازماندهی غیر شفاف
۲) عضوگیری از میان تبهکاران حرفهای و آماتور
۳) خط قرمزهایی که در صورت عدم رعایت موجب تصفیه میشود.
هر سه ویژگی در کاست حکومتی جمهوری اسلامی به روشنی قابل مشاهده است.
میتوان از جهات و حیثیات مختلف این نظام را توتالیتر، اقتدارگرا، استبداد دینی، فاشیستی، مافیایی، مباشرپرور، اشغالگر، نظامی- امنیتی، و دیکتاتوری خواند. از حیث بسته عمل کردن کاست حکومتی و تبهکاری ساختاری آن میتوان آن را مافیایی، و از حیث نحوهی بسیج اجتماعی و نقش این نیروها در سازمان سرکوب آن را فاشیستی خواند. در این اثر به این دو وجه توجه ویژهای شده است.
«مافیاسالاری ایرانی» کمتر وجه صرفا نظامی (جمعی از ژنرالها) یا اقتصادی (گروهی از اهالی کسب و کار مثلا در حوزهی مواد مخدر یا خردهفروشی) دارد و بیشتر حول و حوش ایدئولوژی شکل گرفته است. روحانیون و شبهنظامیان (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) بر اساس دیدگاههای اسلامگرایانه دور هم جمع شده و یک کاست حاکم را بنا کرده و ادعا دارند که دارند احکام اسلام را اجرا میکنند و در عالم واقع هم دارند چنین میکنند. همین وجه ایدئولوژیک با رگههای ضد یهودی- ضد بهایی جدی، دشمنی با غرب، کیش شخصیت، و ادعای برتری بر دیگر ملتهاست که آنها را کاملا در مقولهی فاشیسم جای میدهد. پیوند عمیق جمهوری اسلامی با فاشیستهای ایرانی و اروپایی نیز حاکی از همین ویژگی است.
کتاب «مافیاسالاری ایرانی: فاشیسم مذهبی در لباس عدالتطلبی» در عین حال هشداری است به ایرانیانی که در پی تحقق جامعهای دمکراتیک و آزاد هستند. از ضروریات چنین جامعهای چرخش آزادانهی نخبگان سیاسی و رسانههای مستقل است تا هیچ باند و محفلی نتواند چهل سال سرنوشت کشور را در اختیار بگیرد و با مصونیت و بدون حسابکشی و پاسخگویی هر تبهکاری و فسادی را به سود گروه و خانوادهی مرتکب شود. گرفتن حکومت از یک باند تبهکار و دادن آن به باندی دیگر مشکل را حل نمیکند. نتیجهی دادن اختیارات حکومت به باندهای تبهکار امروز برای همگان روشن است، چه بتوانند این موضوع را بیان کنند و چه نتوانند.
مطالب این کتاب عمدتا در نیمهی اول دههی هشتاد خورشیدی نوشته شدهاند و از این جهت حال و هوای آن دوره را منعکس میکنند. بخش قابل توجهی از آنها بطور هفتگی در وبسایت «گویا» منتشر شدهاند.
این کتاب که به صورت الکترونیک توسط نویسنده در فروشگاه کتاب گوگل در اینترنت منتشر شده از همین طریق به فروش میرسد.
نویسنده گرامی خرید کتاب شما با توجه به افزایش شدید قیمت ارز در ایران برای من ممکن نیست،راهکار شما برای امثال من چیست؟
اگر منظورتان «اسلام حکومتی» است، بله۔
این رژیم، ماکیاولی است؛ یعنی ‹باقی ماندن› به هر قیمتی، فقط «باشند»، بقیه مهم نیست۔
مردم ایران باید تکلیف خود را با اسلام مشخص کنند
اسلام با دمکراسى و برابرى هـمخوانى ندارد
ادامه،
تنبلی و جمود ذهنی، عافیت طلبی، سرگشتگی معرفتی، استثناگرایی ایرانی و غیره، بنظر نمی رسد که اندیشمندان ایرانی از شجاعت و صراحت و روشنگری و تفکر نقادانه آقای مجید محمدی و آقای آرامش دوستدار و تعداد معدودی دیگر، کمترین بهره ایی را برده باشند و هر از گاهی صرفا با سیاسی نویسی و یا مصاحبه همان مطالب همیشگی را بیان می کنند که اظهر من الشمس هستند. به همرا رژیم جیم الف، بسیاری مولفه ها و عناصر فرهنگی واجتماعی نیز می بایست به زباله دانی تاریخ افکنده شوند. در این پیوند،مطالعه این کتاب مفید خواهد بود.
بنظرم خلافت شیعه بر پایه چهار ستون اصلی: شیعه ایسم، رانت نفتی، طبقه بورژوازی شیعه و اینتلیجنسیای شیعه ( روشنفکران، ملی- مذهبی ها، ملیون، چپها، نواندیشان دینی، فاشیستها، پاسداران لجنزار فرهنگی، مدرک داران بی سواد و تهی مغز، پایوران نظم کهن، تکنوکراتهای اسلامگرا، اصلاح طلبان، استمرارطلبان، لابی گرها و دیگر شارلاتانها) استوار گردیده است. براندازی رژیم جیم الف، تنها پایانی است برای آغاز مبارزه همه جانبه با این چهار عنصر ارتجاعی و ضد حقوق بشر و ضد آزادی و ضد توسعه. بنا بر دلایلی همچون نزاکت سیاسی، عوام گرایی، ترس بیهوده از بهم ریختن شالوده های پوسیده جامعه ایرانی،