در طی چهار دهه حاکمیت منفور دینی در ایران روزی نگذشته است که برگی دیگر به طومار ننگین کارنامهی جمهوری اسلامی افزوده نشده باشد؛ طوماری که از جنایات دست اندکاران این نظام رو به زوال و پلید سیاه شده است.
یکی از این روزها پنجشنبه، بیست و نهم فروردین ۱۳۷۰ است که در آن عبدالرحمن برومند به فرمان رهبر دستگاه ولایت مطلقهی فقیه و همدستان فرومایهی او به قتل رسید.
نهضت مقاومت ملی ایران این روز را با زنده نگاهداشتن یاد قربانیان ستمها و جنایات جمهوری اسلامی و بزرگداشت خاطرهی کسانی چون برومند که با نظام توتالیتر حاکم مبارزه کردهاند و میکنند و همهی مخالفان آن که برای آزادی و استقلال ایران جان باختهاند، میگذراند.
عبدالرحمن برومند همان شخصیت نادر ملی، فرهیخته و آزادهای بود که در نوفل لوشاتو برخلاف همهی کسانی که در برابر خمینی خود را میباختند، با صراحت به ملایی که فتنهی ۱۵ خرداد را آغاز همهی نهضتها میدانست، بدون بیم و تعارف اصالت و قدمت نهضت ملی مصدق و نهضت مشروطه را یادآور شد و، رو در روی خمینی، به دعوی گزاف و بدعَتِ خلاف او نه گفت و بدین علت کینهی آن «امام» دروغین و انتقامجو و اعقاب وی را نسبت به خود برانگیخت. برومند هنگامی که به قتل رسید رئیس هیأت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران بود.
مقارن با اوج جنبش مردمی سالهای میانی ۵۰ که برای آزادی و عدالت به راه افتاده بود، و انتشار نامهی سرگشادهی سنجابی، بختیار و فروهر به شاه در خردادماه ۱۳۵۶ و رخدادهای بعدیِ آن ایام، برومند شخصاً دو بار با خمینی ملاقات داشت. او در آن دیدارها، با اتکاء به نفس و با ایمان به درستی راهی که از دوران جوانی در آن گام نهاده بود، یعنی راه بزرگان مشروطیت، همچنین، راه رهبر بیهمتای نهضت ملی ایران، مصدق با خمینی برخوردکرد و با بیانات مستدل و خردمندانهاش به ادعاهای وی پاسخ داد و، با گزارش دقیق آنها به جبهه ملی نقاب زهد و تقوی را از چهرهی خمینی برداشت تا دیگر کسی نتواند ادعا کند از ماهیت وی اطلاعی نداشته است.
شرح و تفسیر ملاحظات برومند از دو ملاقات با خمینی در مصاحبهای که با ضیاء صدقی (طرح تاریخ شفاهی ایران) صورت گرفته، سندی است ارزنده و گویا از دلبستگیهای ژرف برومند به دستاوردهای انقلاب مشروطه و نهضت ملی به رهبری مصدق، عشق او به ایران و ملت ایران، و علاقهی او به زبان فارسی و بالاخص نموداری است از دانش اجتماعی و سیاسی و درک درست وی از آزادی، استقلال، ملت و حاکمیت ملی، مفهوم ورود مذهب به عرصهی سیاسی و در نتیجه گسترش حوزهی عمل دین به امور مربوط به حاکمیت و ادارهی کشور و سرانجام تسلط کامل یکی بر دیگری.
برومند جمهوری اسلامی را سنگلاخی در مسیر ملت ایران برای رسیدن به آزادی و تحقق دموکراسی در جامعه به حساب میآورد و یکی از شروط گذار موفقیت آمیز از آن را اتحاد نیروهای اصیل ملی میدانست. امری که خود برای تحققش تا آخرین لحظات زندگی کوشید.
او، در آخرین مصاحبهای که چند روز قبل از قتل وی انجام گرفته بود، میگوید: «جبهه ملّی مکتبی است که مصدق بزرگ آنرا گشوده است، مکتب وطن پرستی و آزادیخواهی، مکتبی که هرگز بسته نخواهدشد… ملیّون امروز ایران ولو در قالبها و شکلهای مختلف، نمایندهی فکری همان جبهه ملّی دیرین مکتب مصدق هستند و خودبخود همواره ارتباط و پیوند معنوی از دور و نزدیک بین آنان برقرار است.
اگر ما ملّیگِرایان که همه شیفتهی آزادی هستیم همانطور که قبلاً عرض کردم، متّحد شویم و دست در دست یکدیگر مبارزهی بیامان خود را دنبال کنیم، طبیعی است که از حمایت همهی آزاد اندیشان دنیا بهرهمند خواهیم بود».
نهضت مقاومت ملی ایران در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۵۹ در همان خانهای که برومند در اختیار دکتر شاپور بختیار گذاشته بود، بنیاد نهاده شد و دکتر برومند در آن خصوص، آرمان سیاسیاش را بدین شرح بیان کردهاست:
«حاکمیت ملی و استقرار آن در مملکت هدف نهضت مقاومت ملی ایران است. مفهوم حاکمیت ملی این است که مردم در داخل کشور از آزادی و دموکراسی بهرهمند باشند و در صحنهی بینالمللی از استقلال. منظور از دموکراسی حکومت اکثریت است با رعایت کلیهی حقوق سیاسی و اجتماعی اقلیت به نحوی که اقلیت مجال و امکان اکثریت شدن را داشته باشد. این هدف جدیدی نیست. هدف میهن پرستان و آزادیخواهان مملکت قبل از جنبش مشروطیت نیز همین بود».
ترس گردانندگان جمهوری اسلامی از شخصیتهای مصمم در مبارزه با نظام توتالیتر دینی و نگرانی شدید حاکمیت از تاًثیر شگرف آن شخصیتها، در موقعیتی همچون اوضاع کنونی، یکی از علل جنایتهایِ قتل مخالفین نظام به شمار میآید.
دکتر شاپور بختیار در پیام خود در مراسم خاکسپاری دوست و یار باوفا و قدیمیاش دکتر عبدالرحمن برومند گفت : «او از راه عشق به میهن، از راه پایداری در ایدهآل آزادی و انسانیّت هیچگاه نگریخت. او از دایرهی معتقدات نیکوی خود با وجود امکانات فراوان قدمی بیرون نگذاشت. پیرو مؤمن و معتقد مصدق بزرگ بود. از همان ایّامی که در سوئیس تحصیل میکرد، من تا دم آخر یعنی نیم ساعت قبل از مرگش در اصول عقاید و در برداشت از نظم و ترقی کشور در چارچوب یک رژیم دموکراتیک هیچگونه تزلزل و تردیدی در او مشاهده نکردم.
من ایمان دارم که اگر او میتوانست در آخرین لحظه حیات پیامی برای ما بفرستد جز تأیید در مبارزه و تشدید فعالیّت فکر دیگری نداشت. ما هم موظف هستیم که به یک دوست وفادار، وفادار بمانیم. دوستان او مخصوصا شما جوانان دموکرات و آیندهساز کشور، من به عنوان قدیمیترین دوست او از شما اجازه میخواهم که پاسخ مثبت شما را به او برسانم و به او بگویم که:
ایران هرگز نخواهد مرد
چهارشنبه، ۲۸ فروردینماه ۱۳۹۸
۱۷ آوریل ۲۰۱۹
نهضت مقاومت ملی ایران
امروز فضاى ما براى دموکراسى کور نامناسب تر است.
اقتصاد، ساختار دولتى و نظامى، ساختار قضایى ویران شده است.
در فضاى سیاسى نیز مدارا و همکارى معنایى ندارد.
با این همه مردم در بستر اندیشه ها و کار شاهنشاهان پهلوى و فضاى نوین جهانى آزادى هاى زندگى را در حان و روح خود پروریده اند.
اما این هم بى اشکال نیست. روح ها آزرده و گاه مریض است.
درمان این همه دموکراسیى هشیار مى خواهد نه کور.
اصرار من در رهبرى شاهزاده براى همین است.
امروز شما عزیزان حبهه ملى که از جمله بهترین هاى جامعه هستید، چه مى کنید؟
باز در اندیشه ۵٧ هستید؟
۵-
اما آقاى برومند اگر صداى مرا مى شنوى، به من بگو در ۵٧ با ما چه کردى؟
چرا آزادى زندگى ما را به بهانه آزادى هاى سیاسى قربانى کردى و ما را گرفتار چنین رژیم سفاک و عقب مانده ساختى؟
من براى محکوم کردن روزهاى گذشته ننوشتم.
براى این روزها نوشتم که همراهان تو هنوز به همان بهانه از همراهى شاهزاده عزیز ما دورى مى کنند.
من قصد انتقام ندارم. این رسم محمد رضا شاهى نیست. قصد ساختن است.
۴-
بارها گفته ام که آزادى و برابرى آرزوى دیرینه انسان است. او از زمانى که هر دو را از دست داد، هیچگاه از تلاش براى بدست اوردنش دست برنداشته است. او در داستان ها و حکایت ها و شعر و ترانه و نمایش و ن جایى که مجالى یافت به بهانه اى این دو خواستش را فریاد کرد.
من برومندها را مى ستایم و از ترور آن ها غمگین و خشمگینم.
٣-
بى گمان آنگاه که عاشقان آزادى چون پوینده ها از دست میروند، گاه دلگیرى است. گاه غم است. گاه گریه است.
مگر مى شود برومند ها را براى این عشق ستایش نکرد؟
من که نمى توانم.
من او را مى ستایم، با وجودیکه عاشق محمد رضا شاه فقیدم.
٢-
محمد رضا شاه فقید براى زنان ایران آزادى بخشید.
او فضاى کار و زندگى را سرشار از زیبایى و عشق کرد.
انسانى که این سان سرشار از عشق است، نمى تواند عاشق آزادى نباشد. اما او عاشقى به غایت دانا بود.
به یاد دارم دوران نوجوانى را که عاشقانه زیسته ام.
بى گمان برومند فقید با خمینى نبود ولى با همراهى نکردن با شاه فقید در قبل از سال هاى ۵۶ زمینه را براى خمینى هموار ساخت. او دموکراسى عریان مى خواست که بسترى براى رشد خمینى در فضاى آن دوران بود.
١-
هر کس سرشار از عشق است، عاشق آزادى است.
مى خواستم کامنتى در ذیل نوشتار بسیار دقیق و زیباى بانو الهه بقراط بگذارم که در تائید و نقد کتاب آقاى محمدى نوشت کسانى به بهانه صلح، طرفدرا جنگ هستند.
آزادى خواهى مخالفان محمد رضا شاه فقید، دشمنى با آزادى بود.
دموکراسى علیه آزادى.