فهیمه فرسایی – بخش چشمانداز جشنوارهی جهانی فیلم ونیز، دوباره یک کارگردان «بومی» ایرانی را کشف کرده که قرار است با فیلم «یک تصمیم اخلاقی»، جایگاه برجستهی سینمای این کشور را در جهان فیلم به اثبات برساند: وحید جلیلوند برندهی جایزهی کارگردان برتر این بخش در سال ۲۰۱۷. نوید محمدزاده (موسی) هم جایزهی بازیگر برتر این جشنواره را از آن خود کرده است. این اثر پس از کمتر از دو سال حالا به بازار فیلم آلمان راه یافته و از ۲۰ ژوئن در سینماهای این کشور به نمایش در میآید.
واعظ حرفهای
وحید جلیلوند یکی از فعالان هنری نامآشنای ایران است؛ به ویژه در میان بینندگان مؤمن تلویزیون که در سالهای گذشته برنامههای بیشمار مذهبی- اخلاقی او را دنبال کردهاند. از جمله برنامهی سی قسمتی «نان و ریحان» که بودجهی آن از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تامین شده بود. این برنامهی ویژه که ۷۰ دقیقه طول میکشید، در ماه رمضان پیش از شروع افطار پخش میشد و در آن اصول و فروع دین، سنت، زندگی امامان و… از طریق طرح سئوال، پخش فیلمهای ویدئویی، برگزاری مسابقات قرآنخوانی و… آموزش داده میشد. به این ترتیب میتوان گفت که جلیلوند با مسائل اخلاق مذهبی، بهخصوص با موازین اخلاق اسلامی، به خوبی آشنا است.
مرگ ناگهانی
عنوان فیلم جلیلوند که به آلمانی «یک تصمیم اخلاقی» ترجمه شده، در اصل «بدون امضا، بدون تاریخ» است. به گفتهی کارگردان، این عنوان به پیام جهانشمولِ فیلم اشاره دارد؛ اینکه آنچه برای دکتر کاوه نریمان (امیر آقایی) رخ میدهد، میتواند در سراسر جهان هر لحظه برای هر کس اتفاق بیفتد: او عامل تصادف با یک موتوری است که در شبی تاریک و شلوغ با چهار سرنشین در خط کناری جاده میرانده است. ظاهرا نه موسی، رانندهی موتور، و نه همسر محجبهاش که طفلی در بغل دارد، در این تصادف صدمهای نمیبینند. تنها دست چپ پسر هشت سالهی خانواده، امیرعلی، اندکی جراحت برمیدارد، هر چند امیرعلی تنها کسی است که در میان سپر حفاظتی بدنهای پدر و مادر خود نشسته بوده. به همین دلیل موسی تصمیم میگیرد پلیس را خبر کند، ولی دکتر نریمان که در پزشکی قانونی تهران کار میکند، مانع میشود، کیف پر اسکناس خود را به او نشان میدهد تا پول مورد نیاز برای تعمیر موتور امانتیاش را بردارد و تاکید میکند که امیر را بلافاصله برای معاینهی دقیق به بیمارستان سر راه برساند. موسی ولی به این توصیه اعتنایی نمیکند و پس از گرفتن پول، یک راست به سوی خانه میراند. همان شب پسرک جان خود را از دست میدهد و جسدش به بخش کالبدشکافی پزشکی قانونی، قسمتی که دکتر نریمان هم در آن کار میکند، منتقل میشود. هرچند نریمان با شنیدن خبر مرگ پسرک، به عذاب وجدان دچار میآید و خود را مسئول مرگ او میداند، ولی کاری برای نشاندادن این تاسف و رنج به پدر و مادر امیرعلی یا به ادارات مسئول نمیکند. برعکس، نقش و حضور خود را در تصادف مسکوت میگذارد تا مورد سوء ظن قرار نگیرد.
پزشک شریف
جلیلوند میکوشد شخصیت نریمان را به عنوان پزشکی با وجدان و صالح که به همه، از جمله زنانی که قربانی اعمال خشونت همسران خود میشوند، با حساسیت و به کمک تصاویری گویا معرفی کند؛ مردی که با وجود داشتن حرفهای پر زحمت با این حال وقت و امکانات خود را وقف انسانهای آسیبدیده میکند و به نوعی در حد یک مددکار اجتماعی بدون چشمداشت برای آنان مایه میگذارد.
جلیلوند با تاکید بر ویژگیهای مثبت این پزشک خیرخواه و انساندوست میکوشد گرههای داستان پرکشش فیلم را کور و بازنشدنی جلوه دهد. اما هنگامی که او واکنشهای غیرمسئولانه از خود نشان میدهد و تصمیمهای «غیراخلاقی» میگیرد، داستان منطق ساختاری، همچنین ظرفیت اقناعی و باورپذیری خود را از دست میدهد: به عنوان مثال این پزشک متعهد از سر خودخواهی از بازگویی این واقعیت که مسبب اصلی تصادف بوده، سر باز میزند و از با خبرکردن همکار و شریک زندگی خود، دکتر سایه بهبهانی (هدیه تهرانی) که وظیفهی کالبدشکافی را به عهده گرفته، خودداری میکند. در حالی که به خوبی از پیامدهای این سکوت غیرضروری بر نتایج کالبدشکافی آگاه است. همین پنهانکاری بیمورد، سبب میشود که دکتر بهبهانیِ از همه جا بیخبر، به ورم کوچکی که پشت گردن امیرعلی میبیند، اهمیتی نمیدهد و علت مرگ را پس از تایید آزمایشگاه، مسمومیت شدید غذایی (بوتولیسم) عنوان میکند. دیرتر، پس از آنکه مشخص میشود که موسی مرغ غیربهداشتی تهیه کرده و پسرک از غذای پختهشده با گوشت آن خورده، جای تردید برای کسی باقی نمیماند که بوتولیسم و در نتیجه موسی، مسئول مرگ پسرک بوده است.
مرغ پخته یا خام؟
پس از تشخیص دکتر بهبهانی، موضوع محوری گفتگوهای فیلم بوتولیسم است: در چندین نمای طولانی دربارهی این نوع مسمومیت غذایی، نشانههای آن، علت و تاثیرات کشندهاش توضیح داده میشود، تا بیگناهی و عدم مسئولیت نریمان در مرگ پسرک باورپذیر جلوه کند. جلیلوند با استفاده از این شرح و تفصیلها و «پیلهکردنهای عاطفی» میکوشد بحران بسازد تا سر بزنگاه داستان را به مسیر دیگری بیندازد و روند پرتنش آن را پیش ببرد: تنها مشکل این مفصلبندی دراماتیک و گرهافکنی تشنجافزا این است که مرگ امیرعلی نمیتواند با مسمومیت شدید غذایی، آنگونه که در فیلم به نمایش در آمده، توجیه شود. چون سم بوتولیسم در پختی با دمای ۱۰۰ درجه در مدت ۱۵ دقیقه تاثیر کشندهی خود را از دست میدهد. در نتیجه قابهای مهندسیشدهی درام و رویدادهای متعاقب آن هم از معنا و بار احساسی تهی میشوند. این امر در مورد گرهگاههای بعدی داستان نیز مانند نبش قبر جسد، کالبدشکافی دوباره و به عهدهگرفتن مسئولیت مرگ امیرعلی از سوی دکتر نریمان در پایان فیلم و… نیز صدق میکند.
پرسشهای بیپاسخ
افزون بر اینها، نکتههای ناروشن زیادی در فیلم وجود دارد که به درک رویدادها و کنش و واکنشهای شخصیتها خدشه وارد میسازد: از جمله اینکه چرا دکتر نریمان در روز پس از تصادف، خود جسد پسرک را کالبدشکافی نمیکند؟ چرا از روبرو شدن با این واقعیت که ناخواسته احتمالا در مرگ انسانی دست داشته، واهمه دارد؟ با توجه به اینکه نبشقبر در اسلام حرام است و در قانون جمهوری اسلامی نیز تنها در چند مورد استثنایی و در صورت رعایت شرایط خاصی مجاز شمرده شده، دلایل دکتر نریمان برای دریافتِ مجوز از نهادهای قضایی کدامند؟ آیا اعتراف میکند که هنگام وقوع تصادف در محل حاضر بوده و خود عامل آن بوده است؟ در این صورت چرا به عنوان مسبب و مظنون، مورد بازجویی قرار نمیگیرد و پروندهی نبش قبر و کالبدشکافی به کارشناس دیگری واگذار نمیشود؟ کدام نهاد او را به عنوان نمایندهی رسمی پزشکی قانونی به گورستان برای نظارت بر نبش قبر میفرستد؟ چگونه او میتواند هنگام کالبدشکافی دوم، بر خلاف تمام قوانین و مقررات، با توافقی لفظی با پزشک مسئول، نوبت کشیک او را تغییر دهد و خود به تنهایی و بدون حضور کارشناسان دیگر، گویی که یک کالبدشکافی عادی است، این کار را انجام دهد؟ چرا دکتر بهبهانی که تمام مدت بر درستی تشخیص خود پا میفشرد، پس از نبش قبر، ناگهان ناپدید میشود و کوچکترین علاقهای برای پی بردن به نتیجهی کالبدشکافی دوم از خود نشان نمیدهد و…
حکمت کهنهی تازه کشف شده
«یک تصمیم اخلاقی» دومین فیلم وحید جلیلوند سینماگر ۴۳ سالهی تهرانی است که فیلمنامهی آن را با همکاری علی زرنگار نگاشته است. ظاهرا برای این دو، به تصویرکشیدن حکمت قدیمی «هر تصمیمی میتواند پیامدهای فاجعهباری به همراه داشته باشد»، اهمیت بیشتری داشته تا روایت منطقی و قابل قبول آن. اگر بتوان ساخت و ساز سست و غیرمنسجم فیلم را که بر متر و معیارهای مندرآوردی کارگردان استوار شده، نادیده گرفت، آنوقت میتوان آن را به عنوان درامی با «عناصر بومی» و رنگی اجتماعی- انتقادی به سبک اصغر فرهادی («جدایی نادر از سیمین»، «فروشنده») ستود و به آن جایزه داد. ظاهرا بخش «چشمانداز» جشنوارهی ونیز که رخشان بنی اعتماد، کارگردان ایرانی نیز یکی از اعضای هیات داوران وقت آن بوده، بر همین اساس عمل کرده است.
ولی در هر صورت باید بازی درخشان تمام بازیگران فیلم را تحسین کرد؛ به ویژه بازی چشمگیر هدیه تهرانی را که تناقضات و سایه- روشنهای نقش خود را به عنوان پزشکی مسئول و کارآمد، رقیب سرسخت همکاری که شریک زندگیاش است و زنی که نگران وضعیت همسر خود است، به خوبی بازی کرده است. تنها جای تاسف است که آهنگ صدای او در دوبلهی آلمانی فیلم، برعکس نسخهی فارسی آن که سرشار از مهر و در عین حال قاطعانه است، طنینی خشن و تلخ پیدا کرده است.
* این نقد با عنوان Wegen Des ruhigen Gewissens به قلم نویسنده در Iran Journal به تاریخ سوم ژوئن به زبان آلمانی منتشر شده و متن حاضر برگردان آزاد آن است.