از بیستودوّم بهمنماه ۱۳۵۷ چهل سال میگذرد؛ روزی که با تسخیر نخستوزیری به دست پِیروان خمینی و سقوط دولت ملّی دکتر شاپور بختیار دوران شوم جمهوری اسلامی یعنی حاکمیتِ مطلق شریعتمداران آغاز شد. دورانی بیسابقه در تاریخ پرفرازونشیب اجتماعی و سیاسی ایران و سیاهترین زمانهای که ملت ایران تا کنون به خود دیده است.
در طیِ چهار دههی گذشته، ما بارها به تشریح و توضیح عللِ وقوع انقلاب اسلامی، پدیدهای ویرانگر که شاپور بختیار بدرستی آنرا فتنه خمینی نامیده بود، پرداختهایم و نمیخواهیم در اینجا عِلل اوضاعی را که چهل سال حاکمیت دینی و سلطهی حکمرانان فاسد، غارتگر و ضد ایرانی آن ایجاد کردهاست بار دیگر برشمریم، اما لازم میدانیم به نکاتی چند در مورد چگونگیِ وقوع انقلاب اسلامی و تفاوتهای ماهوی آن با جنبش مشروطه، نهضت ملی مصدق و جنبش آزادیخواهانهی دوسال پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ اشاره کنیم:
هدف – در جنبش مشروطه خواستِ ملت خاتمهدادن به استبداد فردی شاه و رسیدن به حاکمیت ملی بود و پس از صدور فرمان مشروطه در مجلس اول با فریاد زنده باد ملت دوران بسیار طولانی عنوان رعایایِ شاه که دربارهی مردم بکار میرفت به پایان رسید.
هدف دورهی باشکوه نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق از میانبرداشتن آثار دیکتاتوری بیستسالهی قبل از شهریور ۲۰ در داخل، و قطع دست بزرگترین قدرت استعماری روز از منابع کشور و از سلطه بر مقدرات ملی بود.
در سال ۱۳۵۶ هشداری به موقع به شاه در نامهی سران جبهه ملی با امضای دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر به قصد تجدید اعتبار و اجرای بلااستثناءِ مفاد قانون اساسی مشروطه صورت پذیرفت.
رهبری سیاسی – با وجود شخصیتهای برجسته و فرهیخته در جنبش مشروطه، مسیر جنبش را روحیهی همکاری دستجمعی تعیین میکرد.
نهضت ملی ایران از وجود شخصیتی ممتاز و یکتا چون مصدق برخوردار بود که به عنوان نماد ادب و سیاست، راستی و درستی، صداقت و امانت داری در تاریخ سیاسی ایران برجا خواهد ماند.
نامه به شاه و متعاقباً اقدام سترگ شاپور بختیار برای تشکیل اولین دولت ملی پس از ۲۸ مرداد و خاتمه دادن به دیکتاتوری بیستوپنجساله بخشیدن حیات دوباره به مشروطیت و جلوگیری از سیل ویرانگری بود که خطر آن هر دم بیشتر میشد.
ادبیات و فرهنگ سیاسی – در آن سه دوره، مُفاد شعارها، نامهها و شبنامهها منعکسکننده بلوغ فکری و پرهیز از خشونت و ایجاد فضای خشونت، رعب و وحشت در مردم بود.
آگاهی – در آن سه دوره خرد و تدبیر راهنمای مردم برای تشخیص سره از ناسره و حرکت برای تحقق خواستهای آنان بود.
ویژگیهای انقلاب اسلامی بطور کلی با خصوصیات مثبتی که جنبشهای پیشین دارا بودند در تضاد بود:
۱ – هدف: نابودی دستآوردهای والای مشروطه و نهضت ملی، برگشت به قهقرا و تبدیل ملت، به عنوان عامل اصلی و تعیینکنندهی حاکمیت مندرج در اصل ۲۶ متمم قانون اساسی مشروطه، به امتِ مطیع و بیاراده در حاکمیت فقیه و مبتنی بر شریعت بود، و استقرار حکومت مطلق فردی به نام خدا.
۲ – رهبری: روحالله خمینی، بیگانه با فرهنگ و تاریخ ایران، بیاطلاع از تاریخ جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی دنیا، بی اطلاع از مفهوم ملت و بی اعتقاد به آن، با سری پر از هوای رهبری امت واحد اسلامی.
۳ – ادبیات و فرهنگ سیاسی: گذشته از بکار بردن بیش از صدها شعار و عناوین بیشمار شرمآور و متداولِ اراذل و اوباشِ عربدهجوی «همیشه در صحنه» که در تظاهرات خیابانی ادا میشد، گوش بفرمان امام بودن، منتظر تائید امام ماندن در تصمیمگیریهای خویش، نه تنها به وسیلهی همان تودههای عامی همیشه در صحنهای که عمدتاً توسط روضهخوانهای خمینی، حزب توده و سازمانهای چریکی تهییج میشدند بلکه از طرف اکثریت جامعهی روشنفکری و بالاخص برخی از سیاستمدارانی که زمانی در نهضت ملی مصدق مصدر خدماتی به ملت ایران شده بودند نیز کلام روز شده بود.
آری، در اوضاع بحرانی ۱۶ دیماه تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، دکتر شاپور بختیار به عنوان نخستوزیر نظام مشروطه با اقدامات تاریخی دولت ملی خود که با برنامه جبهه ملی موبهمو مطابقت داشت، تحقق همهی خواستهای ملت را که به مدت ۲۵ سال دیکتاتوری ﻣﺣﻣﺩرضا شاه زیر پا گذاشته شده بود، جامعه را بسوی دموکراسی هدایت میکرد؛ و کوشش در توجیه مخالفت با او بدین عنوان که مقابله با سیلی خروشان امکان پذیر نبود بدین معناست که میان عالیترین مصالح ملی و حقیقت از یک طرف، و زور هیبت حوادث از طرف دیگر، میتوان به زور تسلیم شد و مصلحت را فراموش کرد و از دست فروگذاشت؛ پیداست که تاریخ در این باره بگونهی دیگری داوری میکند و میبینیم که از هم اکنون نیز کرده است.
اما، خمینی که ۹ سال پیش در نجف گفته بود: «… ما موظفیم از هم اکنون برای شالودهریزی یک دولت حقهی اسلامی کوشش کنیم، تولید مثل کنیم، تبلیغ کنیم، تا آنجا که موج پیدا کند و موجها پدید آید و کم کم امتی آگاه و وظیفهشناس بوجود آید، تا اینکه یکنفر آدم پیدا شود، قیام کند و حکومت اسلامی تشکیل دهد.»، همین که با شنیدن فریاد «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روح الله» فرصتی مناسب بدست آورد بر امواج خروشان جهل و بیخبری سوار شد و سپس بر مسند رهبری امت اسلامی نشست.
چهل سال بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با اوضاع نابسامانی روبرو هستیم که رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی یعنی دشمنان واقعی آزادی و استقلال ایران و ایرانی در طیِ چهار دهه بوجود آورده است. دستآوردِ « انقلاب شکوهمند ۲۲ بهمن ۱۳۵۷» بار جانفرسایی است که ملت ایران تحت خفقان حاکم، فقر غیر قابل تصور اکثریت عظیم اقشار و طبقات جامعه، ورشکستگی اقتصادی و فرهنگی، انزوای سیاسی بر دوش میکشد. با اینهمه، دستگاه استبداد هر صدای مخالفت با نظام را در گلو خفه میکند و با هرگونه اعتراض با زندان و شکنجه مقابله مینماید.
گردانندگان نظام، بیتوجه به ابعاد گستردهی نارضایتیها از یکسو و غافل از خطری که از درون و بیرون مرزها تمامیت ارضی کشور را تهدید میکند، تنها به نجات خویش از مهلکهای که فروپاشی و نابودی نظام برایشان ایجاد میکند، میاندیشند.
در این رهگذر، نهضت مقاومت ملی ایران لازم میداند نکات زیر را با هموطنان در داخل و در خارج از کشور در میان بگذارد:
۱ – شاپور بختیار جمهوری اسلامی را پرانتز سیاهی در تاریخ مشروطیت ایران نام نهادهبود. به نظر ما عبارت مذکور تنها یک تعبیر ادبی نیست بلکه مفهومی تاریخی است مبین دورانی که با ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شد و با فروپاشی و نابودی نظام جمهوری اسلامی در ایران، برای بازگشت به حکومت قانون و دموکراسی به پایان خواهد رسید.
۲ – همانطور که بختیار در «پیام به یاران و همرزمان دیرین جبهه ملی» اعلام داشته بود، در حال حاضر نیز: « از دیدگاه نهضت مقاومت ملی ایران، هیچ حادثهای که قانوناً و منطقاً بتواند ناسخ قانون اساسی ١۹۰۶ و میراث مشروطیت ایران تلقی شود روی نداده است و لذا در مرحله بازیابی وطن، می باید همچنان بر این قانون اتکاء نمود که انحراف از آن خود ناشی از عدم اعتنا به شیوههای دمکراتیک و رأی مردم است».
۳ – یکی از دستآوردهای با ارزش مشروطه، علاوه بر اصل هشتم متمم قانون اساسی: «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» و اصل بیستوششم متمم آن: «قوای مملکت ناشی از ملت است طریقه استعمال آن قوا را قانون اساسی معین مینماید»، از طریق اصل سیوپنجم متمم قانون اساسی: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده» اختیار واگذاشتن سلطنت به شخص پادشاه مانند اختیار واپسگرفتن آن نیز با ملت است.
بختیار بارها بر این نکته تأکید داشت که قانون اساسی مشروطه امکان هرگونه تغییرات را پیشبینی کرده است. امری که مسلماً باید از طریق رأی آزاد مردم صورت پذیرد.
۴ – در اوضاع و احوالی که با آن روبرو هستیم، وظیفهی همهی نیروهای آزادیخواه ملی، در داخل کشور و در خارج از کشور، در جهت تسریع واژگونی نظام توتالیتر جمهوری اسلامی اتحاد حول برنامهای است که حاکمیت ملی، جدایی دین از حکومت و حفظ تمامیت ارضی کشور را تضمین نماید و بتواند جامعه را بطرف نظامی دمکراتیک و متضمن اصول بالا رهنمون شود. از طرف دیگر، اولویت برای امر حیاتیِ اتحاد عمل نباید ما را از مقابله با کسانی که فریبکارانه از آزادی و دمکراسی دَم میزنند امّا هنوز کودتای ننگین ۲۸ مرداد را قیام ملی میدانند و خواب تجدید اوضاع قبل از ۱۶ دیماه ۵۷ و پیش از تشکیل دولت ملی شاپور بختیار را میبینند غافل سازد و بویژه، کوشش ما از رودررویی قاطع با افکار تجزیهطلبانه و مبارزه با عناصر خودفروختهی تجزیهطلب هرکجا که هستند، تفکیکناپذیر است.
دو نسل بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را که جمهوری اسلامی را تجربه کرده و از یکربع قرن دیکتاتوری مسلط بر کار و حال ملت قبل از ۱۶ دیماه ۱۳۵۷چیزی نمی دانند باید نسبت به اوضاع آنزمان آگاه کرد. میانسالان و جوانان کشور حق دارند که بدانند دولت ملی بختیار نه تنها ادامهی خودکامگی نبود بلکه به آن پایان داد. سکوت در داخل کشور در قبال خدمات ارجمندی که شاپور بختیار در کوتاهترین فرصت ممکن کرد و همچنین درباره ی ایستادگیاش در سنگر قانون اساسی مشروطه در مقابل خمینی و «نه!» گفتن به او نهایتاً کمک به فرصتطلبانی است که میخواهند دریای هنوز آرامِ نارضایتیها و اعتراضات و مبارزات مدنی «موج پیدا کند» و «موجها پدید آید» تا مگر دیکتاتوری سابق تجدید حیات نماید.
بنا بر آنچه رفت، نهضت مقاومت ملی ایران دموکراسیخواهی و دموکراتمنشی را اساس اتحاد نیروهای آزادمنش و آزادیخواه ملی می داند و بدین منظور بار دیگرعزم خویش برای کوشش بی امان در جهت تحقق چنین اتحادی را اعلام میکند.
ایران هرگز نخواهد مرد
یکشنبه، بیستویکم بهمنماه ۱۳۹۷ / دهم فوریه ۲۰۱۹
نهضت مقاومت ملی ایران
۶-
من مدعى هستم که صاحب دانش ارزشمندى هستم.
کسب دانش جدید فقط از خواندن بدست نمى آید.
استادان انشتین دانش گسترده ترى از انشتین داشتند.
آنان انشتین نشدند.
دانش جدید در مسیر دانایى و بصورت اتفاقى حاصل مى شود.
پایه دانش جدید دانایى است ولى مسیرش اتفاقى است.
من از کیهان لندن متشکرم که دو مقاله ام را به چاپ رساند.
متاسفانه من امکانات نوشتن در کامپیوتر را فعلاً ندارم.
۵-
تحلیل هاى شما سطحى است.
این که من مى گویم تنها راه نجات ما بازگشت به پهلوى است، از تعصب نیست. از علم است.
متاسفانه من در وضعیتى نیستم که توانایى بیان گسترده داشته باشم.
براى من مطرح و مشهور شدن اهمیتى ندارد.
مشکلات زندگى من آن قدر در سایه اقتدار جمهورى اسلامى و سرکوب اندیشمندان و متخصصین زیاد است که به آن نمى اندیشم.
۴-
این بازى دموکراتیک ایرانیان را تا مرز نابودى یک ویتنامى و چینى خواهد برد و بعنوان جزء کارگرى دنیاى غرب نابود خواهد کرد.
خامنه اى در مورد نفوذ سخن درستى را بیان مى کند ولى مورد تمسخر قرار میگیرد.
پیچیدگى دنیاى سیاست که ناشى از رو بازى نکردن است، بعضى افراد مطرح و سطحى را به این نتیجه مى رساند که تحلیل من آب و دوغ خیارى است.
من به سطحى نگرى آنان مى خندم.
پس چرا آقاى ترامپ رسانه هاى آمریکا را هنوز پاکسازى نمى کند؟
٣-
همه کسانى که این نظریه غلط را دارند باید آن مقاله را بخوانند.
مسئله اصلى آمریکا بحث نفت نبود.
مسئله اصلى آمریکا دموکراسى بود. دلیلش را فعلاً بحث نمى کنم.
اتفاقاً دموکرات هاى آمریکا در این مورد بیشتر جدى هستند. آنان دنبال روش هاى ممکن هستند ولى بسیار دچار خطا مى شوند. آنان هم چنان به نظریه همراه شدن و تسخیر کردن ادامه میدهند. دفاع از اصلاح طلب ها بر این اساس است که حتى آقاى ترامپ نیز حاظر به پاک سازى اصلاح طلب ها از رسانه هاى آمریکایى نیست. آنان روش هاى سباسى خود را دارند.
ایرانیان باید بازى خطرناک آنان را بهم بزنند.
این بازى براى ایرانیان خطرناک است.
٢-
من در جریان دستور کارتر براى گذر از شاه فقید در سال ١٣۵۶ بودم. من بطور اتفاقى این دستور را شنیدم.
این دستور شکاف عمیقى بین طرفداران شاه فقید انداخت.
برخلاف تصور همگان این یک اتفاق در سال ۵۶ و با مشارکت حتى عربستان و اسرائیل بود.
اجماع همگانى علیه شاه فقید در آنزمان مخفیانه شکل گرفته بود. طرفداران شاه فقید فریاد دموکراسى مى زدند. حرف قشنگ بى پایه اى بود که موجب شگفتى من شد.
نظریه من برخلاف نظریه همگان است که آمریکا بخاطر نفت با شاه فقید در افتاد.
فکر کنم مقاله شمال و جنوب را دکتر مصباح زاده در کیهان همزمان با کنفرانس معروف نفت در دوره آموزگار انتشار داد.
آن مقاله را همان زمان خواندم. بسیار مقاله وزینى بود و مرا از دانش بالاى آقاى مصباح زاده شگفت زده کرد.
١-
خانم شهناز!
من با شما موافق نیستم.
من با مردم ایران زیسته ام.
نظریات من فقط بر پایه دانش نیست.
تجربه سیاسى و تجربه زبستن در میان اقشار مختلف مردم را همراه دارد.
کافى است به تظاهرات اصفهان در خیابان نشاط اشاره گردد.
من به جزئیات آن نمى پردازم که دردناک است.
آمریکا داراى اطلاعات بسیار بود و میدانست که این مردم نادان چقدر تهیج شده اند.
بخصوص جوانان متعصب قشر پایین جامعه، خیال مى کردند مستقیم میروند بهشت.
نوشته هـاى ابکى و تکرارى
۴٠ سال خود فریبى و در توهـم مصدق و شاپور سیاست بازانى
که نه میتوانستند و نه میخواستند ???????
تقریباً با تمام نظرات آقای پویا مهر موافقم. فقط بنظر من اگر ارتش بدون حضور بختیار دیدار با بهشتی و بازرگان را نمی پذیرفت و فریب آنان را نمی خورد آنوقت برای نجات ایران و حفظ آبرومندانه سیستم سلطنت مشروطه دیر نشده بود. ارتش ایران که در زمان شاه فقید بخوبی از ایران دفاع کرده بود بینش سیاسی نداشت و ساده لوح بود.
بختیار بخوبی داشت به تدریج طبقه ی تحصیل کرده که دردشان شاه نبود بلکه متمایل به شرایط بازهم بهتر بود و بعلاوه جرات نداشتند از مخالفین خشن شاه انتقاد کنند به خود جلب میکرد که سران ارتش فریب خوردند و غیر از تخریب ایران گور خود را هم کندند. باعث غم و اندوه فراوان. ولی ایران دوباره برپا خواهد ایستاد. شواهد زیاد است.
۶
امروز همه شما باید به مردم ایران پاسخ بدهید.
چرا با زندگى این مردم بازى کردید؟
چرا بسهم خود کنار شاه فقید نماندید؟
چرا اهمیت آزادى هاى سیاسى را بسیار زیاد کردید که دو ارکان اصلى آزادى را نابود کنید؟
مردم ما امروز اتهام هاى شما علیه شاه فقید را با حس تجربى خود که بقول شما نوستالژى و بقول خانم بقراط بیش از یک نوستالژى است نمى پذیرند.
بى شک طرفداران دموکراسى از هر گروهى براى آینده ایران مهم هستند.
ایرانیان امروز دیگر مردم ١٣۵٧ نیستند. آنان درک سیاسى بسیار بهترى دارند. خواست اصلى آن ها آزادى هاى مدنى و اقتصادى است و البته آنان شایستگى زندگى در فضایى دموکراتیک را کسب کرده اند و برایش هزینه بسیار داده اند.
۵
جبهه ملى و حتى شاهپور بختبار در این الاکلنگ قدرت سوى خمینى بودند.
در سیاست مهم نیست چه مى خواهید و چه مى گویید. در سیاست نتیجه عملکرد مهم است.
گفته مى شود ما به شاه فقید هشدار دادیم که اگر دموکراسى را برقرار نکند، کشور دچار بحران خواهد شد. مگر شما معلم سیاست بودید؟
شما بازیگر میدان سیاست بودید.
تکلیف شاه فقید مشخص بود. او انتخاب کرده بود که میدان سیاسى را ببندد تا اهدافش را در راستاى آزادى هاى مدنى و اقتصادى به پیش ببرد.
۴
من مدعیم که جبهه ملى را بزرگى مصدق و بزرگنمایى او شکست. جبهه ملى هیچگاه نتوانست از سایه مصدق بیرون بیاید و نوزایى کند.
این پدیده در خانواده هاى کاریزماتیک بارها رخ داده است. فرزندان در سایه والدین خود، از خود بودن باز مى مانند.
اکنون به روشنى مى توان گفت ما دو جبهه اصلى داشتیم:
شاه فقید
خمینى مرتجع
نیروهاى سیاسى چاره اى جز بازى در این دو سو نداشتند. هر گروهى از قدرت یکى کاست، خواسته و ناخواسته بقدرت دیگرى افزود و هر کس بقدرت یکى افزود از قدرت دیگرى کاست.
٣
دنباله روى جبهه ملى از خمینى دیکته شده سیاست کارتریسم بود. بنظرم کارتریسم بر این مبنا ریخته شده بود که جبهه ملى را با خمینى همراه کند تا مسیر پس از شاه را گام بگام در اختیار بگیرد و قدرت از شاه به جبهه ملى منتقل شود. آنان حساب رفتارهاى خارج از قاعده خمینى و ضعف مفرط جبهه ملى در اعمال روش هاى سیاسى را نکرده بودند.
برخلاف آن چه گغته شد که تصمیم گرفتن براى واگذارى قدرت اجرائى به بختیار دیر شده بود، من مى خواهم این نظریه را اعلام کنم که پیوستن بختیار و حتى جبهه ملى به جبهه شاهنشاهى دیر شده بود و جبهه ملى این نکته را درست بیان کرده است.
٢
تعجب من از شخصیت هاى ارزشمند جبهه ملى عدم بکارگیرى روش هاى سیاسى براى پیش برد اهداف خود است.
در فضاى جدید بوجود آمده نیروبى ارتجاعى در حال قدرت گیرى بود. پانزده خرداد ۴٢ را باید کلید خوردن این نیروى ارتجاعى دانست.
جبهه ملى آنالیز درستى از این فضاى جدید نداشت و به جاى هراس از آن، به عنوان نیروى سومى در مقابل شاه فقید صف آرایى کرد. این کار عملاً به قدرت این جناح ارتجاعى افزود.
با ورود به دوران انقلاب جبهه ملى عملاً در کنار خمینى قرار گرفت.
١
بى گمان شاپور بختبار را باید یار صدیق مصدق نامید.
من هموا ه تاکید کرده ام که آزادى سه رکن اساسى دارد:
مدنى
اقتصادى
سیاسى
مشکل اصلى جبهه ملى و دیگر آزادیخواهان این است که فقط به رکن آزادى هاى سیاسى توجه دارند.
پس از انقلاب سفید، جبهه ملى از یک نیروى سیاسى مطرح اندک اندک به حاشیه رانده شد.
این بدلیل دیکتاتورى سیاسى شاه فقید نبود. بلکه درست برعکس. ورود نیروهاى جدید مردم پایین دستى به عرصه سیاست، ارزش مقدارى این ویژه هاى سیاسى را کاهش داد.
آقاى عباس میلانى در کتاب شاه این نکته را درست مى بیند.