جمهورى اسلامى‌ سیلى بسیار ویرانگرتر از سیل کنونى

پنج شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۸ برابر با ۰۴ آپریل ۲۰۱۹


پویا مهرفر – در دوران کودکى به یاد دارم که زمانى از فضاى بازى که در پشت بام بود و ما کفترخانه مى‌گفتیم به بیرون خانه رفتیم. برف تا سقف خانه آمده بود. اما همه چیز ایمن بود و حتى گله نیز جاى ایمن داشت. کمى‌ زحمت براى بزرگان بود. مدیریت پدربزرگ، حرف‌شنوى روستاییان کم‌دانش‌تر و کار جمعى و تجربه همه چیز موجب آن شده بود که برف سنگین براى ما سرشار از نشاط باشد.

برف و باران محل ما بسیار سنگین بود  و روستاى ما از گزند آنها دور بود.

در نوجوانى از پدربزرگ پرسیده بودم که چرا در کمرکش کوه روستا ساخته‌اید و در جاهاى داراى منظره زیباتر نرفتید. در جواب گفت مردمان قدیم تجربه اندوخته‌اند که مکان‌هایى سیل‌خور است و مکان‌هایى بادخور و مکان‌هاى بهمن‌خور و جاهایی هم زمین  نشست می‌کند؛ ما در بهترین مکان ممکن دور از همه اینها روستا را ساخته‌ایم و مى‌بینی که روستا در گذر این همه زمان پا برجاست.

در دوران نزدیک به انقلاب، پدربزرگ نوه‌ها را نصیحت کرد که دنبال شاه باشند و نه دنبال خمینى. او گفت آخوند دزد است و شاه به همین مردم مسلمان خدمت مى‌کند. مگر شما خدمت به مردم مسلمان نمى‌خواهید؟ پدربزرگ روحانیون را مى‌شناخت و با بزرگان آنها رفت و آمد داشت. او مسلمانى متعصب بود و نماز شب‌اش ترک نمى‌شد و در وصیت‌اش همه ما را به نماز سفارش کرده بود. مرد مهربان و دانایى بود که فرسنگ‌ها دور از روستاى ما آوازه‌اش رفته بود و مردم بسیار به او احترام مى‌گذاشتند و این احترام همراه با عشق بود. معروف بود که رضاشاه از او خواسته بود فرماندار شهرى باشد و او نپذیرفته بود. مدیران شهرى و لشکرى او را محترم مى‌داشتند. سال‌ها بعد ما نوه‌ها درستى و ژرفاى درک پدربزرگ از خمینى و رژیمى ‌را که به روى کار آورد آگاه شدیم. او قبل از انقلاب ۵٧ درگذشت و بعدها یکى از روحانیون انقلابى و رفیق خلخالى گفت اگر پدربزرگت زنده بود، اعدامش مى‌کردیم. او هیچگاه پست دولتى نداشت.

جمهورى اسلامى‌ یک رژیم بى‌برنامه و عوام‌فریب به تمام معنى است. برخلاف نظر بسیارى از مخالفان جمهورى اسلامى، در میان افراد رده بالاى جمهورى اسلامى‌ افراد دانا و متخصص وجود دارد ولى این افراد به هیچ عنوان در خدمت دانایى و تخصص خود نیستند و فقط در فکر موقعیت و ثروت‌اندوزى قرار دارند. زمانى به رئیس یکى از دانشگاه‌هاى کشور گفتم: آقاى دکتر، این روش اداره دانشگاه علمى ‌نیست و شما استاد هستید و بهتر از من می‌دانید. او گفت درست مى‌گویى ولى من باید دستورات رسیده را انجام دهم.

مثالى را براى دوستان براى درک چگونگى عملکرد در رژیم‌هاى دیکتاتورى تعریف مى‌کنم.

فرض کنید در جمعى خامنه‌اى نظر مى‌دهد و طبق سنت همه نظر خامنه‌اى را با تحسین تایید مى‌کنند. به ناگاه خامنه‌اى متوجه مى‌شود که نظر خودش کاملاً غلط است. تصور مى‌کنید چه مى‌کند؟ او با خود مى‌اندیشد اگر بگویم نظرم اشتباه است اعتقاد دیگران نسبت به من سست مى‌شود. و چنین مى‌شود که خامنه‌اى با وجود اینکه ممکن است ناگهان متوجه شده باشد که نظر غلطى داده ولی بر اجراى نظر غلط خود اصرار مى‌کند. چنین مى‌شود که یک کار غلط اجرا مى‌شود. این مشخصه رژیم دیکتاتورى است.

به کلمات خامنه‌اى توجه کنید:
من همه اینها را میدانستم.
من مى‌گویم باید چنین کنید.

حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمى‌ بعد از پایان دوره خود مى‌گوید یک تدارکاتچی بیشتر نبوده. حجت‌الاسلام حسن روحانى با پشت پا زدن به همه شعارهاى تبلیغاتى، رفتارش آشکار مى‌کند که حتى به اندازه یک تدارکاتچى هم نیست و غلام حلقه به گوش خامنه‌اى است. این روزها با آمدن حجت‌الاسلام سیدابراهیم رئیسى در رأس قوه قضائیه، اصلاح‌طلبان دغل ماست‌ها را کیسه کرده‌اند.

این فضا بیانگر بستر تصمیم‌هاى غلطى است که مردم را با مشکلات بسیارى مواجه کرده و حل آن آسان نیست.

شروع این مشکلات از دو تصمیم آغاز شده که هر دو مربوط به دوره خمینى دجال است:

-کنار گذاشتن با تجربه‌ها و قدرت گرفتن جوانان بى‌تجربه بدون توجه به ارزش‌هاى تجربه اندوخته شده
-تشویق به افزایش ناگهانى جمعیت (کوچ از روستا به شهر و بازگشت به روستا)

مورد اول به مدیریت نادرست شهر و روستا انجامید.

با همه شدت بارندگى‌ها و برف، روستاى ما داراى حجم آب معینى بود و براى این آب برنامه داشت. میزان باغ و کشت آبى و میزان احشام مشخص بود. مکان‌هاى کشت دیم و حتى جنگل‌ها معین بود. جنگل تامین کننده سوخت وعلوفه زمستان طولانى بود و پاسدارى مى‌شد. چوپانان با رعایت حفاظت از محیط جنگل از چوب‌هاى کهنه و شاخه‌هاى جانبى درخت استفاده مى‌کردند. دور جنگل حصارکشى بود تا درختان کوتاه رشد کنند و مورد هجوم دام نباشند. همه اینها با مدیریت بزرگان روستا و شخصیت‌هاى مورد اعتماد همه روستاهاى اطراف انجام مى‌شد.

از دست رفتن احترام به با تجربه‌ها و تسلط افکار فریبکارانه و عوام‌فریب خمینى و روشنفکران این نظام اداره روستا را برهم زد و رشد ناموزونى را به بهانه برابرى حقوق ایجاد کرد. برابرى که تحقق نیافت و به وارونگى طبقات، نسبت به ارزش و توانایى، انجامید.

با انقلاب توسعه ناموزن باغ‌ها و زمین‌هاى کشت آبى روستا را با بحران آبى مواجه کرد و نه تنها همه آب رود در تابستان مصرف شد بلکه بعضى باغ‌هاى قدیمى ‌را به خشکى کشاند. قدرت جدید موازنه آبى را بهم ریخت و این قدرت بجاى احترام اسلحه داشت.

مورد دوم اسفناک‌تر بود. تنش ناشى از افزایش جمعت فضاى روستا را تنگ کرد. این افزایش جمعیت هم در روستا اثر گذاشت و هم بقیه را به شهرها کوچاند. افزایش جمعیت در روستا رشد ناموزون ده را به مکان‌هاى به صورت سنتى خطرناک  کشاند و نیز توسعه کشت آبى بیشترى را موجب گردید. بخش قابل توجهى نیز که راهى شهر شدند، چون سیل هم به فضاى شهرى و هم به فرهنگ شهرى هجوم بردند. سیستم جدید براى مقابله با فرهنگ شهرى به آنان نیاز داشت و پذیراى آنان شد. این جمعیت مهاجر و کم‌توقع هر فضایى را که به ظاهر مناسب مى‌دید مى‌ساخت. الگوى «خارج» و «داخل محدوده» به عنوان «خیانت شاه» قلمداد ‌شد و تجاوز به آن انقلابیگرى و کارى درست معرفی گشت. آنان به هیچ چیز رحم نمى‌کردند: حریم رودخانه‌ها، فضاى سبز، مکان‌هاى ممنوع براى ساخت و حتى جنگل‌هاى حاشیه شهرها. یادم است که کمربند سبز دور تهران را مورد تمسخر قرار مى‌دادند.

به این مهاجران باید افزایش ناگهانى جمعیت شهرها را نیز افزود. شهرى‌ها راهى براى درآمد یافته بودند و آن اجاره دادن و فروش زمین‌ها بود. دولتمردان نیز از این خرابى‌ها سود سرشار بردند. تبدیل باغ‌هاى تهران به مکان‌هاى سکونت و رونق کسب و کار. در پشت همه این حماقت‌هاى به ظاهر زیبا، سیلى ویرانگر خفته است که ما شاهد اثرات بسیار اندکى از آن هستیم.

زمان کوتاهى را در جلسات زلزله شهر تهران به عنوان یکى از متخصصان شرکت داشتم. وضعیت را بسیار وحشتناک دیدم. پیشنهاد‌هاى ما براى مقاوم ساختن به علت سنگینى هزینه عملى نبود. ساخت و سازهاى به ظاهر زیبا، بسیار خطرناک بودند. طبق ارزیابى‌ها سنگ‌هاى نما و روبنا اولین خطر است و کسانى که از ساختمان‌ها بگریزند در معرض حمله این ترکش‌هاى مرگبار قرار دارند. فضاهاى بین ساختمان‌ها بسیار باریک است. من روزى یک محاسبه سرانگشتى کردم. در میدانى در شمال غربى تهران و نزدیک کوه که به زحمت دو ماشین رد مى‌شدند، نزدیک پانصد ویلا در حال ساخته شدن بود. در زلزله دو سیستم در ساخت مورد هدف است. ساخت مقاوم در مقابله زلزله و ریزش به بیرون (یعنى ساختمان به بیرون بریزد و با توسعه ریزش عمق کمترى پیدا کند). در مورد اولى سبک‌سازی و اسکلت مقاوم و شناورى پایه‌ها مطرح است و در مورد دوم فضاى زندگى بعد از زلزله که فضاى تنگ بیرونى این اجازه را نمى‌دهد. هر دوى این اصول معماری نادیده گرفته مى‌شود و البته با وسواسى حرفه‌ای، اخبار آن به بیرون درز نمى‌کند.

از دیگر مسائل سیستم گاز و اگو شهرى است. ما در تهران زیرزمین‌هاى بسیارى به عنوان پارکینگ و نیز مترو زیرزمینى و همچنین آپارتمان‌های محل سکونت داریم. تجربه زلزله مکزیکوسیتى مى‌گوید که بعد از زلزله در اثر شکست لوله‌هاى گاز و رخنه گاز که سنگین‌تر از هواست به درون اگو شهرى، آتش‌سوزى ویرانگرى رخ داد که کشتار و ویرانی آن بسیار بیشتر از زلزله بود. این خطر نیز تهران و شهرهاى بزرگ را تهدید مى‌کند.

براى مقابله با این خطرات بازگشت به روستا‌ها مطرح شد. این بار نیز نظر کارشناسانى چون ما نه تنها نادیده گرفته شد، بلکه قبل از شنیدن خط زده شده بود. ما کنار گذاشته شده بودیم و فریادهاى ما فقط درون خودمان پژواک داشت. ما در دوران شاه فقید متخصص جامعه‌شناسى روستا داشتیم . یکى از آشنایان خانوادگى کتابى در این زمینه نوشته بود ولى آنها کنار گذاشته شده بودند.

این بازگشت ممکن نبود چون کارى در روستا نبود و کشاورزى آب مى‌خواست که نبود ولى بطور تراژیک انجام می‌شد. بسیارى که در شهر خانه داشتند در روستا و یا در مکان‌هاى جنگلى نزدیک آن خانه ساختند. اینان همسایگان شهرى را هم با خود بردند. جنگل‌ها را تسخیر کردند و آب رودخانه‌ها را خشکاندند و آبى حتى براى حیوانات وحشى باقى نگذاشتند. طرح‌هاى بزرگ شهرى در روستا‌ها ایجاد کردند. یکى از این طرح‌ها در دیلمان گیلان ایجاد شد. شهرکى زیبا که مارى خوش خط و خال براى زندگى ایرانیان است. به این ترتیب در همه جاى منابع جنگلى و آبى و فضاى سبز دست‌اندازى شد.

بخش عظیمى‌از میزان سیل اخیر و تقریباً تمامى ‌آسیب‌ها و کشتارهای آن نتیجه چنین سیاست ویرانگر درازمدتی است.

این جنایت وحشتناک یکى از جنایات بزرگ رژیم جمهورى اسلامى‌ است و جنایت بزرگتر از آن تخریب فرهنگ کار است که مورد توجه رسانه‌ها قرار نگرفته و شخصاً در کارخانه‌ها شاهد آن بوده‌ام.

چه باید کرد؟

نظام آینده باید در رفع این ویرانى‌ها بکوشد.

ما باید همه آن ساختمان‌هاى زیبا را ویران کنیم و طبیعت را به حالت اولیه برگردانیم. کشور ما در مسیر خشکسالى قرار دارد. ما باید بیشتر از دوران محمدرضا شاه فقید از طبیعت حراست کنیم. ما نیازمندیم که منابع آب آشامیدنی یا پاک را سالم‌ کرده و سالم نگه داریم.

نظر من ساختن شهر‌هاى جدید دور از شهرهاى کنونى و دور از رودخانه‌ها و منابع تامین آب آشامیدنی است. هدف از ساختن این شهرها باید تخلیه نسبى و گاه کامل روستا‌ها و نیز تخلیه نسبى شهرها باشد.

این کار ممکن نیست، مگر آنکه امکان کار و کشاورزى ایجاد گردد. شخصاً براى دیدن کشاورزى بیابانى به دوبى رفتم ولى آن را تزیینى و هزینه‌بر و ناکارآمد دیدم. ما نیازمندیم روش‌هاى صنعتى کشاورزى نوین را مطالعه و حتى ابداع کنیم. حیات کشاورزى جزیى از حیات هر کشورى است و ما بدون توانمند شدن در این زمینه موفق نخواهیم شد.

و قبل از همه باید از رژیم بسیار خطرناک جمهورى اسلامى‌ گذر کنیم.
ما باید متحد در کنار شاهزاده رضا پهلوى باشیم و چاره دیگرى نیست.
لس آنجلس

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=151902

یک دیدگاه

  1. شاهدوست شاهپرست

    آفرین، مقاله ای بسیار آموزنده بود

Comments are closed.