فرد صابری – شیفتگان آزادی و رهایی از غل و زنجیر ادارهی ساواک و مستبدانهی (مغرورانه) دوران پادشاه فقید مانند بلروفون قهرمان افسانهای یونان، آزادی را همانند پگاسوس یار با وفا و ازلی خویش پنداشتند و عفریتهی اسلامگرایی شیعه را در مقابل خویش ناچیز شمردند.
این کمترین چیزیست که میتوان از فقر بینش و فرهنگ تودههای تشنهی «آزادی» در سالهای قبل از انقلاب ترسیم نمود. انقلاب سال ۵۷ که در تمام ماههای قبل از بهمن با شعارهای «اللهاکبر» و «مرگ بر شاه» در ۲۲بهمن و بعد از دو روز جنگ خیابانی از سوی جریانهای چریکی درمقابل نیروهای گارد شاهنشاهی به سرانجام رسید، آخرین وداع سربازان گارد جاویدان و زبدهترین نیروهای نظامی کشور بود.
خمینی که در ۱۲ بهمن با ایرفرانس به ایران بازگشته بود، در ۱۵ بهمنماه و فقط سه روز بعد از بازگشت خود دولت موقت بازرگان را تشکیل داد و پیشتر درتاریخ ۷ بهمنماه نیز با پیامی که در مقر خود در فرانسه به جیمی کارتر داده بود مبنی بر اینکه در صورت عقبنشینی ارتش وی نیز معترضان را به آرامش دعوت خواهد نمود، پیروزی خود را مسجل شده ارزیابی مینمود.
البته روایات و افسانههای مختلفی از گوادلوپ بر سر زبانها تا کنون در جریان است که اثبات نشده باقی مانده اما، همهپرسی برای نظام اسلامی که در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ به تغییر نظام شاهنشاهی و استقرار حاکمیت اسلامی و همچنین تدوین قانون اساسی در همین ماه مستدل و مکتوب است؛ چنانکه قدردانی جیمی کارتر از زحمات فرانسه در ۱۵ ژانویه نیز بر هیچکس پوشیده نیست.
با این سرگذشت فشرده از وقایع انقلاب، آیا نباید به بختبرگشتگی و حرمان مردم ایران در طول سالهای قبل از ورود خمینی به ایران نیز نظری بسیار کوتاه افکند؟ نباید نوزاد را دید ولی زائو را از چشم انداخت؟ خمینی و تفکراتش هیچگونه سنخیتی با اکثریت بزرگی از ملت ۳۰ تا ۳۵ میلیون نفری ایران نداشت و ندارد ولی آزادی و غرور و سربلندی و سرکشی مردم ما را در مقابل تحقیر و اجحاف و خودکمبینی در سطوح مختلف قرار داد.
در حوزهی فرهنگی و ملی با وجود همهی خون دل خوردنها دلسوزان وقت و موسسات فرهنگی مگر بیثمر بود؟ اقتصاد و پیشرفت صنعتی کشور همتایی در منطقه نداشت ولی در حیطهی روح و روان مردم برای همدلی و یکرنگی با ملت و دولت چه تدبیرهایی اتخاذ شده بود؟ کدام حزب و دسته و گروهی خائن و غیرایرانی تلقی نگردید و ماجرا به زد و خورد مسلحانه و دادگاه نظامی ختم نگردید یا کدام دولت متخاصمی از این بیتدبیریها به وجد نیامد و بر آتش این اوضاع ندمید؟
آزادی بیان و عقیده حتی اگر با هدف براندازی پادشاهی ایران و اضمحلال تمامیت ارضی کشور بهانه و وسیله و ابزار قرار میگرفت، در مقابل و در ترازوی فواید و منافع ملی برآمده از آن چند مثقال خطرآفرین میبود؟! اما مقابله با آن و بالاتر از آن قدغن نمودن آزادی بیان و عقیده و حتی قانونی نمودن دشمنی با عقاید دولتی- منع رویه و عقاید اشتراکی- مثقالها را به خروارها و بادها را به توفانها مبدل ساخت.
در سال ۵۷ همگان آزادیخواه تفنگ به دست بودند و همگی نیز دیکتاتور را روح آزادی و رها شدن از استبداد را غنیمت اول و سپس عبور کردن از واپسگرایی آخوند را قدم دوم خود تصور مینمودند. آیا مردم ایران خام بودند؟ ابدا! آیا بسیار به خود غرّه بودند؟ البته و صدالبته!
بازیها و تئاترهای سیاسی و شعبدهبازیهای مساجد و حوزه علمیه را در سخنرانیها و منبر رفتنهای آن زمان و تردستی خمینی در مقابل عوام در جماران که همراهی وکلا و حقوقدانان کاخ دادگستری را به دنبال داشت مرور کنید؛ چه جای انتقاد و بازخواستی از مردم ایران باقی خواهد گذاشت؟ چه کسی مردم را مسئول خواهد شناخت و چه کسی از ادامه و استمرار این نظام در مدت ۴۰ سال متعجب خواهد شد؟ به ویژه آنکه در طول ۴۰ سال ایران را در حصار آهنین فریب و نمایشنامههای ابتذال قرار دادهاند. مسئولیت عظیم چنین ویرانی بر دوش کیست؟ رژیم اسلامی یا مردم؟ گروههای چپ یا اپوزیسیون پادشاهی، یا اپوزیسیون دموکراتیک داخل کشور؟
بیگمان پاسخها هیچکدام است و فقط بر دوش کسانیست که با وجود تلاش برای آزادی، در تلاش از نهیبزدن به غرایز ویرانکنندهی خود و نیروی مخرب عادت که از حل ابتداییترین امورات در قوم و قبیله خود هم واماندهاند.
انقلاب سیا ه و سرخ ( رنگهـاى شیطان ) ۵٧ توسط چریکهـا و اخوندهـاى روان پریش و متوهـم (دیدن دلقک خمینى در ماه )
افرادى وحشى و فرصت طلب و مخرب
شگفت انگیز است تحلیل ها و این چنین جمله های خیالی بر گرفته ازدیالکتیک مصدقی ها که : «شیفتگان آزادی و رهایی از غل و زنجیر ادارهی ساواک و مستبدانهی (مغرورانه) دوران پادشاه فقید» و یا : « تودههای تشنهی «آزادی» در سالهای قبل از انقلاب ».
بعقیدهٔ ایشان مردم ایران پیش ازفتنهٔ ۵۷ تشنهٔ «آزادی» بودند ، پرسش اینست که آزادی که مردم ایران «تشنهٔ» آن بودند کدام آزادی بود ؟. اگر منظور ایشان یاز کردن درب زندان ها بروی افرادی بود که درکمپ های فلسطینی دوره های «آموزش چریک» دیده بودند یا بروی سران فتنه گرهمان چریکها ، شاپور بختیار آن آزادی ها را داد و «شاه مستبد » را از ایران بیرون کرد و نتیجهٔ برعکس گرفت. مردم ایران در رفراندم کذائی «تشنگی آزادی» خودرا نشان دادند