بهجت امید – تبعید و مهاجرت اجباری روشنفکران و کُنشگران سیاسی ایران که در دههی هشتاد میلادی پس از انقلاب و با شدت گرفتن سرکوب دگراندیشان آغاز شد، با وجود پیامدهای منفی آن، فرصتی برای کوچکنندگان فراهم آورد که در کنار آشنایی با چشماندازهای گستردهی مسائل سیاسی- اجتماعی به تنوع گرایشهای جنسی گوناگون نیز پی ببرند و احتمالا با دیدی باز و نگرشی همدلانه با دگرباشان جنسی روبرو شوند. به تازگی کتابی با عنوان «دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران» از اسد سیف در انتشاراتی مهری منتشر شده که از این دیدگاه به بررسی بازتاب ادبیات هُمواِروتیکی در آثار نویسندگان غیرهمجنسگرا و همجنسگرا پرداخته است.
از آغاز تا کنون
کتاب پژوهشی اسد سیف که تهیه و تنظیم آن ۴ سال بهطول انجامیده، تنها به بررسی گرایشها و رفتارهای جنسی دگرباشان در آثار نویسندگان معاصر تبعیدی نپرداخته (بر خلاف عنوان کتاب)، بلکه تحقیق دربارهی این پدیده را از پنج سده پیش از میلاد مسیح آغاز کرده است.
کتاب علاوه بر بخشهای نخستین و واپسین که «پیشگفتار» و «واژگان جنسی در کتاب» عنوان دارند، از سه دفتر تشکیل میشود: در دفتر نخست که ۹ بخش را در برمیگیرد، به چیستی پدیدهی دگرباشی جنسی و جلوههای گوناگون آن پرداخته شده که از جمله بخشهای «مرد کیست و زن کدام است» و «با گامهای تاریخ در لابلای مطالعات جنسی» را در برمیگیرد. در این چارچوب، پیشزمینههای نظری و عملی دگرباشی جنسی، بهویژه وجه همجنسگرایانهی آن در زیر و فرارفتهای تاریخی پیش و پس از اسلام روشن شده است.
«فانتزیهای جنسی»، «لذتنگاری در رساله فجوریه» و رویکرد «اسلام به همجنسگرایی» از جمله گفتمانهای قابل تأمل در این قسمت است. در پایان، نقدی همهسویه نیز به کتاب «شاهدبازی در ادبیات ایران» از سیروس شمیسا آمده که سره و ناسرهی نظریههای او دربارهی همجنسگرایی در ایران را برجسته کرده است.
- دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران
- نویسنده: اسد سیف
- نشر مهری؛ لندن
- چاپ اول؛ ۱۳۹۷ خورشیدی (۲۰۱۹)؛ ۴۰۸ صفحه
در دو دفتر دیگر این کتاب ۴۰۰ صفحهای که «دگرباشان جنسی در آثار نویسندگان غیرهمجنسگرا و همجنسگرا» عنوان دارد، بازتاب این پدیده در کارهای قلمبهدستان دگرجنسگرا و همجنسخواه بررسی شده است. در این فصلها که نزدیک به ۲۳۰ صفحه را شامل میشود، بیش از ۳۰ رمان، داستان کوتاه و نوشتههای پراکنده که در چند سال گذشته نشر چاپی و اینترنتی یافته، معرفی و نقد شده است. این آثار هم به قلم نویسندگان نامآشنا و هم داستاننویسان کمترآشنا نگاشته شدهاند.
دیدی بیگانه با پیشداوری
«دگرباشان جنسی در ادبیات تبعید ایران» نخستین اثر در زبان فارسی است که موضوع گرایشهای جنسی دگرباشان را دستمایهی پژوهشی مستقل قرار داده است. این کتاب هرچند از کاستیهایی چون تکرار برخی مفاهیم و مضامین و عدم تدقیق بعضی از منابع مورد استناد و… خالی نیست، با این حال اولین مجموعهای است که با نگاهی بیگانه با پیشداوری خواستها و نیازهای دگرباشان را که در ادبیات مطرح شدهاند، بررسی میکند. این امر به ویژه از آن جهت که اغلب آثار منتشرشده از این دست، از جمله کتاب «شاهدبازی در ادبیات فارسی» با دیدی «سرشار از نفرت» با این پدیده روبرو میشوند، ارزشمند است. ویژگی مثبت دیگر کتاب را میتوان در تلاش نویسنده در به کار گرفتن مفاهیم و اطلاقهای مناسب برای نشاندادن جلوههای گوناگون دگرباشی جنسی خلاصه کرد. این امر در اغلب پژوهشهایی که تا کنون صورت گرفته، کمتر رعایت شده است. بخش پایانی با عنوان «واژگان جنسی در این کتاب» که تعاریف اغلب این مقولات را شامل میشود، میتواند به مثابه زیرساخت مشترک کاربرد واژگان جنسی در پژوهشهای آتی مورد استفاده قرار گیرد.
کیهان لندن برای آشنایی بیشتر با این کتاب، با نویسندهی آن اسد سیف گفتگو کرده است.
-چه انگیزهای باعث شد، موضوع دگرباشان جنسی در ادبیات را برای پژوهش انتخاب کنید؟
ـ میخواستم یادداشتهایم را در رابطه با موضوع «زندگی در ادبیات داستانی ایران در تبعید» برای کتابی تحت همین عنوان سامان بدهم. فصلی از این کتاب را به ادبیات داستانی دگرباشان جنسی ایران در تبعید اختصاص داده بودم. در عمل اما حجم این بخش خلاف انتظارم، بیشتر از آن شد که فکر میکردم. به چند علت تصمیم گرفتم آن را به این شکل به عنوان کتابی مستقل منتشر کنم. تولیدات ادبی دگرباشان جنسی ایران در تبعید فراوان است. این ادبیات جایی جز نشریات خودشان بازتاب نمییابد. جامعه ایرانیان نمیخواهد این ادبیات را ببیند. در وبسایتی و یا نشریهای منتشر نمیشود. این ادبیات، همچون موضوع دگرباش بودن جنسی، هنوز حتا در خارج از کشور همچنان تابو است. در داخل کشور، جمهوری اسلامی دگرباشان جنسی را بیمار میبیند، امکان زندگی را از آنان میگیرد و آنان را چه بسا میکُشد. آنجا که هستی و بودنِ دگرباشان جنسی خود تابو باشد، به حتم ادبیات آنان نیز در شمار تابوهاست. این تابو به هر حال باید به شکلی بشکند.
در روندِ تابوشکنی تمامی افراد جامعه، به ویژه تحصیلکردگان و روشنفکران، باید نقش داشته باشند. دموکراسی این را طلب میکند. نمیتوان آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی را به آزادیهای سیاسی محدود کرد و سودای دموکراسی در سر داشت. همینها باعث شد تا تصمیم بگیرم این فصل را به یک کتاب گسترش دهم.
-ممکن است اصولی که بر پایهی آنها بررسی خود را شکل دادید، روشن کنید؟ اصولا از چه روشی استفاده کردید؟
ـ وقتی صحبت از ادبیات دگرباشان جنسی ایران میشود، به ادبیاتی نظر داریم که نوپاست و دوران کودکی خود را میگذارند. طبیعی است که نباید از این ادبیات انتظاری همسنگ با دیگر شاخههای ادبیات داستانی داشت. من در برابر این ادبیات بیشتر کوشیدهام به محتوای آنان بپردازم. حداقل اینکه خواننده بداند چه موضوعهایی از هستی برای این افراد مهم هستند و در داستانهای آنان موضوع شدهاند.
در کنار این نویسندگان اما نویسندگانی نیز غیرهمجنسگرا هستند که موضوع داستان و رمانِ آنها و یا بخشی از اثرشان با این پدیده در رابطه است. طبیعیست محک و سنجش من در برابر آنها فرق میکند. نمیتوان آثار نویسندگانی را که در داستاننویسی شهرهاند، بدون ارزش ادبی آثار آنان مورد توجه قرار داد. در رابطه با آثار دگرباشان جنسی، برای من مهم این بوده و هست که این آثار معرفی شوند.
آنطور که من این آثار را معرفی کردهام، سالهای سال پیش معیار بررسی ادبیاتی بود که به «ادبیات زنان» و یا «ادبیات کارگری» و یا حتا «ادبیات مهاجرت» در غرب معروف شدند. ادبیات زنان امروز فراتر از آن است که بتوان نام «ادبیات اقلیت» بر آن نهاد. و یا «ادبیات کارگری» دیگر آن ویژگی اقلیت بودن را ندارد. ادبیات دگرباشان جنسی در غرب نیز امروز کمتر در جایگاه ادبیات اقلیت قرار میگیرد.
-هدف شما برای پژوهش در اینباره، آسیبشناسانه و روشنگرانه بوده یا آموزشی؟
ـ من قصد آموزش نداشتهام، خود اما در روندِ این پژوهش بسیار آموختهام. در مدخل کتاب ولی کوشیدهام به آسیبشناسی موضوع در فرهنگ خودمان بپردازم و به شکلی روشنگری کنم. ما به بازبینی و بازخوانی این پدیده در فرهنگ خودی نیاز داریم و من در این راستا تا آنجا که ذهنم یاری میکرد، به آن پرداختهام. به تابویی نزدیک شدهام که همچنان تابو است. شکستن این تابو نیاز به کوششی همگانی دارد. شناخت از آن، به ما کمک میکند در شناخت عرصههای آزادی و دمکراسی. و اینجاست که در ادبیات صداهایی دیگر نیز شنیده میشود. من به بخشی از این چندصدایی در ادبیات پرداختهام.
-شما نزدیک به ۱۰۰ صفحه از کتاب خود را به موضوعات تئوریک پرداختهاید و بطور کلی همجنسگرایی و زنستیزی را همریشه میدانید. به نظر شما در شکلگیری این برخورد، اندیشهی مذهبی نقش عمده داشته یا دیدگاه پدرسالارانه؟
ـ در این شکی نیست که نگاه مردسالارانه آزادی و برابری جنسی را نمیپذیرد. ایدئولوژی اسلام نیز به جهان پیشاقرون وسطایی نظر دارد و بر این نگاه استوار است. تمامی ادیان ابراهیمی پدرسالارند. زن در این ادیان نمیتواند به عنوان موجودی مستقل حضور داشته باشد. دگرباشان جنسی نیز از حق زندگی محروم هستند. مرد به زن و همجنسگرا به عنوان یک سوژه جنسی مینگرد. بر هر دو نام «مفعول» میگذارد. این مرد البته خود فاعل است. از همین روست که به همجنسگرا در این فرهنگ نام «مفعول» هم میدهند. به یاد داشته باشیم که در قرآن خدا به مردان مؤمن در کنار حوریان، غلمان (پسران زیباروی) نیز بشارت میدهد. غلمان در فرهنگ ما همانهایی هستند که بعدها به ادبیات صوفیانه و عارفانه راه یافت. غلام و غلامبچه همانهایی هستند که بعدها در اواخر دوران صفویه و زمان قاجار «امرد» شده، در کنار همسر، معشوق مردان میشود. یکی از عرصههای پیکار روشنفکران جنبش مشروطه علیه همین رفتاری است که تا خاندان سلطنتی نفوذ داشت.
-با توجه به اینکه شما منابع پژوهشی اندکی برای بررسی روابط همجنسگرایان زن در اختیار داشتید، عشق دو زن به یکدیگر را در این چارچوب چگونه توضیح میدهید؟
-متأسفانه بیشتر آثار تولید شده در عرصه ادبیات داستانی دگرباشان جنسی به مردان تعلق دارد. آثار زنان بسیار محدود است. شاعران زن همجنسگرا اما بیشتر از داستاننویسان هستند. در میان نشریات دگرباشان اما نشریه «همجنس من» را نیز داریم که ویژه زنان همجنسگرا بود. علت به نظر من بازمیگردد به همان تابو بودن موضوع. دلیل این مدعا، اینکه در دنیای مجازی زنان همجنسگرا فعالیت بیشتری دارند. آنان با نام مستعار مینویسند و به همین علت از خود، مشکل خود یاد میکنند، داستان مینویسند و شعر میسرایند.
در این شکی نیست که با شکسته شدن تابوها این تابو نیز شکسته خواهد شد. شاید این موضوع را نیز میتوان در نظر داشت که در میان نویسندگان غیرهمجنسگرایی که به این موضوع در داستان و رمانهای خود پرداختهاند، اکثریت با مردان نویسنده است و شخصیتهای همجنسگرا هم در اکثریت خود مردان هستند.
-شما با اینکه بیشتر روالی کلاسیک برای کنکاش در این زمینه در پیش گرفتهاید، ناگهان در میانهی راه به نقد کتاب سیروس شمیسا، «شاهدبازی در ادبیات فارسی» پرداختهاید. این نقد هر چند همهسویه و روشنگرانه است و به ویژه موضوع مخدوش کردن مفاهیم، در ادبیات همجنسگرایی را مطرح میکند، به پیکربندی کتاب شما آسیب میزند. چرا گنجاندن این نقد را در متن نوشتههای تئوریک لازم میدانستید؟
ـ پرداختن به کتاب آقای شمیسا برای من یک ضرورت بود. این کتاب اگرچه در داخل کشور ممنوع شد، در خارج از کشور از آن استقبال شد. به علت نو بودن موضوع، جز چند مورد محدود، کسی به نقد آن نپرداخت. این استقبال برای من نشانی بود بر ناآگاهی جامعه بر این موضوع. بخشی از آنچه را که شمیسا در این اثر بازگفته، حرف و سخنی تازه نیست. پیش از او کسانی چون ناتل خانلری، ذبیحالله صفا، احسان یارشاطر، بدیعالزمان فروزانفر، عبدالحسین زرینکوب و دیگران گفته بودند. آن بخش دیگر اما سراسر تحریف است. شمیسا اثری غیرعلمی و نژادپرستانه نوشته است. او بر همجنسگرایی بیماری نام مینهد و از این زاویه به موضوع پرداخته است. مینویسد که چنین پدیدهای در ایران وجود نداشته است؛ با آمدن ترکان به ایران، وارد کشور شد.
میدانیم که سالهاست علم پزشکی دگرباشان جنسی را به عنوان بیمار نمینگرد. این پدیده نه تنها در میان انسانها، در میان حیوانات نیز دیده میشود. این پدیده پیش از آمدن ترکان به ایران نیز در این کشور وجود داشته است. نه تنها تاریخنویسانی چون گزنفون و هرودت از آن در ایران نوشتهاند، در ادبیات زرتشتی نیز، در تقبیح آن نوشتهاند. شمیسا عامدانه چشم خود را بر این اسناد میبندد تا «نژاد ایرانی» را پاک قلمداد کند.
من میبایست به این اثر در کتاب خود میپرداختم، ولی شاید در حجمی اندکتر. من از این نقد استفاده کردهام تا به پیشینه این پدیده در ایران نیز بپردازم.
-به نظر میرسد که کتاب از نظر ساختاری ابتدا به صورت مقالههای پراکنده تنظیم شده، چون برخی از نکات، موضوعها و نتیجهگیریها بارها تکرار شده. چرا در انتشار آن به صورت کتاب بخشهای تکراری حذف نشده؟
ـ من پژوهشگری نیستم که وقت لازم برای کار پژوهش داشته باشم. در کنار کار روزانهام که از آن نان میخورم و ربطی با ادبیات ندارد، در وقتهایی که مییابم به این کار پرداختهام. به همین علت کار این کتاب چند سال طول کشید. بخشهایی از این کتاب به شکل مجرد پیشتر نوشته شده بود. طبیعیست اگر وقت لازم را داشتم، به عرصههایی دیگر نیز در همین راستا میپرداختم که آرزویم بود و همچنان آرزو خواهد ماند. من به کاستیهای کارم واقفم. تا کنون کاری در این عرصه در ادبیات ما انجام نگرفته. نخستین گام همیشه با شک و تردید راه به پیش میگشاید. به حتم کسانی یافت خواهند شد تا در فرصتی بهتر همهجانبهتر به موضوع بپردازند. توان من با وقت محدودی که داشتم همین است که میبینید.
–در بخش بررسی ادبیات همجنسگرایانه که هم به قلم نویسندگان نامآشنا و هم داستاننویسان کمترآشنا نگاشته شده، چه معیارهایی را به کار گرفتید؟ برخی از آنها به شکل نقد و نقد ادبی نوشته شده، در برخی تنها به معرفی مضمون بسنده کردید. بعضی از نوشته با پیشنهادهای شما برای بهتر شدن متن همراه است. برخی را از نظر زبان و لحن و… ارزیابی کردهاید. دلیل این تفاوتها چه بوده؟
-همانطور که در بالا گفتم، سنجش من در بررسی آثار همسان نیست. در آثار نویسندگان همجنسگرا بیشتر به محتوا نظر داشتهام و در ادبیات نویسندگان غیرهمجنسگرا سنجههایی از نقد ادبی را به کار گرفتهام. فکر میکنم رواداری در نگاه به ادبیات دگرباشان جنسی، امری لازم بود و یا حداقل اینکه حال لازم است.
متاسفانه نظام ضد بشری جاعشی نمونه بارز سوءاستفاده از روابط شخصی افراد برای سرکوب و نوجیه جنایات ضدی بشری شان است!
اساسا هر حکومت و حتی هر شخص حقیقی یا حقوقی بخواهد به پیش کشاندن روابط جنسی و گرایش جنسی آنها، در صدد آسیب رساندن و مثلا به دادگاه و محکومیت باشد، جنایت علیه بشریت است.
این کار ضد انسانی را نه تنها حکومت جاعشی دارد انجام میدهد، بلکه متاسفانه بسیاری مردم هم برای قضاوت خوب یا بد افراد گرایش جنسی آنها مطرح میکنند، یک مظلوم سرکوب شده جنسی که از سر اجبار خودارضایی می کند تمسخر میکنند و طبق شرع اسلام جاعشی-داعشی محکوم به صد ضربه شلاق است! همجنس گرا به جرم لواط اعدام میکنند. دوست-دختر پسرها را ۷۵ ضربه شلاق می زنند!
انصافا لذتی که تو همزیستی و رابطه با جنس مخالف هست یکصدمش تو همجنسگرائی نیست.ولی خب این بندگان خدا بنوعی بیمار هستند و بجای تمسخر یا مرعوب کردنشون باید بفکر دوا و درمون اصولی و علمی براشون بود.در ضمن اضافه کنم اوج هرزه نگاری جنسی ادبیات کهن پارسی فقط ویس و رامین!
«انحراف جنسی» همواره وجود دارد، تا وقتی که انسان هست. درست مثل انحراف عقیدتی [مثلأ از یکتاپرستی به سمت پرستش بتها]، زیرا انسان «میتواند» اشتباه کند؛ ولی ندانسته، «نه از روی عمد».
انسان میتواند «عاشق» هر چیزی باشد [حتی یک تکه سنگ] ، ولی نمیتواند با هر چیزی ”سکس” داشته باشد؛ گاهی اوقات این مرز بسیار باریک میشود، ولی «هنوز هست» ۔ یک انسان میتواند «عاشق» دیگری باشد ولی این امر لزومأ مجوزی برای برقراری «سکس» نمیشود [مثلأ عشق یک مادر به فرزند پسرش، یا دو رفیق بسیار صمیمی نسبت به یکدیگر]۔ مصدر عشق از قلب است، ولی سکس از اندام تحتانی۔ پرواضح است که ایندو «یکی نیستند»۔
عقب ماندگی ایرانیان اینجا هم نمادین شده تا جایی که به حساب گروه دینی “لیبرال?” مثل بهایی ها هنوز پای حرف هایی ایستاده اند که در محیط های مذهبی غرب تا صد سال پیش تئوری بوده است. بهایی ها طبق فتوای رهبرانشان با نظر به اینکه همجنسگرایان “بیماران ناسالم روانی هستند” همجنس گرایان گی و لزبین را چنان تحت فشار های روانی قرار میدهند که آنان با قبول اینکه بیمار روانی هستند ساکت شده و به قانون حتمی ازدواج در دیانت بهایی تن میدهند. یا بخصوص همجنس گرایان مرد را تا آخر عمرشان مثل ماچه میول ساکت در کنجی میپوسانند! برخی اگر سمجی کرده ترد می شوند و برخی خودکشی میکنند. خشونت پنهان (بیشتر روانی) علیه همجنسگرایان در این گروه بیداد میکند!
این موضوعی است چند وجهی -پزشکی، روانشناسی، اجتماعی-، حقوقی- که چون کتاب را نخوانده ام، نمیدانم نویسنده محترم چه حد به آن پرداخته است. جامعه ما به نوشتن و بررسی علمی درباره تابوها نیاز دارد.
ولی میخواستم بپرسم جمله ” علم پزشکی است سالهاست دگرباشی جنسی را بیماری نمیداند و این حالت در حیوانات نیز دیده میشود” یعنی چه؟ نویسنده اینها را دلیل چه چیزی میداند؟
وسؤال دیگرم اینه که: کدام علم پزشکی؟ علم پزشکی کجا؟
و حیوانات خیلی کارهای دیگری هم میکنند، مثلا در حیوانات دیده شده که بعد از عمل جنسی جفت خود را میکشد، آیا این معنای خاصی برای نویسنده دارد؟ با سپاس از نویسنده.