«اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» شعاری بود که در اعتراضات سراسری دیماه ۹۶ مطرح و به سرعت فراگیر شد و از آن پس چه در تظاهرات و اعتراضات پس از آن و چه توسط کاربران شبکههای اجتماعی که مخالف جمهوری اسلامی هستند، بطور مداوم به کار برده شده است.
این شعار کلیدی که نشاندهندهی خواست تغییر بنیادی ساختار حکومت در ایران است و گویای این واقعیت است که اصلاحطلبان و اصولگریان، با هم و و در یک اعتقاد و آرمان مشترک، در قطار نظام سوار هستند، اصلاحطلبان را به شدت خشمگین کرده و واکنش آنها را بسیار بیش از اصولگرایان در بر داشته است.
عباس آخوندی، وزیر مستعفی راه و شهرسازی دولت حسن روحانی روز یکشنبه سوم شهریورماه در گفتگو با روزنامه اصلاحطلب «اعتماد» با اصرار بر اینکه اصلاحات در جمهوری اسلامی هنوز کارکرد دارد، به این شعار تاخته است.
عباس آخوندی گفته که معتقدم شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» شعار و حرف بیریشهای است.
عباس آخوندی که در این گفتگو خود را روشنفکری دانسته که وارد کارهای اجرایی شده، ضمن بیان انتقاداتی به عملکرد دولت گفته است که در طی پنج سالی که در دولت روحانی مشغول به کار بوده ۴بار استعفا داده است! وی با وجود اعتراف به چنین موقعیتی که خودش در آن ۴بار استعفا داده، همچنان به نظام دلبسته است و عقیدهی مخالفان نظام را «بیریشه» و «بیبُته» میخواند!
او گفته «بر استعفا اصرار داشتم. نه به دلایلی همچون کمبود بودجه و… که برخی دیگر از وزرا از آن گلایه داشتند، بلکه معتقد بودم من با این دولت سازگار نیستم!» وی در بخش دیگری از مصاحبهاش با اشاره به مهمترین حوزه وزارت راه و شهرسازی یعنی بحران مسکن افزوده که «در ایران برخی قصد دارند فقط هو کنند و نمیخواهند چیزی را بشنوند و بفهمند یا بحث کنند.»
این وزیر «روشنفکر» که پس از استعفایش در یکی دو مصاحبه با روزنامههای حکومتی و همچنین در یادداشتهایی در کانال تلگرامیاش بارها با زبان تند از نظام انتقاد کرده و ژست ملیگرایی گرفته، در مصاحبه با روزنامه اعتماد به روشنی نشان میدهد که مانند مشابهانش از سربازان وفادار جمهوری اسلامی است.
آخوندی که نتوانسته وجود ایرادات اساسی در کشور را تکذیب کند گفته است: «اینکه سرمایه اجتماعی فروکاسته یا جامعه دچار زوال اخلاقی شده، تردیدی ندارم. اینکه عدهای حس میکنند اگر الان از فرصتی استفاده نکنند بعدا ممکن است هیچوقت این فرصت دست ندهد و نوعی حرص و ولع در میان برخی دیده میشود، تردیدی وجود ندارد؛ اما قبول ندارم که «دیگه تمومه ماجرا»! معتقدم اگر ارادهای برای اصلاحهای بنیادین وجود داشته باشد، هنوز میتوان ثروت انقلاب را که همان سرمایه اجتماعی نظام است، حفظ کرد.»
https://kayhan.london/1397/08/19/%d8%a7%d8%b5%d9%84%d8%a7%d8%ad%e2%80%8c%d8%b7%d9%84%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d8%8c-%d8%af%db%8c%da%af%d9%87-%d8%aa%d9%85%d9%88%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7%d8%8c
او نسخهای هم برای رهایی نظام متبوعاش از ریزش پایگاه اجتماعی پیچیده و نوشته است: «باید توجه داشت که تورم خانمانسوزترین اتفاق است. تورم به شدت به زیان طبقه کم درآمد و متوسط و به نفع طبقه پردرآمد است و همچون یک جاروبرقی پول را در جامعه به نفع طبقات بالا میمکد. بنابراین شاید بتوان گفت یکی از عوامل مهم در فروریختن سرمایه اجتماعی همین تورم است. اما آنچه امروز در مورد تورم ایران نباید نادیده گرفته شود، این است که نحوه طرح موضوع تورم در ایران بیشتر یک بازی سیاسی است. اگر بخواهند تورم را کنترل کنند باید به ریشهها بپردازند. وقتی سراغ ریشهها میروند باید ذینفعان را شناسایی کنند؛ گروهها و کسانی که در عدم پرداخت دیون به بانکها ذینفع هستند، گروهها یا افرادی که در افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی ذینفعاند و… اما آنقدر مسئله را سادهسازی میکنند که هیچ مسئلهای ریشهای حل نمیشود.»
عباس آخوندی با وجود اینکه خود را «روشنفکر» تصور میکند از ابتدای انقلاب تا کنون پستهای اجرایی کلیدی داشته و در دولت میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی در کابینه حضور داشته و بطور منطقی در به وجود آمدن شرایط فعلی نیز نقش داشته است. با اینهمه در ادامه گفتگوی خود با روزنامه اعتماد به دفاع از اصلاحات پرداخته و گفته است: «معتقدم آنچه در جامعه باقی میماند، اصالتهاست. اگر جریانی اصالت داشته باشد از همه این فراز و نشیبها عبور میکند. اگر اصلاحات اصالت داشته باشد به این معنا که دارای نظریه روشن و به این مردم حس تعلق داشته باشد و توسعه و آبادانی ایران را بخواهد از تمام این حواشی عبور میکند اما اگر جریانی فقط برای کسب قدرت تلاش کند، حتما «دیگه تمومه ماجرا». اما من فکر نمیکنم اینگونه باشد؛ هم در جریان اصلاحطلب و هم در جریان اصولگرا کسانی هستند که ریشه در این آب و خاک دارند و از این جار و جنجالها عبور کرده و باقی میمانند. معتقدم شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» شعار و حرف بیریشهای است.»
وزیر پیشین راه و شهرسازی که مشخص است از شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» به شدت خشمگین است، دوباره با اشاره به این شعار گفته که «قطعا این هر دو جریان نیاز به اصلاح و پالایش دارند. حرف من این است که این شعار، شعار غلطی است. حتما اصلاحطلبی نیاز به اصلاح مجدد و اصولگرایی نیاز به بازخوانی دارد. اساسا هر جریان سیاسی باید دائما خود را اصلاح کند اما این شعار، شعار هیجانی و بیبُته است.»
عباس آخوندی البته نسخه دیگری هم برای ایران پیچیده و بدون آنکه حاضر باشد ذرّهای جا برای جریان دیگری در جمهوری اسلامی باز شود، در یک اعتراف ضمنی به تلاشهایی برای ساختن چنین جریانی درون نظام، مدعی شده که یکی از همین دو جناح اصلاحطلب یا اصولگرا «سرمایه ملی ایران» هستند: «من اساسا با جریان سوم موافق نیستم. اگر منظور این است که جریانی بتواند ایران را موقعیتیابی و منفعت ملی را در این مقطع زمانی تعریف کند، این اتفاق در صورت اصلاح و بازخوانی با وجود همین دو جناح موجود نیز قابل رخ دادن است و نیازی به جریان سوم نیست. معتقدم نباید بیحوصلگی کرد و سرمایههای ملی ایران را دور انداخت. یک جریان سیاسی، سرمایه ملی ایران است؛ خواه اصلاحطلب باشد، خواه اصولگرا. کسانی که بازار مسگران درست کردهاند تا صدای هیچکس شنیده نشود، نمیدانند چه ثروت ملیای را بر باد میدهند. شاید هم بدانند. به هر روی، یک ملت عمری زیست میکند تا جریانهای سیاسی شکل گیرد.»
عباس آخوندی پیشتر نیز به شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» تاخته بود. او در بهمنماه سال گذشته در یادداشتی در کانال تلگرامیاش نوشته بود: گروهی به اصطلاح هوادار براندازی در بیرون و گروهی با ژست انقلابیگری و در هیأت منجی در درون به شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» دل بستهاند.»
https://kayhan.london/1397/05/20/%d8%a7%d8%b5%d9%84%d8%a7%d8%ad%e2%80%8c%d8%b7%d9%84%d8%a8-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7%d8%8c-%d8%af%db%8c%da%af%d9%87-%d8%aa%d9%85%d9%88%d9%85%d9%87-%d9%85%d8%a7%d8%ac%d8%b1%d8%a7
گفتنی است عباس آخوندی یکی از اعضای حکومت صدفامیل جمهوری اسلامی است. او باجناق سیدمحمدعلی شهیدی محلاتی معاون حسن روحانی و رئیس «بنیاد شهید و امور ایثارگران» و همچنین علیاکبر ناطقنوری رئیس سابق دفتر بازرسی دفتر رهبر جمهوری اسلامی است.
عباس آخوندی نویسنده اساسنامه سازمان «جهاد کشاورزی» است و تا سال ۱۳۶۱ رئیس این سازمان بود، از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ معاون سیاسی وزارت کشور، از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۲ رئیس «بنیاد مسکن انقلاب اسلامی»، در دولت هاشمی رفسنجانی وزیر راه و شهرسازی، از ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۷ قائمقام مدیرعامل سازمان صداوسیما، در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ مشاور و از رؤسای ستاد میرحسین موسوی بود و در دولت روحانی نیز به وزارت راه و شهرسازی راه یافت.
بهزاد نبوی، فعال سیاسی اصلاحطلب:
– مرحوم بازرگان من را تودهای میدانست
– این حرفها را حتی شهید محمد منتظری هم میزد و ایشان هم مرا «مارکسیست آمریکایی» میدانست. این اتهام به او توسط حزب توده به شعاعیان زده شده بود،
– مهدوی کنی هیچوقت نگفت من کشمیری را به شهید رجایی معرفی کردم
– تا قبل از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۴ مارکسیستها و مذهبیها در زندان جمع مشترک (کمون مشترک) داشتند. همه مسلمانها به جز اعضای موتلفه و آقای عباس شیبانی و عدهای دیگر، که بخاطر برخی ملاحظات نجس و پاکی سر سفره مشترک نمیآمدند، در جمع مشترک بودند. البته خاطرم است آقای شیبانی غذای زندان را نمیخورد و غذای روزانهاش را همسرش خانم مفیدی به زندان میآورد. از نظر سیاسی با سفره مشترک مسأله نداشت و بعضی روزها با غذای خود سر سفره مشترک میآمد و ناهار میخورد، مرحوم عراقی خیلی بیشتر این کار را انجام میداد.
– در آن زمان به طور کلی اندیشه سیاسی و اقتصادی، به طور مثال همین ضدآمریکایی شدن، برگرفته از تفکر چپ بود. تفکر چپ، پیش از انقلاب در کل دنیا تفکر انقلابی بود. هرجا انقلابی رخ میداد، پای تفکر چپ به نحوی وارد آن شده بود. در کشور ما هم فردی مثل مرحوم حنیفنژاد که متدین بود، مارکسیسم را علم مبارزه میدانست و آیات و روایات بسیاری در خصوص مزایای تبعیت از علم میآورد و میگفت ما باید مارکسیسم را که علم مبارزه است قبول کنیم؛ او در واقع مارکسیسم را علم و نه ایدئولوژی میدانست. دکتر سحابی و مهندس بازرگان چنین تفکری نداشتند؛ اما یک رده که پایینتر میآمدیم، بسیاری این گونه میاندیشیدند.
چرخاندن انقلاب مردم ایران برای دموکراسی ( تنها چیزی که در رژیم مدرن توسعه محور پهلوی ها کم بود) به سوی تشکیل یک نظام مافیایی بعثی کوپونیستی روسی طرحی ریشه دار بوده و سالها جاسوسان روسیه و ملاهای روسی و باند بهزاد نبوی روی ان در زندانهای شاه هم روی ان کار میکرده اند . بهزاد نبوی ناخواسته برای پاک کردن دامان کثیفش همه را لو میدهد . همه جاسوس روس بودند .
https://negaam.newsبهزاد نبوی، فعال سیاسی اصلاحطلب:
– مرحوم بازرگان من را تودهای میدانست
– این حرفها را حتی شهید محمد منتظری هم میزد و ایشان هم مرا «مارکسیست آمریکایی» میدانست. این اتهام به او توسط حزب توده به شعاعیان زده شده بود،
– مهدوی کنی هیچوقت نگفت من کشمیری را به شهید رجایی معرفی کردم
– تا قبل از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۵۴ مارکسیستها و مذهبیها در زندان جمع مشترک (کمون مشترک) داشتند. همه مسلمانها به جز اعضای موتلفه و آقای عباس شیبانی و عدهای دیگر، که بخاطر برخی ملاحظات نجس و پاکی سر سفره مشترک نمیآمدند، در جمع مشترک بودند. البته خاطرم است آقای شیبانی غذای زندان را نمیخورد و غذای روزانهاش را همسرش خانم مفیدی به زندان میآورد. از نظر سیاسی با سفره مشترک مسأله نداشت و بعضی روزها با غذای خود سر سفره مشترک میآمد و ناهار میخورد، مرحوم عراقی خیلی بیشتر این کار را انجام میداد.
عزیزان در دام این اخوندک و اون ملیجک و بقیه ارازل و اوباش فرقه تبهکار نیفتید
اغاشون و فریدون اطلاعاتی از همه این اوباش هوچی باز بهتر میدونند مملکت رو هواست شاهد ماجرا همین که میگویند چهل سال دوم بهتر از اولش هست
راست میگه تیکه تیکه تو قبرشون
یک مشت بابا شمل که با زدن و کشتن ترفیع گرفتند که فهم برنامه ریزی و بودجه ندارند
عباس آخوندی فقط قصد مطرح کردن خودش را دارد وگرنه پرداختن به چنین عنصر ضعیف و کم ارزشی در شأن کیهان لندن نیست.
از خیانتکاری اصلاحطلبان همین بس که به خاطر اطاعت محض از خمینی صغیر به قدرت رسیده اند و هنوز در رویایی دوران طلایی امام هستند .امامی که مرگ و جنگ و اعدام و کشتار جزو تفریحاتش بود و تصویب قانون قصاص و مجازات اسلامی جزو نخستین قدم هایش. کافی است ده دقیقه سخنرانی این ابلیس را گوش دهید تا بفهمید چرا نظام جمهوری ضحاکی-اسلامی به این اندازه احمق ، جنایتکار و مخرب است .خمینی و نظام جنایتکارش مثل آهنربا تمامی افراد جنایتکار ،ضد اجتماعی ، متعصب ، چاپلوس و دزد را حول خیمه ای خمینی صغیر و نیه دیوانه جذب کرد و لشکری از آخوندهای دزد و دلال صیغه گری ، مدیران دزد ، امنیتی های آدمکش و سپاهیانِ خرفت و کودن را گرد هم آورد .نظام اسلامی تنها شانسی که داشت این بود از ایمان مردم به اسلام وشیعه بهره می برد و تمام این سرمایه را برای خودش نقد کرد .حال کارنامه ی نظام ضحاکی اسلامی چند صد میلیارد دزدی ، میلیون ها کشته و آواره در خاورمیانه ، کشوری پر از تنش و منابع تخریب شده ی فراوان و البته اسلامی که هم در خاورمیانه و هم در ایران به شدت بی اعتبار شده .خمینی هیچ فرقی با استالین و هیتلر و مائو نداشت جز در اینکه ایدئولوژی جنایتکاری اش از اعماق تاریخ بیرون آمده بود و به طرز مضحکی احمقانه حرف می زد و بی سواد بود .خمینی انفجار خریت ملتی بود که عرعر کردن برای مقدسینشان برایشان ثواب بود و بهشت می آورد.
یکی از دزدان معروف شورش ۵۷ ، وصلت مارکسیستی اخوندی . همین جناب بی بته ، عباس اخوندی میباشد . این نطفه حرام که در اثر تجاوز یک اخوند به دنیا امده و نام فامیلش گواه وجود این جانور تیر خلاص زن ثابق میباشد ، به عر عر کردن افتاده و میگوید ، ما فقط ، یونجه و کاه را به رسمیت میشناسیم ، یا همان اصول خرها و استمرار طلبان ، اقتصاد هم که مال خره و فقط طویله ولایت خران فقهی مناسب خران بی بته است و بس .
این سخن نکته کلیدى است که پیشنهاد مى کنم استادان عرصه روزنامه نگارى و سیاست بویژه آنانى که در کیهان لندن قلم مى زنند، به آن بپردازند.
البته این یک تابو در فضاى روشنفکرى است و نوشتن در مورد آن شهامت مى خواهد.
روشنفکران به دموکراسى کتابى معتقدند. چنین دموکراسیى در جهان وجود ندارد و این یک توهم خطرناک است که تلاش براى اجراى آن جامعه را به مثابه موش آزمایشگاهى انگاشتن است.
انقلابیون ۵٧ نه از جهت طرفدارى از تمدن نوین جهانى بلکه از نگاهى واپسگرایانه به نظام شاهنشاهى پهلوى تاخته اند و پس از دیدن نتایج پلید کارهاى خود مدعى شدند که محمد رضا شاه اجازه بلوغ به آن ها نداد.
این سخن ابلهانه از سویى اعتراف به ادعاهاى فراتر از توانایى انقلابیون نادان است.
آنان هنوز خیال مى کنند جامعه موش آزمایشگاهى است که آنان تئورى هاى موهومى و خیالى خود را در آن پیاده کنند.
جامعه باید به منافع خود حساس باشد و کسانى را که بر ضد منافعش عمل مى کنند بدرد. چنین جامعه اى سعادتمند خواهد شد و مدعیان خیال پرداز میدان بازى در آن نخواهند داشت.
کارل مارکس بدرستى بیان مى کند که مبارزه کهنه و نو مبارزه مقدسى است تا هر نوى پست و نادرستى جایگزین کهنه نگردد.
این را در کتاب داستان پیله ابریشم مى تواند خواندو درک کرد.
ننگ بر انقلابیون ۵٧.
«عباس آخوندی که در این گفتگو خود را روشنفکری دانسته که وارد کارهای اجرایی شده»
در اینکه این شخص تاریک ذهن، روشنفکر است شکن نیست. روشنفکران آنچنانی مانند جلال آل احمد یا زنش یا شریعتی اگر الان بودند احتمالا از این آخوندی هم بیشتر غارت میکردند و همزمان هم همانگونه لجنپراکنی میکردند.
روشنفکران تودهای مان هم مانند شاملو، کسرایی، براهنی و دهها نویسنده و شاعر دیگر هم میتوانند آسوده بخوابند، چرا که ایران اکنون مستعمره غیر رسمی کشور محبوبشان روسیه شده است.
روشنفکر و ایران!