برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نِه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم و عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختهست و دستار
بس خانه که سوختهست و دکان
ما را سر دوست بر کنار است
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهل است جفای بوستانبان
در زبان پارسی هیچ فعلی به گونه “ست” نداریم. آنرا “است” می نویسند و گاهی در هنگام خواندن “ا” آنرا نمی خوانند.
شوربختانه این گونه نوشتن نمونه ای از خروارها نادرستی هایی است که از کمبود آیین نگارش پارسی در اینجا و آنجا به چشم میخورد.