اسماعیل نوری علا – من از ۱۵ سال پیش، نخست با نوشتن مقالاتی هفتگی با عنوان «جمعهگردیها» به مدت ۱۰ سال، و نیز با آغاز سردبیریام در نشریه «سکولاریسم نو» (۲۰۰۷)، همواره این نکته را بیان داشتهام که برای ساختن فردای ایران، به عنوان کشوری دموکراتیک و سکولار، آزاد و آباد، متمدن و سربلند در میان ملل پیشرفتهی جهان و برآمده از حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خویش، تنها برانداختن حکومت اسلامی کافی نیست و لازم است، آیندهنگرانه، قبل از هر چیز به فردای فروپاشی این رژیم هم فکر کنیم و ببینیم چه سناریوهایی برای ساختن آن فردا وجود دارند و کدام سناریو تضمینکنندهی فردای مطلوب ما است. آیا ما میخواهیم بعد از حکومت اسلامی یک حکومت اسلامی مجاهدینی داشته باشیم؟ یا حکومتی سرکوبگر به نام دیکتاتوری پرولتاریا؟ یا یک حکومت نظامی چکمهپوش و احتمالا سلطنتطلب (که البته با پادشاهی پارلمانی تفاوت دارد)؟ و آیا این گزینهها واقعاً تضمینکنندهی آن ایرانی هستند که مردم ایران پس از ۴۰ سال تحمل رنج و عذاب انتظارش را میکشند؟
پیدایش فکر تلاش برای مطرح کردن گفتمان «سکولاردموکراسی» پاسخ به این پرسشها بود. آن روزها میلیونها ایرانی با قدمهای خارج شوندهشان از کشور اعلام داشته بودند که یک حکومت مذهبی- ایدئولوژیک و سرکوبگر را تحمل نمیکنند. نسلهایی هم در داخل کشور، زیر چرخدندهی حکومتی جنایتکار، در دل آرزوی رسیدن به کشوری آزاد و آباد و مرفه داشتند. و من میدیدم که خیانت خواهد بود اگر بکوشیم حکومتی مذهبی- ایدئولوژیک و سرکوبگر را جانشین حکومت کنونی کنیم. پس با خود عهد کردم که از یکسو در معرفی گفتمان سکولاردموکراسی بکوشم و، در عین حال، در حد توان و امکانم، در راستای ایجاد یک تشکل سکولاردموکرات تلاش کنم که بتواند در برابر آلترناتیوهای مجاهدینی و کمونیستی و سلطنتطلبی قد علم کند و به مردم ایران بگوید این گزینه را هم در کنار آن گرینهها ببینید و سپس انتخاب کنند. من اطلاعات تفصیلی مربوط به این کوشش و تاریخچهاش را در زیرنویس این مقاله میآورم تا دست و پای بحث کنونی را نگیرد(۱).
به هر حال، این موضعگیری، از همان نخستین گام نافی تئوری «همه با هم» برای براندازی حکومت اسلامی بود و به روشنی نشان میداد که نمیخواهد آیندهی ایران را به دست آلترناتیوهای ایدئولوژیک- مذهبی- استبدادی بسپارد و لذا، در مسیر آزادسازی کشورمان، قصد ندارد با اینگونه نهادهای سیاسی همداستان شود. هدف کاملاً روشن بود: کوشش برای تبدیل گفتمان سکولاردموکراسی به گفتمان اصلی مبارزه با حکومت اسلامی (و) ایجاد یک آلترناتیو سکولاردموکرات و قدرتبخشی به آن در برابر آلترناتیوهای منسجم و نیمهمنسجم موجود.
توجه کنیم که از همان ابتدا علت این موضعگیری لزوما جبههگیری در مقابل تجربهی «همه با هم»ی که خمینی در مقطع سال ۱۳۵۷ مطرح میکرد نبود؛ چرا که هر آدم سادهلوحی نیز میفهمید که منظور خمینی از «همه با هم» چیزی جز «همه با من» نبود و در نتیجه در جریان انقلاب آن سال نه مذاکرهای بین نیروهای اپوزیسیون پیش آمده بود و نه این نیروها به توافق و ائتلاف (چه رسد به اتحاد) رسیده بودند. خمینی، سوار بر تودههای حاشیهنشین شهری و مددگرفته از بی.بی.سی و تأیید شده از جانب حکومت جیمیکارتر که ارتش را خنثی کرد، بی کمک گرفتن از دیگر نیروها به قدرت رسید و پس از آن بود که نیروها- در غیاب نظام پیشین و دستگاههای کنترل آن- توانستند جان بگیرند تا اما بلافاصله دچار سرکوب و نابودی شوند.
یعنی کوشش برای مستقل و جدا نگاه داشتن صفوف سکولاردموکراتها از بقیهی نیروهای سیاسی و قدرتبخشی به آن به هیچ روی ربطی به شعار خمینی نداشت و بر اصل منطق و آینده نگری استوار بود؛ منطق از آن جهت که نیروهای ضد یکدیگر نمیتوانند در امر براندازی حکومت اسلامی با هم همبستگی کنند و آینده نگری از آن جهت که اگر هم چنان ائتلافی صورت گیرد، لاجرم به زودی راه را بر نیروی تازه پا گرفتهی سکولاردموکراتها میبندد و آنان را تبدیل به چرخ پنجم به قدرت رسیدن اصلاحطلبان، یا ملیمذهبیها، یا مجاهدین، یا کمونیستهای طرفدار دیکتاتوری پرولتاریا و یا سلطنتطلبان چکمهپوش میکند و بس. به همین دلیل از همان ابتدا توضیح داده میشد که وظیفهی سکولاردموکراتها آن است که مردم را از ماجراجویی نابخردانهی مستتر در تئوری «همه با هم»- که میتواند چهل سال دیگر آنها را مبتلا به حکومتی نامطلوب کند- آگاه سازند.
در عین حال، لازم بود که به این نکتهی اغلب مورد غفلت قرار گرفته نیز توجه شود که «ائتلاف» نیروهای مختلف اغلب در دوران حکومتهای سکولار دموکرات پیش میآید و نه در جریان براندازانهی یک رژیم خونخوار. هنگامی که کشور سکولاردموکراتیک باشد و حکومت بر اساس یک قانون اساسی سکولار دموکرات به وجود آید، احزاب و گروههای مختلف سیاسی، که با هم تفاوت «برنامهای» دارند، میتوانند برای تصرف «دولت» (و نه «حکومت») همکاری و ائتلاف کنند بیآنکه در حین طی روند اتحاد در یکدیگر حل شده و ویژگیهای خود را از دست بدهند. به همین دلیل هم در همهی کشورهای سکولاردموکرات میتوان کوشش برای ائتلاف (نوعی روند همه با همی) را در تصرف «دولت» مشاهده کرد. اما این امر هیچ ربطی به مبارزه برای برانداختن یک رژیم سرکوبگر ندارد؛ آنهم هنگامی که آلترناتیوهای سرکوبگر مشابهی در کمین تصرف قدرت، جا انداختن قوانین اساسی ایدئولوژیک یا مذهبی، و استقرار حکومت زور تبعیضآفرین خود نشسته باشند.
در طی ده سالی که گذشته، این بحثها در اردوگاه رو به شکل گرفتن سکولاردموکراتیک اپوزیسیون حکومت اسلامی همواره برقرار بوده و نکات فوقالذکر اموری بدیهی به حساب میآمدهاند(۲).
*****
این «وضعیتِ گفتمانی و تشکیلاتی» تا ده ماه پیش برقرار بود، تا اینکه یکباره تز ضروری بودن عمل به تئوری «همه با هم» در جنبش و مهستان و حزب ما نیز مطرح شد. بخصوص که در این راستا از حزب خواسته میشد که انرژی خود را صرف آغاز مذاکره با مجاهدین و آقای بنیصدر کند. این توصیه مورد موافقت اعضای حزب و سپس مهستان قرار نگرفت اما تعداد معدوی را از حزب و مهستان با خود برد.
آنگاه، در پی چند تلاش ناموفق و سترون، در یک بنبست پر شده با مصاحبه با شخصیتهای سیاسی مختلفالعقیده، که کوشش میشد نشان داده شود که این مصاحبهها خود نشان تحققپذیری اصل «همه با هم» هستند، دورهای از سرگردانی برای علاقمندان تئوری «همه با هم» پیش آمد؛ تا اینکه انتشار یک اعلامیهی ۱۴ نفره از مبارزان داخل کشور این امکان اغتنام فرصت را پیش آورد که، با جمعآوری امضاهای حمایتی در خارج کشور اثبات شود که افراد مختلفالعقیده نیز میتوانند (بیتوجه به نتایج و عواقب کار در آینده) بر سر یک موضوع معین با یکدیگر همداستانی کنند و صحت تئوری «همه با هم» را در یک مهگرفتگی موقت گفتمانی به اثبات رسانند؛ «موقت» از آن جهت که وقتی روند ایجاد ائتلاف بین این شخصیتها آغاز شد معلوم گردید که کنار هم نهادن آنان در یک تشکیلات، کاری تقریباً غیرممکن است.
به هر حال، ما کوشیدیم که در حوزهی درک تئوریک خود بمانیم و به کوششهای خود برای تشکیل یک «آلترناتیو سکولاردموکرات»، که بتواند در کنار آلترناتیوهای مذهبی و مجاهدی و کمونیستی و سلطنتطلبی قد علم کند، ادامه دهیم و تنها هنگامیکه مورد پرسش قرار میگیریم به توضیح دلایل خود برای نفی کارآیی تئوری «همه با هم» بپردازیم.
*****
حال میبینم که دوست قدیمیام، آقای دکتر مسعود نقرهکار، که اخیراً یکی از مؤسسین «کمیتهی سه نفری حمایت از بیانیهی تکمیلی ۱۴ نفر» شدهاند، کار حمایت از آنها را کنار گذاشته و به روی مایی، که ده سال است در زمینهی ایجاد امکان «متجانسها با هم» یا «سکولاردموکراتها با هم» میکوشیم، شمشیر قلم برکشیده و، بدون ارائهی احتجاجی منطقی و خردپذیر، دست به اتهامزنی و توهین به مخالفین تئوری بیپایهی «همه با هم» زدهاند. ایشان ما را با این الفاظ نواختهاند:
-نوشتهاند: «بهرهوریِ فریبکارانهی خمینی از این پدیده سبب شده است که برخی از مخالفان رژیم اسلامی در برداشتی کلیشهای، با شبیهسازی و شبیهخوانی و تلافیجویانه، و در راستای تحقق امیال خود این روش و فکر را مذموم بدانند و کسانی که به این تئوری و گفتمان باور دارند را سرزنش و تخطئه کنند».
(توجه کنید که از ده سال پیش ما کاری به «بهرهوریِ فریبکارانهی خمینی از این پدیده» نداشته و صرفاً خود این پدیده را بیمنطق و خطرناک خواندهایم و مخالفت ما امروزی و اکنونی نیست و بخصوص از ایشان که در گذشته خود عضو شورای مرکزی شبکه سکولارهای سبز بودهاند (و به اعتراض نسبت به خواست ما برای مذاکره با شاهزاده رضا پهلوی از آن استعفای داده و اینگونه «همه با همی» را مردود دانستهاند) انتظار این پرخاشگری [= برداشتی کلیشهای، با شبیهسازی و شبیهخوانی و تلافیجویانه، و در راستای تحقق امیال خود] نمیرود. ایشان که در ارائهی استدلالی برای نظر خود درمانده به نظر میرسند با نسبت دادن یک نظر ده ساله به «بهره وریِ فریبکارانهی خمینی» خواستهاند ما طرفداران نظریهی «سکولارها با هم» را آچمز کنند).
– نوشتهاند: «در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی نیز کسانی هستند که با همسنگ معرفی کردن همگرایی و همیاری و ائتلاف با «همه با همِ خمینیستی»، همراه با تقویت و تداوم پراکندگی بهرهی حزبی، گروهی و فرقهای میبرند.
(باید از آقای نقرهکار بپرسم که ما، از بابت مخالفتمان با «همه با هم شما، و نه خمینی»، چگونه از ائتلاف شما با مجاهدین و سلطنتطلبان و کمونیستهای خواستاری استقرار دیکتاتوری پرولتاریا جلوگیری کردهایم و از این بابت «بهره» هم بردهایم؟)
-نوشتهاند: «کسانی در این میانه سعی کردهاند همگرایی و ائتلاف را با اتحاد عمل، اتحاد و وحدت، پدیدههایی یکسان جا و جار بزنند، که البته تفاوت شان روشن است».
(این سخن دیگر بیشتر از باب خود گویی و خود خندی است و معلوم نشده که مخالفان تئوری همه با هم ایشان کجا همگرایی و ائتلاف را با اتحاد عمل و اتحاد و وحدت یکی دانستهاند. اتفاقاً تمام حرف ما آن است که در راستای استقرار یک رژیم سکولاردموکرات در آیندهی ایران خطرناکترین کار در اپوزیسیون حکومت اسلامی تشویق به همگرایی و ائتلاف گرگ و میش و اختلاط دوغ و دوشاب است و کسانی که اینگونه ماجراجوییها را سرلوحهی کار خود قرار میدهند باید فردا پاسخگوی مردمی باشند که به وسیلهی آنها از چاله درآمده و در چاه افتادهاند).
– نوشتهاند: «تاریخ ائتلافهای سیاسی و خواست و آرزوی «همه با هم» بودن در ایران و جهان درسهای بسیار داشته و دارد. امروز در دنیا دهها ائتلاف سیاسی مثبت و تاثیرگذار را میتوان نام برد که در راستای تحقق آنها شخصیتها، حزبها و سازمانهای سیاسی، با هویتها و اختلافهای نظری و سیاسی متفاوت، به خاطر منافع ملی کشورشان و برای سعادت مردم میهنشان به همکاری و همیاری روی آوردهاند و «همه با هم» شدهاند».
(از نظر ما این جملات نشانهی صریح غفلت نویسنده از تفاوت مبارزه با یک حکومت و کوشش برای تصرف دولت برآمده از یک حکومت سکولاردموکرات است. یقین دارم ایشان قادر نخواهند بود یک نمونهی ساده از ائتلاف نیروهای متخالف در امر براندازی یک حکومت را نشانمان دهند. ایشان ائتلافها را میبینند اما نسبت به اینکه این ائتلافها در ظل یک قانون اساسی سکولاردموکرات و برای تصرف دولت [و نه حکومت] انجام میشوند دچار غفلتاند).
-نوشتهاند: «روی سخن من البته که با حرفهایهای «مصادره به مطلوب کن» یا فرقه گرایانِ «خودمحور» و «خودرهبرپندار» نیست، که اتلاف وقت است و گره بر باد زدن. و نیز روی سخن من با کسانی که برچسبهای «وحدتطلبی پوپولیستی» از زرادخانهی فرقه گرایی و سکتاریسم» به سوی تلاشگران ایجاد همگرایی و ائتلاف میان اپوزیسیون حکومت اسلامی شلیک میکنند، نیز نیست، روی سخن با این دو روی یک سکه نیست، روی سخن با آنانی ست که آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر ملکهی فکرشان است و به رفاه و همبستگی مردم میهنمان میاندیشند».
(به نظر میرسد که هرکس با «تئوری همه با هم ایشان» مخالف باشد «از یکسو خودمحور و خودرهبرپندار و فرقهگرا و سکتاریست است و از سوی دیگر آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر ملکهی فکرش نیست و به رفاه و همبستگی مردم میهنمان نمیاندیشد». اینجا است که من دلم برای طبیبی که بیمارستان را رها کرده تا سادهدلانه در زمینهی تئوریهای سیاسی و با استفاده از فرهنگ کمونیستی قبلی خود به ما بتازد میسوزد. ایشان فراموش میکنند که اغلب این الفاط آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر را در مکتب سکولاردموکراتهای مخالف تئوری همه با هم آموخته و ملکهی ذهن خود کردهاند و غافلند که تنها چیزی که از تئوری همه با هم ایشان بیرون نمیآید «رفاه و همبستگی مردم میهنمان» است. میخواهم به ایشان بگویم که شما، در ائتلاف (هرچند ناممکنِ) با کمونیستها و مجاهدین و سلطنتطلبان، تنها چرخ پنجم آنها خواهید بود و «رفاه و همبستگی مردم میهنمان» را به پای آنها خواهید ریخت تا له و لوردهاش کنند).
*****
من میتوانم نقل افاضات دکتر نقرهکار را ادامه دهم اما به همین مقدار بسنده میکنم تا اندکی نیز به تعاریف ایشان از چگونگی و مزایای تئوری همه با همشان بپردازم.
– ایشان بدون ارائهی دلیلی خردپذیر، و بر خلاف ضروریات ورود به یک بحث جدلی، مینویسد: «شعار و گفتمان «همه با هم» برای براندازی حکومت اسلامی تاکتیکیست کارآ و اثربخش در پیوندی ارگانیک با استراتژیای که رفاه، آزادی، همبستگی و عدالت برای مردم میهنمان به ارمغان خواهد آورد». معنای این حرف آن است که همه با هم ایشان «امری تاکتیکی» است که با استراتژی رفاه، آزادی، همبستگی و عدالت «پیوند استراتژیک» دارد. اگرچه این پیوند را نمیتوان از نوشتهی ایشان استخراج کرد اما باید پرسید که چرا همه با هم ایشان یک تاکتیک است و چرا این تاکتیک میتواند به براندازی حکومت اسلامی بیانجامد و بخصوص چرا پس از براندازی موجبات «فاه، آزادی، همبستگی و عدالت برای مردم میهنمان» را فراهم میکند. حال آنکه به اغلب احتمال میتوان دید که ائتلاف تعدادی امضاکنندهی «اعلامیهی حمایتی» (حتی اگر عمیقاً سکولاردموکرات باشند) با جریانهای مذهبی- ایدئولوژیک- استبدادی جز کمک آنها به برقراری یک دیکتاتوری ایدئولوژیک و سرکوبگر دیگر نتیجهای نخواهد داشت و همان تجربهای تکرار خواهد شد که در سال ۵۸ و سالهای پس از آن رفقای ایشان در سازمان چریکها را به باد فنا داد. به راستی کسانی که همهشان مدعی سکولار دموکرات بودن هستند، چگونه میتوانند با همکاری کردن با افرادی که نه دموکرات هستند و نه سکولار از پیش آمدن تجربهی دیگری چون تجربه ۵۷ جلوگیری کنند؟
– ایشان مینویسد: «منافع میهن و مردم، منافع ملی چسبِ این «همه با هم» است؛ «همه با هم»ی فراساختاری و فراحزبی، و نماد دموکراسی پلورالیستی که منافع ملی، رفاه عمومی و سعادتمندی مردم را هدف گرفته است. فقط «همه با هم» میتوانند پروژههای کلان ملی را به موفقیت و پیروزی برسانند». در اینجا به خوبی میتوان دید که ایشان ائتلاف احزاب مخالف در ظل یک حکومت سکولار دموکرات را بجای ائتلاف نیروهای برانداز «حکومت» گرفتهاند؛ چرا که اساساً، همانگونه که در مطلبی مستقل توضیح دادهام، ورود به بحث منافع ملی گیر افتادن در مهلکهای پایانناپذیر است. منافع ملی ما سکولاردموکراتها با منافع ملی کمونیستها و مجاهدین اساساً یکی نیست و در نتیجه نمیتوان از طریق ائتلاف در براندازی منافع ملی همگان را تأمین کرد. منافع ملی را فقط قانون اساسی تعیین میکند و اگر این قانون سکولاردموکرات نباشد منافع ملی به سود آرمانهای ایدئولوژیک سازمانهای برنده خواهد چرخید.
– ایشان نوشتهاند: «میتوانیم با حفظ استقلال نظری و سیاسی و تشکیلاتی، بیآنکه هویت و ایدههایمان را نادیده انگاریم، «همه با هم» در تفاهمی عمومی بر محور خواستهای مشترک ِ دمکراتیک گرد هم آییم و با برنامه و سازمانیافته در راستای تحقق ایدهها و خواستهایمان عمل کنیم». آیا این خوشخیالی یک آدم سادهی خوشنیت نیست؟ آخر شما چگونه میتوانید با خواستاران استقرار دیکتاتوری پرولتاریا یا خواستار حکومت دموکراتیک اسلامی مجاهدین به «تفاهمی عمومی بر محور خواستهای مشترکِ دمکراتیک» برسید؟
-و بالاخره شعار دادهاند که: «فقط و فقط «همه با هم» میتوانیم حکومت اسلامی را براندازیم و جایگزینی مردمی، دمکرات و سکولار جای آن بنشانیم. هیچکدام از طبقهها و گروههای اجتماعی، احزاب و سازمانهای سیاسی، شخصیتهای سیاسی و اجتماعی (به ویژه از خارج از کشور) به تنهایی قادر به هدایت و رهبری جامعه در عبور کامل از حکومت اسلامی و برقراری آزادی، دموکراسی، عدالت و حقوق بشر در میهنمان نخواهند بود». و من خدمت دوست دیرینهام عرض میکنم که رفیق! شما ممکن است از طریق «همه با هم»تان حکومت اسلامی را براندازید اما محال است از همین طریق «جایگزینی مردمی، دمکرات و سکولار را جای آن بنشانید».
-البته این احتمال هم وجود دارد که آقای دکتر در پاسخ من اعلام بدارند که منظورشان از «همه با هم بودن» ائتلاف و همکاری با نیروهای کمونیست و مجاهد و سلطنتطلب نیست بلکه خواستار همه با هم شدن سکولاردموکراتها هستند؛ که در آن صورت معلوم نیست با این مطلب به جنگ کدام آسیاب بادی رفتهاند. به قول حافظ:
خیال حوصلهی بحر میپزد، هیهات
چههاست در سر این قطرهی محالاندیش!
زیرنویس:
۱.در سال خورشیدی ۱۳۸۸ (۲۰۱۰ میلادی)، در بحبوحهی جنبش سبز در ایران، اعلامیهای از جانب خانم شکوه میرزادگی و من منتشر شد که حدود ۲۵۰ تن از کوشندگان فرهنگی، سیاسی و روشنفکران خارج کشور هم آن را امضا کردند. عنوان اعلامیه چنین بود: «ما ایرانی بیتبعیض میخواهیم». این اعلامیه بدان خاطر مدون شده بود که «جنبش سبز» در ایران ابتدا به عنوان اعتراض به تقلب احمدی نژاد در انتخابات پا گرفته و با شعارهای اولیهی «الله اکبر» بر پشت بامها و «یاحسین، میرحسین» در خیابانها جاری شده بود اما، هرچه از مقطع انتخابات خرداد ماه آن سال بسوی دیماه حرکت شد، شعارها تند و تیزتر ظهور کردند و «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی» جای شعارهای قبلی را گرفتند.
برای ما مسلم بود که جنبش سبز رفته رفته از زیر نقاب اصلاحطلبی بیرون آمده و جوانان ایران برای برافکندن حکومت اسلامی و استقرار حکومتی ایرانی، از آن همه ایرانیان، و بیتبعیض به خیابان آمدهاند. اعلامیهی «ما ایرانی بیتبعیض میخواهیم» حاصل این روند بود. اعلام میداشت که جنبش سبز نه یک جریان مذهبی و نه یک تلاش اصلاحطلبانه برای نگاه داشتن رژیم است.
نیز همین اعلامیه روشن میکرد که اگر مردم ایران رژیمی «مذهبی- استبدادی» را نمیخواهند تنها بدیل آن رژیمی خواهد بود «سکولار- دموکرات». این سند در بند آخر خود اعلام میداشت که: «هموطنان! ما کمجمعیت و ناتوان نیستیم اما پراکندگیمان کارایی را از ما میگیرد. در این راه هیچ نیازی به کنار گذاشتن عقیده و سلیقه و مذهب و مکتب شخصی کسی وجود ندارد. مسلمانان شیعه و سنی، زرتشتیان، مسیحیان، بهاییان، کلیمیها، و بی دینان و منکران مابعدالطبیعه همگی میتوانند، در راستای ایجاد فضای تساهل و تحملی که همزیستی همگانی را تضمین میکند، خود را سکولار دانسته و برای تحقق خواستهای مندرج در این بیانیه به صفوف ما بپیوندند.»
آنچه در آن زمان ذهنیت بخش عمدهای از امضاکنندگان این بیانیه را به خود مشغول داشته بود، نه تنها گذر از حکومت اسلامی بلکه حصول اطمینان از آن بود که حکومت جانشین رژیم اسلامی نباید خود حکومتی مذهبی، یا بطور کلی ایدئولوژیک، و یا استبدادی باشد و لذا تنها استقرار حکومتی سکولاردموکرات است که میتواند کشور را از این مهالک دور نگاه داشته و، در عین حال، آزادی عقیده و تحزب را- در ظل حاکمیت ملی- تضمین نماید.
در آن زمان هنوز هیچ سخنی از وجود یک تشکل یا حزب «سکولار- دموکرات» در خارج کشور در میان نبود. حتی تشکلی به نام «اتحاد برای گسترش سکولاردموکراسی در ایران» نیز معتقد بود که «آلترناتیو» حکومت فعلی همانی است که آقای کروبی و میزحسین موسوی در انتخابات اخیر ارائه دادهاند.
همچنین دیده میشد که اگرچه شمار کسانی که خود را سکولار و دموکرات میشناسند بسیار بیش از طرفداران نحلههای دیگر سنتی و فکری است، اما این گروه بیشمار دارای تشکلی که بتواند در سپهر سیاسی اپوزیسیون معرف و نمایندهی آنان باشد و بتواند گفتمان «سکولاردموکراسی» را در این سپهر به صورت گفتمان غالب درآورد وجود ندارد؛ تشکلی که، در رقابتهای برحق سیاسی، بتواند توضیح دهد که یک آلترناتیو مذهبی یا ایدئولوژیک، از لحاظ عملکرد خود، تفاوتی با رژیم فعلی نخواهد داشت و لذا باید مراقب بود که گروههای متشکلی همچون مجاهدین یا ملی- مذهبیها، یا اصلاحطلبان و یا طرفدارن دیکتاتوری پرولتاریا نتوانند به عنوان گزینهی مطلوب مردم ایران عمل کنند. به عبارت دیگر، از همان زمان ابتدای کار مشخص بود که یک تشکل سکولاردموکرات نه تنها آلترناتیو حکومت اسلامی، که آلترناتیو حکومتی مجاهدی- مذهبی و کمونیستی- ایدئولوژیک هم خواهد بود.
از آن زمان همهی تلاش بر این بوده است که تشکیلاتی پدید آید از سکولاردموکراتها، در راستای ایجاد یک بدیل و جایگزین سکولاردموکرات برای حکومت مذهبی کنونی در ایران. اولین تشکیلات سکولار دموکراتها، با نام «شبکهی سکولارهای سبز ایران» در همان سال و در شهر تورنتوی کانادا اعلام موجودیت کرد و به زودی فعالیتهای خود را با ۵۰۰ عضو در ۲۳ شهر دنیا فرا گستراند. در اساسنامه این شبکه آمده بود: «شبکهی سکولارهای سبز ایران برای دموکراسی و آزادی»… با اعلام این نظر که جنبش سبز ملت ایران در سال ۱۳۸۸ جنبشی به گوهر نافی هر نوع حکومت مذهبی- ایدئولوژیک، در همهی اشکال ممکن آن، بود، با الهام از منویات سکولاردموکرات آن جنبش، و بر اساس هدف «گردآوری سکولاردموکراتهای ایرانی به منظور تبدیل آنان به یک نیروی وسیع و صاحب هویت سیاسی در راستای همکاری با دیگر سازمانهای سکولاردموکرات مشابه به منظور هموار کردن راه آنان برای شراکت در روندی که به ایجاد یک بدیل و جایگزین سکولار- دموکرات برای حکومت مذهبی کنونی ایران خواهد انجامید»، به وجود آمده [است]».
۲.شبکه سکولارهای سبز ایران در سال ۲۱۰۳ جای خود را به «جنبش سکولاردموکراسی ایران» داد که بر اساس سندی موسوم به «پیمان نامهی عصر نو» شکل میگرفت.(۲)
این پیمان نامه در بخش پایانی خود، با عنوان «قصد داریم چه کنیم؟» چنین اعلام میکرد:
«ما، به شرح زیر، کار خود را بر دو پایه استوار کرده ایم، یکی اندیشه ورزانه و دیگری عمل گرایانه. ۱) ما معتقدیم که… اگرچه تا کنون پراکنده بوده ایم اما اکنون میتوانیم، با تبدیل فکر «سکولار دموکراسی» بهاندیشهی اصلی و گفتمان مسلط بر اپوزیسیون انحلالطلب حکومت اسلامی، نیروی جدیدی را در سپهر سیاسی کشورمان ایجاد کنیم که حامل پیامیفردایی، ایران ساز و آزادی بخش باشد. ۲) ما، در این برهه از تاریخ معاصر کشورمان، و در هنگامیکه حاکمیت کنونی وارد دوران بحرانی جدیدی از عمر زیان بار خود میشود، وظیفهی تاریخی خویش میدانیم تا هر چه زودتر در راستای آسیب شناسی جریانات و جنبشهای آزادیخوهانهی گذشته، و راهیابی برای ایجاد یک “نیروی منسجم سکولار دموکرات”، و راه حل یابی برای مشکلات کشورمان در گروهی کوشنده در راه “هم اندیشی معطوف به عمل سیاسی” گرد هم آمده و راهکارهای آفرینش این “نیروی منسجم” را در قالب “جنبش سکولار دموکراسی ایران” آفریده و در عمل بیازماییم».
همانگونه که مشاهده میشود، در این «سند پایه ای» نیز مسئله ایجاد «یک نیروی منسجم سکولار دموکرات» مطرح بوده و در آن از تلاش یا تمایل به ائتلاف با نیروهایی که آگاهانه از ورود به قلمرو سکولار دموکراسی پرهیز میکردند خبری نیست؛ نیروهایی همچون حزب کمونیست کارگری که از ابتدا اعلام میداشت که با نیروهای به اصطلاح برآمده از بورژوازی ائتلاف نمیکند؛ یا مجاهدین که اگرچه مدعی بودند سکولار دموکراسی را قبول دارند اما به هیج نیروی دیگری ائتلاف نمیکنند؛ و یا نیروهای سلطنتطلبی که – در آرزوی بازگشت حکومت چکمه و بازتولید استبداد – سکولار دموکراسی را به کوشش برای حفظ حکومت اسلامی تعبیر میکردند، و یا نیروهایی که هنوز به شعار «انقلاب اسلامی» چسبیده و مجدانه از اسلام راستینی سخن میگفتند که با همهی موازین و ارزشهای مکشوفهی مغرب زمین خوانایی دارد.
جنبش سکولار دموکراسی ایران، در پی متحقق ساختن دو هدف مندرج در «پیمان نامهی عصر نو» هر ساله «کنگرهی سکولار دموکراتهای ایران» را در اواسط تا آخر تابستان برگزار کرده و همهی نیروهای سکولار را به رایزنی در مورد حکومت آیندهی ایران دعوت کرده است. در طی همین کنگرهها بود که نخست «حزب سکولار دموکرات ایرانیان» شکل گرفت و در سالی بعد از آن «مهستان جنبش سکولار دموکراسی» پا به عرصهی وجود نهاد. در ماده یک بنیادنامه آن حزب میخوانیم:
«حزب… در دورهی پیشگامی، یا دوران بسر بردن در غربت و تبعید، که در طی آن تشکیلاتی است سیاسی که در این دوره در راستای عضوگیری و تربیت کادرها، تهیه و ارائهی برنامههای اجرایی آینده نگر، و شرکت فعال در آفرینش آلترناتیو و جانشینی مدرن، امروزی، آزادیخواه، انسان مدار و متشکل از ائتلاف نیروهای سکولار دموکرات سرنگونیطلب میکوشد.»
بدینسان هر آن کس که به جنبش، مهستان جنبش، و حزب سکولار دموکران ایرانیان میپیوست از همان ابتدا میدانست که با تشکلاتی سر و کار دارد که:
۱.تنها استقرار یک حکومت سکولار دموکرات را راه حل آینده نگر مشکلات کشور میداند
۲.این امر را در صورت بوجود آمدن یک «آلترناتیو سکولار دموکرات»، که در راستای جلب اعتماد مردم ایران با دیگر آلترناتیوهای یا غیر سکولار و یا غیر دموکرات رقابت میکند، قابل تخقق میداند
۳.و در پی ایجاد ائتلافی فراگیر از نیروهای سکولار دموکراتی است که اهل سازش و ائتلاف با رقبای خود نیستند بلکه تضعیف آنان در انظار عمومی را برای تضمین استقرار سکولار دموکراسی در ایران لازم میشمارند.
http://www.puyeshgaraan.com/Esmail.htm
نسل دیروز بهترین قصه هایش برای ورود به روشنفکری ، ماهی سیاه کوجولو بود ، بدونه انکه بدانند ماهی سپید و دریائی هم در این سرزمین موجود است ، نسل روشنفکر دیروز در خفا و اشکار قهرمانانش ، نواب صوی، و حاج طیب رضائی روزبه و جزنی و سعید محسن و گلسرخی و جلال ال احمد و علی شریعتی و احسان طبری بود ، در مقابل ، بابک و مازیار و رستم و گودرز و سهراب و گردافرین و امی تیس و بیژن و منژه و شیرین و فرهاد و مولانا و فردوسی و ابن سینا وجشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که خاندان پهلوی برای هوشیاری ایرانیان به تاریخ و فرهنگ برپا کرده بود . رضا شاه روحت شاد .
سکولاریسم و دموکراسی با اقتصاد جهانی بدونه رعایت الزامی حقوق بشر در جهان ناقص است و سقوط خواهد کرد . عدالت خواهی و هوشیاری درعصر اینترنت با سرعتی غافلگیر کننده در هرنقطه از جهان در ثانیه ای با یک خبر و تلقین و تشویق ان میتواند شعله ور شود و رژیمهای دیکتاتوری و متعفنی چون جمهوری التقاطی اخوندی غاصب بر ایران را در خشم خود از ظلم و بی عدالتی و دزدی و ادمکشی ، کاملا از ریشه بسوزاند .( سکولاریسم دموکراسی + التزام به رعایت و اجرای حقوق بشر جهانی در همه امور فرهنگی و سیاسی و نظامی و قانون گذاری و اقتصادی ) دو بال پرنده سعادت و شکوفائی و رفاه اجتماعی برای همه ازادی خواهان ایرانی میباشد . جاوید باد ایران و ایرانیت ، زنده باد ازادی . برقرار باد حکومت ازادیخواهان ایران ، مشروطه شاهنشاهی در ایران . رضا شاه روحت شاد .
۳- درضمن همان بهتر برای شخصی که علم و تحقیقاتش از لات ها و جاهلانی مثل طیب و چاقو ضامن دار و کلاه مخملی میباشد مخالف ملاقات با پهلوی ها باقی بماند و دنبال ماهی سیاه کوچولو در رودخانه ها بگردد ، امثال او اصلا نمی دانند ماهی سفید و دریا چیست . رضا شاه روحت شاد .
۲- اما امروز اکثریت ملت از خواب ۱۴۰۰ ساله جهل و خرافات با شلاق و بیداد این جانیان دروغگو فقه اسلامی در مدت این چهل سال بزور بی عدالتی نفس گیر از خرافه جهل و دروغ دین فروشان بیدار شده ، ولی برای پیدا کردن راه نجات احتیاج به یک قطب نمای سیاسی شفاف و روشن دارد و ان هم ( همه با هم ) همه روشنگران همه احزاب همه افکار و گروها و سازمانهای مدنی و نظامی و سیاسی باید با یکصدا و یک هدف در قدم اول با پافشاری خواستار بازگشت حکومت مشروطه شاهنشاهی باشند تا بتوانند در حکومتی سکولار دموکرات همه خواسته های به حق ازادی و امنیت و رفاه اجتماعی را تحقق ببخشند .
۱- بادرود بر دکتر نوری علا . مار گزیده از ریسمان سیاه سفید میترسد . خمینی خدعه گر و درغگو ، یکبار با لغت ، ( همه با هم ) با حمایت بی بی سی و دمکراتهای امریکا ، بدونه انکه بگوید برای غارت و نابودی و جلوگیری از پیشرفت ایران میاید سرهمه را شیره ما لیده و سوار بر قدرت ، اول همه دستبوسان و متحدین خود را چه از نهضت ازادی و جبهه ملی و توده ای و مجاهد و فدائی و همه مخالیفن را قل وغم و سرکوب کرد . – این همه با هم – اصلا نمیدانستند ، به جای حکومت شاهنشاهی مشروطه سکولار ، قرا است حکومت مشروعه شیخ فضلالله نوری با همراهی نوه اش نورالدین کیانوری بنام جمهوری ولایت فقیه بر مسند قدرت و حکومت کشور بنشیند .
نحسى و بختک
نسل سیاه ۵٧ ى هـنوز با ما است