استعفای عجولانه و بدون مقدمه محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران و تغییر تصمیم و پس گرفتن بلافاصله استعفایش، یک پرسش جدی را مطرح میکند و آن اینکه وزیر خارجه واقعی ایران که دیپلماسی موازی با دیپلماسی رسمی دولت جمهوری اسلامی را هدایت کرده ونهادهای دولتی را به حاشیه رانده و تا مرز ترسیم سیاست خارجی پیش رفته، کیست؟
غلامعلی جعفرزاده نماینده مجلس شورای اسلامی ضمن اشاره به نقش نهادهای موازی در ایران گفته است: «دهها مورد از دیدارها و مذاکرات موازی با دستگاه دیپلماسی دولت منجر به استعفای آقای ظریف شد.»
جعفرزاده چهارشنبه گذشته در مصاحبهای با وبسایت «اعتماد» گفت: «مسئله عدم اطلاع ظریف نسبت به سفر بشار اسد به تهران قطعا نقش مهمی در استعفای وی داشته است، اما این تنها دلیل استعفای او نیست. حرکتهای موازی از جمله موارد زیادی از بازدیدها و مذاکرات که بدون هماهنگی با او صورت گرفته دلیل اصلی استعفای او بوده.»
تصویر این بحران، بیانی آشکار از بیاطمینانی و شک و تردید در میان نهادهای رسمی و غیررسمی دولت جمهوری اسلامی است. ظهور قاسم سلیمانی در کنار بشار اسد و روحانی ما را به یاد شعر ابوالطیب المتنبی در باره فتح عموریه میاندازد که میگوید: «خبر شمشیر همیشه رساتر و صادقتر از اخبار درون نامههاست!» حضور قاسم سلیمانی به عنوان وزیر امور خارجه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بجای جواد ظریف در کنار حسن روحانی و بشار اسد رئیس جمهوری سوریه و متعاقب آن استعفای ظریف و پس گرفتن استعفایش مصداق مثال «رنگ رخساره خبر میدهد از سرّ درون» و نشانهای واضح از ضعف موقعیت ظریف و کل دستگاه وزارت خارجه در ساختار رژیم ایران است.
استعفای ظریف روایت ضعف نهادهای رسمی رژیمی نیز هست که دیدار بشار اسد را نتیجه یک خطای پروتکلی و شرایط امنیتی اعلام کرده تا آن را توجیه کند. استعفای ظریف حاکی از واقعیتی است که سالها تلاش میشد تا از مردم ایران مخفی بماند. این واقعیت حالا برملا شده و آن اینکه همه نهادهای جمهوری اسلامی «صوری» هستند. این استعفا بار دیگر تصمیمگیران حقیقی رژیم را یادآوری کرد. از ظاهر صحنه چنین به نظر میرسد که رژیم ایران برای برخورد با جامعه بینالمللی به دنبال سیاست خارجی جدیدی است که ظریف نمیتواند به آن شکلی که باید و شاید آن را جامه عمل بپوشاند؛ به همین دلیل او را مجبور به استعفا کرده و سپس با درک پیامدهای ناشی از آن تصمیم به برگرداندن او گرفتند.
ترسیم صحنههای سیاسی در ایران توسط یک جریان صورت میگیرد و تنها آن جریان است که زمان انقضای صلاحیت افرادی چون ظریف و روحانی را مشخص می کند؛ اگر ظریف اسد را بطور رسمی از طریق کانال دستگاه قضایی دعوت میکرد شاید از سوی خیلیها مورد هجوم قرار میگرفت به ویژه از سوی شهروندان منتقد ایرانی که با مشکلات اقتصادی و معیشتی دست و پنجه نرم میکنند و بطور مرتب در اعتراضها علیه هدر دادن ثروت ملی در پروژههای خارجی رژیم مانند دخالت در سوریه شعار میدهند. در حقیقت سپاه پاسداران نمیخواهد ظریف را برکنار کند بلکه او را کمکم تضعیف کند تا با پایان دوره ریاست جمهوری روحانی، بطور قانونی نقش او نیز به پایان برسد.
پایان کار ظریف و روحانی همزمان خواهد بود؛ این دو نه تنها از صحنه قدرت بلکه بطور کامل از صحنه سیاسی محو خواهند شد مانند همه کسانی که قبل از دولت روحانی نقش ایفا کرده بودند. ظریف و روحانی باید تا آخر دورهی قانونی قوه مجریه، دستورات و دیکتههای دولت موازی «سپاه»را بطور کامل اجرا کنند [همان دولتی که روحانی آن را «دولت با تفنگ» خوانده بود]. اکنون دولت موازی در نظر دارد تا در آینده همه شکستهای سیاسی و اقتصادی را به گردن دولت روحانی و دار و دستهاش بیندازد. دولت موازی نمیخواهد که روحانی یا ظریف یا هر کس دیگری پس از انقضای دورهاش قادر به ایجاد یک نهاد مستقل سیاسی باشد و از طریق نیروهای سیاسی و مردمی که خواهان تغییر هستند رقابت جدی برای دولت موازی ایجاد کند.
رژیم ایران اکنون برای بازتولید یک طبقه سیاسی جدید با بحران واقعی مواجه است به همین دلیل اجازه نمیدهد که مخالفان داخلی خودش، شخصیتهایی را بازسازی کنند که به رقبای مبارزه برای قدرت در آینده تبدیل شوند. حکومت ایران در حال گذار از سنین فرسودگی انقلاب است و مرحله پس از خامنهای و روحانی و سرنوشت این رژیم مرحلهای پیچیده و مبهم خواهد بود به ویژه که علائم وقوع یک انقلاب بنیانبرافکن از گرسنگان در جامعه ایران اکنون نمایان شده است انقلابی که کلیت نظام حاکم را سرنگون خواهد کرد.
بین استعفا و بازگشت ظریف، قاسم سلیمانی تنها طراح حقیقی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، هزینه داخلی کنار زدن ظریف را درک کرد پس با عجله برای مهار کردن آن گام برداشت و با این صحنهسازی و دعوت از اسد در خارج از پروتکلهای رسمی خواست تا پیامهای مهم رژیم را هم برای جریانات داخلی و هم برای خارج ارسال کند.
در این میان اما مراکز قدرت تندروها در داخل ساختار رژیم تلاش کردند که دلیل استعفای ظریف را به گونهای دیگر توجیه کنند. این جریان که میانه خوبی با روحانی و تیم وی ندارد، دلیل استعفای ظریف را نتیجه اختلاف درونی رئیس جمهوری و وزیر خارجهاش قلمداد کرد. حشمتالله فلاحتپیشه رئیس کمیته امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در اینباره گفت، استعفای ظریف به دلیل اختلافات درونی کابینه دولت روحانی اتفاق افتاد.
در این میان ظریف که به بقا و ادامهی وظیفه مجبور شد، تا کنون دو بار است که از ظهور در نقش قهرمان محروم میشود: یک بار برای به ثمر رساندن توافق هستهای که با وجود تشبیه او به دکتر محمد مصدق، ناکام ماند؛ و این بار که تصمیم گرفت از وظایف محوله شانه خالی کند و نقش معترض قهرمان به خود بگیرد! اما این بار نیز او بین رفتن و ماندن معلق ماند. همانطور که منابع داخلی ایران آن را با عباراتی مانند «استعفا با ارتعاش ظریف» و «فریاد ظریف» و… توصیف کردند.
*منبع: شرق الاوسط
*نویسنده: مصطفى فحص
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
در یک رژیم قبیله اى فرقى نمى کند کى وزیر خ باشه یا وزیر داخله ووووو
از اول مذاکرات در بارهٔ مسائل اتمی ایران با حظور وزیرخارجهٔ حزب دمکرات آمریکا ، نقش جواد ظریف نشان دادن چهرهٔ خندان از نظام خون آشام وایجاد «اعتماد» در مردم اروپا وآمریکا بود
راز بقایِ ایران در انقراضِ فرقه تبهکار حاکم است.
» بازسازیِ ایران مستلزم بازسازیِ هویتِ ایرانی و ایرانیتِ ایران است. در دنیایِ تعامل و تقابلِ هویتهایِ ملی، در آوردگاه تکاملِ فرهنگی و اقتصادی، هویتِ جعلی بازدارندهیِ ماندگاری است. هویتِ جعلی عاملِ اصلی در بروز نابسامانیهایِ فکری و ناهنجاریهایِ رفتاری و اجتماعی است. روانپارگیِ ناشی از اختلالِ هویتی عاملِ اصلی در فروپاشیِ انسجام و یکپارچگیِ ملی است. در نبود یک هویتِ ملیِ هنجارساز و منسجمکننده، بقایِ کشور در زیستبوم همواره دگرگونشوندهیِ جهانی با تهدیدی جدّی روبر خواهد شد. راهی که باید پیمود، راه بازسازیِ هویتِ ملی است «