«ناسیونالیسم ایرانی» در دوره رضاشاهی؛ جایگیر بودن «خُرده فرهنگ»ها و آزادی دینی در «ناسیونالیسم ایرانی»

دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با ۱۳ مه ۲۰۱۹


نیکروز اعظمی‌- رویدادهای تاریخی از پی کنش و واکنش‌ها در اجتماع و نقش رفتارهای عاملان و منافع، به منصه ظهور می‌رسند. و وقتی به ظهور رسیدند مشمول بررسی علم تاریخ‌نگاری می‌شوند. خطای مارکسیسم در این است که تاریخ را تک‌خطی می‌بیند و تغییر صورتبندی را به بازدهی تولید و نعمات مادی موکول می‌کند و از اینجا به «اصالت تاریخ» می‌رسد. وقتی تاریخ اصالت یافت آدمی‌در زیرمجموعه آن قرار می‌گیرد و اراده‌اش در برابر چنین اصالتی بی‌معنا می‌شود. تبلور ناسیونالیسم چه در مفهوم زشت و چه زیبا محصول عامل فرهنگی‌ است از کش و قوس‌های یک جامعه یا یک قلمرو که مردمانی را در زندگی اجتماعیِ مشترک‌شان بهم پیوند می‌دهد. ایده «اصالت تاریخ» با چنین مفاهیم اثرگذاری بیگانه است و تاریخ‌نگاری را از بررسی چنین پدیده‌هایی معاف می‌کند. در تفکر انتقادی تاریخ‌نگاری (تاریخ‌نگاری مدرن) که محصول غرب است برخلاف ایده «اصالت تاریخ»، اراده انسان بر تاریخ دارای جنبه ویژه و ممتاز است و از اصالت نامتغیر عبور می‌کند.

تا پیش از پیدایش «دولت- ملت»های مدرن در اروپا، ملت به مفهوم جدید امروزی وجود نداشته اما مفاهیمی‌ وجود داشته که آنها بی‌شباهت با ارزش‌های ملت نبودند درست مانند «دموکراسی آتنی» و دموکراسی امروزه غربی. حقوق شهروندی و به همین مناسب شهروندان آزاد در انتخاب کردن و شدن در «دموکراسی آتنی» به عنوان مفهوم سیاسی، با دموکراسی امروز قرابت و خویشاوندی دارد. مفهوم «آزادی دینی» یا آزادی «خُرده‌فرهنگ»ها در دوران ایران باستان با موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر در همین خصوص، متشابه است. چنین پدیده‌های مفهومی‌ هرچند در حکومت‌های رضاشاه و محمدرضاشاه رخ نمودند اما در تاریخ‌نگاری مدرن آن دو مفهوم (آزادی دینی و خُرده‌فرهنگ‌ها) هستند که ملاک ارزیابی قرار می‌گیرند (و نه الزاماً نوع حکومت)و نوع هستی‌نگری انسان را تبیین و تعیین می‌کنند. از این رو مفهوم‌ها در رویدادهای تاریخ مهم‌اند و حاوی نوع هستی‌نگری. بی‌شک مفهوم «ملت» یا «دولت» در دوران ایران کهن همانی نیستند که در درون نظام‌های مدرنیته سراغ داریم اما باید دانست ساز و کارهای «آزادی دینی و خُرده‌فرهنگ»ها در رویداد ایران کهن را در چه می‌توان گرد آورد و از آنها مفهوم صحیح‌اش را تبیین کرد؟ اگر «آزادی دینی و خُرده‌فرهنگ»ها متناظر است به وجوهی از مفهوم سیاسی و حقوق شهروندی در دولت- ملت مدرن، بنابراین چنین مفهومی‌ از آزادی در دنیای کهن را چه بایست بنامیم؟

وجه مهم ناسیونالیسم را همبستگی ملی تشکیل می‌دهد. ناسیونالیسم هم می‌تواند مسائل را  طوری بهم گره بزند که از آن کلاف سردرگم ایجاد شود و هم گره‌گشا باشد. در جمهوری وایمار آلمان، ناسیونالیسم در همبستگی ملت آلمان فاجعه جنگ جهانی دوم را آفرید و ناسیونالیسم ایرانی در دوره رضاشاه مولد آن نوع همبستگی ملی بوده که همه آحاد مردم در قلمرو ایران را به سوی حقوق اجتماعی و شهروندی، و حقوق قضایی رهنمون می‌کرد. همبستگی ملی در این دوره عرصه‌ای برای تاخت و تاز دین نبود بلکه آزادی دینی ملاک بود. بنابراین پیش از دین، نفس آزادی (برای دین) مهم بود.

پس از گرویدن ایرانیان به دین بیگانه یعنی اسلام، بر ناسیونالیسم ایرانی خصوصاً در دوره صفوی خدشه وارد شد تا صفویان بتوانند در یک «اتحاد اسلامی» و حکومت شیعی پر قدرت در مقابل امپراتوری عثمانی عرض اندام کنند و به این منظور و با این هدف چاره را در کُشتار دینی داخلی دیدند. به‌واقع در این دوره ایرانیان رسماً از همبستگی اسلامی برخوردار شدند و به همین مناسبت آزادی دینی‌شان بی‌معنی شده بود. در حالی که در دوره رضاشاه و محمدرضاشاه مجدداً همبستگی ملی جایگزین همبستگی اسلامی شد و هم در این دوران، ایرانیان از بسیاری از مزیت‌های حقوق شهروندی برخوردار شدند.

ناسیونالیسم ایرانی (دوره رضاشاه و محمدرضاشاه) هیچ چشمداشت و طمع به سایر ممالک نداشت و همچنین آزادی دینی در سراسر کشور برقرار بود در حالی که نقش همبستگی اسلامی که امروز ادعا می‌شود، هم در سیاست داخلی و هم خارجی‌اش مخرب و ایران بربادده است؛ در داخل کُشتار دینی می‌کند و در خارج از مرزهای خود به عناوین مختلف در ممالک دیگر مسلمان نشین توسط ایادی‌اش، دخالت می‌کند و پول و اسلحه به دست اسلامگرایان می‌رساند. اسلام دین جهانیست و بنا به گفته اسلامگرایان هم، خدای اسلامی «وعده استقرار این دین» را بر روی زمین داده است. تحقق و به کرسی نشاندن این «وعده» لازمه‌اش «اتحاد اسلامی» ست. این اتحاد اسلامی یا همبستگی اسلامی که حامی‌ حکومت اسلامی‌ست و چاره‌ای ندارد تا برای تحقق چنین وعده‌ای به هر ترتیبی شده از جمله کُشتار دینی خود را بگستراند در تضاد عمیق با ناسیونالیسم ایرانی قرار دارد؛ ناسیونالیسمی‌ که حداقل، آزادی «خُرده فرهنگ»ها و ادیان در آن جایگیر است و هیچ طمعی به سرزمین قلمروها و کشورهای دیگر ندارد.

به باورم در صورت بازگشت به ناسونالیسم ایرانی و همبستگی ملی، ایرانیان قادر می‌شوند هم کشور ایران را از نو بسازند و هم سیاست آشتی‌جویانه را در خارج از مرزهای خود پیش ببرند. چنین ناسیونالیسمی‌ در زمانه ما و با وجود تجربه تلخ و خونبار همبستگی اسلامی، ظرفیت آن را دارد تا نظام سیاسی ایران را متحول کرده و زمینه را برای فراتر رفتن از آزادی دینی، به آزادی فرد آماده کند. بعلاوه و پیش از اینها، ناسیونالیسم ایرانی مشوق تبادل فرهنگی میان «خُرده‌فرهنگ»ها در قلمرو ایران است.

ایران کشوریست با مجموعه‌ای از «خُرده‌فرهنگ»ها که سالیان سال در داد و ستد فرهنگی در کنار یکدیگر به زیست اجتماعی خود تداوم بخشیدند. ناسیونالیسم ایرانی پس از مشروطه حامی‌ این داد و ستد فرهنگی بود و با خلع ید از بی‌کفایتی قاجاریان در کشورداری، و همچنین کوتاه کردن دست روحانیون شیعی از ساختار حقوق و قضا و آموزش و پرورش کشور، به همبستگی ملی اهتمام ورزید و جامعه را از لبه فروپاشی رهانیده و نجات داد. اما طولی نکشید جریان‌های اسلامی که از لایه‌های درونیِ نیرومندِ مذهبیِ فرهنگ ایرانیان تغذیه می‌شدند در اتحادی اسلامی و با همدلی و همسنگری چپ بی‌بضاعت و عقب‌مانده، این ناسیونالیسم و همبستگی درونی جامعه را از هم گسستند و بجایش همبستگی اسلامی- که در این چهل سال نشان داد علیه منافع و مصالح کشور ماست- را عَلَم کردند، که نه فقط جامعه ایران بلکه منطقه را به آتش کشید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=156068