خواستم بنویسم از آزادی
اما نوشتم از میدان آزادی
یککمم از سینمای آزادی
بقیه رو از ورزشگاه آزادی
خلاصه نوشتم از هرآنچه داشت آزادی
حتی از فردای آزادی
اما حرفی نشد بزنم از خود آزادی
خواستم بگم گذشتهها داشتیم آزادی
دیدم منم زاییدهی بعد آزادی
آزادی بود اما نبود روح آزادی
اسمش بود اما خودش همچو جسدی بیجان بود آزادی
وقتی ملاقاتی نداشتم با آزادی
همش ترس و دلهره بود نه آزادی
همه چیز بکن نکن بود، نه آزادی
حال چطور بنویسم از آزادی؟
آخ که چقدر دلم برات سوخت آزادی
هرکه گفت «آ»، به سرباز گفتند تو شلیک کن آزادی
میگن که بهات سنگینه آزادی
اولا بودی سفید تو آزادی
اما الان سرخ شدی از رنگ خون کسایی که مُردند برای تو آزادی
مُردند برای تو اما، رویت هیچوقت کامل نمایان نشد بر ما ای آزادی
خواستم بنویسم بیشتر از تو آزادی
اما صدایی گفت بس است هشیار تو آزادی
میلاد شفیعی / مه ۲۰۱۹
درود عالی
درود برشما آقای میلاد عزیز.امیدوارم بزودی زود ایران وایرانی به آزادی رسیده واز این خفقان نحات پیدا کنه.ارزوی موفقیت شما را دارم ومنتظر مطالب واشعار مجدد شما هستیم.،
داداش گلم همیشه موفق باشی…. بهترین ها رو برات آرزو میکنم… مطمئنم یه روز به آرزوهای قشنگت میرسی… میلاد جان تو دیگه الان آزادی… پس پر بزن و اوج بگیر… موفقیتت آرزومه????????❤❤❤❤
افرین به این همه شوق و اشتیاق برای ازادی،
وباز هم افرین برای به اشتراک گزاشتن حس ازادیت.
شروعی تازه برای موضوعی کهنه اما مهم
عالی بود، خیلی مفهوم داشت، آزادی واژه غریبیه تو کشوری ک همش از آزادی سخن میگن، به درستی که: به دنبال نداشته هایمان / دم به دم فریادش زدیم / ثانیه به ثانیه پز اش را دادیم / افسوس، فقط در خوابهایمان دیدیم
به امید آزادی