از اوایل دهه شصت خورشیدی با حمایت مالی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با تایید وزارت اطلاعات، فیلمهایی با دستهبندی جاسوسی و امنیتی طبق تعاریف و استراتژی جمهوری اسلامی، ساخته میشوند که به اعتبار آمارهایی که از میزان فروش این آثار به ثبت رسیده، همواره با شکست تجاری و عدم اقبال عمومی هم روبرو بودهاند.
سوء استفاده از «هنر هفتم» مانند دیگر حکومتهای مشابه جمهوری اسلامی و تولید این آثار همواره بخشی از وظایف سازمانی نهادهای فرهنگی حکومت با هدف تایید عملکرد و موفقیتآمیز جلوهدادن کسب و کار نهادهای امنیتی بوده است. در ابتدا توجه این مجموعه معطوف به درگیری نیروهای انقلابی با ساواک، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و کشف قاچاقچیان موادمخدر، جاسوسان موساد، بگیر و بنندها و هفتتیرکشیهای خیابانی، بمبگذاری و کشف خانههای تیمی بود که در طول سالها اگر در سینماها مخاطبی نداشت، خوراک زورکی مردم در تلویزیون حکومتی میشد.
سینمای امنیتی با بودجههای کلان
این آثار تبلیغاتی اگرچه برای جلب مخاطبان و تأثیرگذاری بر آنها ساخته میشوند ولی هرگز مورد اقبال عمومی قرار نمیگیرند. به دلیل ضعفهای ساختاری، تکنیکی و هنری و از همه مهمتر، به دلیل فقدان عنصر واقعیت و شعارزدگی، تنها کارکردی که دارند واریز شدن بودجههای کلان به جیب افرادی در دستگاه ارشاد و صدا و سیمای جمهوری اسلامی است. سالنهای نمایش این آثار نه با مخاطبان واقعی، بلکه با بلیتهای هدیه از سوی نهادها و ارگانهای حکومتی پر میشود و نه تنها بر هواداران حکومت با این دست تولیدات تبلیغاتی افزوده نمیشود بلکه بر مخالفانش افزوده هم شده است!
این ژانر سینمایی و تلویزیونی در ایران تحت حکومت اسلامی همواره ضعیف، غیرحرفهای و از نظر مضمونی شعاری و براساس الگوها و استراتژی حاکم و البته به تقلید ضعیف از آثار غربی ساخته میشود. از همین رو به دلیل چنین ضعفهایی مورد مضحکه و مسخرهی همان مخاطبان اندک خود نیز قرار میگیرند. کمتر کسی، مگر به دلایل سیاسی، از جمله در خارج کشور، به این آثار توجه نشان میدهد!
گفتنی است، برای نمونه، پس از جنبش ۸۸ که حکومت و وزارت اطلاعات بودجههای بسیار گزاف برای تهیه فیلمهایی جاسوسی- امنیتی چون «قلادههای طلا» و «نفوذی» هزینه کردند، جز بدنامی برای بازیگران، عوامل و کارگردانانش حاصل دیگری به بار نیامد و پس از چندی حتی برخی از این عوامل برای تغییر و جلب نظر مثبت مردم نسبت به خود، عذرخواهی هم کردند!
در عمل، بستر فعالیت در ژانر جاسوسی و امنیتی، به خودی خود، امنیتی و حساس و بطور منطقی جولانگاه خودیهای نظام است. فیلمسازان مستقل در این ژانر جایی ندارند و ارائه روایت آزادانه و از زاویهای متفاوت از نگاه رسمی حکومت، در این ژانر چنان با محدودیتهای شدید و خطوط قرمز، همراه است که اصلا کسی جز وابستگان حکومت به سراغ آن نمیرود. چنانکه ساخت فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» (۱۳۹۲) توسط محمدرسولاف براساس واقعیات و اعترافات عاملان و مجریان قتلهای زنجیرهای پس از گذشت شش سال همچنان گرفتار توقیف است و برای کارگردانش حکم زندان و ممنوعالکاری و ممنوعالخروجی به دنبال داشته است. حضور در این عرصه، نیازمند مهر تایید دستگاههای امنیتی دولت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
نکتهی جالب توجه این است که در صورتی غیرخودیها میتوانند پا به این صحنه بگذارند که پروندههایی قضایی و امنیتی داشته باشند و در ازای آزادی و صدور مجوز فعالیت دوباره، مجبور به همکاری با چنین پروژههایی شوند.
هرچند نظام با توهم توطئه و جاسوسانگاری از همان ابتدا از دیوار سفارت کشورهای دنیا بالا رفته ولی هرگز از تخیل هنرمندانه و خلاقانه حتی در یک روایت ساده از جاسوسی در سینما و تلویزیون برخوردار نبوده است. هرگز یک اثر ماندگار با ساختار فنی و هنری قابل توجه در این عرصه نداشته است.
حالا با خوردن کفگیر بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیمای حکومت به کف دیگ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با بودجههای هنگفتی که از رانتخواری و باندبازی و همچنین پولشویی در اختیار دارد، صحنه را برای فعالیت در تلویزیون بیش از پیش خالی دیده و همانطور که میلیاردها تومان به فیلمسازان مشهور برای ساخت گشاده دستانهی مضامین مورد نظرش در سینما میپردازد، تلویزیون را نیز قرق کرده و چهار نعل میتازد.
در این بین، وزارت اطلاعات که قرار بود تصویر همهجانبهای از «دستاوردها» و «اقتدار» این وزارتخانه در سینما بسازد، ۹ دیماه شاهد بازپخش «قلادههای طلا» بود که در آن گفته میشود یکی از اعضای وزارت اطلاعات در دوران احمدینژاد جاسوس بوده است! امسال هم در خردادماه پخش سریالی شروع شد که جاسوس را به دفتر ریاست جمهوری و وزیر امور خارجهی حکومت برده است! این در حالیست که وزارت اطلاعات در اوج «اقتدار» حتی فیلم «به رنگ ارغوان» ساختهی فیلمساز مورد اطمینان حکومت، ابراهیم حاتمیکیا، را توقیف کرد تا وی بر بستری که سالها برای پهن کردنش زحمت کشیده بود، بهرهای برای خودنمایی نبرد!
در حال حاضر اگرچه دولت و سپاه بر سر یک سریال دست چندم بیارزش چانه میزنند و مجلسیها در حمایت از آن نامه مینویسند و روحانی برای پرداخت بودجهی صدا و سیمایش شرط میگذارد، ولی باید این پرسش را مطرح کرد که اصلا چقدر مردم به این سریال توجه نشان دادهاند؟! بیش از اهمیتش برای دولت و سپاه، این سریال برای مخاطبان درون ایران در چه ردهای قرار گرفته؟!
در حالی که مرتضی میرباقری معاون سیمای جمهوری اسلامی ادعا میکند که ۸۷ درصد مردم ایران تلویزیون حکومتی را تماشا میکنند، (آنهم بر اساس آمار مرکز افکارسنجی صدا و سیمای رژیم که سابقه تقلب یک میلیون رأی را در نظرسنجی برنامه «برنده باش» و برنامه «۹۰» را دارد) طبق همین آمار داخلی، ۴۶.۸ درصد مردم اعتقاد دارند که صدا و سیما واقعیات جامعه را منعکس نمیکند.
فارغ از اینکه «تماشا کردن» تلویزیون و «روشن بودن» دستگاه تلویزیون در آمارهای صدای و سیمای حکومت تفکیک نمیشود، ولی بیاعتباری تریبونهای فرهنگی نظام تا حدی رو به افزایش گذاشته که مخاطبان سریالهای امنیتی و جاسوسی اخیر، اساسا مشخص نیست چقدر مردم واقعی باشند!
طبق نظرسنجی تلویزیون دولتی در میان «بهترین» سریالهای تلویزیونی که پخش کرده، این سریال جاسوسی با کسب ۴۴ درصد مخاطب در صدر بهترینها قرار گرفته و سریال «بوی باران» که یک درام خانوادگی بوده، فقط با ۴ درصد اختلاف با آمار ۴۰ درصد در مقام دوم قرار گرفته! این نشان میدهد که اگر درگیری دولت و سپاه و همچنین اعوان و انصار داخلی و رسانههای فارسیزبان در خارج، مستقیم و غیرمستقیم برای این سریال تبلیغ نمیکردند و با آوردن اسامی افرادی چون جیسون رضاییان و روحانی و ظریف برایش مخاطب جور نمیکردند، این سریال هم مثل باقی سریالهای تبلیغاتی و جاسوسی- امنیتی، دو تیر هوا میکرد و خاموش میشد!
اما متاسفانه توپی که دستگاههای حکومتی با نمایش اختلاف جناحی به سوی رسانهها به ویژه فارسیزبانها در خارج کشور پرتاب کردند، با اینهمه تبلیغات تبدیل به یک گل فقط ۴درصدی به سود آنها شد!
ناگفته نماند که بخش غیرقابل انکاری از این نوع تولیدات، به اسم «شفافسازی»، «ایجاد گفتمان جدید»، «گفتن حرف دل مردم» و کنار گذاشتن رفتار «محافظهکارانه» در تلویزیون با هدف نمایش «اقتدار» و کسب «حیثیت» برای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی صورت میگیرد که در عمل بیانگر استیصال عمیق نهادهای فرهنگی حکومت است.
بازار پر رونق اینترنت و شبکههای اجتماعی چنان دستگاههای تبلیغاتی نظام را بیچاره کرده است که برای جلب مخاطب، با تقلید ناشیانه و بدون کیفیت از سریالهای خارجی، به بازسازی چهرههای شبیه به جوانان جامعه میپردازد تا نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را مانند مردم عادی و میهندوست و خدمتگزار جامعه نشان دهد! در این راه اگر خمپارهای هم به سوی خودیهایشان پرتاب شود، میارزد! چنانکه سازمان افکارسنجی «صداوسیما» با سود جستن از همین خمپارهها، ادعا میکند، ۶۰.۷ درصد مردم گفتهاند این سریال جاسوسی «قدرت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی» را نشان داده، ۷۹ درصد مردم را با «فعالیتهای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی آشنا کرده»، و ۸۲.۲ درصد بینندگان هم گفتهاند که «در حد زیاد باعث اعتمادسازی مردم به قدرت و توان نیروهای امنیتی و اطلاعاتی» شده است!
آزاده کریمی
خیلی جالبه در سریال گاندو دزده خود صاحبخونه هست
تمامی عملکرد حکومت التقاطی مارکسیست اسلامیست اخوندی ، کپی برداری از دوران حکومت استالین و هیتلر میباشد . البته حمایت فرانسه خیانت کار و انگلیس را در این غارت مشترک از منابع ایران و نابود کردن فرهنگ ایران نوین عصر پهلوی ایرانساز را نباید نادیده گرفت . رضا شاه روحت شاد .