جواد طالعی – کتاب چاکرا ظاهرا مانیفستی است که راجنیش جاندرا موهان جاین، فیلسوف و عارف هندی معروف به «آشو» از خود به یادگار گذاشته و در هند، اقیانوسیه و حتی ایالات متحده آمریکا و اروپا با استقبال خوانندگانی روبرو شده است که راه گریزی از اضطرابهای دوران معاصر میجویند. زندهیاد شهروز رشید، شاعر و نویسنده ایرانی در سالهای آخر زندگی بخشی از وقت خود را صرف برگردان فارسی این کتاب کرد.
کتاب در ۲۸۰ صفحه و ۱۸ فصل، با فصلی زیر عنوان «انسان یک رنگین کمان است» آغاز میشود و با فصل «محدودیتهای ترمینولوژی غربی در سفر به پیکرهای لطیف» پایان مییابد.
- چاکرا، رنگینکمانی به نام انسان
- نویسنده: آشو (راجنیش چاندرا موهان جاین)
- ترجمه: شهروز رشید
- ناشر: نشر آفتاب، نروژ؛ ۲۸۰ صفحه، ۱۳۹۷ خورشیدی
فصلهای دیگر کتاب عبارتند از: کوندالینی یا بیداری نیروی زندگی، پلهای شکلگیری پیکرهای لطیف، شالودههای هماهنگی در سه پیکر نخست، امکانهای پژوهش در پیکر لطیف، هفت نوع رویا و هفت شکل واقعیت، سادگی و توانایی در چاکراها، خواب و بیداری در چاکراها، تنش و آرامش در پیکرهای لطیف، هشیارسازی پیکر لطیف، تجربه مرگ و زندگی در پیکر لطیف، هوشیارسازیِ پیکر لطیف، سیستم یوگای پاتانجلی و رابطه آن با پیکر لطیف، تاثیرات روزه و خوراک بر پیکر لطیف، شکلهای پدیداری پرانا در هفت پیکر، تانترا و جهانِ چاکراها و آشفتگی در سلوکِ تانترایی.
عدد هفت در تمدنهای کهن
عدد هفت، در همه تمدنهای کهن جایگاهی ویژه دارد. در عرفان ایرانی و عربی، ما هفت شهر عشق را داریم که برای رسیدن به وحدت وجود باید طی کرد. در اسطورهها، آسمان دارای هفت طبقه است و نیکترین انسانها پس از مرگ در طبقه هفتم آن جای میگیرند. در مقابل، دوزخ نیز دارای هفت لایه زیرزمینی است که بزرگترین گناهکاران به عمق لایه هفتم آن رانده میشوند.
هفتسین، نمادی برای برکت و شادی و بهروزی است که در ۱۳ روز نخست سال نو نه تنها در ایران که در افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان، هند، پاکستان و بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه و نزدیک تا قفقاز و آسیای صغیر در حیطهی آنچه قلمرو فرهنگ ایرانی خوانده میشود گسترده میشود. از دید آشو، انسان نیز دارای هفت چاکرا است، اما او باور دارد که تعداد چاکراها، در انسانهای مختلف میتواند متفاوت باشد. مثلا در حالی که هندوها نیز مثل آشو به وجود هفت چاکرا باور دارند، بودائیها برای تعالی انسان ۹ چاکرا قائلاند و تبتیها ۴ چاکرا را کافی میدانند.
انسان، رنگینکمانی با هفت رنگ توأمان
شاید فراز آغازین کتاب را بتوان عصاره نهایی افکار آشو در کتاب چاکرا ارزیابی کرد: «انسان یک رنگینکمان است، با هفت رنگ توأمان. این زیبایی او است و مشکل او هم هست. انسان لایهها و بُعدهای بسیار دارد. وجود او ساده نیست، مرکب است و از این درهم تنیدگی هماهنگی زاده میشود. آهنگی ایزدی. نکته نخست برای درک انسان این است که او هنوز نیست، بلکه یک امکان و ظرفیت است. او میتواند باشد و فقط یک عهد و پیمان است. سگ هست، صخره هست، خورشید هست، اما انسان میتواند باشد. ترس و رنج از همینجا برمیخیزد. انسان میتواند شکوفا شود، ممکن هم هست که شکوفا نشود. ترس و لرز و تردید درونی از اینجا بر میخیزد…»
آشو، که متاسفانه در کتاب هیچ جا نام کامل او ذکر نشده است، انسان را «پلی میان حیوان و الوهیت میداند. او میگوید که برای رسیدن به الوهیت، انسان دارای هفت چاکرا است. سه چاکرای نخست با نامهای مولادهار (چاکرای ریشه)، سوادهیستان (چاکرای خاجی) و مانیپورا یا چاکرای ستارهای، به مراحل حیوانی تعلق دارد، چاکرای چهارم یا چاکرای آناهاتا متعلق به قلب است و عشق و عشق پل میان حیوان و الوهیت انسان است.»
چاکراهای پنجم تا هفتم را آشو سه مرحله رسیدن به الوهیت میداند، همانطور که عطار در هفت شهر عشق با گذر از این هفت شهر است که انسان را از فرود خاک به فراز آسمان میرساند.
آشو میگوید: «انسان پلی میان حیوان و الوهیت است. حیوانات بیاندازه خوشبختاند. طبیعتا خود این را درک نمیکنند. آنها خودآگاهانه خوشبخت نیستند، اما بیاندازه خوشبختاند. بدون نگرانی، بدون عصبیت. خدا بیاندازه خوشبخت و آگاه است. انسان دقیقا میان این دو است: در نوسان میان بودن یا نبودن. میگویم انسان یک رنگینکمان است، چرا که رنگینکمان چشماندازهایی روشن به تو میبخشد تا بتوانی خود را درک کنی. از پستترین تا رفیعترین حالتها. در هند این تمثیل فرم چاکرا را به خود گرفته. پایینترینشان موالدهار و بالاترینشان ساهاسرار.»
در سه چاکرای نخست، مسئله بر سر خوردن، پول، قدرت، برتری و سکس است. بنابراین، آنچه پایین چاکرای چهارم یعنی قلب است، حیوانی و آنچه بالای آن است، ایزدی ارزیابی میشود. آشو بر این باور است که یزدانشناسان مسیحی از آنجا که دارای درکی منطقی و نظری هستند و هرگز امر جوهری را لمس نمیکنند، هیچوقت به ژرفا نمیرسند. طرح این نظریه نشان میدهد که آشو احتمالا با دیدگاههای مایستر اکارت عارف آلمانی قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی در کتاب «وحدت با خدا» آشنایی زیادی نداشته است.
نگاهی ویژه به آفرینش زن و مرد
آشو درباره جنسیت زن و مرد دیدگاهی خاص خود دارد. در بخشی از نخستین فصل کتاب درباه داستان آفرینش میخوانیم: «خداوند جهان را آفرید. نخست ماده را و آخرسر انسان را. در طول پنج روز تمام چیزهای دیگر را و در روز ششم مرد را و در آخرین لحظه از روز ششم زن را آفرید. این داستان بسیار نمادین است: زن آخرین آفریده است، نه مرد. و این تمثیل حتی زیباتر است وقتی که گفته میشود زن از مرد آفریده شد. این بدان معنا است که زن ظریف شده و فرم صیقل یافته مرد است. نخست آنکه زن به معنای شهود، شعر و خیالبازی است، مرد به معنای خواست و نثر و منطق. اینها نمادها هستند: مرد به معنای مهاجم است و زن به معنای پذیرندگی که بالاترین مرحله است.»
بیداری نیروی زندگی
عصاره موضوع مطرح شده در دومین بخش کتاب را میتوان چنین خلاصه کرد: «تنها آنگاه چیزی درباره خود تجربه خواهی کرد که چرخش به درون خود کنی.»
در همین بخش اشاره میشود که چاکراها در همه وجود دارند، اما تعدادشان فرد به فرد متفاوت است. ریشه انرژی کوندالینی، یعنی کانالی که انرژی از طریق آن صعود میکند نیز، در انسانها متفاوت است. هرچه بیشتر به درون نفوذ کنی، به همان نسبت فردیتر هستی.»
زندهیاد شهروز رشید در برگردان فارسی کتاب چاکرا کوشیده است به ویژگیهای زبان آشو وفادار بماند. به این ترتیب، کتاب در بعضی موارد به نثری شبیه متون قدیمینزدیک میشود، با این همه کاملا روان و یکدست است.
متاسفانه در ابتدا و انتهای کتابی که به همت نشر آفتاب در نروژ روانه بازار کتاب شده، نه شرحی درباره مترجم میخوانیم و نه توضیحی درباره نویسنده اصلی آن، آشو. این اشکال را در کار بیشتر ناشران ایرانی مییابیم.
درباره نویسنده ومترجم
شهروز رشید که چندماه پیش در پی یک بیماری طولانی در برلین بدورد حیات گفت، آثار متعددی را از سندور مارای، سز نوتهبوم، آموس اوز و فئودور داستایوفسکی ترجمه و منتشر کرد. از او همچنین چند مجموعه شعر به یادگار مانده است.
«مرثیهای برای شکسپیر» نیز رمانیست از شهروز رشید درباره زندگی یک معلم تاریخ که به او لقب «حسنک» را دادهاند: یک ایرانی از دنیا بریده در برلین. به نوشته ناصر غیاثی این معلم میخواهد از طریق فهم رابطه خودش با خودش، با زندگی، با محیط، با تاریخ و با هر آنچه در سر دارد، ادبیات بیافریند. شخصیت محوری رمان اعتقاد دارد: «ادبیات آنگاه آغاز میشود که چرخ زندگی از حرکت باز مانده باشد»، پس در «صعبالعبورها» چادر میزند و غرق خودش میشود. او میخواهد به اعماق خودش برود، آنجا نفس بکشد، خودش را ببیند و بعد برگردد به بیرون، اما نمیتواند.
چاندرا موهان جاین، عارف و فیلسوف هندی و پایهگذار «جنبش راجنیش» در هند در سال ۱۹۳۱ به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۰ درگذشت. در ویکیپدیای فارسی درباره وی میخوانیم که او همواره بر اهمیت مراقبه، آگاهی بر ذهن، عشق، شهامت، خلاقیت و جشن و شادی تأکید میکرد که با باور به نظامهای اعتقادی و سنتهای دینی سرکوب شدهاند. او مدیتیشن پویا را به وجود آورد که معتقد بود روشی مناسب برای خودبازیابی انسان مدرن است. آشو در اواخر دهه ۱۹۶۰ رویکرد بازتری را در رابطه با میل جنسی در انسان تبلیغ میکرد که باعث شد در هند و بعدها در نشریات سراسر جهان لقب «سکس گورو» به او داده شود. آشو همچنین از منتقدان جدی ایدئولوژیهای سیاسی مثل سوسیالیسم و همچنین بنیادگرایی مذهبی در هند بود. او در سال ۱۹۸۱ در نتیجه فشار دولت وقت هند به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد، اما درآستانه سال ۱۹۹۰ به دلایل حقوقی از جمله پیامدهای پروندهی یک ترور بیولوژیک که آشو مدعی بود از آن بیخبر بوده است، از این کشور اخراج شد و به هند بازگشت و در همانجا در ۵۹ سالگی درگذشت.