امان بیداربخت – از شروع عصر مدرن و قبل از انقلاب مشروطه به این طرف روند علمی در ایران به خاطر مفتونیت و کشش در سهل و آسان بودن ابزارهای تکنیکی فقط بر تکامل «عقل ابزاری» قرار گرفت و «عقل نقاد» با محتوای علوم انسانیاش به پشت گوش و فراموشی سپرده شد. باید فراموش نشود که «درک واقعیتهای اجتماعی» در مغز انسان در دو نیمکره راست (مرکز تولید شعور و فرهنگ) و چپ (مرکز عقلانی تولید و سازندگی) توازن مییابند.*
عقل ابزاری و عقل نقاد
وقتی که تکامل نیمکره راست یا عقل نقاد و شعوری خارج از توازن در ترازوی درک واقعیت میافتد، و در جایی که تعداد دانشمندان ما با عقل ابزاری حداقل نیم میلیون نفر در برابر دانشمندان ما با عقل نقاد که به صد نفر هم نمیرسد میباشد، آنوقت است که ما قادر نخواهیم بود راه آینده خود را بجوییم. این مانند دستگاه تلویزیونی است در مغز ما که به علت نداشتن آنتن قادر به نشان دادن تصویر روشن واقعیت نیست. عدم تکامل عقل نقاد خود باعث بروز یک پرنسیب جدید میشود. اگر جهتیابی و آیندهنگری جامعه امکانپذیرنشود، جهتیابی در موارد و موقعیتهای دیگر نیز اعتبار خود را از دست میدهد.
عدم درک واقعیت باعث میشود که دیگر در مورد تاریخ خود نمیتوانیم مطمئن باشیم. کتابهای تاریخی و حافظه فردی و جمعی ما با «توهمات» توام میگردد. ما دیگر گذشته را به خاطر نمیآوریم وبا توهمهای خود که به صورت «گودالی سیاه» و ژرف است به جریانات و تاریخمان مینگریم. مرتبا سعی ما در به خاطر آوردن گذشته است و دائم از خود میپرسیم که «ما کیستیم؟»، «گذشته واقعی ما چیست؟» خیلیها از ما میگویند که ما اصلا گذشتهای نداریم و هرچه در تاریخ نوشته و گفتهاند چرت و دروغ است. این حالت بیهویتی و پوچی ما را نشان میدهد. اما ما میدانیم که گذشتهای هفت هزار ساله داریم. پس این پرسش در اینجا پیش میآید که چگونه ممکن است که تاریخ ما عمری هفت هزار ساله داشته باشد و ما هویتی نداشته باشیم. این نشانگر این است که «عدم آگاهی» از گذشته توانایی شناخت را از ما میگیرد و ما را دوباره به راه غلط میکشاند.
این سرگشتگی معرفتی ناشی از تنبلی ذهنی در پژوهشهای گذشته، عدم دانش کافی و شناخت دقیق از واقعیتهای تاریخ ایران میباشد که ما گرفتار آنیم. مسئله هویت ملی و بازشناخت آن، یک مسئله حیاتی و کلیدی در راستای رسیدن به آزادی و حاکمیت ملی برای مردم ایران است. اغلب بر این نظرند که بهتر است دست از نوشتن چنین مقالاتی برداریم و راه حل سیاسیای برای برکناری رژیم بیابیم. متاسفانه تنها راه سیاسی ما راه «شناخت»، «آموزش» و «انسجام هویت ملی» است که من سی سال تمام است آن را در تمام مقالههایم گوشزد کردهام. چهار دهه است که تمام رسانههای گروهی ما با تفسیرهای حدسی خودشان به دنبال پر کردن برنامههای سیاسیشان هستند و کوچکترین قدمی تا حال در راه اعتلای فرهنگی پیش نبردهاند. همه هنوز منتظرند که این حرکت ملی و مردمی را هم آقای ترامپ برای ما انجام دهد و ما را از زیر استثمار آخوند برهاند. بدون اینکه ما خود از خود حرکتی کرده باشیم. به نظر من، بعد از برکناری این رژیم که به زودی توسط ترفندهای موثر ترامپ صورت میگیرد، مشکل ما در جامعه ایران حل نمیشود زیرا پایه تفکر این نیروهای ضد ایرانی در حافظه گروههایی از مردم ریشه یافته و ذهنیت آنها را میسازد. هماکنون بیش از ۷۰ درصد از مردم ایران سخت به اسلام شیعه معتقدند و بیشتر سنتها و آداب و رسوم اسلامی را به دقت اجرا میکنند. کافیست که بعد از چند دهه شخصی چون «خمینی دجال» در دمکراسیای که ما با هزاران قربانی بپا کردهایم پیدا شود و این ملت معتقد به مذهب و الهیات به دنبال او راه بیافتند و انقلاب اسلامی دیگری را به راه بیاندازند . چه کسی ضمانت میکند که چنین چیزی اتفاق نیافتد؟! سیاستمداران ما بدون حل کردن این مشکل میخواهند از آن بگذرند ولی بعد از چندی دوباره گرفتار آن میشوند.
آقای سیاوش لشکری در ماهنامه بیداری نوشته است: «فراموش نکنید که اسلام یک دین سیاسی است و موجودیتش را با دخالت در زندگی دیگران (امر به معروف و نهی از منکر) حفظ میکند. اسلام را با هیچ قانون مدنی نمیتوان مهار کرد. هر آن روز باشد مانند یک سیل شبانگاهی به راه میافتد و کسی را یارای توقفش نیست. در ترکیه دیدیم که چگونه مردم، به ویژه زنان رو به حجاب آوردند و تمام تدابیر آتاتورک در حال از بین رفتن است.»
این تنها در ترکیه تجربه نشد بلکه در ایران خودمان دیدیم که بعد از آن همه زحمات پهلویهای ایرانساز و ایراندوست چگونه ملت جاهل معتقد به الهیات مذهبی با ترفند بیگانگانی که ما را بسیار خوب میشناختند، به دنبال آخوند دجالی که هیچکس هم آن را نمیشناخت دویدند و تصویر او را در ماه دیدند و عاقبت خویش و فرزندانشان را به دست دزدان سر گردنه سپردند که بعد از چهارصد سال منتظر چنین روزی بودند تا قدرت را به صورت مطلق به دست آورند. آیا امروز تغییری در جاهلیت ملتی که بیش از ۷۰ درصد اعتقاد به اسلام و شیعیگری دارند حاصل شده؟ آیا هنوز صحن امام رضا و شاهچراغ و امامزادهها و سقاخانهها در سراسر ایران پر از کسانی نیست که با استغاثه و زاریکنان از این امامان راه چاره برای مشکلات بیحد خود میجویند و تمام مال و منالشان را نثار آنها میکنند. اینها چگونه میخواهند تفکر دیالکتیکی در یک نظام دمکراسی داشته باشند؟ ممکن است که در چند دهه آینده اسلام و شیعیگری در دولت آینده نباشد. اما اسلام که خودش لمسکردنی نیست که آن را بگیریم و در بازداشگاه اوین محبوساش کنیم. اسلام در ذهن ملت است، در رفتار، برآورده کردن ارزشها، سنتها و آیین و اسطورهها و سمبلهای معتقدین به دین است. اینها با آمدن نظام آینده از بین نمیرود و قابل دستگیری و کنترل نیست. چه ضمانتی هست که بعد از چند دهه دوباره آخوندها در خفا جوانان ما را شستشوی مغزی نکنند، مگر صدها هزار تن از آنها را به روی مینها نفرستادند. و یا به یکباره فردی مذهبی را علم نکرده و مانند خمینی دجال به جان حکومت و دمکراسی نیاندازند!
پس تا عامه مردم در جاهلیت و اعتقادات مذهبی غوطه میخورند همه چیز امکانپذیر است. برنامه و طرح برطرف ساختن این جاهلیت در ایران چیست و چه کسانی در این مورد مسئولیت به دوش میکشند؟ متاسفانه این در هیچ طرح و برنامهای نیست و وجود چنین کوشندگانی ناپیداست. اما تجربه کردیم که هم آتاتورک و هم رضاشاه هر دو در مورد قدرت اسلام در ذهن مردمشان اشتباه کردند و دیدیم که همه زحماتشان به باد رفت. آنها بجای اینکه اسلام را بجای خود بنشانند و آن را به پستوهای خانهها ببرند میبایستی ذهنیت این فرهنگ را در حافظه ملتهای خود بخشکانند. این هویت ملی است که باید جانشین هویت و فرهنگ اسلامی شود.
اگر ما امروز نمیتوانیم تعریف واحدی از هویت ایرانی ارائه دهیم، نشاندهنده این است که پدیده هویت ایرانی هنوز در ما بسیار ضعیف است و ملت ما هنوز به ارزشها و جهانبینیهای گذشته خویش واقف نیست و آنها را به کار نمیبرد. وقتی ما به این تناقصها و چهلتکهگیها بر میخوریم، احساس میکنیم نمیدانیم که از تیره عرب، مغول، ترک و یا ایرانی هستیم و بایستی از چه اسطوره، سنت، نشانه و آدابی پیروی کنیم. تداخل اسطورهها، سنتها، آداب و رسوم جهانبینیهای دیگر در ما، که در صدد هستند هویت و فرهنگ ما را از بین ببرند، ما را بیگانه به خود، وطن و دیارمان میکند زیرا به ارزشها و میراثهایمان باور نداریم و «بافت ویژه ایرانی» را به درستی نمیشناسیم و به رنگهای بالنده آن که آرامشبخش دروناند و به زندگی ما معنا میبخشند توجهی نداریم. این است که اندیشه ما «ایستا» میشود و ما در تناقصهای بزرگ غرق شده و نمیتوانیم یکپارچه شویم و جهتیابی کنیم. اما باید به هر جهت جامعه مدنی را در ساختار آینده جامعه ایران به زودی پابرجا و قبل از اینکه دیر شود آن را از همین امروز شروع کنیم.
جامعه مدنی باید بر چه پایهای استوار باشد
درواقع، برخلاف علوم تکنیکی و کاربردی مانند فیزیک، شیمی، مهندسی و پزشکی که وقتی در شناخت یک پدیده یا روشهای به کارگیری دانش یا حتی تعریفها مانند تعریف یک بیماری در آن نوآوری رخ میدهد، معمولا روشهای قبلی و یا نظریهها و تعریفهای قبلی جای خود را به نظریهها و واژهها و تعریفهای جدید میدهند، در علوم جامعهشناسی و علوم اجتماعی و روانشناسی این نوع دانشها با نوعی انباشت تاریخی و نظریههای همارز روبرو هستند. یعنی نظریههایی که در طول یکدیگر و گاه حتی در عرض یکدیگرند و همارزش به شمار میآیند و یا همدیگر را تکمیل میکنند. بنابراین نمیشود این نظریهها را با نظریههای فرهنگ اروپایی و آمریکایی که عده زیادی از روشنفکران «سرخورده» ما بدان گرفتارند و داشتن هویت را «ایدئولوژی» میدانند عوض کرد.
این نظریهها با «هویت»، «فرهنگ» و «وجود» و «رسوم زندگی» هر ملتی سخت درآمیختهاند و به هیچ وجه با نظریههای جدیدتر لزوما نسخکننده نظر قبلی و یا برای این مردم در این آب و خاک بهتر از آن نیستند. برای روشن شدن منظور توجهتان را به کشورهای «جهان سوم» جلب میکنم که بدون در نظر گرفتن هویت و فرهنگ و آداب و رسوم با ارزش گذشتهشان– که دیگر شاید آن را ندارند- به روش اداره حکومت و نظام دمکراسی پیوستند که نه از طرز اندیشیدن دمکراسی برخوردار بوده و هستند و نه هویت امروزیشان (مانند هویت اسلامی) با هویت غربی سر سازگاری دارد. اما این مشکل در ما ایرانیان نیست. در فرهنگ ایران دیالکتیک ساده زرتشت با دیالکتیک غربی دوران رنساس اروپا قرابت بسیار نزدیکی دارد. این روش اندیشیدن ایرانی هنوز در فرهنگ ما کم و بیش موجود است و پذیرش دمکراسی غرب را که فقط ابزاری برای اداره و نظم جامعه است را آسان مینماید. این دید در بسیاری از فرهنگها و تمدنهای قدیمی دیگر موجود نیست و آنها نمیتوانند فرهنگ خود را با دمکراسی غربی وفق دهند. کشورهای بسیاری از این جمله را میتوان نام برد مانند کشور مصر که یک دیکتاتور در فرم نظام دمکراسی میرود و دیکتاتوری دیگر از مردم رای میگیرد و تا سال ۲۰۳۰ خود را رئیس جمهور میخواند، لیبی، پاکستان، سوریه، ونزوئلا، الجزایر، روسیه پوتین و غیره که تمام این کشورها در قانون اساسیشان و در ظاهر پیرو حقوق بشر و سکولاریسم هستند و این دانشهای مدرن را در مدنیت قانون اساسی کشورشان منظور کردهاند اما در هیچکدام از این کشورها دمکراسی و حقوق بشر اعمال نمیشود و مردم این کشورها مرتبا به دنبال دیکتاتورها هستند و به آنها رای میدهند. این تضاد از کجا سرچشمه میگیرد و علت آن چیست؟ در اینجا باید به تعریف کوچکی از فرهنگ بپردازیم: فرهنگ نمایشگر تمام چیزهایی است که یک انسان در محیط زیست خود به وجود میآورد.
سسیل هلمن انسانشناس از آفریقای جنوبی بر این نظر است که فرهنگ یک سیستم خاص از قواعد، سنتها آداب و رسوم و نشانهها و اسطورههایی است که باعث همزیستی و انسجام انسانها میگردد و به آنها «هویت» ویژه آنها را میبخشد که در آن اقلیم زندگی میکنند.
بنابراین میتوانیم جوامع را به دو بخش تقسیم کنیم.
۱ – جوامعی که ساختار و بنای زندگی خویش را روی اصالت فرهنگی و هویتی خویش بنا نهاده و آن را با علوم انسانی و تکنیکی توام ساختهاند مانند، فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا، بلژیک، اسپانیا و غیره.
۲ – جوامعی که از لحاظ علمی از جوامع اروپایی و آمریکایی عقبترند و در تاریخ خود مورد تجاوز بسیاری از بیگانگان بوده و گسستهای فرهنگی بسیاری را تجربه کردهاند و بنای زندگی خویش را فقط بر دمکراسی ابزاری غرب بنا نهاده و به امید برقراری جامعه مدنی هستند. این کشورها عبارتند از مصر، آرژانتین، ونزوئلا، ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، سوریه، روسیه، الجزایر، لیبی، سودان و غیره.
با این مقدمات اگر به دنبال تعریفی از جامعه مدرن باشیم که به کار جامعه آینده ایران بیاید، میتوانیم بگوییم جامعه مدنی قلمروی از زندگی فرهنگی و هویتی یک جامعه است که منابع اجرایی جامعه سیاسی و حکومتی را تامین میکند. پس جامعه مدنی که روش زندگی و عادات، سنتها و سمبلها، ارزشها و معیارهای آن جامعه در آن نهفته است، جامعهای است که فقط بر فرهنگ و هویت آن سرزمین و اصول دمکراسی و حقوق بشر استوار باشد. در غیر این صورت این مانند آسمانخراشی است که در زیر آن یک پی محکم و استوار بنا نشده باشد تا تحمل فشار و سنگینی آن را کرده و جامعه سیاسی بتواند هدفهای هویتی، و فرهنگی، و حقوقی و اقتصادی را در آن برآورده کند.
نقش اندیشیدن دیالکتیکی در کارکرد دمکراسی
در ایران هویت و فرهنگ از چهارده قرن گذشته تا به امروز توسط نیروهای اشغالگر و به ویژه اسلام تخریب و تضعیف و حتی از بین برده شده. در این فرهنگهای اشغالگر «آزادی و حقوق انسانها» مفهومی ستایش شده نبوده و در دو عصر آخرین بینش دمکراسی در ساخت سیاسی حضوری نداشته. در سیاستمداران عصر گذشته تصویری که از دمکراسی وجود داشته، تصویری «یکبُعدی» و غالبا ایستا بوده. بدین معنی که دمکراسی مجموعهایست از رایهای اکثریت که حکومتهای جبار استبدادی نمیگذارند به خاطر منافع خودشان ملتها به خواستههایشان دست یابند. چنین تفسیری از دمکراسی صد درصد غلط است. دمکراسی چیزی نیست که در جایی باشد و ما برویم و به آن دست یابیم و آن را به ایران بیاوریم و دولت لطف کند و آن را به ما ارزانی دارد و یا ارمغان دهد.
در عملکرد دمکراسی که خود یک نوع قالب برای اداره جامعه و سیاستهای آن است، «نقش مناظره» یا دیالکتیک رل اصلی را در کارکرد آن بازی میکند. این عملکرد باید در ذهن مردم باشد. یعنی باید «روش اندیشیدن» جامعه روشی باشد که برای حل مشکلات و معضلات از اندیشههای مختلف و متضاد که به صورت «نظریه»، در برابر «نظریه مخالف» قرار میگیرند، از هر کدام نکات مفید و قابل استفاده آن را به روشنی جدا ساخته و در هم ترکیب شود و نکات غیرمفید و نادرست آن را به کلی کنار بگذارد. این ترکیب از نکات درست، مفید و قابل استفاده را «برآیند» مینامیم.
بر خلاف تصور ایستای «ضددگراندیشی اسلامی» که هر تقابلی را «ضد»ایدئولوژی تعصبوار اسلامی خود میبیند و پایه فاشیستی و نژادپرستی دارد، تصویر پویای دمکراسی غربی نشاندهنده این است که دمکراسی روی «احترام» به نظریه دیگران و «مشارکت» با آنها قرار دارد و دارای یک «فرایند» است و عقاید و نظریهها را «مکمل» یکدیگر مینماید.
اکنون پرسش این است که در جامعهای که چهارده سده زیر پوشش روش ویژه اندیشیدن اسلامی قرار داشته آیا این فرایند گرفتن از تقابلها صورت میگیرد؟! و یا اینکه در هر تقابلی روی اندیشهها و نظریات ما، ما جبهه تخریب، خصومت و کلکل را دنبال میکنیم. همان چیزی که اپوزیسیون ما در برابر یکدیگر انجام میدهند و قادر نیستند دور هم بنشینند و با هم بر سر خطری که ایران و مردم فلاکتزدهاش را تهدید میکند به توافق برسند.
پس چطور میخواهیم اسکلت ابزاری و بیجان دمکراسی را که در مغزهای ما جایی برای شناخت ندارد به تنهایی و بدون بالا بردن یک فرهنگ درست به ایران بیاوریم! و به خودمان این چنین نوید میدهیم که از این به بعد همه کارها درست میشود و ما هم جزو خوشبختترین مردم جهان خواهیم شد.
پایهریزی روش اندیشیدن دیالکتیکی
این روش اندیشیدن باید به وسیله ساختن فرهنگ در اندیشه و ذهن انسانها همزمان با برقرار کردن دمکراسی گنجانده شود تا دمکراسی اصولا کارکرد خود را پیدا کند. لازمه این جابجایی تعویض ذهنیت ضد دگراندیشی مذهبی اسلامی با روش اندیشیدن دیالکتیکی پیشرو است که سالیان دراز باید در صدر برنامه تعلیم و تربیت دولتهای جدید و مدرن ایران در تمام قشرها و شهرها و نقاط دورافتاده با دقت و شفافیت به کار گرفته شود. در اندیشه انسانهای ضد دگراندیش، با اعتقادات مذهبی و خرافات و تعصبات این طرز اندیشیدن موجود نیست. کسی که میخواهد مشکل خود را با «زیارت امام رضا» حل کند، نمیتواند تفکر دیالکتیک داشته باشد! در شرایط کنونی ایران که به نظر میرسد ایدئولوژی دین، اعتقادات و ارزشهای اخلاقی شدید مذهبی به نزدیک کردن و برانگیختن امکانات و تواناییهای پراکنده جامعه هیچ کمکی نمیتواند بکند، چگونه میتوان فکرها، نیازها و خواستهها و پتانسیلهای پراکنده جامعه را برای ساختن یک جامعه مدرن مدنی مستقل و دمکرات بهم نزدیک کرد. پس دمکراسی فقط یک ابزار برای اداره حکومت نیست، بلکه دمکراسی محتوای مشخصی از روش اندیشیدن دیالکتیکی را نیز در بر دارد که باید در انسانهای جامعه باشد تا آنها بتوانند خوب را از بد از طریق مشارکت همگانی تشخیص بدهند و به نظرات همگان و رأی اکثریت احترام بگذارند که ما امروز متاسفانه فاقد آنیم.
*Frederic Vester: Denken, Lernen, Vergessen, dtv Wissen München. S.15 ff.
١٠-
من با ایجاد هویت ملى و جایگزینى آن با هویت دینى موافقم ولى نه با تغییر دین که کارى ناشندنى است و نادرست است. جهان ما در راستاى علم و دانش به پیش مى رود. ما دارى هویت ملى هستیم. جشن هاى ما سرشار از ایرانى بودن است. موسیقى و شادى و صلح جویى ما ایرانى است و عشق ما به شاهنشاهى ایرانى است و پهلوى بدون تلاش بسیار آن را شکوفا ساخت .
ما مردم ایران با هر باورى ایرانى هستیم.
٩-
دو مثال یکى در تغییر زبان و دیگر در تغییر دین وجود دارد.
مثال تغییر زبان تلاش بسیار براى جایگزینى واژگان ایرانى به جاى عربى است. این اگر چه موفقیت اندکى داشته است ولى بطور کلى شکست خورده است و تلاش دیگر تلاش براى دین بهایى به جاى شیعه گرى است. آن نیز شکست خورده است. تغییر دین زرتشت به اسلام با بکار بردن زور و کشتار بسیار و در طى قرون انجام شده است.
٨-
ما نباید با دین مردم عادى بجنگیدم و از توهین به آنان خود دارى کنیم و دانش آنان را اندک اندک افزایش دهیم و آنان هستند که شیوه زندگى خود را انتخاب مى کنند. ما نه مى توانیم و نه شایسته است که نیروى خود را صرف ساختن دین دیگرى کنیم. این کار همه نیروى ما را براى تغییر جامعه اتلاف خواهد کرد.
٧-
در دو وجه دین کار برد دارد. یک وجه اجتماعى است. دین ستادى اجتماعى است و مردم در مراسم آن مدام در کنار هم و همراه هم و کمک همدیگر هستند. این یک تشکل عادى است و در آن گستره عظیمى از مردم بدون پذیرش از طرف کسى وارد مى شوند. وجه دوم دین توسل است. مردم عادى نیازمند توسل در شرایطى هستند که هیچ انسانى قادر به کمک به آن ها نیست.دین نقطه آخر امید انسانى است.
۶-
ما نیازمند هویت ملى خود هستیم و اتفاقاً زاویه دید عموم مردم بر دین ملى است نه اسلامى. اعراب مسلمان بسیارى از اعمال ایرانیان را کفر مى دانند و اگر شعر درخت سدر مهدى اخوان ثالث را خوانده باشید باید بدانید که دیدگاه امامى شیعه، ریشه در اندیشه باستانى ایرانیان و شاهدوستى ایرانیان دارد. شاه مظهر مهربانى و پناه مردمان است. این آخوندها هستند که با درک واقعیت شاهدوستىایرانیان، امام رضا را جاى شاه قرار داده اند و دین را ایرانى کرده اند و مردم نیز تعادل جدید را که التقاطى است پذیرفته اند و با آن به تعادل رسیده اند.
۵-
دموکراسى بر گرده سرمایه داران و تکنو گرات هایى که براى آنان کار مى کنند سوار است و البته مردم نیز از آن سود مى برند و این نوع نظام در دنیاى کنونى تنها نظام طبیعى جهان است. هر حاکمیت دیگرى بناچار صورتى از این نظام را خواهد یافت.
۴-
من نماینده دانشجویان در قبل از انقلاب و از اعضاى فعال گروه سیاسى کمونیستى بودم. در نهضت سوادآموزى به مردم درس داده ام و براى مردم عادى با گروه سیاسى در قالبى شبیه جنبش خدمتگزاران بشر کار کرده ام و به میان مردم رفته ام.
دانش و تجربه من مرا شیفته محمد رضا شاه فقید کرد و دانستم که شیفتگان دنیاى غرب که انقلاب را به ما با تعریف هاى نادرستى از دموکراسى غربى تعریف کردند،از درک واقعیت دموکراسى عاجز بودند.
٣-
این یکى از داستان هاى مردم عادى و مهربان ایران است. خمینى و قشریون هیچ ارتباطى با مردم ایران ندارند.
ما دنبال این نیستیم که به اعتقاد این مردم توهین کنیم و یا در صدد جنگیدن با آنان نیستیم.
من برخلاف گفته شما که اهل مطالعه نیستم باید بگویم من در آمریکا دو درس political science و communication گذارنده ام و اتفاقاً اساتید بسیار با سوادى داشتم. کتاب هاى روانشناسى بخصوص کتاب هاى پاولف و فروید را نطالعه کرده ام. من حدود بیست سال استاد مهندسى یکى از دانشگاه هاى دولتى تهران بودم و رتبه اول ورودى فوق الیسانس و ورودى بدون کنکور دکترى بودم. همکار استادان بسیار ایرانى فارغ التحصیل خارج از کشور بودم. با این وجود مدعى همه چیز نیستم.
٢-
خانواده من بسیار مذهبى ولى بسیار مهربان بودند و همه مردم را بدون توجه به اعتقاد و روش زندگى شان دوست داشتند. مادرم قارى قرآن بود و یک روز گریه مى کرد ما بچه بودیم و فهمیدیم مادرم از مرگ مردم خارجى در ساحل تایلند گریه مى کند. او شب ها براى ما گلستان و کلیه و دمنه و مرزبان نامه و شاهنامه مى خواند و داستان هایى از مهربانى مى گفت. داستان هاى مذهبى او هم بسیار از مهربانى حکایت داشت. بعد از انقلاب نیز وقتى من دین را کنار گذاشتم، هم چنان با من مهربان بود و همسر بى حجابم عاشق مادرم شد.
١-
حال این یک صحبت منطقى است.
اول این که دین مردم با دین قشرى ها فرق دارد.
ما به جنگ دین مردم نمى رویم.
دین مثل رنگ بر هر اجتماعى که بنشیند، فام آن اجتماع را مى گیرد. مردم عامه مسلمان ایران، مهربان و شاد و صلح طلب هستند.
مورد استفاده تان قرار گیرد و انسجامی رود دهد، پشتیبانی از گفتار کوچه بازاری ” شیعه اثنی عشری” میکنید و چاقوی بران خود را روی گلوی من میگذارید و سعی میکنید من نادان را که ” اراجیف ” مینویسم و از دسته جمهوری اسلامی هستم و درک و معرفتی ندارم و خصوصا مثل شما با چند تا امریکائی کار نکرده ام بشناسانید.
آقای پویا، آیا شما از هدف خود که آزادی ایران است بخاطر ” جاه طلبی و خود مطرحی تان ” و بدون داشتن پشتوانه علمی منحرف نشده اید. این آخرین سخن من با شماست که شما را نقد میکنم و دیگر کاری بشما و نوشته هایان ندارم.
جواب شما گرامی… خاموشی است.
بهر حال یک واقعیت را نباید از جلو چشم دور بداریم. این واقعیت اینست که ما برای آینده ایران نمیتوانیم از آزادی، حقوق بشر، حاکمیت ملی، دمکراسی راستین، علم و صلح چشم پوشی کنیم. تصور میکنم این همانطوریکه هدف من بوده و میباشد هدف شما نیز هست و من به این هدف ایمان دارم. اما نمیدانم چرا شما که از طرفداران نماد پادشاهی ایران هستید و میدانید که من هم مانند شما فکر میکنم و نوشتار هایم بر پایه ده ها پژوهش علمی از مستشرقین و ایران شناسان است که من متاسفانه در کیهان لندن نمیتوانم این ماخذ ها را اضافه کنم و فقط به ذکر یکی یا دو تای آن اکتفا میکنم، بجای اینکه من و نیروهای
آقای پویا مهرفر
هنوز هم یاد نگرفتید و استدلال های شما حدسی و آبکی است. دم خروس یگبار دیگر بیرون زد. شما میگوئید هر کس دانشگاهی و در ” علوم” انسانی کارشناس باشد و مثل شما مغز ابزاری نداشته باشد علمی فکر نمیکند. بدانید که تحلیل های علمی و بر پایه داده های مستند است که پایه برای فکر ابزاری است و شما هنوز در مرحله کودکستان هستید. نمونه اش اطاق های فکری امریکاست که اول فکر میکتتد و بعد عمل میکنند. تولید فکر در علم از علوم انسانی به علوم تکنیکی منتقل و سپس ساخته میشود. شعور داشتن مربوط به تکامل نیمکره راست مغز است که عقل نقاد از آن سرچشمه میگیرد و در عقل ابزاری وجود ندارد. از این نظر درک شما ضعیف است و آنچه را که خود نمیدانید تصور میکنید که در دیگران است.
پس درست حدس زدم.
شما تو دانشگاه بودى.
من به شما گفتم تجربه کار با مردم عادى ندارى و تو در جوابم مى گویى بیشتر از تو در غرب بوده ام. این یعنى از درک سخن ساده عاجزى.
شما آن قدر در درک مسایل عاجزى که تلاش دارى مدرک حدس بزنى. آخه نادان اگر مدرک ادراک باشد که دکتر على شریعتى از تو بهتر درک مى کند. عده اى از افراد جمهورى اسلامى PHD از هاروارد و MIT و برکلى دارند. تعداد قابل ملاحظه اى از افراد داراى PHD هستند که حجم بسیار زیادى از معلومات دارند ولى در فرآیند کردن داده ها و بکار بستن منطق ضعف اساسى دارند. تو حتى از درک مسایلى که خود مى نویسى عاجزى. براى همین توهین مى کنى.
تو روى دیگر سکه انقلابیون ۵٧ هستى. همان هایى که کشورى را به نابودى کشانده اند.
آقای پویا. شما متاسفانه چون فقط چند سال با امریکایی هاکا ر میکنیدخود را مظهر شناخت تمام غربی ها میدانید و ایران شناس هم هستید. من به هیچ ایرانی توهین نمی کنم و ایران و ایران دوستی من سالهای متمادیست که در فعالیت های من بر علیه غاصبان به اثبات رسیده و من یه جرات میگویم که شناسایی و اقامت من در غرب حداقل دو نیم برابر بیشتر از شما بوده بیخودی سعی نکنید که این وسلک ها را بمن بچسبانیدو من حد اقل سی سال در دانشگاهای غرب تدریس و سمینار های زیادی را اداره کرده ام. این شمایید که نه مناظره و نه منطق هر دو را باهم ندارید. اصلا تعجب میکنم که شما مدرک کار شناسی در امور جامعه و ساختار سازی آن داشته باشید. شما باید فقط یک مهندس ساده و نخود هر آشی باشید.
شما نه فن مناظره مى دانید و نه منطق دارید.در مغلطه هم استادید. شما جواب ننه و من را با گستاخى تمام دادید و سخن بسیار زیباى فرهنگ ایرانى از قول ننه که گفت فقط نباید مردم آزار باشى را حتى درک نکردید. شما از فرهنگ مهربان و شاد و ساده ایرانى هیچ نمى دانید. شما جواب آن همه برخورد با مردم عادى غرب را که در ننه و من آمد را هم ندادید. چون شما مردم غرب را نمى شناسید. من با مردم لس آنجلس کار مى کنم. اتفاقاً با آمریکایى ها. در میان آن ها افراد بسیارى هستند که تا جایى که قانون اجازه بدهد، بر خلاف اصول نا نوشته حاکم غرب شما را اذیت مى کنند. تنها مشخصه بارز شما خود شیفته بودن است.
مردم با اختراع ها مخالف نیستند. آنان از همه پدیده هاى نوین استفاده کرده و مى کنند. این آخوند ها و گروه معدودى از قشریون هستند که ربطى به مردم ندارند. مردم ایران از آخوند متنفرند و البته بیشتر از آخوند از امثال شما حرف مفت زن ها. برخلاف شما مردم ایران بسیار ایران دوست هستند. آنان بیش از هزار سال با قشریون جنگیدند و موسیقى و جشن هاى ایرانى را پاسدارى کردند. آنان در این جنگ در سالیان طولانى به یک تعادل فرهنگى رسیده اند. که البته عقل شما به درک این مسایل قد نمى دهد.
شما از سیاست غرب و چگونگى ادره اش هم چیزى نمى دانید. خمینى با حمایت غرب بر سر کار آمد. از شما نه ولى از اندیشه هاى پا در هوایتان متنفرم.
آقاى بیدار بخت شما با مردم کشورهاى غربى کار نکرده اید. من کارى به دین و غیره ندارم. شما روى هوا حرف میزنید. این مردمى که شما مى گویید من نمى بینم. شما خیالتان راحت بوده و کار مشخصى داشتید و سر و کله با مردم عادى نزدید. در بهترین حالت خیالاتى شدید.
شما توهین مى کنید و اگر کسى کوچکترین نقدى کند عصبانى مى شوید. اول خودتان را درست کنید تا به مردم نصیحت کنید. مهم نیست به من توهین کنید، شما به همه مردم توهین مى کنید. برخلاف حرف سطحى شما دین کاربرد دارد. شما درکى نادرست و سطحى از دین دارید. درک شما از دین به همان اندازه اشتباه است که درک انقلابیون ۵٧ از محمد رضا شاه فقید.
سوار اتوبوس و مترو نشوید و هزاران نوآوری دیگر که هیچکدامشان اختراع ما مردم “امت” جمهوری اسلامی نیستند و از دوا و دکتر هم چیزی نمیفهمند. اینها را همان مردم نادان و بیشعور خارجی اختراع کرده اند و اگر همه اینها را امروز از ما بگیرند ما میمانیم و الاغمان و جمع کردن پشگل برای گرم کردن لانه هایمان. اگر ما اینقدر عقب افتاده ایم و حالا میخواهیم با ساختن بمب اتم و اشاعه تروریسم آنها را از زندگی خودشان باز داریم و دلمان به نیرنگها و دروغهای اسلامی خوش است، پس برای صد سال آینده رفتارتان را ادامه دهید. اما ایران بیدار شده و بالاخره روزی جزو خانواده بشری خواهد شد و شما دیگر چندان شانسی یرای لودگی های پوپولوستی نخواهید داشت.
ننه و من
بله نه تنها امریکائیها، بککه تمام کشور های اروپائی از جمله سوئیسی ها، نروژیها، سوئدی ها، انگلیسها، فرانسویها، فنلاندی ها، اطریشی ها، اسپانیائی ها،پرتقالی ها، آلمانی ها، هندی ها، ژاپنی ها همه طرز تفکر مناظره ای و مشاوری (دیالکتیکی) دارند و دمکراسی شان بر این اساس میچرخد. با چنین مثالهائی چون من و ننه و مسخره کردن نمیتوانید علم را در سراسر جهان نفی کنید. این مثالهای کوچه و بازاری را که اسلام در شستشوی مغزی ما ایرانیان بکار برده و جایش را با نماز و روزه و آمریکا و مردمش “شیطان بزرگ ” گنجانده را بهتر است کنار بگذاریم و بواقعیت ها بپردازیم. اگر نمیخواهید بهتر است اتومبیل سوار نشوید. اجاق گاز نداشته باشید. در دیگ زودپز غذا نپزید، چراغ برق را کنار بگذارید
این واقعیت را با ایراندوستان در میان گذاشته باشم. شما چیزی از این عظمت فرهنگی نشنیده بودید، زیرا که گرفتار “شیعه اثنی عشری” هستید.تکلیف روشن است اگر “ایرانی” هستید، پس مسلمان نیستید.
در جواب جناب پویای گرامی. نوشتید از یک طرف من نقادی را میپذیرم که اگر نقد علمی و برپایه سندیت باشد که درست است. اما شما هیچوقت تا بحال نتوانستیدنظرات مرا که بر پایه فراورده های علمی دیگران بوده و من در تمام نوشتارهایم آنها را چون کلافی پیچیده پایه و ریشه کلامم کرده ام را نقد کنید!. شما حتی آنها را ” اراجیف ” خواندید و یا فقط در مثال بالا نوشتید ” من با نظراتتان صد در صد مخالفم. همین و بس.من هرگز عصبانی نمی شوم چون شما فقط “مغلطه” میکنید.
درود بر آقایان
سپاس از جناب نادر که قدمی بجلو در راه ایرانشناسی برداشتید.
اما در جواب جناب شیعه اثنی عشری، زرتشت اولین یابنده تضاد ها در طبیعت و جامعه بود که آنگلس فیلسوف بزرگ آلمانی او را شناخت و تکریم کرد و نام پروسس او را “دیالکتیک ساده” نام نهاد. من هم یکی از هزاران نفری در ایران بودم که از طریق بزرگان ایرانشناس خارجی بر این واقعیت پی بردم. بدرستی فهمیدید که من “امام زمان” نیستم و اکنون هم نیامده ام تا کسی را “آدم” کنم. من یک ایراندوست کوچک هستم که پیروزی عرب و اسلام را بر ایران یک ننگ بزرگ میدانم و میخواهم
بکى از روش هـا ایجاد کار و وادارکردن مردم به کارکردن است
اگر زن و مرد ایرانى روزى ٨ ساعت کار مفید انجام دهـد و ١٠ ساعت در روز بدور از خانه دیگر وقتى براى زیارت گور امام ر ندارد
اگر براى جوانان مثلا Love Parade بر گزار شود دیگر به حسین پارتى نمى روند
اگر مسایل جنسى مرد و زن ایرانى بصورت ((یواشکى )) حل و فصل نشود دیگر به فکر خود ازارى (زنجیر زدن و سینه زدن ) و امر به معروف ووو نمى افتند
ووووووووو
با گفته هـاى شما موافق هـستم ولى
باید راه حل نشان داد و اموزش داد و گفتو گو کرد انهـم بصورت علمى و علنى و نه احساسى و در خلوت
هـمین مردم ١۴٠٠ سال که با تمام بدبختى و جنگ و وووووو نوروز را پابر جا نگهـدارى کردنند
هـمین مردم میتوانند و میخواهـند که به ایرانیت خودشان بر گردن ولى تا زمانى که روشنفکران نما هـاى ما در مسکو و مکه ووووو پرسه میزنند و خودشان بى اخلاقى را رواج میدهـند
از مردم هـم نباید بیش از این انتظار داشت
آقاى بیدار بخت من کارم جورى است که هر روز با ده ها آدم مختلف تو آمریکا ارتباط دارم. بین اونا افراد خودخواه بسیار زیادند. اونا وظایف خودشان رو انجام نمیدن و طلبکارند و چون حق با مشترى است هر گندى که بزنن، مقصر منم. من هم براى این که مقصر نباشم باید گندشان را نادیده بگیرم و زحمت بیشترى بکشم تا سفارش هاشونو درست انجام بدهم. این سیستم با مردمش زمین تا آسمان فرق دارد. ولى همه اونا از قانون میترسند. نمیدانم تو از کدام مردم حرف میزنى که من ندیده ام.
من از دیالکتیک چیزى نمیدانم ولى اگر این آدم هاى غربى که من مى بینم دیالکتیک دارند، حتماً چرندترین کالاى دنیاست. مفت هم گرونه.
سرم درد گرفته بود که ننه اومد کنارم نشست و سرم رو گذاشت رو زانوش و گفت ننه من نمازم را قبل از این که تو بیایى خواندم. با تو شوخى کردم. نگران نباش. دیالکتیک مال خودشان. آدما باید آزارشان بهم نرسه. اگر مردم آزار باشى با دیالکتیک و بى دیالکتیک یک قرون ارزش نداره. سر دردم یهو خوب شد. نفس ننه جون حکم کیمیا داره.
دیالکتیک حتماً چیز خوبیه که آمریکایى ها دارن. من هاج و واج به ننه نگاه میکنم و میگم تو چه از دیالکتیک میدونى. میگه امان آقا گفته که آمریکایى ها دموکرات هستند چون دیالکتیک دارند. من بیشتر گیج میشم. میگم این آدم هایى که از صبح تا شب من با اونا درگیرم جز خودخواهى و بى سوادى و خنگى چیزى ندارند، دیالکتیک شان کجا بود.
اون شب ننه نماز نخواند. من تعجبم بیشتر شد. گفتم ننه نماز. گفت فقط دیالکتیک. گفتم خدا. گفت دیالکتیک. من خدا خدا مى کردم که ننه مثل این آدم ها که من شب و روز از دستشون کلافه ام نشه. نماز هم نخواند و خدا رو هم قبول نداشت اشکالى نداره.
آقاى بیدار بخت حتماً فرد متشخصى است ولى من با نظراتش صد در صد مخالفم و آن را حتى توهین به فرهنگ ایرانى میدانم. از یک طرف ایشان نقادى را مى پذیرند و از طرف دیگر عصبانى مى شوند.
بخاطر همین دوست ندارم نقدشان کنم.
ما شیعیان هم خنگیم و هم همه جور آجیل تشکیل شده از اسکندر و محمد و چنگیز و اگر باقیمانده اى هم داشته باشیم یک پى پى بى زرتشت.
بیچاره زرتشت که خودش نمیدانست چقدر دیالکتیک است و تا زمانى که مرد نه خودش و نه کس دیگرى قدرش را نشناخت تا این که آقاى بیدار بخت پیداش شد.
حیف که امان بیدار بخت امام زمان نیست. حداقل مى توانست ته چاه جمکران و یا تو بیابان ها به امید یک روزى که ما را بخواهد آدم کند زنده بماند.
من خیلى فیلم فیکشن دوست دارم بخصوص اگر کمدى هم باشه.
بنظر من بیسواد مادرزاد اگر این مقاله فیلم نامه شود حتماً تو این رده هاست.
تکلیف ما شیعیان رو امان بیدار بخت روشن کند بهتر است:
ما مسلمانیم یا رافضى
با سپاس از مقاله بسیار عالی شما. ما از تاریخ مان چیزی نمیدانیم و در نتیجه دچار نوعی اختلال هویت هستیم. خیلی به فرهیختگان علوم انسانی و مورخان نیاز داریم. به مترجمان و أهل ادبیات تا کتابهایی (هر چند کم تعداد)که در این زمینه ها به فارسی قدیم هست را امروزی کنند.