آدوم صابونچیان (+عکس) بدون اغراق میگویم در ایران و در جامعه ایرانی لندن لطف هموطنان همواره شامل من به عنوان ارمنیتبار بوده است. به محض اطلاع از ارمنیتبار و ارمنیزبان بودن من، تعریف و تمجید از ارامنه شروع میشود. مسلماً چنین برخوردی بسیار دلپذیر است. اما در عین حال، من همواره در پی آن بودهام که در پس این تعریفها و تمجیدها، افسانه را از واقعیت جدا کنم و شناختی واقعی از جایگاه و نقش ارمنیان در تاریخ معاصر ایران کسب کنم.
ارمنیان را در ایران شهروندانی سختکوش، درستکار و صدیق در معامله میشناسند که امیدوارم حمل بر خودستایی نشود که دور از واقعیت نیست. اینهم دلایل روانشناختی اجتماعی و نه چندان پیچیدهای دارد که به آنها خواهم پرداخت. گذشته از این، ارمنیان در شماری از فعالیتهای صنعتی، اقتصادی و هنری جدید در ایران از پیشگامان بودهاند و با وجود جمعیت اندک، نقشی مهم در پیشرفت و مدرنسازی ایران ایفا کردهاند.
البته شاهد نیز بودهام که برخی از همین تعریفکنندگان، از اصرار ارمنیان بر استقلال فرهنگی و انزواگزینی اجتماعی ناخرسندند. آنها میگویند مگر نه آنست که ارمنیان را در ایران خودی میدانند و همواره به آنها عزت و احترام میگذارند، پس این همه اصرار بر استقلال و جداسری برای چیست؟ معمولاً هم این «انزواگزینی» را به خودبرتربینی و شوونیسم ملل کوچک نسبت دهند. این گرایش البته در میان گروهی از ارمنیان وجود داشته و دارد. اما این تمام ماجرا نیست.
در میان متعصبان و سنتگرایان مذهبی هم اقلیتی ارمنیان را «نجس» و «کافر» میدانند و رابطه با آنان را نکوهش میکنند. شاید شنیده باشید که جلال آل احمد گفتهی معروفی- که بازتاب همین نگرش است- با این مضمون دارد که ارمنیان طوری رفتار میکنند که گویی آسمان پاره شده و آنها از آسمان به ایران نازل شدهاند. یعنی از نگاه مروج گفتمان «غربزدگی» در ایران، ارمنیان نقشی کلیدی در «خودباختگی» فرهنگیِ لایههای نوین جامعه ایران ایفا کردهاند. مجادله با حاملین چنین نگرشی البته دور از درایت است. سخن من بیشتر با کسانی است که با وجود ارادت نسبت به ارمنیان از دلایل تاریخی انزواگزینی اجتماعی و فرهنگی آنان بیاطلاع هستند. سخن من در ضمن با کسانی است که با مطلقنگری و ستایشِ کور به ارامنه نگاه میکنند و این امر خود منجر به اغراق در نقش آنان در پیشرفت و مدرنسازی ایران میشود. این شامل گروهی از ارمنیان نیز میشود.
در این نوشته سعی خواهم کرد در حد امکان این مسائل را توضیح دهم.
ابتدا بگذارید به اختصار از شکلگیری «دیاسپورای» ارمنی در ایران بگویم. پرداختن به این موضوع لازم است زیرا ارمنیانی که در برهههای مختلف تاریخی از قفقاز، ترکیه و روسیه به ایران مهاجرت کردهاند و در ترکیب با ارمنیان بومی، جامعهی ارمنی ایران را تشکیل دادهاند، نقشی مهم در موفقیتهای ارمنیان و سهم قابل توجه آنان در مدرنسازی ایران داشتهاند. دیگر آنکه مهاجرتهای ارامنه به ایران در چند نوبت- در حداقل صد سال اخیر- در تاکید ارمنیان بر هویت مستقل ملی و فرهنگی و آن جداسریای که صحبتش شد تاثیر زیادی داشته است.
شهرت بسیاری از هنرمندان ارمنیتبار و حضور چشمگیر آنان در رسانههای ایرانی و خوشنامی بسیاری از صنعتگران ارمنیتبار شاید این تصور را به وجود میآورد که با جمعیت قابل توجه ارمنی در ایران روبرو هستیم. در حالی که چنین نیست. تخمین زده میشود که کل جمعیت ارمنیان ایران پیش از انقلاب حدود ٢۵۰ هزار تن بوده است. امروزه هم متاسفانه شمار آنان به دلیل مهاجرتهای مستمر، بسیار کاسته شده و به زحمت به ۶۰ -٧۰ هزار تن میرسد.
چگونگی شکلگیری جامعه ارمنی ایران
بر خلاف بیشتر جوامع مهاجر ارمنی (مثلا در کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان، که اکثریت مطلق آنان را نوادگان پناهجویان بازمانده از نسل کشی ١٩١۵ ارمنی در ترکیه تشکیل میدهند) که از همگونی بیشتری برخوردارند، جامعه ارمنی ایران، هم قدیمیتر و هم ترکیب ویژه و پیچیدهتر و نیز همگونی کمتری دارد.
بخش اعظم ارمنیان ایران را نوادگان کوچانده شده از قفقاز به وسیلهی شاه عباس اول صفوی در سال ١۶٠۴ میلادی تشکیل میدهند. دلایل این کوچ اجباری، نظامی و اقتصادی بوده است. نظامی به این مفهوم که وقتی شاه عباس در برابر پیشروی قوای عثمانی عقبنشینی میکرد به منظور محروم ساختن دشمن از امکان تجدید قوا، شهرها و دهات ارمنینشین نزدیک به جبهه را نیز خالی از سکنه مینمود. اقتصادی به این مفهوم که شاه عباس که ثروت و مهارت ارمنیان نخجوان- بخصوص ارمنیان شهر جلفا- را در صنتعگری و نیز روابط نزدیک بازرگانان ارمنی با اروپا دیده بود خواست با کوچاندن ارامنه به داخل ایران، امکان بهرهمندی بیشتر دولت صفوی از این امتیازها و مهارتها را فراهم آورد.
تخمین زده میشود که کوچندگان ارمنی در حدود ٣٠٠هزار تن بودهاند. تعداد زیادی از آنان از سختیهای راه و امراض مختلف تلف شدند. با رسیدن جمعیت کوچنده به اصفهان، شاه عباس زمینهایی را در جنوب زایندهرود به آنان اختصاص داد و از آنان در بنای محلهی خود و شروع فعالیتهای اقتصادی حمایت کرد. ارامنه نیز به سرعت محلاتِ (گِتو) خود را بنا کردند و به یاد زادگاه خود- جلفای نخجوان- آن را «جلفای نو» نامیدند. ولی با وجود این حمایتها و دلجوییها از شدت رنج و محنت ارامنه آواره شده کاسته نشد و این تراژدی در حافظه تاریخی ارمنیان ماندگارشد که در جداسری آنان هنوز هم نقش دارد.
به جمعیت مهاجران ارمنی باید ارمنیان بومی آذربایجانِ ایران را افزود که حضور آنها در ایرانزمین به هزارهها و به دوران هخامنشی میرسد. بسیاری از این ارمنیانِ در دورههای مختلف، بخصوص، پس از معاهدهی ترکمانچای، به قفقاز تحت سلطه روسیه تزاری مهاجرت کردند.
بخش دیگری از ارمنیان ایران را پناهجویان بازمانده از نسلکشی ١٩١۵ ارامنه در عثمانی تشکیل میدهند. این ارمنیان به مرور در طی دهه ٢۰ میلادی از کشورهای همجوار به ایران کوچ کرده ومستقر شدند.
بخش دیگر و کوچکی از ارامنه ایران پس از سقوط جمهوری اول ارمنستان در ١٩٢۰ به دنبال تصرف قدرت توسط بلشویکها به ایران پناهنده شدند. بیشتر این پناهجویان از مقامات و کارمندان دولت حزب «داشناک» بودند که از ترس پیگرد و زندانی شدن به آذربایجان ایران پناه آوردند. تحصیلکردگان و فرهیختگان در میان این پناهجویان کم نبودند. شمار قابل توجهی از اینان بعدها ایران را تر ک کردند. آنان که ماندند در مدارس ملی ارمنی به تدریس زبان و ادبیات ارمنی پرداختند و خود را وقف فعالیتهای فرهنگی در محافل ارمنی کردند. شماری از اینان نیز در ایجاد حرفههای نوین در ایران پیشگام شدند.
بخش دیگری از ارامنه ایران را مهاجرانی تشکیل میدهند که در طی سالهای ١٩٣۶و ١٩٣٧ از شوروی به ایران آمدند. چنانکه گفته شد تعدادی از ارمنیتباران ایرانی، بهخصوص از آذربایجان ایران، از زمان رژیم تزاری در روسیه اقامت گزیده و تا حد زیادی هم از نظر فرهنگی اروپایی و روسیزبان شده بودند (معمولاً هم زبان ارمنی را به راحتی روسی صحبت نمیکردند). اینان با فرمان استالین یا باید تابعیت شوروی را اختیار میکردند و یا به کشور متبوع خود باز میگشتند. تعداد قابل توجهی از آنان به ایران بازگشتند.
واسطه بین ایران و غرب
ارمنیان در ایجاد تعدادی از حرفهها و آغاز فعالیتهای نوین و مدرن در ایران پیشتاز بودهاند. این امر به دلیل اشتراک دینی و تماس و پیوند زودتر و نزدیکتر با اروپاییان بوده است. به واسطه همین نزدیکی، ارمنیان ایران زودتر از اقوام دیگر در ایران با زبانها، فرهنگ، هنر، دانش و فنآوری نوین غربی آشنا شده و آنها را وارد ایران کرده و به این ترتیب نقش واسطه بین ایران و غرب مدرن را ایفا کردند.
به دنبال تحولاتی که از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در عرصههای محتلف اجتماعی و فرهنگی در ایران آغاز شده بود، زمینه برای حضور و نقشآفرینی بیشتر ارمنیتباران فراهم شد. ارمنیانی که از قفقاز روسیه و یا از عثمانی به ایران آمده بودند و بطور طبیعی شناخت بیشتر و عمیقتری از فرهنگ اروپایی داشتند نقش مهمی در این شرایط ایفا کردند. در میان ارمنیتباران بومی ایران، بهخصوص در آذربایجان ایران، شماری نیز از طریق همزبانان خود در آنسوی مرز با دانش، فنآوری و فرهنگ و هنر اروپایی زودتر از هموطنان خود آشنا شدند و این آموختهها را در فعالیتهای اقتصادی و هنری خود به کار بستند.
بگذارید چند مثال بیاورم. با ملکم خان شروع کنیم. او ارمنیزاده و به اسلام درآمدهای بود که در دربار قاجار به مقامات بالا دست یافت. وی پس از مغضوب واقع شدن از سوی ناصرالدین شاه در لندن اقامت گزید و روزنامه «قانون» را تاسیس کرد که در آن استبداد قاجار را به شدت محکوم میکرد و خواهان برقراری حکومت قانون در ایران بود.
دیگر چهرهی پُر آوازه ارمنی در دوره قاجار هوانس خان ماسهیان است که دیپلمات بود ولی شهرت او بیشتر به دلیل ترجمههای فاخر و روان او از آثار ویلیام شکسپر نویسنده مشهور انگلیسی به زبانهایِ فارسی و ارمنی است.
در میان نامآوران ارمنی نام یپرم خان شاید بیشتر از همه معروف باشد که نقشی مهم در انقلاب مشروطیت ایران ایفا کرد.
گریگور یقیکیان نیز اندیشمند سوسیال دموکراتی است که از ترکیه به ایران آمد که معروفیت کمتری از یپرم خان دارد ولی او نیز شخصیت بسیار مهمی بوده است. او از همرزمان میرزا کوچک خان جنگلی بود که با تحکیم حکومت مرکزی در زمان رضاشاه فعالیت سیاسی را کناری نهاد و خود را وقف فعالیتهای فرهنگی و هنری پیشرو به زبانهای فارسی و ارمنی کرد.
نخستین سالن سینما در ایران در تبریز توسط یک ارمنی بنا نهاده شد. سازنده نخستین فیلم ایرانی به نام «آبی و رابی» یک ارمنی به نام اوگانس اوهانیان است که از شوروی به ایران مهاجرت کرده بود.
اساساً ارمنیان به دلایل فرهنگی و بازتر بودن مناسبات اجتماعیشان، در تئاتر و سینمای ایران حضور چشمگیری داشتهاند و نامهای ساموئل خاچیکیان، آرمان، ایرن و لُرِتا و… برای بسیاری آشناست.
نخستین نمایش تئاتری به معنای مدرن توسط ارمنیان در تبریز در ١٨٧٨ روی صحنه رفت. در تئاتر ایران نام لُرِتا چون ستاره میدرخشد.
در زمینههای دیگری مانند معماری و نقاشی و رقص و آواز نیز ارامنه نقش پررنگی داشتهاند. هنر نقاشی مدرن ایران با نام مارکو گریگوریان عجین شده است.
پدر رقص باله و فولکلور ایرانی کسی نیست جز سرکیس جانبازیان. خلاصه کلام آنکه در زمینههای فرهنگی و هنری و صنعتی ارامنه در مدرنسازی جامعه ایران نقشی مهم و سازنده ایفا کردهاند. ولی مهم اینست که آنان این نقش را نه در خلاء و در انزوا بلکه بر بستر تاریخی مشخص ایران ایفا نمودهاند. جامعه ایران به صورت خودجوش و درونزا و نیز با اقدامات مدرنسازی خاندان پهلوی در آستانهی تحولی تاریخی قرار گرفته و راه پیشرفت اقتصادی، صنعتی و فرهنگی در برابرش گشوده شده بود. در این میان به قول معروف، ارامنه «آدمهای درست در زمان درست» و بهنگام بودهاند. میتوان گفت که ارمنیان با وجود شمار اندک به مثابه کاتالیزور روند مدرنسازی و پیشرفت در عرصههای معینی را در ایران شتاب بخشیدند. به همین دلیل است که ایرانیان نقش مثبت ارمنیان در پیشرفت ایران را ارج مینهند و قدردان آنان هستند. اگر شرایط لازم در ایران بخصوص از آغاز حکومت رضاشاه فراهم نمیبود فعالیتها و خدمات ارمنیان پژواک لازم را پیدا نمیکرد.
در پایان یادآوری کنم که خوشنامی ارامنه در ایران به عامل دیگری نیز وابسته است. یک اقلیت قومی و دینی طبیعتاً از موقعیت و امکانات مساوی با اکثریت برای پیشرفت و ارتقاء اجتماعی برخوردار نیست. به عبارت دیگر، اقلیتها موقعیت آسیبپذیرتری نسبت به اکثریت جامعه دارند و به انحای مختلف باید از جایگاه خود دفاع کنند. همین امر نیز فشاری مضاعف بر دوش اعضای یک اقلیت قومی و دینی قرار میدهد. ارامنه مسیحی در جامعه مسلمان ایران راه سختکوشی و ارائه کار تمیز و سرویس خوب را برای رسیدن به حسن شهرت انتخاب کردند تا از منافع خود دفاع کرده و پیشرفت کنند. این روش و منش نیز بخشی جداناپذیر از از روانشناسی اجتماعی ارمنیان ایران و به قول معروف وارد «دیانای» آنها شده است.
دلایل اصرار ارامنه بر استقلال فرهنگی و ملی
اصرار ارامنه ایران بر هویت مستقل ملی و فرهنگی خود تا درجهای به جایگاه زبان و ادبیات ارمنی در میان ارمنیتباران ایران مرتبط میشود. پیشرفت زبان ارمنی هم بر میگردد به اواسط قرن نوزدهم و رستاخیز فرهنگی و هنری ارمنیان در قفقاز و استانبول. این رستاخیز بر بستر مبارزهی ارمنیان برای دستیابی به آزادی و استقلال صورت گرفت. تبلور این مبارزه تاریخی در شعار «ارمنستان آزاد و مستقل و متحد» است. منظور از «متحد» بهم پیوستن دو بخش شرقی (تحت سلطه روسیه) و غربی (تحت سلطه عثمانی) ارمنستانِ تاریخی بوده است. بر بستر این رستاخیز فرهنگی، زبان محاوره و مدرن ارمنی با تلاشهای ارزندهی شماری از شاعران و نویسندگان ارمنی به صورت زبانی پویا و توانا درآمد که بعدها- با شوروی شدن ارمنستان- با کاربرد آکادمیک اصول زبانشناسی به صورت زبان منظم و قانونمند در آمد. امروزه در ایران، زبان و ادبیات ارمنی و تاریخ ملت ارمنی در مدارس ملی ارمنی تدریس میشود که این امر در استمرار و استحکام هویت ملی و فرهنگی ارمنیان ایران سهم بسزایی دارد.
عامل دیگری که در پُر رنگ ساختن هویت ارمنی در میان ارمنی تباران ایران نقش مهمی داشته مهاجرتهای نسبتاٌ پی در پی ارمنیان از قفقاز و ترکیه به ایران بوده است. یعنی تا ارامنه قدیمی و بومی ایران به درجه عمیقتری از بهم پیوستگی فرهنگی در جامعه میزبان ایران رسیدهاند مهاجران جدید ارمنی به ایران میرسیدند. آنان با آمدن خود حس تعلق ارمنیان ایران به کلیتی در فراسوی مرزهای ایران را یادآور شده و تقویت میکردهاند. همین هم در انزواگزینی ارامنه در ایران تاثیر مستقیم و زیادی داشته است. برای درک بیشتر این جریان کافیست به امواج پی در پی مهاجران و پناهجویان ایرانی به کشورهای غربی نگاه کنیم و میبینیم که آنان با خود حس تعلق مهاجران قدیمی به ایران را به عنوان میهن تقویت میکنند.
دیگر آنکه امروزه تکنولوژی ارتباطات و تلویزیونهای ماهوارهای نیز کمک میکنند که ارمنیان ایران در معرض شنیدن زبان جاری ومدرن در ارمنستان قرار بگیرند و با گنجینهی واژگان و اصطلاحات غنی زبان جاری ارمنی در آنجا بیشتر آشنا بشوند و از آن تاثیر بپذیرند. اساساً برنامههای تلویزیونی حس تعلق ارامنه ایران به کشور ارمنستان و کلیت ملت ارمنی را تقویت میکند.
امیدوارم توانسته باشم تا حد امکان عواملی را که باعث شدهاند حس استقلال فرهنگی و تعلق به کشور و ملتی در آنسوی مرز در میان ارمنیان وجود داشته باشد را توضیح بدهم.
هم ارمنی و هم ایرانی
در پایان بگویم که من به عنوان یک ارمنیتبار ایرانی خود را بطور مساوی هم ارمنی میدانم و هم ایرانی. هم به فرهنگ و زبان و ادبیات ارمنی و کشور ارمنستان علاقمندم و هم به کشور و تاریخ ایران و زبان و ادبیات فارسی. کودکی و نوجوانی و جوانی من در ایران گذشته است و پیوندهای بسیار عمیقی با ایران دارم. بر همین مبنا بر این باور هستم که آن تفکر سنتی که بقای ارمنیان را در انزواگزینی فرهنگی و اجتماعی میجوید، درست نیست و باعث عقبماندگی میشود. این سبب دور ماندن از پویایی، تحولات مهم و پیشرو و ارزشها بر بستر بزرگ اجتماعی دور میشود. مثلاً اینکه زندگی در «گتو»ی فرهنگی در ایران باعث شده که ارامنه با وجود چند صد سال تاریخ در ایران، تسلط کمتری بر زبان و ادبیات فارسی داشته باشند. البته ارامنه در فعالیتهای فرهنگی طبقه متوسط جدید ایرانی بسیار فعال بوده و هستند و همواره از پیشگامان بودهاند ولی در مجموع تماس لازم با فرهنگ و هنر اصیل ایرانی نداشتهاند. من در دروان نوجوانی و جوانیام در ایران با پیروی از گرایش نسبتاً رایج در لایههای نوین جامعه به موسیقی اصیل ایرانی علاقه نداشتم. ولی از وقتی که در لندن کارم بیشتر در جامعه ایرانی متمرکز شد و در کنسرتهای موسیقی ایرانی زیادی حضور یافتم تازه فهمیدم که خودم را از چه هنر و دنیای زیبایی محروم کرده بودم.
دیگر آنکه در زمانه ما با مشاهدهی وضعیت اقلیتهای قومی در کشورهای غربی میتوان گفت که ما وارد دورهای شده ایم که دیگر انسانها میتوانند احساس تعلق به دو فرهنگ و یا بیشتر را هم داشته باشند و دو و یا سه زبان را به خوبی زبان مادری تکلم کنند. هیچیک از این دو یا چند هویت ملی و فرهنگی بر هم ارجحیت ندارند. گفتم که احساس من آن است که به همان اندازه که ارمنی هستم، ایرانی و فارسیزبان نیز هستم. اگر در گذشته در ایران دولت با ایجاد محدودیت برای زبان و فرهنگ اقوام در پی همگونی و انسجام ملی برای پیشرفت کشور بوده است، حداقل دیگر در زمانهی ما نهتنها این کار ضرورتی ندارد بلکه برعکس! مانع پیشرفت میشود. تنوع و گوناگونی سبب خلاقیت و روی هم گذاشتن ابتکارات بیشتر میشود. میبایست با نگرشی نوین به واقعیت زندگی اقوام از جمله ارامنه در ایران پرداخت. میتوان و میبایست اصرار اقوام بر هویت مستقل فرهنگی و ملی آنها را فهمید زیرا احساس تعلق به یک قوم به هیچ وجه ناقض احساس تعلق به کلیت ایران و تلاش برای پیشرفت و اعتلای آن نیست بلکه آن را غنیتر و پُر توانتر میسازد.
از بنام ترین و خوش نام ترین و ایرانی ترین هنرمند ارمنی روانشاد اقای گابریل گورکانیان مهندس طراح کاخ شهربانی و اقای قلیچ باقلیان سازنده این بنای با شکوه در مجموعه باغ ملی تهران باید به نیکی یاد کرد .
از نظر بسیاری از ایران دوستان و معماران و شهرسازان طرفدار ایران باستان ، این بنای باشکوه که الگو گرفته از معماری دوران شاهنشاهی هخامنشیان و کاخ تخت جمشید میباشد ، مهمترین و باشکوه ترین ساختمان بنا شده در طی یک قرن اخیر در کشور که در زمان رضا شاه کبیر ساخته شده ، میباشد . روحشان شاد
اخیرأ در فرانسه یک کتاب نفیس بنام «آثار هنری ایران صفوی = L’Art de l’Iran Safavide» نوشتهٔ «سورن ملیکیان » توسط موزهٔ لوور پاریس منتشر شده که گمان میکنم ایشان ارمنی باشند.
حقش بود که در این نوشتار سخنی هم از محلهٔ زیبای ارمنی های شمال تهران وکلوب آرارات آن دردوران پهلوی گفته میشد.