مرتضی اسماعیلپور – اصلاحطلبان امروز روزگاری انقلابیون ۵۷ بودند پس از به قدرت رسیدن در دوران سیدمحمد خاتمی تلاش کردند چهره خود را اصلاحگر نشان دهند! اصلاحطلبان انقلابی در مقابل متحجرین ۵۷ و اصولگرایانی که هیچ امر اصلاحی را بر نمیتابیدند رفته رفته جریان اعتدالی را در ایران شکل دادند. اصلاحطلبان تنها گروه میانهرو در ایران نبودند و جریان منتقد نظام جمهوری اسلامی یک گام پیشروتر خواهان اصلاح ساختار نظام و شکلگیری جریان مردمی در حکومت بودند که در نهایت توسط همان حکومت و دولت خاتمی رفته رفته سرکوب شدند. نقش دولت خاتمی در این مسیر یا سکوت و یا طرد حمایتی از شهروندان معترض بود. جریانات امنیتی زیر نظر دولت نیز خود از عوامل سرکوب شدند و در نهایت معترضان بسیاری در آن دوران محکوم به زندان و یا در تیغ تیز قتلهای زنجیرهای جانی برایشان نماند.
دولت اصلاحات که جایگزین دولت آبادگران قرار گرفت خود را قربانی سرکوب معرفی کرد. اصلاحطلبان بدون توجه به جریان رانتی که در دولت خود شکل داده بودند، جریان به قدرت رسیده احمدینژاد را «فرومایگان» و «پوپولیستگرایان» توصیف کردند که این برچسب بعدها به اشکال مختلف برای جریانات دیگر در دولت محموداحمدی نژاد عنوان شد. اصلاحطلبانی که تا دیروز در دولت خاتمی یک به یک مقامات دولتی و نیمهدولتی و شرکتهای خصوصی را از آن خود کرده بودند حال در مدار اخراج و یا واگذاری قرار گرفتند.
شرح ماجرای آن دوران خود حدیث مفصلیست که در یادداشتی دیگر میتواند نقل شود اما با قدرت گرفتن دولت حسن روحانی باز اصلاحطلبان بر سر کار آمدند! آمدن این گروه سیاسی منجر به بازگشت دفاع جانانه اصلاحطلبان از نظام شد. روزگاری که بحث ولایت فقیه و مباحث ساختاری نظام در دوران محمود احمدینژاد کمی رونق گرفته بود به یکباره فروکش کرد. اصلاحطلبان حال به فکر کمیسیون و فراکسیونهای خاص خود هستند تا نامشان را گره در دولتی بزنند که از روز اول مدعی همراهی با اصلاحات شد کما اینکه در دولت اول روحانی این جریان شروع شد و در دولت دوم به اوج خود رسید تا اصلاحطلبان آرام آرام یکی پس از دیگری بر مسند بنشینند و یا جوانان اصلاحطلب بدون هیچ سابقه مدیریتی بر کرسی رانت قدرت نشسته و خود را پشت سمتهای مدیریتی ببینند تا جریان اصلاحات از دولت اعتدالی- اصلاحی رضایت داشته باشد.
با به قدرت رسیدن اصلاحات در دوران دوم ریاست جمهوری حسنروحانی حمایت از دولت و حکومت توسط اصلاحطلبان افزایش چشمگیری پیدا کرد. آغاز دوران فعالیت گسترده آنان در فضای مجازی بخصوص توییتر و تلگرام نشان از دفاع آنان از منافعیست که مجدد کسب کردهاند و این امر در سیاست طبیعی به نظر میرسد اما این رویکرد عادی در جریانی که نام اصلاحگری را غصب کرده امری عادی نبوده و نشان از منفعتگرایی حتی از نام «اصلاحگری» دارد. «اصلاحطلبنمایان» هر چند نام خود را اصلاحطلب بدون پسوند و پیشوند نامیدهاند صرفا یک جریان سیاسی مدافع نظام و حکومتی هستند که هر چند مدت جهت سوپاپ اطمینان بر قدرت مینشینند و این اسم صرفا بیانگر رویکرد سیاسی آنان نیست. روش اصلاح که جهت تغییر وضعیت موجود باید دارای مشخصههایی از جمله تدریجی و ممکن باشد در این جریان یافت نمیشود و این گروه سیاسی نه تنها به دنبال تغییر وضعیت موجود نیست بلکه در مقابل منتقدان نظام به ماهیت خود اعتراف کرده و خود را «سرباز نظام» معرفی میکنند. به عقیده این جریان سیاسی «ممکن» بودن تغییر وضعیت موجود صرفا در به قدرت رسیدن خودشان عنوان شده و این قدرتگیری نیز به معنای تغییر وضعیت نبوده است و در اصل ماجرا میتوان گفت این به قدرت رسیدن صرفا به معنای شریک شدن در قدرت و ثروت کشوری است. با نگاهی به دوران اصلاحات خواهیم دید که اصلاحات نه تنها تغییر بزرگی نکرده بلکه خود مشروعیتبخش یکی از بزرگترین نواقص ساختار حکومت یعنی نظریه «ولایت مطلقه فقیه» بودهاند.
نگارنده معتقد به تغییر تدریجی بوده و به تغییر ناگهانی نیز با دید غیرمنطقی نگاه میکند و به همین دلیل اگر جریان اصلاحات را با همین دید مقایسه کنیم، خواهیم دید که این تغییر تدریجی تا کنون نتیجه و نتایجی در برنداشته و مشهودات آن قابل ارزیابی نیست. افزایش میزان اعدام، نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی، افزایش میزان زندانیان، نبود فضای آزادی عقیده و بیان و دهها فاکتور سنجش حکومت نشان از همان نبود آزادی در حداقل آن است.
اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ مهمترین بخش از شناخت جریان اصلاحات طی یک دهه اخیر است. اعتراضات سراسری مردم ایران و واکنش اصلاحطلبنمایان به خوبی نشان از فاصله مردم و خواست سیاستمداران این جریان سیاسی را نشان میدهد. پس از وقایع دی ماه ۹۶ بخشی از چهرههای سیاسی وابسته به دولت روحانی و حکومت معترضان را «کرکس، اغتشاشگر و مزدور» توصیف کردند که همین امر منجر به واکنش مجدد جامعه به این گروه سیاسی شد و در نتیجه شعار مردم در ایران «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» شد.
پس از آن وقایع و همچنین اعتصابات سراسری که به نوبه خود در طول حیات نظام ولایت مطلقه فقیه در ایران، بیسابقه بوده است این جریان عملا پشت نظام قرار گرفته و با پردهبرداری از نگاه پوپولیست خود که مدعی حمایت از مردم بود، اعلام کردند « در مقابل براندازان حامی سرسخت نظام خواهیم بود» که همین امر رفته رفته آغازگر حملات اصلاحطلب نمایان به جریان مخالف نظام جمهوریاسلامی شد. انتشار و پمپاژ دروغ علیه براندازان و همچنین مخالفین نظام ولایت مطلقه فقیه افزایش پیدا کرد و در شبکههای اجتماعی همچون توییتر این گروه اقدام به انتشار توییتها و حملات سنگین کردهاند.
حمایت این جریان سیاسی از حکومت ولایت مطلقه فقیه به قدری در فضای مجازی از سوی اصلاحطلبنمایان افزایش یافته است که جریان اصولگرا بیش از از اینکه حامی نظام باشد نظارهگر فعالیت این جریان شده است. این جریان تلاش میکند تا انتقادات منتقدان را پاسخ دهد و به چهرههای سیاسی و حقوق بشری حمله میکند که میتوان به حملات این گروه سیاسی به افرادی همچون مسیح علینژاد اشاره کرد که همپا با دادستان کل کشور شروع به توهین جنسی و جنیستی به این فعال حقوق زنان کردهاند چرا که مسیح علینژاد و دیگر چهرههای مخالف حکومت جمهوری اسلامی، خود را مخالف این حکومت معرفی کردهاند.
حال با تمام این اوصاف نگارنده معتقد است، نباید این جریان سیاسی را مورد نقد از تعبیر فعلی قرار داد و باید این جریان سیاسی را از عنوان «اصلاحطلبی» دور نگه داشت و به این جریان وابسته نظام از دریچه ماهیت آن یعنی «مدافعان حکومت ولایت مطلقه فقیه» پرداخت. از خاطر نباید برد که هستند اصلاحطلبان واقعی که دل در گرو مردم دادهاند اما واقعیت امروز این جریان سیاسی نشان میدهد که ماهیت این احزاب سیاسی به نام اصلاحطلبی چیزی جز حمایت از علی خامنهای نبوده و نیست. به عقیده نگارنده اصلاحطلبان واقعی بهتر است از نام اصلاحطلبی استفاده نکنند چرا که این اسم در فرهنگ غالب نظام دچار استحاله شده و فعالان واقعی اصلاحگری در ایران نیز به خاطر منفعتطلبی همین جریانات سیاسی سرکوب شدهاند. با وجود این تعریف نباید اصلاحطلبان را زیاد نقد کرد چرا که آنان همین هستند؛ آنان در نظام ولایت مطلقه فقیه حل شدهاند و میبایست بجای نقد آنان، حکومت مطلقه ضد حقوق شهروندی را نقد کرد.
درآن روز کانال تلویزیونی «آرته» فیلم مستندی از روابط «اتمی» ایران وفرانسه پخش کرد که درآن تصویر شگفت انگیزی از محمد خاتمی را درپاریس هنگام نثار دسته گلی برمزار خانم «ماری کوری» یکی از بنیانگزاران فیزیک هسته ای فرانسه نشان داد واین پرسش رامطرح نمود که چرا رئیس جمهور یک رژیم اسلامی زن ستیز دریک سفررسمی کوتاه وباوجود آنهمه مسائل مهم سیاسی میان دودولت خواسته بود به «پانتئون » برود وازمیان آنهمه مشاهیر علمی وادبی که درآن«آرامگاه بزرگان» بخواب ابدی رفته اند «خانم» ماری کوری را برای نثار دسته گل انتخاب نموده است.
در مورد ذات حیله گر و شیوه های مزورانهٔ این باصطلاح «اصلاح طلبان» رژیم ولایت فقیه یک نمونهٔ «خنده دار» آنرا محمد خاتمی در جریان سفررسمی درمقام «رئیس جمهور» ایران به فرانسه درماه اکتبر ۱۹۹۹ (زمان ژاک شیراک) بمعرض تماشا گذاشت. اورفته بود که دولت فرانسه را قانع کند که سهامی را که شاه فقید از سازمان اتمی «اورودیف» خریده بود و خمینی آنرا باطل اعلام کرده بود دوباره متعلق به ایران بداند.