نیک یسنا (+عکس) بهترین راه مغلوب کردن حریفی سرسخت که زور بازو هم دارد این است که یک دوست با طرح و برنامه قبلی وسط دعوا بیاید و با ژستی خیرخواهانه میان دو طرف قرار گیرد و سپس سعی کند حریف را به عقب حل دهد و با دست مهار کند و در این میان فرد اولی با خاطری آسوده و فراغ بال تا میتواند بر سر و صورت او مشت بزند. این راه حل بسیار ساده و ابتدایی در عالم سیاست بسیار کاربردی است! آن دوستی هم که وظیفه دارد که ما را مهار کند، به عقب حل دهد تا هزاران مشت بر سر و صورت نوش جان کنیم، یک دوره گرد بی سر و پا نیست، ظاهرا شأن اجتماعی بالایی دارد. او که انگلیسی، فرانسه و آلمانی حرف میزند یک قرن است که در هیأت یک خبرنگار رسانه معتبر غربی جلیقه خبرنگاری پوشیده!
سالهاست که ما ایرانیها چمباتمه زدهایم، سر در گریبان بردهایم و از خود میپرسیم چطور آدمی که حتی نمیتوانست یک جمله فارسی را درست ادا کند، آن آدمی که حسآش بعد از پانزده سال دوری از وطن «هیچ!» بود، آن آدمی که اقتصاد را مال خر میدانست قرار شد معنویات و مادیات ما را یکجا بسازد؟ چطور میشود که خروجی تمدنی سه هزار ساله این باشد؟ چطور میشود که زنان ایران باید در حسرت زیستن یک روز آزادی اجتماعی کشور همسایهمان ترکیه بمانند و با افسوس به گذشتهای که آروزی آیندهمان است بنگرند؟ این مقاله قصد ندارد مسئولیت اجتماعی مردم ایران را نادیده بگیرد و برای توجیه آنچه بر سر کشورمان آمد به تئوریهای «دایی جان ناپلئونی» متوسل شود. این مقاله سعی دارد با بررسی فعالیت یک خبرنگار غربی و اشاعه دیدگاهاش نشان دهد که چگونه میشود کشوری که بعد از ژاپن مدل توسعه آسیا به شمار میرفت را به آشوب و هرج و مرج کشاند و آیندهاش را بر باد داد. این جستار به بررسی مقالات و کتابهای اوریانا فالاچی یکی از معتبرترین روزنامهنگاران غربی در دهه هفتاد و هشتاد میلادی میپردازد، دو مصاحبه با پادشاه ایران و روحالله خمینی را بررسی میکند و سر انجام برای نخستین بار ترجمهای از گزیده کتاب «نیروی خرد» یکی از آخرین نوشتههای فالاچی را به خواننده ایرانی ارائه میدهد. این کتاب (که تیتر این مقاله از آن گرتهبرداری شده) نقدی است بر اندیشه نیروهای چپ و مذهبی ایران که فالاچی، چپ افراطی سرخ و سیاه مینامد. عبارتی که برای ما ایرانیها چندان غریبه نیست زیرا که چهل سال پیش در چنین روزهایی پادشاه ایران دقیقا از این عبارت برای توصیف آمران و عاملان هرج و مرج موجود استفاده کرده بود.
سال۱۳۵۲، کروات ایتالیایی غیرقابل تحمل و جلیقه ضدگلوله
اگر تمام آثار این روزنامهنگار و نویسنده شهیر ایتالیایی را در یک کلام خلاصه کنیم نتیجه میشود انسانیت، صلح، غذا و تحصیل برای همه. البته همه اینها با استانداردی دوگانه! یک خبرنگار غربی میتواند کشوری را که ظرف دو برنامه پنج ساله به مرزهای صنعتی شدن رسیده و تنها در ده سال در جای جای آن نه تنها صنایع کوچک همچون قند و نساجی بلکه قطبهای اقتصادی ذوب آهن اصفهان و پتروشیمیآبادان و خارک ایجاد کرده را با عباراتی سخیف تحقیر کند، و از عجایب روزگار، خود او میتواند با همه آزاداندیشی و افکار مترقی، در برابر خمینی خود را در تکه پارچهای سیاه بپیچد، دست به خودسانسوری بزند، تن به ازدواج موقت بدهد (نیروی خرد، صفحه ۹۳، انتشارات روشه، ۲۰۰۴) تا حضرت ایشان لبخند رضایت بر لبان مبارکشان ظاهر شود و حاضر شوند با یک زن خبرنگار مصاحبه نمایند!
فالاچی در سال ۱۹۷۳ طی تماسی با دفتر پادشاه فقید ایران درخواست مصاحبه میکند. این درخواست بدون هیچ پیششرطی پذیرفته میشود. این در حالیست که بسیاری دیگر از حکام و سیاستمداران همچون قذافی و خمینی از فالاچی میخواهند از طرح بسیاری موضوعات خودداری کند و پوشش خاصی را برای وی به عنوان پیششرط مصاحبه تعیین میکنند.
فالاچی در دهه شصت و هفتاد میلادی دستی توانا در تخریب شخصیتهایی دارد که عقیده آنها را در تعارض با جریان چپ میداند. این تخریب در تمام آثار وی از دو طریق انجام میشود: نخست توصیف فرد مورد نظر در فضا و زمانی ایدهآل همراه با چینش عناصر محیطی به نحوی که فرد در میان این عناصر، ناهمخوان و برجسته گردد. دوم، نقد شدید، بیرحمانه و بدون ملاحظه عملکرد فرد مورد نظر همراه با برداشتی شخصی و آرمانی از اوضاع موجود.
فالاچی به خوبی از تاثیرگذاری بر مخاطب ایرانی آگاه است. با توجه به تلاش و پیشرفت پادشاه فقید ایران در عرصه داخلی و بینالمللی، فالاچی چارهای نمیبیند مگر اینکه تنها به ارائه چهرهای نامطلوب و سورآلیستی از پادشاه ایران بسنده کند. توصیفی که وی از همان بدو امر از پادشاه ارائه میدهد میتواند کلیدواژه تمام نیات، نظرات و پیش فرضهای وی باشد: «در وسط سالن لوکس و در سکوت و سردی، دستش را با بیمیلی به سمتم دراز کرد. دست دادنی بی میل و خشک و دعوت به نشستنی از آن خشکتر» و در ادامه میافزاید: «بدون کلمه و لبخند. چشمانش مثل باد زمستانی بود. شاید میترسید لحن شاهانهاش را از دست بدهد.» در ادامه میگوید: «دستهای [پادشاه] به صورت صلیب و سینه راست شاید به خاطر جلیقه ضد گلولهای که همانند هایله سلاسی، پادشاه اتیوپی بر تن دارد» و در جایی دیگر: «زمانی طول کشید تا فضای این مصاحبه عوضی گرم شد» و باز هم در جایی دیگر میگوید: «دفعه بعد که به دیدار عالیجناب رفتم مهربانتر شده بود و به خاطر خوش آمدن من کروات ایتالیایی غیرقابل تحملی زده بود.» او اینچنین پذیرایی پادشاه ایران را توصیف میکند: «در این وقت چای آورده شد، در فنجان طلایی با قاشق طلایی. همه چیز در آن سالن از طلا بود حتی زیرسیگاری زیبایی که نمیتوانستم اجازه کثیف کردن آن را به خودم بدهم» و ادامه میدهد: « اولین پرسشم را درباره کتابی که در ویتنام نوشته بودم مطرح کردم گفتم هنگام سفر نیکسون به ایران کتاب مرا از پشت ویترین کتابفروشیها جمع کرده بودند… [پادشاه] نگذاشت حرفم را تمام کنم. به محض شنیدن این خبر در حالی که فکر میکردی خنجر برندهای از جلیقه ضد گلولهاش عبور کرده به سرعت از جا پرید.»
سادهانگاری است که انتخاب چنین عباراتی در روزنامهنگاری حرفهای اتفاقی و یا سهوی باشد. آیا فالاچی نمیدانست که شاه درون کاخ نیازی به پوشیدن جلیقه ضد گلوله ندارد؟ آیا فالاچی هیچ تصویر یا مستندی از شاه و ملکه در حین رانندگی وسط خیابانهای شلوغ تهران و حضور در میان مردم ندیده بود؟ چرا شاه ایران باید با یکی از واپسگراترین حکام زمانه یعنیهایله سلاسی مقایسه شود؟ چرا فالاچی انتظار دارد که پادشاه ایران باید با لباس غیررسمی یک خبرنگار را به حضور بپذیرد؟ چرا پادشاه ایران که تاثیرگذاریش در منطقه و در تثبیت قیمت نفت بر همه واضح و مبرهن است باید به طرز «غیرقابل تحملی» کراواتش را با سلیقه یک خبرنگار ایتالیای سِت کند؟! فالاچی که میداند قرار است یک مصاحبه «عوضی» داشته باشد چرا اصلا چنین تقاضایی را مطرح کرده؟! چرا یک پذیرایی برازنده باید از نظر یک خبرنگار آنقدر عجیب و یا نامتعارف باشد؟ این در حالیست که خود فالاچی در کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» (صفحه ۲۷۲، انتشارات روبر لافون، ۱۹۷۱) مهمانی وینچنزو تورنتا سفیر کبیر وقت ایتالیا در سایگون را با چنین عباراتی توصیف میکند: «غذای خوب، شراب خوب، یک میز قشنگ، لیوانهای کریستال و گل. بعضی اوقات دیدن این چیزها لازم است». چرا از نظر فالاچی کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» با سفر نیکسون به تهران تضاد دارد؟ مگر خود او نبود که از باری زورتیان دیپلمات و مسئول وقت دفتر مطبوعاتی آمریکا در ویتنام جنوبی مجوز پوشش خبری دریافت کرده بود؟ مگر خود او نبود که با مجوز مقامات آمریکایی در تمام لحظات حضورش در ویتنام با سربازان، افسران و خلبانان ارتش آمریکا مصاحبه میکرده است؟ چرا باید پادشاه ایران این مصاحبهها درباره جنگی را که هزاران کیلومتر از خاک ایران فاصله داشته، از کتابفروشیهای تهران جمع کند؟ مگر نه اینکه پادشاه ایران خود بارها و بارها از سیاستهای آمریکا و کشورهای اروپای غربی انتقاد کرده بود؟
امروز بر کسی پوشیده نیست که چپهای مارکسیست- کمونیست که در انقلاب ایران نقش کلیدی ایفا کردند تا به چه میزان از پادشاه ایران و سیاستهای لیبرال وی تنفر داشتند. شاید این تنفر به این دلیل باشد که پادشاه ایران با دخالت بهموقع در عمان طی شورش ظفار، شورشیهای مائوئیست را سرکوب نمود و راه را برای نفوذ کمونیسم در خاورمیانه مسدود کرد. پادشاه ایران از سیاستهای ضد کمونیستی ایالات متحده حمایت کرد و چندین فروند از هواپیماهای اف۴ نیروی هوایی ایران را در حیاتیترین لحظات جنگ ویتنام به ارتش آمریکا اجاره داد. پادشاه ایران احزاب کمونیست و حزب توده را که در رؤیای یک کودتا با دخالت شوروی بسر میبردند، غیرقانونی و عوامل و اعضای فعال آنها را به زندان انداخت.
فالاچی در کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» (ص۲۴۰، انتشارات روبر لافون، ۱۹۷۱) تایید میکند که: «خبرنگاران غربی همیشه با ویت کنگها (شبهنظامیان دولت ویتنام شمالی مورد حمایت شوروی و چین) موافق بودهاند و سالهای سال برای آژانسهای خبری آنها کار میکردهاند و سالهای سال از آنها دفاع میکردهاند. اگر مردم، ویت کنگها را ستایش میکنند برای این نیست که به رادیو هانوی (پایتخت ویتنام شمالی) گوش میدهند بلکه برای این است که روزنامه غربی را میخوانند.» این خود بیانگر این است که تا چه حد روزنامههای اروپایی در سیطره روزنامهنگاران مارکسیست و ضد لیبرال قرار داشته و چه بسا قرار دارند.
فالاچی در مصاحبهاش لیستی از پیشفرضها را به عنوان واقعیت مسلم مطرح میکند: «عالیجناب، مردم آنقدر در تهران از شما میترسند که حتی جرات بیان نام شما را ندارند» و بلافاصله بعد: «خیلیها عالیجناب را یک دیکتاتور میدانند» و در ادامه میگوید: «یعنی انکار میکنید که شاه مستبدی هستید؟» وی در ادامه میگوید: «اگر پادشاهی باشد که همیشه درباره روابطش با زنان صحبت میشود، آن شما هستید!»
امروز بعد از فروپاشی کمونیسم و برملاشدن اغراض و اهداف جریانات وابسته به اتحاد شوروی مشخص شده است که این شیوهی تمام خبرنگاران چپگرا بود که به سیاستمداران لیبرال برچسبهای ضد اخلاقی و استبدادی میزدند تا طرف مقابل را در موضع تدافعی قرار دهند. سیاستمدار نامبرده با هر توضیح و یا حتی تکذیب، بیشتر و بیشتر در باتلاق بهتانی که در برابرش پهن شده بود فرو میرفت. پادشاه ایران اما صادقانه سعی میکند در این مصاحبه لیستی از اقدامات و تلاشهایش برای توسعه کشور، ریشهکن کردن بیسوادی و دفاع از حقوق زنان ارائه کند ولی هر بار با برچسب و یا بهتانی تازه مواجه میشود. همه اینها در حالیست که فالاچی در دیدار با آیتالله خمینی هیچکدام از این ادعاها را مطرح نمیکند! هرگز از رویکرد استبدادی وی صحبتی به میان نمیآورد! هرگز از او نمیپرسد چرا هزاران نفر در جریان انقلاب ۵۷ به دستور مستقیم او تصفیه شدند، به جوخههای اعدام سپرده شدند و یا اموالشوان به نفع بنیادهای انقلابی که در رأس آنها طبقه روحانیت بود مصادره شد؟ وی هرگز از او نمیخواهد که آن دموکراسی غربی که همه بتوانند آنطور که میخواهند فکر کنند را در ایران اجرا کند. فالاچی که در برابر سیاستمدران لیبرال همیشه سرسخت است و حاضر به هیچ نوع مصالحه و یا کوتاه آمدن از ارزشهای انسانی، دموکراتیک و روزنامهنگاری حرفهای نیست، به یکباره متحول میشود، حجاب سیاه بر سر میگذارد، برای خشنودی خمینی بخشی از مصاحبه را در برابر وی از روی ضبط صوتش پاک میکند و عجیبتر از همه حاضر میشود که به عقد ازدواج موقت با مترجم وی درآید. خود او که در اواخر عمر دیگر کاملا از چپ بریده، در کتاب «نیروی خرد» ( صفحه ۹۳، انتشارات روشه، ۲۰۰۴) ماجرا را بدین ترتیب شرح میدهد: «دو نوع ازدواج اسلامی وجود دارد. اول، ازدواج کلاسیک است که از آن با عنوان نکاح یاد میکنند که در آن مانند خرید و فروش عمل میشود و مدت انقضا ندارد مگر آنکه به طلاق منجر شود. دیگری ازدواج موقت است که به آن متعه میگویند و در آن مانند یک قرارداد اجاره عمل میشود و میتوان هر تاریخی را به عنوان انقضای معامله در نظر گرفت و یا احیانا آن را تجدید کرد. میتواند یک ساعت، یک هفته، یک ماه به طول بینجامد. در رابطه با خود من زمانی که به شهر قم برای مصاحبه با خمینی رفته بودم، ملایی که مسئول کنترل مسائل اخلاقی بود مرا مجبور به ازدواج با مترجم کرد که قبلا نیز با یک دختر اسپانیایی حسود ازدواج کرده بود (در کتاب «خشم و غرور» این بخش را ناتمام گذاشتم و از آن زمان سوالات زیادی از من پرسیده میشود که آیا بالاخره با شوهر آن دخترک حسود اسپانیایی ازدواج کردم یا نه) آقایان و خانمها، من با او ازدواج کردم یا بهتر است بگویم که او با من ازدواج کرد. او برگهای را که ملا با دستش تکان میداد در حالی که فریاد میزد شرم بر شما، امضا کرد. در غیر اینصورت ما را تیرباران میکردند و مصاحبهای هم دیگر با خمینی در کار نبود. با این حال، این ازدواج هرگز به همبستری نینجامید. به شرافتم سوگند. به محض اینکه مصاحبه با پیرمرد مستبد تمام شد، به سرعت بیرون آمدم و آن همسر موقتام را دیگر ندیدم.»
سال ۱۳۵۸، خمینی خوشقیافه در هیأت یک مجسمه میکل آنژ
تارنمای جماران در همین خصوص مینویسد: «مصاحبه این روزنامهنگار ایتالیایی با امام خمینی در مهر سال ۱۳۵۸، یکی از صریحترین مصاحبههای وی با یک شخصیت و رهبر سیاسی قرن بیستم است. شایان ذکر است که متن کامل این مصاحبه در جلد ۱۰ صحیفه امام از صفحه ۹۱ به بعد آمده است.» همین تارنما در ادامه مینویسد: «فالاچی یکبار دیگر هم به ایران آمده بود. شش سال بعد، آخر تابستان ۱۳۵۸ فالاچی حاضر شد با روسری به قم برود و با معروفترین چهره خبری آن روز دنیا دیدار کند. بعد از ده روز انتظار، دیدار با امام خمینی (س) فراهم شد. او چادر به سر کرده بود و ابوالحسن بنیصدر، نقش مترجم را بر عهده داشت. فالاچی مصاحبهگر در این دیدار چنان تحت تاثیر امام قرار گرفت که خطاب به امام گفت: «شما مطمئن باشید من تمام تبلیغاتی را که علیه شما میکنند را بر هم میزنم.» و باز جایی دیگر به نقل از همین تارنما: «فالاچی میگوید تصویرش از امام چیزی شبیه به مجسمه میکل آنژ است. میگوید خمینی خوشقیافهترین پیرمردی بود که در عمرم دیدهام. زمین تا آسمان با دیگر رهبران خاورمیانه مثل قذافی و عرفات که مثل عروسکهای خیمه شب بازی بودند فرق داشت!»
خمینی که حالا بر مسند قدرت تکیه زده، نیازی به خدعه نمیبیند و به هیچ عنوان خود را مدافع حقوق بشر و آزادی معرفی نمیکند. او که قبلا دم از آزادی احزاب و گروهها و روزنامهها میزد حال میگوید: «شما اگر توقع دارید که ما بگذاریم بر [علیه] ما توطئه کنند و مملکت ما را به هرج و مرج بکشند، به فساد بکشند و مقصودشان از آزادى این است، در هیچ جاى دنیا همچو آزادى نیست.»
مسعود بهنود در «هزار داستان با مسعود بهنود» مدعی است که فالاچی شب بعد از مصاحبه به خود او گفته که نظر بسیار مثبتی نسبت به خمینی دارد و با ارجاع به گفته یکی از کاردینالهای واتیکان، خمینی را «مسیح ثانی» میداند! هرچه هست فالاچی در سالهای بعد از ۲۰۰۰ میلادی از ایدئولوژی چپ و همه سازشکاریهایی که جنبش چپ با خمینی داشت، رویگردان شد و در دو کتاب آخرش «نیروی خرد» و همچنین «خشم و غرور» به شدت به شخصیت، گفتهها و نوشتههای خمینی حمله کرد و مورد تکفیر چپها نیز قرار گرفت. این گزیدهایست از ابتدای فصل یازده کتاب «نیروی خرد» (The Force of Reason) (صفحه ۱۸۳، انتشارات روشه، ۲۰۰۴):
«در سال ۱۹۷۹ که ملاها و آیتاللهها شاه را از قدرت کنار زدند و جمهوری اسلامی را تاسیس کردند، خمینی توانست گرد و غبار از سورههای قرآن بزداید و حقیقت را نشان دهد. به ویژه آن دسته از سورههایی که در رابطه با رفتار و عملکرد جنسی شیعیان بود. او از این سورهها هنجارهایی استخراج نمود و آنها را در رساله توضیحالمسائل خود که به کتاب آبیرنگ مشهور شد گردآوری کرد. برخی از بخشهای این رساله در ایتالیا با عنوان تمسخرآمیز ده فرمان خمینی شهرت یافت که به دست من رسید. آنها را مجددا خواندم… طبق یکی از این فرامین: «هرگاه زنی با کسی که در آینده قرار است شوهرش شود روابط جنسی داشته باشد، شوهر میتواند پس از ازدواج با او، فسخ ازدواج را مطالبه کند.» یکی دیگر از این احکام میگوید: «ازدواج کردن با مادر یا خواهر یا مادرخوانده گناه محسوب میشود.» یا بر اساس حکم دیگر: «مردی که با عمه یا خاله خود رابطه جنسی داشته نمیتواند با دختر وی یعنی دخترعمه یا دخترخاله خود ازدواج کند.» حکم دیگر میگوید: «زن مسلمان نمیتواند با مرد کافر ازدواج کند و مرد مسلمان نیز نمیتواند با زن کافر ازدواج کند. با این وجود مرد مسلمان میتواند با زن یهودی یا زن مسیحی ازدواج موقت کند.»
حکم دیگر میگوید: «اگر پدری سه دختر داشته باشد و بخواهد یکی از آنها را شوهر دهد باید در لحظه ازدواج مشخص کند که کدامشان را میدهد.» حکم دیگری میگوید: «ازدواج قابل ابطال است اگر بعد از عقد، زوج دریابد که زوجه چلاق یا کور یا مبتلا به جذام یا سایر بیماریهای پوستی است.» حکم دیگر (که واقعا دهشتناک است به این دلیل که تداعیکننده کودکهمسران نه ساله است، سنی که شریعت برای ازدواج جایز میداند): «اگر مردی با دختر نابالغی که به سن نه سالگی رسیده است ازدواج کند و مجرای بول و حیض او را افضا نماید دیگر نمیتواند از او کامجویی کند.» بر اساس حکم دیگر (که حتی از قبلی هم وحشتناکتر است زیرا از آن اینگونه استنباط میشود که دختربچه حتی قبل از آنکه به سن نه سالگی رسیده باشد میتواند به نکاح کسی درآید): «اگر زن بیوه یا مطلقه به سن نه سال نرسیده باشد میتواند بلافاصله بعد از بیوه شدن یا طلاق ازدواج کند و نیازی نیست چهار ماه و ده روز عده نگه دارد حتی اگر اخیرا با شوهر اولش روابط جنسی داشته است.» حکم دیگر میگوید: «اگر زوجه از همسر خویش اطاعت نکند و همواره برای کامجویی در اختیار وی قرار نگیرد و برای این کار بهانهتراشی کند، شوهر موظف نیست غذا، لباس یا مسکن او را تامین کند.» حکم دیگری میگوید: «مادر، دختر و خواهر مردی که با مرد دیگر لواط کرده است نمیتواند به عقد وی درآید. با این حال اگر مرد فوقالذکر رابطه جنسی مقعدی با اقوام سببی خود داشته باشد، ازدواج وی به قوت خود باقی است.» و سرانجام اگر: «مردی یک حیوان مثلا یک گوسفند را وطی کند نمیتواند گوشت آن حیوان را بخورد. این عمل گناه است!»
من این رساله را چندین مرتبه خواندم و با خواندن آن به نوعی بیماری مبتلا شدم زیرا به خاطر آوردم که در سال ۱۹۷۹، چپ ایتالیا و اروپا عاشق خمینی بودند همانطور که چپ امروز عاشق بن لادن و صدام حسین و عرفات است. به خود میگویم: خدای من این همان چپی است که زادهی لائیسیته (جدایی دین از نهاد سیاست) است. چپ لائیک است! آیا این چپ میتواند به آنچه در ایران روی داد نام انقلاب بگذارد؟ چپ از پیشرفت و توسعه حرف میزند. همیشه از توسعه حرف میزده، از یک قرن پیش. سرود چپ سرود تلألو آینده است. آیا امکان دارد که این چپ با واپسگراترین و ارتجاعیترین ایدئولوژی این سیاره همبستر شود؟! چپ زادهی غرب است. چپ غربی است، به متحولترین تمدن تاریخ تعلق دارد. آیا ممکن است که این چپ در دنیایی بازتعریف شود که در آن لازم به توضیح باشد که ازدواج یک فرد با مادرش گناه است؟ یا لازم به صدور حکم باشد که هیچکس نمیتواند معشوق خودش را بخورد [حتی] اگر که آن معشوق یک گوسفند باشد؟! آیا ممکن است که چپ در این دنیایی که هستیم سرودهای آیندهای را زمزمه کند که در آن دخترکی در نه سالگی و یا قبل از آن، بیوه یا مطلقه شود؟! بله، به نوعی بیماری مبتلا شدم. به وسواس؛ طوری شد که از هر کسی میپرسیدم: «تو متوجه هستی که چه خبر است، شماها میفهمید که چرا چپ آمده و خود را در طرف اسلام قرار داده؟!» و همه به من اینطور پاسخ میدادند: «واضح است. چپ خود را جهان سومی میداند، ضد آمریکایی، ضد صهیونیست. اسلام هم خود را همینگونه تعریف میکند. چپ در اسلام همان چیزی را میبیند که اعضای بریگادهای سرخ از متحد طبیعی خود انتظار داشتند.» برخی نیز میگفتند: «خیلی ساده است. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و ظهور سرمایهداری در چین، چپ هویت و مرجع خود را گم کرده! به اسلام چنگ میزند مانند کسی که [درحال غرق شدن] به یک تیوپ لاستیکی چنگ میاندازد.» و برخی دیگر: «واضح است. در اروپا طبقه پرولتاریا [کارگر] وجود ندارد و چپ بدون طبقه کارگر مانند یک مغازهدار بدون کالاست. چپ در طبقه کارگر اسلامی آن کالایی را مییابد که نداشته. به بیان دیگر یک انبار رأی بالقوه که به جیب زده.». با وجود اینکه هر کدام از این پاسخها بیانگر حقیقتی انکارناپذیر است ولی هیچکدام از آنها متوجه استدلالی که سوالاتم از آنها نشأت میگرفتند، نبودند. اینطور بود که به رنج کشیدن و ناامیدی ادامه دادم و این مسئله آنقدر طول کشید که فهمیدم سوالاتم کاملا اشتباه بود. اشتباه بود به این دلیل که از اندک احترام به چپی که میشناختم یا فکر میکردم که از دوران کودکی میشناسم نشأت میگرفت. چپ پدربزرگهایم، چپ پدر و مادرم، چپ همرزمان فقیدم، چپ آرمانشهر کودکانهام. چپی که نیم قرن است دیگر وجود ندارد. طرح چنین سوالاتی اشتباه بود زیرا حاصل تنهایی سیاسی بودند که در زندگیام تجربه کردهام و امیدوار بودم بتوانم از شدت این انزوا بکاهم همانند کسی که میخواهد بیابان خشک را به کمک افرادی سیراب کند که خود آن را به وجود آوردهاند. طرح چنین سوالاتی اشتباه بود زیرا استدلال یا بهتر بگوییم فرضیاتی که این سوالات بر پایه آنها بنا شده بودند اشتباه بود. اولین فرضیه این بود، چپ لائیک است. نه! برخلاف [تصور همگانی] که معتقدند چپ فرزند لائیسیته است باید گفت لائیسیته محصول لیبرالیسم است که با اندیشه چپ همخوانی ندارد و بنابراین چپ نمیتواند لائیک باشد. چپ فرقه مسلک و مذهبی است هرچند که رنگ سیاه، قرمز، صورتی، سبز یا رنگین کمان به خود بگیرد. چپ فرقهای و مذهبی است به این دلیل که از یک ایدئولوژی با قالب و چهارچوب مذهبی ناشی میشود، ایدئولوژی که خود را تداعیکننده واقعیات مطلق میداند. از یکسو خیر و از سوی دیگر شرّ. از یکسو تلألو آینده و از سوی دیگر ظلمات تاریک. از یکسو مومنان و از سوی دیگر کفار یا بهتر است بگوییم سگهای کافر. چپ خودش تبدیل به کلیسا شده است. و این کلیسا شبیه کلیسای برآمده از مسیحیت نیست که به نحوی وجدان آزاد را به رسمیت میشناسد بلکه شبیه کلیسایی مانند اسلام است. در واقع همانند اسلام، چپ معتقد است که توسط خدایی که نیکی و حقیقت را در ید اختیار دارد تقدیس شده است، چپ هرگز اشتباهات و خطاهایش را نمیپذیرد. خود را بری از اشتباه میداند و هرگز عذرخواهی نمیکند. چپ به مثابه اسلام دنیایی برساخته از تصورش را میخواهد، جامعهای که بر اساس آیههای پیامبرش کارل مارکس بنا شده است. همانند اسلام، مومنانش را تا حد بردگی تقلیل میدهد، آنها را مرعوب و خرفت میکند حتی اگر باهوش باشند. درست همانند اسلام نمیپذیرد کهاندیشه دیگری ذهنات را معطوف کند، تحقیرت میکند. چپ بیاعتبار، محاکمه و مجازاتت میکند و اگر قرآن یا حزب فرمان دهد که تیرباران شوی، تو را به جوخه اعدام میسپارد. در مجموع همانند اسلام، چپ ضد لیبرال است. چپ فردمحور و مستبد است حتی زمانی که میپذیرد با قاعده دموکراسی بازی کند. اتفاقی نیست که ۹۵ درصد ایتالیاییهایی که به اسلام گرویدهاند از چپ و یا چپ افراطی سرخ و سیاه آمدهاند. ۹۵ درصد مسلمانانی که تابعیت ایتالیایی گرفتهاند نیز تابع همین قاعده هستند (آن بی سر و پایی که نماد صلیب را در مدارس و بیمارستانها تحمل نمیکند و به رفقایش مینویسد: با کشتن فالاچی به استقبال مرگ بروید، از چپ افراطی سرخ و سیاه میآید. همدستش به دلیل مشارکت در بریگادهای سرخ دستگیر و مدتی را در زندان گذرانده است). دست آخر هم باید گفت که چپ همانند اسلام، ضد غربی است. البته من ضد غربی بودن چپ را به استناد رسالهای که یک طرفدار آزادی به نام فردریش هایک که در دهه سی میلادی با موضوع روسیه بلشویک و آلمان ناسیونال- سوسیالیست منتشر کرد توضیح میدهم: در اینجا مسئله این نیست که تنها اصول آدام اسمیت، هیوم، لاک و میلتون کنار گذاشته شده است. در اینجا ویژگیها و خصایص بسیار مستحکم تمدنی که یونانیها، رومیها، مسیحیت و تمدن غربی ترویج داده است، کنار گذاشته شده. در اینجا تنها لیبرالیسم قرون هجده و نوزده یعنی لیبرالیسمی که این تمدن را به کمال رسانده، به حاشیه رانده نشده. در اینجا فردگرایی که اراسم دو روتردام، مونتنی، سیسرون، تاسیت و پرسیلس برای این تمدن بجا گذاشتهاند، کنار گذاشته شده. این فردگرایی و اندیشههای فلاسفه دوران باستان و سپس دوران مسیحیت، دوران رنسانس و عصر روشنگری است که آنچه ما امروز هستیم را به وجود آورده. سوسیالیسم بر پایه زندگی اشتراکی است. زندگی اشتراکی، فردگرایی را مردود میداند و آنها که فردگرایی را مردود میدانند تمدن غربی را مردود میدانند.»
به این ترتیب، جای هیچ شک و تردیدی باقی نمیماند که فالاچی تحت نفوذ و تاثیر تاثیر جریان چپ، خمینی را در قامت یک سوسیالیست نوین دید و به تمجید و ستایش از او پرداخت. چنین ستایشی در میان اعضای بلندپایهی جریانات چپ ایران به ویژه حزب توده به وفور یافت میشود. نورالدین کیانوری، احسان طبری و مریم فیروز نیز همچون فالاچی حجاب سیاه اجباری را تایید و مخالفان خمینی را مشتی یاوهگوی امپریالیست خواندند. همه آنها هر آنچه خود میخواستند در سیمای خمینی میدیدند و زمانی توهمشان به پایان رسید که حزبشان قلع و قمع، بیشتر نیروهایشان متواری و یا به جوخههای مرگ سپرده شدند. در این لحظه بود که در نگاه آنها، خوشقیافهترین پیرمرد در هیأت یک مجسمه میکل آنژ به یک پیرمرد ساده مستبد بدل شد!
قصه اوریانا فالاچی، درواقع قصه غمبار ملتی است که بجای تکیه بر واقعیات ملموس بر دهان بیگانگان چشم میدوزد، با لذت بر خرمناش در میان شعلهها مینگرد و خود را گرم میکند. و زمانی که حرارت افسونکننده شعلهها خاموش شد و سکوت و سرما از راه رسید چه اهمیتی دارد؟ فالاچیها به رم و پاریس و نیویورک کوچ میکنند و رؤیای آتش زدن خرمنی دیگر در گوشه زیبایی از جهان را از پشت پنجرهای امن به انتظار مینشینند.
انقلاب تنها به یک درد میخورد: آینهای تمامقد است تا ملتی را به خودش بشناساند.
People who allowed Khomeini come to power were all wishful for change to a not-pleasant life. They are still after the same after all these years. But they need to practice to seek a way to achieve that by their own and that takes a while. That is all.
yek pishnahad be tarafdarane sisteme padshahi.ba marg bar in durud bar an chizi dorost nemishe. gadri motalee konid
کسی که هر روز خوراکش نان خشک باشد، با خوردن جوجهکباب دچار تهوع [: انقلاب] میشود
سپاس از ایران…ب! من هم از هموطنان تهی دست کارگر ایران با افتخار تقلید میکنم و مینویسم، جاوید شاه! اما سخنی در رابطه با طیف چپ اکثراً سالمند کشورمان؛ ایشان فلسفه، اصول و باورهای چپی خود را تا جایی نگاه میدارند که بحث افزایش مزد و بعضاً حتی عدم پرداخت مزد کارگران کشورمان برای بیش از یکسال پیش بیاید..! آنوقت یادشان می افتد (راه توده و اکثریتی ها مانند فرخ نگهدار) که وضع اقتصادی ج. ا. در حال حاضر بسیار دشوار میباشد و الان وقت این حرفها نیست و اگر دست نگه نداریم، کشور تجزیه خواهد شد.
این » دلاورمردان و شیر زنان ایرانزمین ( سازمان مجاهدین خلق ایران؟؟؟؟ ) «!!!! باز این طفلان سرگردان بسیجیان سایبری و یتیم امام مسعود مفقود غایب (عج) مشغول پخش پارازیت در اینجا هستند. پس چرا این دلاوران پهلوان پنبه با تانگ ها و خمپاره و موشک صدامی در نزدیکی مرز ایران هیچ غلطی نتوانستند بکنند و حالا که پیر و پاتال و مقیم خانه سالمندان آلبانی هستند، دلیر و شیر شده اند؟ نفرت و بی اعتمادی ایرانیان نسبت به این گروه وتوده ای های وطن فروش حد و مرزی ندارد.
توده ای های ریش دار بر ایران حکومت میکنند ! لطف کن برای اگاهی و شناخت بیشتر کتاب رفیق ایت الله را مطالعه بفرمایید تا کمی حساب و کتاب حکومت ایران دستتان بیاید .
علیرغم توهین و بدگویی به دلاورمردان و شیر زنان ایرانزمین ( سازمان مجاهدین خلق ایران ) مطمئن باش که بالاخره نفس نحس و نجس ملاهای بی وطن را همین مبارزان راستین ، خواهند گرفت .
مگر مبارز پای کار دیگری را به جز انان سراغ دارید ؟ اگر وجود دارد نام ببرید !
لطف کنید غیبت و بدگوییتان در راستای خواست اخوندهای مفت خور و پاسداران جنایتکار به انان نباشد .
سخن بر اساس علم و بدون تعصب خوش آیند بسیارى نیست.
گویا ما هنوز راه بسیارى تا پذیرش یک دموکراسى نیم بند داریم ولى ادعا بسیار داریم.
انسان موجود پیچیده و بسیار بعدى است.
ولى ذهن توانایى تحلیل دو بعدى دارد.
براى همه ما ایرانیان متاسفم، که اهل هر نگاه و نظر و گروه و حزب که باشند، شنیدن، خواندن و اندیشیدن برایشان سخت است.
٢-
او که خود از شاهزادگان قاجار بود در برابر شاهدخت اشرف احساس حقارت مى کرد. غرور او را به وادى دشمنان اشرف رساند، وادیى که میدانىش براى قدرت یابى زنان آزاد بود.
مریم فیروز دختر فرمانفرمایان در این کینه زیست و سوخت.
من که محمد رضا شاه را مى پرستم و براى شاهدخت اشرف پهلوى احترام بسیار دارم، این گونه نظر دادن درباره زنى که آرزویش آزادى زنان است را درست نمى پندارم.
من مریم فیروز را با همه ادعاى توده اى بودنش، توده اى نمیدانم.
زنى آزاده که راهى ناصواب را پیمود ولى بر باور خود مصمم زیست.
١- مریم فیروز از اعماق وجود طرفدار آزادى زنان بود.
از او پرسیدم ، چگونه است که دخترانش را از پسران جدا نمى کند و حجاب را برایشان اجبار نمى کند؟ مگر نمى داند که خمینى در این زمینه حساس است.
سال ١٣۵٨ یا اوایل ١٣۵٩ بود.
او بر من برآشفت و گفت بار دیگر از دخترانم بگویى ادبت میکنم. بسیار خشمکین بود. دختران توده اى او را بسیار دوست داشتند و در کنارش خود را آزاد و رها میدیدند.
از خشم مریم فیروز، دوستان توده اى مرا دور کردند.
اما من بین این دو خواست متضاد مریم فیروز مانده بودم.
این سوال برایم سال ها بعد که از کینه او با شاهدخت اشرف پهلوى آگاه شدم یک جواب یافت:
این مقاله باید به انگلیسی هم منتشر شود
هموطن نازنین نسل شورش، همچنان در شورش بسر می برد و همچنان فکر می کند مردم ایران امروز مانند مردم ۵۷ ب سادگی گول می خورد! ماموریت این خاینین پایانی ندارد! آنها با مخالفت خود با آزادی انتخاب در واقع ضد ایرانی بودن خود را ثابت می کنن و کاملن از محبوبیت پادشاه با خبر، و محاکمه خود را در فردایی ایران آزاد نزدیک می بینن و فکر محاکمه و زندان خواب را از چشم هایشان گرفته و با چشمان بسته جفتک می اندازند…… جاوید شاه
این چپها که حداکثر در چند اتوبوس از رده خارج ماگیروس جا می گیرند، به انتهای خط رسیده اند، نه فقط از نظر نفوذ کلام و تاثیرگذاری در صحنه سیاسی ایران، بلکه بنا به یک دلیل ساده : بله همان شتری که در خانه همه می خوابد . آنها متعلق به دوران جنگ سرد هستند و یکی بعد از دیگری دارند می میرند و جای خالیشان پر نمی شود. بیانیه های جاهلانه و مضحک آنان اغلب در محافل و مهمانیها و مجالس طرب خصوصی اشان نوشته می شوند و با مواد توهم زای جامد و نیمه جامد و مایع شارژ می گردند. بنظرم، چپها و اکثریت جمهوری خواهان با وجود هوچی گری و سر و صداهای ناهنجار و بویناکشان، خریداری در بین ملت ندارند.
یک سئوالی در ذهن من ایجاد شده. کسانی که میگن توده ای ها در ایران پایگاه دارن دقیقاً کدوم پایگاه رو میگن؟ بابا ما که تو ایران داریم زندگی میکنیم بخدا چیزی جز نفرت مردم نسبت به توده ای ها ندیدیم. دلیل نمیشه چون تعدادی در آلبانی زندگی میکنند پس بگیم توده ای ها هم برای خودشان یک حزب اند؛ آنهم حزب قدرتمند!!!!!! کجاست این حزب؟؟؟؟
چیزی که من می بینم اینه که توده ای ها هیچ جایگاهی در ایران ندارن و تقریباً مطمئنم که فعالیت سایبری این افراد هم مشکوک (و یا اجباری یا اضافه کاری) است. نگران توده ای ها نیستیم و هرگز با آنها ائتلاف نمیکنیم. توده ای همان آخوند است که مدتی در خارج زندگی کرده… همین
عزیز هم وطن،
کودتا یعنی » برانداختن حکومت با استفاده از قوای نظامی کشور و تسلط بر اوضاع و روی کار آوردن حکومتی نو ( دهخدا ) «…حکیم سید ابوالحسن خان بنی صدر ، سیاست باز شارلاتان و دروغگویی است، کجا او در سال ۱۹۶۰ با کودتا از ایران فرار کرده؟ بنی صدر شهرتی در اروپا و ایران نداشت و بخواست خمینی در ایران رای آورد ( احمدی نژاد؟) و همان خمینی هم توسط مجلس اسلامی بیرونش انداخت. آمار انتخابات آن زمان هم نشان می دهد که بیشترین رای را از قم آورده و نه از شهر زادگاهش همدان !!! تا چندی پیش خود را بدروغ » رئیس جمهور منتخب « هم می خواند!
چرا به این شدت و صراحت هموطنان چپ به مردم درون کشور از بی فایدگی «بکار بردن واژهٔ سراب» نظام مشروطه سخن میگویند؟ مگر مردم ایران لایق تصمیم گیری و انتخاب نوع نظام سیاسی آینده کشورشان نیستند؟ اگر هواداران نظام پادشاهی چنان نظری در رابطه با جمهوری میدادند، طرف مقابل – چهار سازمان مذکور – چه سیرک سیاسی ای علیه خاندان پهلوی راه می انداختند..؟ انگار که دوستان هنوز در مبارزه سیاسی خود علیه نهاد پادشاهی پهلوی دهه پنجاه میباشند..؟
۲- هموطن نازنین چپ وطن فروشی ک ۴۰ سال در غرب و در کشور های پادشاهی زندگی می کند و مفتخوری می کند و لابی ملایان است و مرتب ب ایران میآید و می رود و با دختر زیر ۱۸ ازدواج می کند شما ب من بگو اینا چپ اند؟ ارتجاع سرخ و سیاه یعنی این! امروز هم از ترس محاکمه در فردای ایران آزاد بخاطر خیانت و جنایت غارتگری ک کردند، اینگونه جفتک پراکنی می کنن و مخالف پادشاهی! جاوید شاه
بسیارزیبا! شما تصور کنید وقتی حزب کمونیست ایران ب نام امام شیعیانش در دادگاه قسم می خورد و تهدید می کند ک ما آخرین نفرهایی هستیم ک اینگونه مبارزه می کنیم چ انتظاری می شه داشت از بقیه چروکی ها؟ کمونیست مذهبی؟ کمونیستی ک رهبرش یک ملا باشد! چپول مذهبی؟ میلی مذهبی؟توده ای مذهبی ی مشت بیشعور ومغزهای کپک زده و متحجرو و وطن فروش و جیره خوار وبی وطن البته اگر ایرانی باشن و خودشان را ایرانی بدانن،چ انتظاری می شه داشت و امروز ما دست پخت این خاینین را میخوریم و جایزه حقوق بشری می گیرن! باید در آن سازمان حقوق بشر را گل گرفت ک ب ی مشت خشک مغز لچ بسر ۵۷ و مخالف کشف حجاب جایزه می دهد!چپ غربی فقط برای مردم کشور خودش چپ است ن واسه من و شمای ایرانی!جاوید شاه
بیشتر آنهائیکه عکس خمینی دجال را در ماه دیدند حتی شعور تشخیص چپ وراست خود را نداشتند چه رسد به تشخیص سمپاشی های «چپ اروپائی».
مشتی استالینیست هستند که در زیر عبای متعفن اسلامیستها، گند و کثافت و چرک و عفونت و لجن و نکبت فرهنگی را جستجو می کنند تا به خورد مردم مفلوک و اسلام زده دهند. آنان همچون آخوندها و روشنفکران دینی ، پایوران لجنزار فرهنگی ونظم واپسگرایانه هستند و با هر نیروی ترقی خواه دشمنی می کنند. علت نفرت آنان از محمدرضا شاه و عشق بیمارگونه به خمینی همین است.
بله موافقم. مفهوم چپ یک واژه غربی است که با شاخص هایی همچون ضدیت با مفاهیم و ارزشهای عصر روشنگری، اعتقاد به عدم جهانشمولی مفاهیم نوین (حقوق بشر، اومانیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم، ترقیخواهی وپیشرفت، آزاذی بیان، برابری جنسیتی) ، مماشات با مرتجعین غیر غربی، و همچنین نسبیت گرایی فرهنگی و چند فرهنگی و مبارزه با انتقال این مفاهیم ارزشمند به انسان غیر غربی مشخص می گردد. در ایران هرگز چپ با مفهوم غربی وجود نداشته چون اصولا این مفهوم در ایران موضوعیتی ندارد.
۳-نویسنده ب زیبایی گفت:(فالاچیها به رم و پاریس و نیویورک کوچ میکنند و رؤیای آتش زدن خرمنی دیگر در گوشه زیبایی از جهان را از پشت پنجرهای امن به انتظار مینشینند) چپولی ک فقط و فقط پارسی صحبت می کند تنها فرقی ک با امسال فالاچی دارد در زبان است فالاچینویسنده چپ واقعی بود ک برای کشور و مردمش از کشورهای دیگر دروغ نوشت تا مردمش در رفاه باشند! ب یزدان گر ما خرد داشتیم … کجا این سرانجام بد داشتیم! چپی ک با خاندان بزرگ پهلوی مخالفت می کنن ب بهانه پادشاهی اما در کنار نوادگان قاجار شام و مشروب ب سلامتی خاندان قاجار می خورد و می نوشد و جیره خود را از ملایان یاقی می گیرد او چیزی نیست جز انگل! جاوید شاه
۲-چپ واقعی پادشاه ایران بود ک انقلاب سفید شاه و میهن را انجام داد و یک تنه با دنیا جنگید تا ایران و ایرانی آزاد و آباد باشد! چپی ک ب کافی شاپ در قبل ۵۷ می رفت و قاشق چایخوری را می دزدید ک مثلن با سرمایه داری مبارزه کند، او چپ نبود او راهزن بی مغز و جیرهخواری بود ک عادت کرده بود انگل گونه زندگی کند!چپی ک امروز در ایران خوری رکورد زده، او بی شرف و بی وطنی ایست ک میهن و مردم مرا ب بردگی برده!
۱-کاملن درست بیان کردید و این واقعیت بر تمام ایران دوستان واقعی پوشیده نیست! آنچه ک باعث شده این گروهکهای مخالف ۴۰ سال در ایران و خارج از ایران در کشورهای پادشاهی مفتخوری کنن ودوام بیاورند متحد نشدن ما ایرانیان واقعی با هم است! جمعی فکر نمی کنیم و منافع شخصی مهمتر از میهن است! ک یکی از دلایل آن بر می گردد ب نسلی ک هنوز با افتخار خود را نوادگان قاجار می داندو دنبال انتقام ب زیر کشیده شدن خود!ما چپ ایرانی نداریم، چپی ک منافع دول خارجی را پیش ببرد او در لباس چپ فقط موجودیست ک ب زبان پارسی بلغور میکند! چپ واقعی پادشاه ایران بود ک انقلاب سفید شاه و میهن را انجام داد و یک تنه با دنیا جنگید تا ایران و ایرانی آزاد و آباد باشد!
کاملا درست فرموده و به هدف زده اید .کلامتان دشمن کور کن است .
اگر بتوانند ( فرض محال ،محال نیست ) پادشاهی و مجاهدین برای حکومت مشروطه پادشاهی ( مشروطه پارلمانی ) با هم متحد شوند ، با توجه به اوضاع داخل کشور و هواداری فراوان و پنهان از این دو نیرو ی اصلی و کارامد
کار ملاها و توده ای های ریش دار صد در صد تمام است .
به کوری چشم طرفداران روس و انگلیس( روسوفیلها و انگلوفیلها ) !!!!
۳=مورد جالبی هم بود که این ایتالیایی کار کشته به تحریک شاهنشاه میپردازد و میگوید : معمر قذافی گفته من در ایران چتر باز پیاده میکنم و ایران را تصرف میکنم ( البته چپ کم سواد و ماجراجوی ایران در آنزمان از این حرف شادمانی میکرد ) و شاه با لبخند جواب میدهدچه حرف خنده داری این مرد از عقل بی بهره است . منظور اینست که چاپ این کتاب که منویات قلبی شاه را که با احساسات شرقی و میهن پرستانه آشکار میساخت و ان مصاحبه معروف که : به چشم ابی ها باج نمیدهیم و بعد از ان کتاب پل اردمن با نام سقوط ۷۹ که به بلند پروازی شاه میپرداخت غرب را مصمم به این فتنه در ایران نمود .
۲=شاهنشاه در جواب میگوید شما نفت را به هر قیمتی که از ما میخرید ضرر نمیکنید چون مشتقات ان که بالغ بر ۵۰۰ نوع هست را به دلیل احتیاج ما به آنها به چندین برابر قیمت به ما میفروشید و ما در صورتی میتوانیم برنده این قضیه باشیم که کارخانجات پتروشیمی فراوانی در کشور داشته باشیم و…. ( نقل به مضمون چون این کتاب هم در یورش وحشیانه این بدوی ها به منزل اینجانب در اول این شورش منحوس همراه کتابخانه ضبط و نابود شد ) و موارد دیگری که تفاوت ایران با کشورهای همسایه را رقم میزد و نشان میداد شخص کارآزموده و پختهو میهن دوستی در مورد ایران تصمیم میگیرد .
۱=با درود , جالب اینجاست اکثر ایرانیان با اینکه کتاب مصاحبه با تاریخ اوریانا فالاچی را نخوانده اند در مورد شخصیت شاه صحبت میکنند با خواندن این کتاب که مصاحبه با چندین پادشاه و رئیس جمهور است میشد حدس زد که دردسر بعدی ملت ایران حتما از بین ملایان مرتجع و یا اشخاصی مانند امینی یا بقیه در نمک خوابانده گان در کنفدراسیون دانشجوئی یعنی دانشجویان مادام العمر که از کشورهای بیگانه تامین میشدند سر در خواهد آورد . اوریانا فالاچی از شاه سؤال میکند : چرا قیمت نفت را در اپک که تحت تصمیمات ایران است گران میکنید :
هیچ تحلیلی از هیچ رویدادی کامل نیست، و هرگز نمیتواند کامل باشد چون ما هیچ گاه به تمام علل موجود (اعم از روانی و فیزیکی) پی نمی بریم!
درود بر شما ایران،
چپها یا همان استالینیستها و همچنین به اصطلاح جمهوری خواهان ایرانی که خود را به عنوان اپوزوسیون معرفی می کنند،بجای مبارزه با خلافت شیعه، بیشترین تلاش هوچی گرایانه خود را بر تخطئه و لجن پراکنی بر ضد آقای پهلوی و نظام سلطنتی استوار کرده اند. ماموریت آنان صرفا بر استمرار جیم الف، انحراف مبارزه مردم و پهلوی ستیزی متمرکز است بس. این در حالی است که اکثر آنان در رفاه و آزادی کشورهای پادشاهی نظیر بلژیک، بریتانیا، سوئد، نروژ، هلند، دانمارک و غیره زندگی می کنند و علاوه بر حق الزحمه ایی که از ولی فقیه دریافت می کنند، مستمری و حقوق بازنشستگی آنان توسط همین نظامهای سلطنتی تامین می شود.
به سوالات یک مجری بی طرف رو در رو جوا ب دادند آنوقت می توانید بفهمید چرا شاه رفت ، خمینی چگونه خدعه کرد ، رژیم آمریکایی ایران چگونه روسی شد و راه نجات و رسیدن به دموکراسی واقعی چیست. از این راهی که اپوزیسیون میرود و مدیریت ناشیانه دولت ترامپ و نفوذ انحصاری روسیه در حکومت و اپوزیسیون ، تاثیر نگرش و القائات پوتینیستی بر برخی رهبران غربی و درهم ریختگی دولت در قطب اعظم دمکراسی جهان ، انگلیس ، به شما قول میدهم که یک رژیم پادگانی فاشیستی بعثی روسی با وعده های قلابی و نقاب سلطنت یا جمهوری سکولار دموکرات روسی، در انتظار من و شماست و چهل تا هفتاد سال بعد نسل های فقیر آینده مثل امروز (سرخورده و ناآگاه) باز به همین بازی طراحی شده توسط روس ها مشغول و توی سر هم میزنند.
شما می توانید و حق دارید که با رضا پهلوی یا بنی صدر و یا مجاهدین مخالف باشید و نظر و اعمال هر یک را بدون دستکاری و سانسور و برچسب و دروغ پردازی لنینیستی نقد کنید. نه اینکه برای پیروز کردن دون کیشوتی افراد بی کفایت خودی ، افراد گروه ناخودی را طبق توصیه لنین و اجرای استالینیستی آن دست بسته با دروغ پردازی محکوم و تیرباران کنید .
ما همه در تفکر و کردارمان توده ای و استالینیستی و مذهبی هستیم. چرا؟ چون فراماسونری انگلیس و روس ۳۰۰سال بر کشور و فرهنگ و سیاست ما تاثیر پلیدی به جا گذاشته اند که فقط با بحث آزاد می تواند به مرور از بین برود. هروقت هر سه دسته فوق در کنار جریانهای دیگر در کیهان لندن بدون سانسور به سوالات یک مجری بی طرف رو در رو جوا ب دادند
اما خود نویسنده که معلوم نیست چرا نامی از چریکهای ژاندارم کش تروریست فدایی نمی برد (که دنباله رو همان کیانوری و طبری و روسیه و چپ های اروپا و آمریکای جنوبی بودند و از ملاها و روسیه دفاع کردند و امروز مهمترین مانع بازگشت رضا پهلوی و مشروطه پارلمانی هستند) ، همان مشی لنینیستی را علیه بنی صدر به کار می برد، که مثل همان شاه توسط همین ارتجاع سرخ و سیاه به عنوان لیبرال عامل سازمان سیا مخلوع گردید و جرمش مثل شاه دیکتاتوری بود و همراه نبودن با شوروی و کوبیدن مارکسیسم روسی که به درست یا برچسبی لیبرال ! خوانده شد .مثل شاه که لیبرال نبود. جالب است همین چپ روسی به محوریت فدائیان با جمهوری بنی صدر به اندازه سلطنت رضا پهلوی و سانترال دموکراتیک خلقی مجاهدین مخالفند!
نویسنده به حق می گوید که:
۱)مارکسیست ها ارتجاع سرخ بودند و با ارتجاع سیاه ملاها و بعثی های فاشیست روسی به شکلی تعیین کننده متحد شدند علیه لائیسیته و لیبرالیسم و شاه مدرن ایران و هنوز بیشتر آنها در همان خط هستند.
۲) چپ ها با برچسب زنی و سانسور حقیقت و برخورد دوگانه با خودی و ناخودی لیبرال ها را می کوبند و ترور شخصیت می کنند
۳) اگر کسی از میان آنها نظرش عوض شود و به این ارتجاع سرخ و سیاه انتقاد کند ان چپ تغییر موضع داده را تکفیر می کنند.
غرب از ترس بدست افتادن ایران در دست روشنفکران و ملیون کودتای ۵۷ برعلیه شاه را به آخوندها هدیه کرد تا منطقه را به آشوب کشند و آنها از شر شاه و صدام و قذافی ها که بر افزایش قیمت نفت اصرار داشتند راحت شوند و با افزایش صدور اسلحه میلیاردها دلار کسب کنند. کاندیداهای ریاست شورای مصلحت نظام :
– نماینده روسوفیلها :ریسی و اژه ای که حکم اعدام صدها نوجوان ایرانی را امضا کردند.
– سفیر روس به دست بوسی ریسی میرود و پوتین٫ خامنه ای را عیسی گونه خطاب میکند!
نماینده انگلو فیلها :
لاریجانی – صدور کننده حکم صدها اعدام جوان و نوجوان ایرانی که افشای مذاکرات برادر بزرگتر با نیک برون انگلیسی و گرفتن پستهای حساس مملکتی با پشتیبانی دستهای مرموز و اخرین ان ریاست مصلحت نظام و…..
خواهد شد…….
وبعدا بی بی سی تصویر امام را در ماه کشف کردو تا حالا که حزب اله به دفتر بی بی سی بیروت در سال نو میلادی ۲۰۱۵ گل سرخ میفرستد وفرناز قاضیزاده، مجری تلویزیون بیبیسی فارسی در برنامه که درباره قتلهای زنجیرهای بود، به فرج سرکوهی، نویسنده مخالف جمهوری اسلامی میگوید که سیستمهای امنیتی در هیچ کجای جهان «علیه السلام» نیستند و «چرا جمهوری اسلامی نباید آدم بکشد!؟».
۴۰ سال گذشته و مردم ایران و منطقه در این مدت تاوان سخت و دردناکی راپس داده اند….
حالا بخاطر وجود برکت حکومت اسلامی نفت را زیر ۴۰دلار میخرند و میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای منطقه میفروشند
حکومت اسلامی عنوان کتاب خمینی بود که همان حکومت مشروعه شیخ نوری ضد جریان مشروطه خواهی در۱۴۰ سال پیش و کودتای ضد مصدق کاشانی و چماقداران فداییان اسلام بود.
بعدا برای فریب مردم در رفراندم ٬ کلمه حکومت را حذف و جمهوری را جایگزین کردند…..
که همه طبق قانون اساسی شان همان حکومت ولایت مطلق فقیه میباشد که در پاریس مورد تایید کارتر و شرکا قرار گرفته بود تا جزیره ثبات خاور میانه و شمال افریقا را به میدان حنگ و ترور تبدیل نمایند……
انموقع که خبرنگار بی بی سی در اخرین مصاحبه شاه ، از سخن شاه بر ادامه افزایش قیمت نفت و اینکه نفت ایران تمام شدنی است و از سرمایه ملی باید برای پیشرفت کشور استفاده شود٬ عصبانی شده باید میفهمیدیم که بزودی خبری
لازم بیاد أوری است که دکتر بنی صدر مترجم اوریانا فالاچی نبود بلک جوانی که در عکس دیده میشود دکتر سید محمد باقر نصیر سادات سلامی، دکترای علوم سیاسی از دانشگاه فلورانس ایتالیا بودند که بعداً اولین سفیر ایران در ایتالیا و واتیکان شدند که قبل از کودتا علیه بنی صدراستعفا داده و در اسپانیا پناهنده شدند و داستان صیغه شدن اوریانا با ایشان اصلاً صحت ندارد و فالاچی برای هیجان دادن به کتابش از این ترفند های خبرنگاری استفاده کرد، همانطور که آن توهمات را در ملاقات با شاه نیز بکار برد.
درود بیکران بر شما
سال ها قبل از فالاچی، ارتجاع سرخ و سیاه را از شاهنشاه فقید شنیده بودم اما معنی آن را بعد از فاجعه ۵۷ فهمیدم.
مشتى روانى و بیمار چپ اسلامى
٣-
نیما یوشیج را یارى مى طلبم :
“شکوه ها را بنه
خیز و بنگر
که چگونه زمستان سر آمد
جنگل و کوه در رستخیز است
عالم از تیره روزى درآمد
چهره بکشاد و چون برق خندید”
امید که حافظه بارى کرده و درست نوشته باشم.
آن چه بر سر ما آمد در ظرف ما بود.
محمد رضا شاه کبیر بسیار فراتر از سطح ما قرار داشت.
این تحلیل سرشار از احساس است.
بار معنى تعادل را در نگرش و تلاش هاى اجتماعى نمى بیند و به جاى نقد این که چرا چپ از خانم هاله نظرى دفاع نمى کند، چون این سخن هنوز تابو هست از نقد حرکات خمینى مى گوید که تابو نیست. چپ براى متعادل شدن لازم دارد که هنر متعالى را تعریف کند. چپ در نگاه اخلاق مذهبى و تقدس گراست.
٢-
من محمد رضا شاه پرست تحلیل هایم را در کیهان لندن، سایت کانال یک و سایت melliun.org نوشته ام و ابتدا جمهوریخواهان را به چالش طلبیدم.
دریغ از یک پاسخ.
انتظار من این بود این نگاه نو را ببینیم و سطح دانش خودمان را ارتقا دهیم.
من مسلح به علم روش تحلیل هستم.
در بسیار کم گفتار و نوشتار تحلیلى، روشمندى علمى دیده ام.
شما باید کار مدل سازى علمى کرده باشید تا با این روش آشنا شوید و باید کار کرده باشید تا بتوانید آن را بکار ببندید.
١- مى خواستم دیگر ننویسم،
چون روزنامه نگارى نمى تواند زوایاى مختلف و دیدگاه هاى مختلف را کنار هم بگذارد و دیدگاه هاى نو را برجسته کند تا دیده شود و محک بخورد.
در فوتبال و یا در هنر سخنى است که من کشفش کردم.
اما عالم روزنامه نگارى ما حزبى است، گروهى است و همه چیز بر رسم قانون است مگر موافق دید مسلط باشد.
چرا باید چپ را محکوم کنیم؟ چپ به جاى خود ارزشمند است.
چرا باید اوریانافالاچى را محکوم کنبم؟ او خبرنگارى شایسته است.
مگر روشنفکران جمهورى خواه، طرفداران شاهنشاهى و روزنامه نگاران، گفتار و رفتارى علمى دارند؟
مگر امروز غرب بدون برنامه است؟ ما دشمن غرب و غرب دشمن ما نیست.
فمینیستها و یا چپهای غربی ممکن است به عدم برابری ثروت یک سلبریتی میلیونر مونث هالیوودی با ثروت یک سلبریتی میلیونر مذکر هالیوودی اعتراض کنند، اما هرگز دیده نشده که آنان سنگسار یک متهم به زنا، ختنه دختران مسلمان،ازدواج دختران خردسال با مردان مسلمان، حجاب اجباری، وهزاران ظلم و توحش بر ضد زنان مسلمان را عملی قابل اعتراض قلمداد کنند ، حتی ممکن است به نام نسبیت فرهنگی و چند فرهنگی، این توحش و ظلم وجنایات را قابل احترام بدانند. این تنها یک مثال بود. لعنت بر ارتجاع سرخ و سیاه و اتحاد چندش آور چپها و اسلامگرایان.
البته هنوز هم چپ ایتالیا پس از ۴۰ سال جنایت چپاول وغارت تهی دستان بدست آخوندها، با آنها آبگوشت میخورد و سلفی میگیرد، پس نمیشود گفت اوریانا فالاچی و موگرینی ها گول خوردند، اینها برنامه داشتند که نابود کنند و کردند و اگر امروز مملکت ما لیبی نشد بخاطر تحمل مردم بود، اوریانا فالاچی و موگرینی گول نخوردند اینها شرکای باند تبهکار هستند
اندیشه کانونی چپ غربی در رابطه با کشورهای عقب مانده و یا در حال توسعه این است که حقوق بشر، آزادی، اومانیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، کاپیتالیسم، فردگرایی و ترقی خواهی را محصولات فرهنگ و تمدن غربی می دانند و معتقدند از تحمیل این ارزشها و دستاوردهای معرفتی به انسانهای غیر غربی نه تنها باید خود داری کرد بلکه خود را موظف می دانند تا به نام نسبیت گرایی فرهنگی، هرگونه تلاش انسان غیر غربی را برای رهایی از قیود لجنزار فرهنگی و تمدنی خود، خنثی نمایند. علت معاشقه هرز آلود وچندش آور آنان با اسلامگرایان در همین است. چپهای ایرانی که در واقع استالینیست هستند صرفا کارگزاران بی مقدار و نوچه های اسلامیستها می باشند.
۳-مخصوصن زنانی ک ب مد روز زندگی می کردند؟ چرا باید هر دروغی را باور می کرد ایرانی ۵۷؟ خصلت نمک نشناسی شده ژن برای بعضی ها! دنیا بخواهد ایران نابود شود من ایرانی چرا باید گول بخورم؟ تا جمعی فکر نکنیم هیچ تغییر نخواهد مرد! امسال اوریانا فالاچی برای خود و هموطنش و کشورش حاضر است از ایران و پادشاه فقید ایران دروغ بنویسد! کاش ایرانی بفهمد در دنیا چ می گذرد!؟ جاوید شاه و ننگ بر امسال اوریانا فالاچی…….
۲-اوریانا فالاچی تمام دروغهایی ک در دیدارش با پادشاه را ب دروغ توصیف می کند خودش خوب می دانست ک خبیسانه دروغ می گوید وخوب می داند ک ماموریش در منافع کشورش و غرب است! و در آخر عمر هم پشیمان نشده از دروغهایش، سعی می کند خودش و شغل دروغ پراکنیش را پاک کند! ولی سوال مهم این است چرا ایرانی ک در رفاه و آزادی بود آنگونه نمک خورد و نمکدان شکست؟
۱-نیک یسنا درود بیکران بر تو میهن پرست،سپاس بیکران. امسال اوریانا فالاچی خودشان خوب می دانن ک در تمام عمر کاریشان تا توانستند از ایران دروغ نوشتند تا منافع کشورشان و غرب را پیش ببرند. امسال اوریانا فالاچی آزادی و دموکراسی را برای خود و هموطن و کشورهای غربی می خواهند ن برای من و تو ایرانی ک در زمان شاه فقید غربی ها با ساخت موزه در ایران مخالفت می کردند! ایران آزاد و آباد تولید کننده خواهد بود اما امسال اوریانا فالاچی ک مهره نظام خود هستند ایران را مصرف کننده و عقب افتاده و هر ۳۰ با ۴۰ سال شورش و زیر ساختها را نابود کنن و دوباره ب اینا پول بدی بیان برات بسازن! اگر مصرف کننده نباشی چ کسی خریدار باشد؟ خاورمیانه را مصرف کننده و عقب افتاده می خواهن!
مردم به قهرمان نیاز دارند و این یعنی مرگِ هویت.