الراجی عبدالحمید معصومی تهرانی – وضعیت این روزهای ایران بسیار بحرانی است. از یکطرف به دلیل تحریمهای خارجی و از طرف دیگر به خاطر سوء مدیریتهای داخلی شرایط اقتصادی کشور هر روز وخیمتر میگردد. تنشهای سیاسی غیرمسئولانه میان ایران و آمریکا و کشورهای منطقه بر بحرانیتر شدن وضعیت کشور دامن زده تا جایی که بروز درگیریهای نظامی را نیز محتمل نموده است.
در این بین بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی بر این باورند که ادامه شرایط کنونی، تورم افسارگسیخته اقتصادی و فشارهای اجتماعی اعمال شده از سوی حکومت، باعث افزایش نارضایتیهای عمومی و در نهایت قیام همگانی مردم برای تغییر نظام حاکم خواهد شد. این تحلیل بیش از آنکه مبنایی واقعی و جامعهشناختی داشته باشد، تحلیلی احساسی و سطحی است که در میان بحرانهای پیش آمده در طی این چهل سال بارها و بارها از سوی چهرههای مختلف مخالف حکومت عنوان گردیده و هیچگاه نیز اتفاق نیفتاده است. قطعا وخیمتر شدن شرایط اقتصادی کشور نارضایتیهای عمومی را بیش از پیش خواهد کرد و ممکن است اعتراضات گوناگونی را– مشابه آنچه در دی ماه سال ۱۳۹۶ به وقوع پیوست- در شهرهای مختلف مجددا شاهد باشیم؛ اما به دلایلی که در پی ذکر خواهم کرد این نارضایتیها و اعتراضات در صورت وقوع به جنبشی مشابه انقلاب سال ۱۳۵۷ و تغییر حکومت منجر نخواهد شد.
تغییر بنیادین به تشکل نیاز دارد
تغییر بنیادین یک سیستم حکومتی مستقر که از قدرت مالی و نظامی کافی برخودار است با بیانیه و اطلاعیه و توفانهای توئیتری صرف و حتی فراخوانهای بیپشتوانه قابل اجرا نیست؛ بلکه نیازمند تشکلهای قوی مردمنهاد است تا بتوانند با درک جامع از سنن و فرهنگ قومی، اولویتبندی مطالبات عمومی، تشخیص ظرفیت و تواناییهای اجتماعی جهت پیگری آن مطالبات و همچنین شناختی صحیح از معادلات سیاسی، اجتماعی، منطقهای و بینالمللی و رایزنیها و لابیگریها با نیروهای مختلف در داخل و خارج کشور به راهکارهایی منسجم و کارآمد برای جنبشی عمومی و اثرگذار دست یابند.
انقلاب سال ۱۳۵۷ با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، یک استثناء بود و تکرار آن امری بعید به نظر میرسد، مگر آنکه تمامی زمینهها و ملزومات آن موجود باشد. جمهوری اسلامی به وسیلهی قیامی همهگیر برقرار گردیده و مسئولین آن علیرغم تمامی بیکفایتیها در اداره امور کشور به خوبی میدانند که یک انقلاب و رفرم بنیادین چگونه شکل میگیرد؛ و از این رو در طول چهل سال گذشته جلوی اکثر ملزومات و زمینههای آن را گرفته و از این بابت آرامش خاطر دارند.
از جمله ملزومات و زمینههای یک رفرم و تغییر بنیادین- و شاید اساسیترین آنها- وجود احزاب، تشکلها و سازمانهای قوی سیاسی و مدنی مردمنهاد با مانیفست و مرامنامه و دکترینی مشخص برای ایجاد حرکتهای مبارزاتی مؤثر و تشکیل حاکمیتی مطابق باورهای تشکیلاتی خود میباشد.
همیشه در ایران حاکمیتها به دلیل ساختار استبدادیشان از تشکیل احزاب و تشکلهای مردمنهاد جلوگیری میکردند، با این حال پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ احزاب و تشکلهای قوی با نگرشهای مختلف سیاسی وجود داشت که اگرچه ساختاری مردمنهاد نداشتند و اکثرا فعالیتهای زیرزمینی میکردند، ولی هرکدام در به سرانجام رسیدن انقلاب نقش مؤثری را ایفا کرده بودند. جمهوری اسلامی پس از استقرار خود، آن احزاب و تشکلها را- در نبود نهادهای مدنی توانمند- یک به یک از بین برد و یا ناکارآمد کرد. در عوض به مرور- بهخصوص بعد از اتفاقات سال ۱۳۸۸- شرایطی را به وجود آورد تا زمینه برای ظهور افراد مختلفی تحت عنوان فعالان سیاسی و مدنی مستقل مهیا گردد. فعالانی که اکثرشان نه تنها هیچ سابقه و درکی از معادلات و فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی نداشته بلکه حتی مشی و مسلک و نگرش سیاسی مشخص و معلومی ندارند و صرفا به جهت آنکه به اتهام امنیتی یا سیاسی بازداشت گردیده و به زندان رفتهاند تبدیل به فعال سیاسی یا مدنی شدهاند.
این وضعیت ۳ خاصیت مهم برای حاکمیت دارد:
اول: ایجاد آشفتگی فکری و سردرگمی عمومی جامعه و دامن زدن به اختلافات اجتماعی- سیاسی و جلوگیری از همگرایی ملی و انحراف مطالبات سیاسی و مدنی.
دوم: وارد کردن عوامل خودی به عنوان مخالفین سرسخت و بیپروای حکومت در قالب فعالین سیاسی و مدنی به جهت ایجاد اختلاف، بدبینی و بیاعتمادی عمومی؛ کنترل و سمتدهی مطالبات عمومی در جهت منافع حکومت و جلوگیری از شکلگیری تشکلهای سیاسی و نهادهای مدنی توانمند.
سوم: تخریب، به حاشیه راندن و منغعل کردن تشکلها، شخصیتها و فعالین سیاسی از نحلههای گوناگون که میتوانند منشأ اثرات مهمی در ایجاد وفاق ملی و تشکیل اپوزیسیونی قوی برای احقاق مطالبات سیاسی و مدنی اکثریت جامعه ایران باشند.
زندانسالاری بجای شایستهسالاری
مردم پیش از انقلاب احزاب و تشکلها را میشناختند و میدانستند که هرکدام چه نوع اندیشه و مانیفستی برای آینده سیاسی کشور دارند. هرکسی از افراد جامعه که افکار و ایدهآلهایش با هر یک از آن تشکلها مطابقت داشت هوادار و طرفدارش میشد؛ و چنانچه تمایل به فعالیت در آن تشکیلات داشت بر اساس آییننامههای آن سازمان یا حزب به عضویت آن تشکیلات در میآمد و به مرور با توجه به فعالیتهایی که میکرد به ردههای مختلف وارد میشد؛ از این رو همگان قادر بودند افراد سیاسی را بر اساس تعلق معنوی یا عملی آنها به هر یک از احزاب و تشکلها مورد شناخت و قضاوت قرار دهند.
امروزه حکومت تعمداً از ارائهی تعریفی صریح از اتهامات سیاسی و امنیتی در قوانین حقوقی خود پرهیز مینماید تا دایره متهمین امنیتی و سیاسی را گسترش داده و «شهروندی معترض» که هیچ مشی و مرام و سابقه سیاسی ندارد را به عنوان فعال سیاسی و مدنی مطرح نماید. این امر باعث شده تا فعال سیاسی یا مدنی شدن نه تنها نیازی به دانش، درک، شناخت و مشی سیاسی مشخص و تجربه فعالیت نداشته باشد بلکه صرفا زندان رفتن یا آسیب دیدن از حکومت تحت اتهام امنیتی و سیاسی برای مطرح شدن در این حوزه کفایت کند.
بنده با بسیاری از فعالین سیاسی و مدنی کنونی با واسطه یا بدون واسطه برخورد داشته و شناخت کافی دارم. متاسفانه باید بگویم بجز تعداد اندکی- و بجز بخشی از فعالین دانشجویی و صنفی- بسیاری از کسانی که تحت عنوان فعالین سیاسی و مدنی مطرح میباشند نه تنها هیچ دانش، اطلاع و شناختی از معادلات سیاسی یا مدنی و مشی مشخصی ندارند بلکه قادر به ارائه تعریفی صحیح از کارکرد یک فعال سیاسی و مدنی نیستند.
تاسفبارتر اینکه برخی از آنان بدون آنکه هیچ ایده و تحلیلی درست از شرایط سیاسی و اجتماعی کشور داشته باشند، چنان دچار خودشیفتگی و توّهم هستند که خویش را در مقام رهبر میپندارند و تصور میکنند از جایگاه و مقبولیتی خاص در بین مردم برخوردارند که میتوانند جایگزین حاکمان کنونی باشند. این توهمّات، خودشیفتگیها، بیاطلاعیها و استبدادرایهای عدهای باعث شده که طی این دو دهه نه تنها هیچ تشکل و ائتلافی قوی میان فعالین سیاسی در داخل یا خارج از کشور شکل نگیرد بلکه با روشها و راهکارهای ناکارآمد، شعارها و تحلیلهای غیرواقعی و پوپولیستی، و خودنماییهای کاسبکارانه، فضای سیاسی کشور را به نهایت درجه آلوده و آشفته نموده تا جایی که اگر در این بین افرادی با پتانسیل بالا برای فعالیتهای سیاسی و مدنی وجود داشته باشد خودبخود هرز رفته و عملا فشل خواهند شد.
اما این معیار و ملاک غلط «زندانسالاری» از کجا نشأت گرفت؟
پس از استقرار جمهوری اسلامی افرادی بدون تخصص، دانش، تجربه و صلاحیت در مناصب مختلف قدرت قرار گرفتند. تنها استدلال مشروعیت آنها برای در دست گرفتن مناصب مدیریتی، قانونگذاری و قضاوت، انقلابیگری، زندان رفتن، شکنجه شدن و زجرکشیدن در رژیم گذشته بوده است. در واقع انقلابیون عمدا «زندانسالاری» را جایگزین «شایستهسالاری» نمودند تا خود را صاحب حق ویژهای معرفی کرده و اذهان مطالبهگر را از ضعفهای متعدد خویش منحرف نموده و شخصیتهای شایسته را از دور خارج کنند. با همین معیار غلط بود که افرادی با تحصیلات ابتدایی و بدون کوچکترین تخصص و تجربهای در مسند وکالت، قضاوت و وزارت قرار گرفتند. این معیار غلط باعث به وجود آمدن فرهنگی ناصحیح در بین مردم گردید و ناخودآگاه چنین تصور کردند هر که زندانی یا آسیبدیدهی سیاسی است قطعا یک شخصیتی ممتاز، اسطورهای غیرقابل نقد و نخبهای همهچیزدان میباشد.
از دهه دوم، حکومت به تاثیرات عمیق این استراتژی برای ایجاد انشقاق و کنترل مخالفین مؤثر خود پی برد تا آنجا که اکنون باعث آشفتگی شدید در فعالیت سیاسی و مدنی شده است. من خود زندان و شلاق را بارها تجربه کرده و همچنان زیر فشار محدودیتهای اعمال شده میباشم- و به غیر از چند نفری از فعالین- سابقهام از همه فعالین سیاسی و مدنی کنونی بیشتر است. اقدامات و فعالیتهایی که در طی ۳۰ سال انجام دادم، حتی مدعیان شجاعت، و مخالفان حکومت در داخل کشور نهتنها جرات انجامش را نداشتند، بلکه حتی از بیان و انعکاس آن خوف دارند؛ با این حال هیچگاه خود را یک فعال سیاسی یا مدنی نشناخته و معرفی نکردهام و آن دوران را جزو افتخارات و امتیازات خود محسوب نمیکنم زیرا بر این باورم که باید این فرهنگ غلط «زندانسالاری» را کنار گذاشت. نمیگویم از کسانی که به اتهامات سیاسی و امنیتی به زندان افتادهاند نباید حمایت و دفاع کرد، بلکه قصدم آن است که در کنار حمایت از حقوق انسانی زندانیان سیاسی و امنیتی باید با فرهنگ زندانسالاری که حکومت رندانه جایگزین شایستهسالاری نموده است مقابله کرده و از مبالغهگری، بزرگنمایی، اسطورهسازی و بتتراشی نسبت به افرادی که به اتهامات امنیتی یا سیاسی بازداشت و محکوم شدهاند و هیچ اطلاع دقیقی از سوابق، مشی فکری و دانش سیاسی آنها در دست نیست پرهیز کرد. در عوض باید با فشارهای مدنی حکومت را وادار به ارائهی تعریفی دقیق و شفاف از جرائم سیاسی و مدنی در قوانین جزائی خود نمود تا این فضا بیش از این آشفته نگردد. فراموش نکنیم که اکثر سران امروز جمهوری اسلامی زندان کشیدهها و تبعید شدههای رژیم گذشته بودند که شعار دمکراسی و آزادیخواهی را سر میدادند.
موازیکاری، آشفتهسازی، بیاعتمادی
این واقعیت را باید پذیرفت که جمهوری اسلامی تخصصی خاص در جریانسازی و موازیکاریهای مختلف و مدیریت آنها در جهت منافع سیاسی خویش دارد. در این سالها– بخصوص بعد از اتفاقات سال ۱۳۸۸- به خوبی توانسته با همان استراتژی زندانسالاری، مخالفان صوری و فعالین زرد پر سر و صدای بسیاری خلق کند تا با ایجاد هیجانات مقطعی ملت را سردرگم نماید؛ بذر بیاعتمادی، بدبینی و اختلاف را در جامعه بپراکند؛ مردم را رودرروی یکدیگر قرار دهد و از وفاق ملی و تشکیل اپوزیسیونی قوی که بتواند آلترناتیوی قابل قبول برای حکومت باشد جلوگیری نماید. باید اقرار کرد که جمهوری اسلامی در اجرای این طرح بطور چشمگیری موفق بوده تا جاییکه اگر کسی به این فعالین زرد شک کند، انتقادی نماید یا مورد پرسش قرار دهد متهم به عاملیت و طرفداری از حکومت شده یا احمق، مغرض و حسود معرفی خواهد شد؛ به همین جهت یا باید با این فعالین زرد همراه شد و تاییدشان کرد یا سکوت نمود تا متهم به طرفداری از حکومت نگردید.
مقایسهای سطحی بین شخصیتها و فعالین سیاسی پیش از انقلاب و فعالین سیاسی سریعالولاده کنونی به خوبی بیانگر این حقیقت است که جمهوری اسلامی در پایین آوردن وزن فعالیت سیاسی و مدنی در همه زمینهها تا چه اندازه موفق بوده است. بسیاری از شخصیتها و فعالین مؤثر و با سابقهی سیاسی و مدنی، در نشستهایی که با آنان داشتم از این وضعیت آشفته، بیضابطه و قاعده و مسموم که بر فضای فعالیت سیاسی و مدنی کشور حاکم میباشد گله داشتند، اما به خاطر فضای مسموم کنونی و به جهت آنکه خود متهم به عاملیت و همکاری با حکومت نگردند سکوت اختیار نمودهاند. من حتی مطمئنم که بسیاری بر اساس گسترش و موفقیت همان طرح از انتشار و انعکاس همین متن حذر خواهند نمود تا مورد اتهام قرار نگیرند. میبایست عاقلان و دلسوزان چارهای جدی و سریع برای رفع این آشفتگی بیابند و به سمت تشکیلاتی عمل کردن بروند زیرا که این بخش بر الزامات دیگر تاثیر مستقیم گذاشته و– هماهنگونه که در پی خواهد آمد- آنها را نیز به آشفتگی کشانده است.
اطلاعرسانی، همراه و هماهنگ کردن افکار عمومی یکی دیگر از ملزوماتی است که به آشفتگی کشانده شده است. پیش از انقلاب نه اینترنتی وجود داشت و نه ماهوارهای، ولی با این حال احزاب و سازمانها به دلیل دانش و سیستم تشکیلاتی میدانستند چگونه و از چه طریقی اطلاعرسانی و هماهنگیهای لازم را انجام دهند. اما امروزه امکانات وسیع اطلاعرسانی مانند فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای تنها وسیلهای برای سردرگم کردن و رودررو قرار دادن مردم، ایجاد اختلافات قومی، دینی و سیاسی؛ خبرسازیهای عجیب، تخریب جناحها، شخصیتهای سیاسی و بعضا عقدهگشاییهای شخصی شده است. اگر حوزه فعالیت سیاسی و مدنی چنین آشفته و بی در و پیکر نبود، این امکانات بهترین وسیله برای اطلاعرسانی و ایجاد وفاق ملی میگردید. اما به دلیل عدم وجود ساختاری درست در پیکره فعالیت سیاسی و مدنی این امکانات نیز فشل و ناکارآمد گردیده و در مقابل باعث تشدید بدبینی، اختلاف، اتهامزنی و تنشهای اجتماعی و جناحی و افزایش متوّهمان تغییر و رفرم جمهوری اسلامی شده است که حتی نمیدانند چگونه باید تغییر و رفرم را ایجاد کرد؛ در عوض مبارزه با حکومت را تبدیل به بازیهای کودکانه کردهاند تا مردم به هیجانات زودگذر مجازی دلخوش باشند.
رفرم و تغییر بنیادین بدون رهبری امکان ندارد
از جمله ملزومات و زمینههای ایجاد یک رفرم و تغییر بنیادین، وجود یک رهبری مشخص و قابل پذیرش از سوی اکثریت جامعه است تا نوع و چگونگی پیگیری مطالبات سیاسی و مدنی جامعه را هماهنگ و سمتدهی نماید، که آشفتگی و تشتت فضای سیاسی و مدنی کشور بر آن سایه افکنده و اجازه شکلگیری آن را نمیدهد. در عوض این فضا باعث ظهور متوّهمان مدعی رهبری بسیاری گردیده که نه تنها مانع از ایجاد تشکلی منسجم و کارامد میشوند بلکه با استدلالهای عوامانه جلوی پیدایش رهبری مشخص برای رفرم و تغییر را میگیرند تا به خیال خود راه بر رقیبان ببندند.
واقعیت این است که رفرم و قیامی بدون رهبری مشخص و مورد پذیرش اکثریت مردم، تنها به هرج و مرج و شورشهایی کور میانجامد که جز خونریزی و خرابی نتیجهای دربر نخواهد داشت. اصلیترین دلیل شکست قیام مردم سوریه و تبدیل شدنش به جنگ فرسایشی داخلی، اول نبود رهبری مشخص و دوم تشتت و طمع جانشینی حکومت بشار اسد میان هر یک از گروههای مخالف حکومت سوریه بوده است. این واقعیت و تجربه تاریخی را نمیتوان انکار کرد که هیچ رفرم یا قیامی در هر گوشهای از این دنیا بدون رهبری مشخص به نتیجه و ثمر نرسیده و نخواهد رسید. حال این رهبری میتواند یک شخص یا یک حزب یا ائتلافی از احزاب و گروههای مورد قبول و اعتماد اکثریت مردم باشد. اما با وجود شرایط و فضای آشفته و مسموم سیاسی و مدنی کنونی، چنین امری محتمل نخواهد بود مگر آنکه شخصیتهای مؤثر سیاسی که سابقهای روشن و بدون ابهام برای مردم دارند رودربایستی و ملاحظات را کنار گذاشته و برای تغییر این فضای آشفته اقدامی عاجل و شفاف نمایند. تا زمانی که فضای سیاسی و مدنی و جنبههای مختلف کسانی که میخواهند در این حوزهها فعالیت کنند شفاف و روشن نگردد، نه این فضای آشفته اصلاح خواهد شد و نه اعتماد عمومی کسب خواهد گردید و نه اختلافات و اتهامزنیهای افراد به یکدیگر خاتمه خواهد یافت. نمیتوان از حکومت توقع شفافیت در همه زمینهها را داشت ولی مخالفینش خود از شفافیت در همه زمینهها گریزان باشند.
با تمام این اوصاف چنانچه تمامی این ملزومات و زمینهها مهیا گردد، مهمترین بخش به حرکت درآوردن خود مردم کشور برای رفرم و تغییر است. واقعیت این است که ضعف جامعه مدنی و نبود مشارکتهای سیاسی عمومی به دلیل ساختار استبدادی و مطلقگرایانه قدرت، تنوع فرهنگی، قومی، دینی و زبانی، بدبینی عمومی نسبت به سیاسیون به جهت شعارزدگی و ناهمسویی و بعضا ضدیت با آداب و سنن قومی، زبانی و مذهبی، و نبود آگاهی نسبت به کارکرد احزاب و تشکلهای سیاسی، از دیرباز باعث گردیده که اکثریت مردم نگاه مثبتی به اهل سیاست نداشته و بیاعتماد باشند. اکثریتی که از آنان به «اکثریت خاموش» نام برده میشود.
کدام جریانها میتوانند «اکثریت خاموش» را به حرکت در آورند؟
پیش از انقلاب احزاب و تشکلهای گوناگونی در کشور فعالیت داشتند که مطرحترین آنها جبهه ملی ایران، نهضت آزادی، حزب توده، حزب زحمتکشان، سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق بودند. هر یک از این تشکلها با آنکه دارای هواداران و طرفداران بسیاری بودند ولی حتی اگر با یکدیگر ائتلافی را تشکیل میدادند قادر نبودند آن اکثریت خاموش را با خود همراه کرده و برای اعتراضی گسترده به خیابان بکشانند.
انقلاب سال ۱۳۵۷ در ابتدا نه یک قیام همگانی برای براندازی حکومت وقت، بلکه اعتراضی جهت حمایت از نهاد مرجعیت شیعه بود که جرقهاش را انتشار مقالهی روزنامه اطلاعات در تخریب آقای خمینی زد. با قرار گرفتن بخشی از تشکلهای سیاسی در کنار آقای خمینی، اعتراضات سمت و سویی دیگر گرفت و با لابیگریهایی که در خارج و داخل کشور انجام شد در نهایت به تغییر حکومت منجر گردید.
امتیاز آقای خمینی نسبت به دیگر تشکلهای سیاسی آن بود که میتوانست اکثریت خاموش را به کف خیابانها بیاورد زیرا او برخاسته از نهاد مرجعیت شیعه بود که در اذهان عمومی فردی خداشناس و خداترس، عادل و عامل به حرام و حلال، بری از سیاستبازی و دروغگویی، به دور از جاهطلبی و ثروتاندوزی، و در یک کلام مرد خدا تلقی میگردید. چنین فردی قطعا آنان را به بهشت موعود رهنمون میکرد نه به سوی چاه ویل! از این رو با اطمینان کامل وعدههای آزادی، عدالت اجتماعی، رفاه اقتصادی و حاکمیت ملی او را پذیرفتند زیرا که به باورشان ممکن نبود چنین فردی خلف وعده کرده و خدعه نماید.
امروزه جلب اعتماد اکثریت مردم علیرغم نارضایتیهای فراوانشان کاری بسیار دشوار است و فضای آشفته و مسموم سیاسی و مدنی کشور نیز به این بیاعتمادی دامن زده است. سکولاریسم، دمکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی و رفاه اقتصادی شعارهای بسیار زیبایی است ولی «رفتار عملی» مردم نشان میدهد که اکثریت ایرانیان حاضر نیستند بار دیگر با چنین شعارهایی خود را به دست آیندهای نامعلوم داده و هندوانهای بسته را انتخاب کنند. برعکس اقبال عمومی جهت بازگشت و احیای سلطنت پهلوی بطور چشمگیری رو به رشد است تا جایی که هم رهبری جمهوری اسلامی و هم مسئول دفترش را به عکسالعمل واداشته است. این اقبال عمومی نه به خاطر آن است که تمامی جنبههای دوران سلطنت پهلوی مورد تایید آنهاست، بلکه بدان خاطر است که یک بار آن دوران را تجربه کرده و حتی ساکنان دورافتادهترین روستاها هم میدانند در نهایت چه نظامی خواهند داشت. ولی هیچ تضمینی نیست مخالفین سیاسی که شعار سکولاریسم و دمکراسی سر میدهند آنها را به مدینه فاضله رسانده و همچون جمهوریهای اطرافمان، خود تبدیل به دیکتاتوری مادامالعمر نشوند. ما چه خوشمان بیاید چه نیاید این واقعیتی است که اکثریت خاموش تنها آلترناتیو این حکومت را بازگشت به حکومت پادشاهی پهلوی میدانند و بارها در شعارهای اعتراضی خود بدان اشاره کردهاند. این حقیقت نه تنها برای حاکمان جمهوری اسلامی بلکه برای مخالفان حکومت کنونی نیز مسجل و غیرقابل انکار است ولی حاضر به اعتراف آن نیستند.
شکی نیست که اکثر مردم ایران بخصوص اقشار ضعیف و آسیبپذیر جامعه به خاطر فشارهای اقتصادی و اجتماعی از حکومت ناراضی بوده و امید خود به اصلاح آن را نیز از دست داده و تمایل به تغییر ساختار حکومت دارند. ولی همین مردم به شدت ناراضی، با توجه به فضای آشفته و مسموم سیاسی و مدنی، نگران پس از جمهوری اسلامی بوده و اعتمادی هم به اینکه دچار حاکمان و سیستمی بدتر از امروز نشوند ندارند. به همین دلیل بازگشت به ساختار پیش از انقلاب ۱۳۵۷ برایشان بیشتر اطمینانبخش است. ما میتوانیم مخالف این گرایش باشیم و حتی وجود چنین نگرشی در جامعه را بطور کل منکر شویم اما «رفتار عملی» اکثریت خاموش جامعه خلاف تحلیلهاست.
بنده ارتباطم با جمهوریخواهان بهتر است ولی اکثریت خاموش جامعه نگاهی متفاوت دارند. کشورهای اسپانیا و انگلستان نیز یک دوره حکومت جمهوری را در تاریخ خود تجربه کردهاند؛ ولی به دلیل گستردگی مساحت، تنوع قومی، زبانی، فرهنگی و دینی مجددا به حکومت سلطنتی بازگشتند تا ساختار اجتماعی، فرهنگی و قومی خود را حفظ کنند. اکنون هر دو کشور دارای حاکمیتی دمکرات و سکولار با قدرت اقتصادی بالا در میان کشورهای اروپایی هستند. ایران نیز از نظر مساحت، تنوع قومی، زبانی، فرهنگی و دینی شرایطی مشابه اسپانیا و انگستان را داراست. لذا از این بازگشت نباید ترسید منتها میبایست از گذشته درس گرفت و از بتتراشی پرهیز کرد.
بنابراین اگر فعالین و کنشگران سیاسی و مدنی حقیقتاً دلسوز کشور هستند و خواهان برقراری دمکراسی، سکولاریسم، آزادیهای فردی، اجتماعی و عقیدتی مطابق اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشند و در سر طمع به دست گرفتن قدرت مطلق پس از گذار از جمهوری اسلامی را ندارند، معقول آن است که ابتدا فضای آشفته فعالیت سیاسی و مدنی را اصلاح کرده و بدان ضابطه و قاعدهای صحیح دهند و سپس در راهکارهای خود برای گذار از جمهوری اسلامی گزینه سلطنت پارلمانی را نیز در کنار دیگر گزینهها قرار داده و همانگونه که در سخنان و شعارهای خود بطور مرتب به شعور سیاسی مردم اشاره مینمایند، از رای و انتخاب اکثریت نهراسیده و بدان احترام بگذارند تا اعتماد اکثریت خاموش را به دست آورند؛ چرا که نوع حکومت ارتباطی به دمکراسی ندارد. در غیر اینصورت ادامه این اوضاع آشفته و مسموم یا موجب انفعال، سرخوردگی، روزمرگی و بیتفاوتی بیشتر جامعه خواهد شد یا باعث شعلهور شدن کشمکشهای اجتماعی، سیاسی، قومی و مذهبی که ممکن است به درگیریهای مسلحانهی داخلی نیز بیانجامد؛ در هر دو شکل تنها جمهوری اسلامی است که متنفع خواهد گردید.
الان که بحث منطقی و اساسی شد اتفاق موقع جواب دادن و گفت و گو هست. قبلی ها که چیز چندانی برای آینده سیاسی ایران نداشت. ۱- این که من کجا زندگی می کنم مهم نیست. ضمنا اگه به کشورهای اسکاندیناوی سفر کرده باشید شاید ظواهر چندانی هم نداشته باشند. مثلا مقایسه کنید با دوبی! ظواهر اسکاندیناوی یک دهم دوبی هم نیست. ضمنا من نگفتم صرفا از اسکاندیناوی کپی بشه اسم بلژیک و بریتانیا و ژاپن و اسپانیا هم هست. من بحثم سر این بوده و هست که نکات اساسی رو باید رعایت کرد. نکات خیلی پایه ای. این که رامین پرهام می گه شاه انتخاباتی باشه با این عنوان که این در ماهیت رئیس جمهوره و دیگه شاه نیست. من می گم شاه انتخاباتی من درآوردی هست و در هیچ جای جهان وجود نداره. پادشاهی به این دلیل سمبولیک و بدون مسئولیت هست که موروثیه. بحث فقط اسکاندیناوی نیست. منتها چون اسکاندیناوها بهترین دموکراسی های جهان رو ساختند میزنه تو چشم اسمشون. من فقط اون ها رو نگفتم و این موضوع خیلی پایه ای هست. شاه انتخابی ترکیب متناقضی مثل جمهوری اسلامیه. شاه رو ایران خیلی قدیمی تر داره. نمیشه بیان شاه انتخاباتی قالب کنن به ملت بعدا یه آدم ناجور پیدا بشه بشینه اونجا بگه وظایفم رو خوب انجام دادم. کارم هم سمبولیکه پس من مادامالعمر. احزاب ریزه خورش هم بگن اوکی. جامعه ما ضعیفه. پهلوی ثابت کرده ایران رو دوست داره خیانتکار نیست ملتمون رو نمی فروشه. به خاطر این هست که من با جمهوری مخالفم. جامعه ضعیفه. یه ضمان اطمینان قابل اعتماد مثل پهلوی ضروریه. این ها یه سری چپ جمهوری خواه هستند که خودشون رو تو لباس پادشاهی خواه جا می زنند و حتی دست راستی نشون می دن ولی نیستند. جمهوری انقدر فاجعه شده تو ایران و چپ ها هم نقش داشتند دیگه خودشون هم روشون نمیشه بگن. البته پرهام خیلی بد نیست فقط دو مشکل اساسی داره اساس فکرش به جای انسان ایرانه که قابل تعریف دقیق نیست و وقتی جنبه اجتماعی با اقتصادی یا مثلا نظامی متناقض پیش بره اون وقت این اساس فکر می خواد چه کنه؟ ولی انسان قابل تعریفه منشور حقوق بشر هم هست تکلیف روشنه. از طرفی شاه انتخاباتی به دلایلی که مختصر توضیح دادم خطرناکه برای آینده ملت بدبخت رنج دیده ایران. پس من لزوما رو اسکاندیناوی کلید نکردم. مسئله خیلی اساسی هست. پادشاهی خود ما هم انتخاباتی نیست. البته اون برای جلوگیری از هرج و مرج مدعیان بوده و اساس و دلیل دیگه داره و به گذشته تعلق داره و متاسفانه ما به روز نشدیم و باید متواضعانه از به روز شده ها یاد بگیریم. به هر حال پادشاهی هر جا که جواب داده سمبولیک و موروثی بوده.
۲- قبلا هم اشاره کردم کپی کردن هم هنر می خواد. ولی در کلیت موضوع دموکراسی و حقوق بشر انقدر ها هم پیچیده نیست. همیشه راحت ترین کار گمراه کردن آدم ها از مسائل ساده و بدیهی هست. من بحثم رو مسئله خیلی پایه ای بود.
۳- در مورد فرهنگ درست و غلط یک سری مجددا موارد پایه ای هست که باید انسان رعایت کنه بعد از اون شاخ و برگش می تونه تفاوت فرهنگی باشه. اون سفیر اخوند تو برزیل تو استخر با بچه های مردم که ماله کشیدن گفتن تفاوت فرهنگی!!! کار غلط در تمام جهان هست. دزدی کردن در تمام کشورها بده. نمیشه کسی دزدی کنه بگه تفاوت فرهنگی بود یا فرهنگ ما فلان جوره. ایرانی هم که هیچ چی نداره تو دوره جدید تا کم بیاره می زنه به کوچه تمدن ۲۵۰۰ ساله. آدم از بزرگترین اعتبار کشورش انقدر ساده نباید خرج کنه. اگه دانمارکی ها حیوان آزاری کردن کار غلطی کردن. دانمارک بالاترین نرخ خودکشی تو دنیا رو داره. مگه کسی گفته هر چی دانمارک داره از بیخ درسته؟ ولی سیستم سیاسی چه دانمارک چه سوئد چه نروژ برای مردم خودشون سالمه و حق و حقوق ملتشون به بهترین وجه رعایت میشه. شاخص های توسعه انسانی فوق العاده ای داره. بریتانیا هم به نظر من از آلمان و فرانسه بهتره. سیستم سیاسی مورد بحث بود نه هر کاری که کردند.
۴- بحث سرمایه داری و سوسیالیستی هم نبود. تو قالب یه سیستم دموکراتیک بسته به قوانین مالیاتی و کسب و کار و الی آخر هم میشه رفت سمت سرمایه داری هم دولت رفاه سوسیالیستی که به نظر من دیکتاتور پروره اگه یه کوچولو جامعه مدنی ضعیف باشه. میشه راجع به این موضوع ۱۰ ساعت حرف زد. با دو خط سر و تهش هم نمیاد.
۵- این با اصطلاح محبت های الکی که ما اسمش رو گذاشتیم گرم بودن می تونه باعث سو استفاده جنسی یه عده بیمار از کودکان بشه حتی اگه شما یا هر کس دیگه قصد چنین کاری نداشته باشه. راه رو باز میذاره. اون هم وقتی ۴۰ سال جامعه ای بسته شده امکان هر کار ضد بشری هست و باید ۱۰ برابر بقیه کشورها مراقب بود.
۶- کلمات هستند که عمل انسان ها رو میسازند. فرهنگ قربانی کردن و ترویج خشونت باید تو ایران تموم بشه حتی اگه ملکه الیزابت انجام بده که صد سال نمیده باید تو ایران تموم بشه. حتی اگه از چین تا لس آنجلس تمام دنیا انجام بده. همین شده ملت تخمه میشکنه اعدام نگاه می کنه.
۷- من تمرکزی رو اسکاندیناوی نداشتم چون خیلی عالی جواب دادند همیشه تو چشم مخاطب میزنه. من به بقیه موارد هم اشاره کردم. ضمنا برای من مهم نیست شخصیت دوران ساز داشتن یا نداشتن. برای من مهم اون بچه سیستان و بلوچستانیه که مدرسه نداره. اون کودک کاریه که سر خیابون مونده. اون بچه بدبختیه که تا کمر رفته تو سطل زباله و بالای صد بار بهش تجاوز شده. اون اسکاندیناوی که مثلا شخصیت دوران ساز شما می گی نداشته دست بچه رو جلوی آب جو فروشی ول کنی برگردی ۹۰% مطمئنم همون جاست و هیچ اتفاق بدی هم براش نیفتاده. از نظر سلامت روانی شاخص توسعه اجتماعی رکورد رو واقعا اونا زدند. شادی درونی که ایجاد کردند. ملت ما به هر کی شنگول و منگول برقصه و قر بده میگه شاد. اون از خوب بودن و رو روال بودن زندگیش شاده. تفاوت هست. من همیشه می گم کاش ایران بشه یه دانمارک ۸۵ میلیونی. به خدا یه قرن کار میبره. بعضی از این هم وطنای ما جوری می گن زیادم مالی نیست انگار نه انگار ما رکورد شاخص فلاکت رو شکوندیم. انگار نه انگار حتی تو آمریکا مشکل بی خانمان هست تو چین عین اردوگاه برده داری کارگر جون می کنه. پادشاهی ها خیلی بهتر از جهوری جواب دادند. واقعیته. من ترجیح می دم کشورم هیچ داوینچی و میکلانژی نداشته باشه اما مردمش آسوده و امن زندگی کنه و ساعتی بسازه که کوکو می کنه و بالای ۱۰۰۰۰ دلار قیمت می خوره.
جناب یه ایرانی گرامی
من فقط یک نفرم و فقط به همین نام در اینجا کامنت میگذارم. ایکاش همانطور که شما میفرمایید این امکان فراهم میشد تا ما از نزدیک وارد گفتگو شویم و من از معلومات شما استفاده کنم؛ هر چند که تصور میکنم جسارتاً درک شما از مسائل، یک درک ژورنالیستی است و پایه ی محکم علمی ندارد. بنده تصور میکنم که شما دوست نازنین، در یک کشور اسکاندیناوی و یا نزدیک به آن زندگی میکنید و از دیدن ظواهر آن ذوق زده شده اید و اکنون هم میخواهید همان سیستم (که به قول شما جواب داده) در ایران هم پیاده شود. اما این مسئله شدنی نیست. استقرار یک رژیم از یک کشور به یک کشور دیگر، شرایط بسیار خاصی دارد و نمی توان آن را به راحتی کُپی پیست کرد. زیرلایه های فرهنگی را باید در نظر گرفت خصوصاً اگر کشوری مثل ایران با این تنوع فرهنگی و تمدن چندهزارساله باشد.
ضمناً نیازی نیست که سیستم پادشاهی را از روی کشورهای دیگر تقلید کنیم. کشور ایران خودش پیشینه ی کافی برای این کار دارد اما بحث اصلاً این نیست. بحث این است که شما بتوانی در آن رژیم، اصول انسانی و حقوق بشر را پیاده کنی و اجازه ندهی که نهادهای دینی و سیاسی و فرهنگی در کار هم دخالت کنند. بنابر این، بحث از ساختارِ یک رژیم یک بحث فرعی است؛ هر چند که مهم است.
شما یک چیز را فراموش کرده اید دوست من: انسان موجود پیچیده ای است و شما اصلاً نمیتوانی هر جور که دلت خواست آن را شکل بدهی. چیزی به نام فرهنگ غلط و درست نداریم. در مورد این نکته کمی تأمل کن. این که میگویند «فلانی بی فرهنگه یا فرهنگش غلطه» اصولاً حرف درست و ریشه داری نیست. مثلاً دانمارکی ها یک سُنت وحشیانه دارند که نهنگها را میکُشند و این سنت را هزاران سال است که انجام میدهند. در اینترنت سرچ کنید تا ببینید دریا به رنگ خون میشود. واقعاً من بعد از دیدن تصاویرِ این جنایت هولناک، دچار تهوع شدم [از همه ی دوستان تقاضا میکنم این مسئله را در اینترنت سرچ کنند و ببینند تا حس من را درک کنند]. چرا دانمارک نتواسته جلوی اجرای این فرهنگ وحشیانه را بگیرد؟ پاسخش این است: چون انسان موجود پیچیده ای است و به راحتی نمیتوان به آن شکل داد. [مثال دیگر، گاوبازی در اسپانیا است که یک رسم وحشیانه است]. بنابر این رسم «قربان کردن گوسفند» به صورتهای مختلف در همه جا وجود دارد و فقط مشکل اسلام نیست؛ هرچند که قطعاً زشت و ظالمانه است.
دوست گرامی، من هیچ دین و مذهبی ندارم، یکی از مخالفان رژیم های سوسیالیستی ام و یک موی جان لاک را با هزاران مارکس هم عوض نمیکنم؛ اما در عین حال، عروسک نظامِ سرمایه داری هم نیستم. اگر حتی جان لاک هم زنده می بود توسط نظام سرمایه داری از بین میرفت و یا به حاشیه رانده میشد چون نظام سرمایه داری، سلبریتی میخواهد [مثل فوتبالیست ها و هنرپیشه ها]، نه متفکر.
در مورد اصطلاح های یک زبان مثل «فدات بشم» «قربونت برم» زیاد سخت نگیرید؛ مهم آن معنایی است که به ذهن شنونده متبادر میشود. احتمالاً در همه ی زبانها چنین چیزی هست. این ها احتمالاً از اسطوره ها و داستانها و اشعار کلاسیک می آیند و به دلیل استعمال زیاد، همچنان باقی مانده اند. این طور نیست که من بخواهم بپرم و دهان شما را ببوسم یا خودم را جلوی شما قربانی کنم. اگر مردم آن را استعمال نکنند کم کم از بین میروند؛ به همین راحتی. قرار نیست هر چی که غربی ها دوست ندارند بد باشد و هر چه آن ها دوست دارند، خوب. من در ایران زندگی میکنم و دوستانم را بغل میکنم و میبوسم و هیچ ایرادی هم نمیبینم. کلاً شرقی ها گرم و گیراتر از غربی ها هستند و من این گرما را خیلی دوست دارم. دختران کوچکشان را هم میبوسم و بغل میکنم و این کار را اصلاً تجاوز جنسی نمیدانم. رفتار من را نباید با اصول فرهنگیِ دانمارک بسنجی! چون قیاسِ مع الفارق است.
قصد جسارت ندارم ولی خیلی روی کشورهای اسکاندیناوی تمرکز نکن. کلاً حرف زیادی برای گفتن ندارند. در صد سال اخیر و یا شاید کلاً چند تا شخصیتِ دوران ساز داشتند؟
من گاهی فیلم میبینم. در یکی از فیلمهایی که دیدم [The Third Man 1949 مرد سوم] یه منولوگ زیبا شنیدم که حیفم آمد ننویسم. فیلم زیبا و معروفی است. ببین و لذت ببر. با بازیِ اورسون ولز.
«می دونی که اون رفیقمون چی میگه؟ تو ایتالیا، سی سالی که تحت انقیاد خاندان بورژیا بودند جنگ، وحشت، قتل و خونریزی داشتند، اما میکلانژ، لئوناردو داوینچی و رنسانس رو به وجود آوردند. در عوض تو سوئیس، عشق برادرانه دارند، پانصد سال دموکراسی و صلح دارند – و چی تحویل دادند؟ ساعتی که کوکو میکند.» [این جمله را از ویکیپدیا کپی کردم و کمی تغییر دادم].
شاد زی، مهر افزون. شهریار.
پ.ن: من دیگه در این صفحه پاسخ نمیدم!
چخ گوزل، من سنه قوربان
اولی دوروپ مرده شیری یویوور… ( مرده بلند شده داره مردهشور رو غسل میده)
جواب به شهریار: من اگه بخوام با چند تا اسم کامنت بذارم لزوم پیدا نمی کنه این همه کامنت با همین یه اسم بذارم. مسابقات کامنت نویسی هم نیست. اگه آدم بعد از مطالعه فکر درستی داشت و یه جو غیرت هم براش مونده بود میاد تو یه تالار گفت و گو مثل این صفحات نظرش رو به اشتراک می ذاره با بقیه افراد هم سو عیب و ایراد یا مزایا رو پیدا می کنند و روش پیدا می کنند برای رسیدن به هدف. همین خارجی ها هم همین کار رو می کنند منتها چون شعور نسبی دارند و از اون مهم تر امنیت جانی دارند که اونی که فکر می کنند بگن، تو سالن و میتینگ و اینور اونور میرن. ضمنا من قرار نیست وظیفه ۸۵ میلیون ایرانی رو تکی انجام بدم. شاید هم روزی مقبره را شاه و اسم و رسم و مسیرش رو تونستم کمک کنم نوه اش برپا کنه. خودم هم اونجا بودم. مردم هم خواهند گفت قربون دستت. قربون دهنت مال وقتی هست که حرف درستی بزنی. من هم بهشون می گم نه خودتون رو قربون چیزی کنید نه گوسفند بیچاره رو زجر کش کنید. این فرهنگ قربون رو بذارید کنار. اگه هم کسی مثل این جناب شهریار جو به شدتی گرفتش که خواست دهن مردان دیگه رو احیانا ببوسه ما اونجا برای چنین هم میهنانی از اصغر سگ سبیل و اسمال گولاخ دعوت به عمل میاریم که کار شهریار و امثالش رو راه بندازه. راستی به خاطر کامنت آب دوغ خیاری انقدر به جوگیری و عنان از کف دادن رسیدی؟ ضمنا امیدوارم شما و جناب شهریار که انقدر پاسکاری می کنید دو شخص حقیقی مجزا باشید. سعی کنید با همین سیستم پاسکاری روی شعور اجتماعی خودتون هم کار کنید که تو کنسرت های ایرانی هم چپ و راست کتک کاری نشه. این پررو بودن و از رو نرفتن هم از برکات اسلامه. به هر حال آدمیزاد چیزایی که می بینه و میشنوه تقلید می کنه.
این فرد که به چندین نام مستعار اینجا کامنت های آبدوغ خیاری می نویسه، نخست کاری کند که ایران را پس بگیرد بلافاصله مقبره رضا شاه کبیر را مجددا در همانجا بر پا کند و ازهمانجا مستقیما تشریف بیاورند شهر ری یا میدان شوش و یا حسن آباد و به مردم بگوید بفرمایید اینم رضا شاه روحت شاد شما ها ! آنوقت مردم خواهند گفت؛ گل کاشتی، قربون دهنت!!!!
اگه اومدی تبریز و یکی بهت مثلا بزبان عامیانه محلی گفت : قربون دهنت آلما جان الهه جان آخه به چی این آدم دلش خوش باشه ! جوابش را چه خواهی داد؟ اصلا هم وارد بحث واژه ها، فرهنگ و اصطلاحات آذری ترکی نمی خواهم بشوم!…یاشاسین ایران!
بهتر بود از نوشتن نظر مضحک خودت خجالت می کشیدی. کجا به شما فحاشی شده ؟ که اگر بود اصلا چاپ نمی شد. حرف بی خود زدی. از رو نمیری. طلبم داری. نرود میخ آهنین در سنگ. ایرانی یه نسل طول کشید تا بفهمه دین نمی تونه پایه حکومت باشه. چپ و کمونیست هم عموما ضد کشورش هستند. فکر کنم یه نسل دیگه طول بکشه تا کمی شعور اجتماعی تزریق بشه. کار دشواره ولی چاره ای نیست. وطن ما ایرانه به هر حال که البته می تونه فوق العاده خوب باشه و برای ما هم مایه مباهات و آسایش و رفاه باشه اما فعلا کار میبره. این حکومت عوض بشه کم کم وضعیت مردم خوب بشه تازه شروع کنن به آموزش عمومی و فکر کردن که درست چیه غلط چیه. آدم کار غلط می کنه باید بگه غلط کردم اشتباه کردم نه که ۵ تا سور بزنه به سنگ پای قزوین. به هر حال زمان بره. بیچاره محمدرضا شاه چه مکافاتی داشته با ملت اون زمان. در کل موضوع صفحه فراموش شد. از کامنت بعد کمی شعور سیاسی به خرج داده (اجتماعی که تعطیله به نظر) و به موضوع اصلی برگرده هر کی کامنت گذاشت شاید شاید برای آزادی ایران مفید بود.
جناب “یه ایرانی”
باور کنید از خواندن نظر شما خجالت کشیدم. اینهمه بی ادبی و خشونت را چطور میتوان هضم کرد. واقعاً تفاوت شما با مسئولان ایرانی که مدام فحاشی میکنند چیست؟
باری، برایتان آرزوی شادکامی دارم اما بدانید که به قول سعدی: این ره که تو میروی به ترکستان است.
یه عده آدم بیسواد به هم نون قرض میدن. شما با اصغر آقا قصاب و شعبون سگ سبیل کارت رو بکن. به خدا من راحتم. ایرانی تا نفهمه رفتارش رو باید منظم بکنه کارش گیره. تربیت اجتماعی ما متاسفانه سنتی و بی قاعده مونده و هر کس به خودش اجازه هر کار بی حساب و کتابی میده. دهن لق و بی حساب می دهد بر بادت روزی جناب شهریار و رفیقش. من ذوب در غرب هستم. غرب خوبه. نتیجه میده. ایرانی باید از سر تا پا غربی بشه ولی صرفا با تم ایرانی. غرب ایران زده است. ارتش بر اساس پایه عددی ۱۰ از هخامنشی اومده. حقوق انسانی و آزادی از ایران اومده. ولی ما اسلام بهمون حمله کرد و مغول. به هم ریختیم. غرب این موارد رو منظم و دقیق تر مدام توسعه داده و الان باید ازش استفاده کرد. غرب خوبه. کاش ایران هم بشه یکی مثل دانمارک. با شعور و به درد بخور. اصولا نرود میخ آهنین در سنگ. از تربیت کودکی میاد خیلی از این ها. به هر حال صفحه راجع به چیز دیگه است و من حوصله تربیت دونه دونه اجتماع رو ندارم متاسفانه.
پای آذری ها را بخاطر خالی نبودن عریضه بمیان نکشید !
کجا شنیدید که آذری ها اصطلاحاتی چون «قربون دهنت برم ، دهانت را باید بوسید» بکارمیبرند ؟ چنین اصطلاحاتی در گویش آذری وجود ندارد وبزبان فارسی هم تلفظ «سبزه میدانی» چون «قربون دهنت برم» را در ایران بندرت میتوان شنید.
ممنونم از لطف و محبت شما دوست گرامی!
جای هیچگونه نگرانی نیست نازنین، شما رفتار و منشت در باره کامنت، یه ایرانی، دموکراتیک، درست و متمدنانه است. شما نشان دادید که به دیالوگ، تحمل و مدارا با دیگران احترام می گذارید! » قربون دهنت برم ، دهانت را باید بوسید و امثالهم « از اصطلاحات ادبیات مردمی و قومی بخصوص هموطنان آذری است که بیشتر در تایید گفته های گوینده یا نویسنده، بکار می رود. لذاکامنت نویس بایستی بجای پرخاشگری، سپاس شما را می داشت ! احتمالا نامبرده بیشتر اسیر » معنویات دینی مذهبی « هستند تا حامی معنویات مدرن علمی !
چرا روشنفکران ایرانی نتوانستند با چهل سال زندگی در غرب ، حقانیت خود را با بهرمند بودن از امکانات این جوامع به غربی ها ثابت کنند ؟ ایا در جوامع دموکرات میشود به هرشخصی ، حال ، پزشک یا مهندس یا مدیر و یا دولت مرد و سیاستگذاری را ، با هر تخصص دیگری روشنفکر نامید ؟ اصولا تعریف ( حقیقی ) و حقانیت روشنفکر حقیقی چیست ؟ و تعریف روشنفکر ( واقعی ) و واقعیات جلوه وثمر به وقوع پیوسته واقعی او کدامند ؟
در پاسخ به یه ایرانی.
من مودبانه پاسخ شما را دادم و سعی کردم رفع سوءتفاهم شود اما گویا شما دست بردار نیستید. به نظر من کسی که کامنت شما علیه من را بخواند متوجه لحن تند شما میشود. درک شما جامعه از نابالغی مفرط رنج میبرد. نه فهم درستی از فکر و فرهنگ دارید و نه ادب را رعایت میکنید. به مسائل بسیار ساده، انگ جنسی میزنید. شما دقیقا اسیر همان تفکری هستید که به قول آقای “محمدی” آزادی را فقط در جنسیت و نژاد خلاصه میکند. همانقدر که دوستداران رژیم، در ولایت ذوب شدند شما هم در غرب ذوب شدید. کمی به خودتان بیایید و تراوشات ذهن و زبانتان را کنترل کنید. شادیت افزون
جناب شهریار. بعضی وقتا واکنش تند لازمه. قربون دهنت هم به شکل دیگه غلطه. اصلا فرهنگ قربون و قربانی کردن باید از بین بره. و صد البته با حرف دور از ادب شما که یه آدم عادی به هر کس که اصلا نمی شناسه چنین چیزی بگه هم متفاوته. ماله نکش. حرف اشتباه زدی سکوت کن. وقتی یه نفر کامنتی مشخصا شخصی به کسی می دی و طرف به طور واضح با اون کامنت راحت نیست شما باید به عنوان کسی که از دوره غارنشینی بیشتر آموزش داشته بفهمی که نباید ادامه بدی. شیوه ابراز محبت به فرهنگ بستگی داره ولی فرهنگ ایران غلطه. جایگزین کردن یه فرهنگ ملو و آروم اروپایی یا آمریکایی خیلی کمک کننده است. بله سلام علیک با یه لاتین فرق داره با یه انگلیسی یا یه اسپانیایی با یه دانمارکی ولی ایران نیاز به اصلاح فرهنگی داره و شیوه درست و نسبتا متعارف و بی آزار رو نوشتم. منتهی اگه تو مغز آدم عاقل بره. این که از نظر سیاسی فکر نزدیکی به کسی داشته باشه آدم دلیل نمیشه کامنت جنسی پرت کنه. مخصوصا که اصلا ندونی طرف مرد بوده یا زن. حد و مرز چیز مهمی هست. هم برای کشور ها هم برای افراد.
جواب هومو. دوست عزیز این چیزی که می گی ممکنه نظر من و شما و یه عده محدود باشه. تازه نظر من دقیقا مثل شما نیست ولی شبیه هست. در ۵۷ شورشی شکل گرفت که چه من و شما دوست داشته باشیم یا نه عده زیادی آدم ریخت تو خیابون های حداقل تهران و جای سوزن انداختن نبود و رژیم جدیدی آورد که ثمره اش رو هم مشخصا ۴۰ ساله دیده. حرف شما شبیه منه که جمهوری اسلامی با انتخابات غیر اصولی و تقلبی روی کار اومده و مشروعیت نداره. اما از دید خیلی دیگه به هر حال حکومت قبلی سقوط کرده و دیگه نیست. باید انتخابات جدیدی به شکل آزاد برقرار بشه تا تعیین نتیجه کنه که مردم اون کشور چی می خوان. متوجه حرف شما می شم ولی عده زیادی هستند که متوجه نمی شن. مخصوصا از خارج که اصلا این دید من و شما به حساب هم نمیاد که حالا بماند. اون ها به فکر جیب خودشون هستند نه ما.
جناب یه ایرانی عزیز چرا ناراحت میشی؟
من فقط تعریف کردم و خواستم بگم دهان شما بوسیدن داره چون داری حقیقت رو میگی. یک اصطلاحه عزیزم. نشنیدی توی ایران میگن “قربون دهنت”؟ واکنش شما خیلی تند و عجیب بود و همه چیز رو به هم پیوند دادی. اما مهم نیست. قلب من دریا است.
در مورد شیوه ی ابراز محبت “مثلا دست دادن و بغل کوچولو و بوس روی هوا” هم بستگی به فرهنگ ملل مختلف داره.
شما دغدغه ی آزادی داری و این قابل ستایشه اما دوستان رو از خودت طرد نکن گرامی!
قطعا عکس ها و فیلم های شورش۵۷ رو بارها دیدید؛پر واضحه در شرایط کنونی گذار از رژیم مستقر ج.ا آرزو و رویایی دور از دسترس بیش نیست زیرا مردمان این سرزمین برخلاف پدران و مادران خود در سال ۵۷ هنوز حاضر نیستن پاشنه کفش رو وربکشند و بیان کف خیابون. سال ۵۷ ابتدا مردم ریختن بیرون و در گام بعد گلوبالیست ها و گوادالوپیست ها پشت شاه رو خالی و نظام پادشاهی مشروطه رو در برابر گردباد حوادث تنها گذاشتند لیکن امروز مردم ما انتظار دارند پرزیدنت ترامپ و کابینه ایشون بیان سر چهارراه پهلوی(ولیعصر فعلی)و در مقابل یگان ویژه ناجا و سپاه تظاهرات کنند!!!!!
به حضور انور آن جناب عرض می نمایم تا آنجاییکه ضریب هوش و سوادم اجازه می داد تلاش نمودم کامنت خود را به زبان ساده و روان بنویسم. یکبار دیگر بخوانید. هرگز نگفتم : شاهزاده بیاد وسط و به زور بگه پادشاهی. در ضمن کاملا آگاهم که ایران متعلق به ایرانیان است. خلافت شیعه، بصورت غیر قانونی و با شورش مسلحانه و در یک کودتای خزنده با زد و بندهای پشت پرده به روی کار آمد. اگر این رژیم را غیر قانونی و غیر مشروع بدانیم ، می توان یک نتیجه گیری ساده گرفت که قانون اساسی مشروطیت کماکان معتبر و قانونی است و بر اساس آن، شاهزاده رضا پهلوی نیازی ندارد بیاد وسط و به زور بگه پادشاهی. ایشان از پنجم مرداد سال ۱۳۵۹، یعنی روز درگذشت محمد رضا شاه، پادشاه قانونی ایران هستند. منظور من آن بود که از این ظرفیت بزرگ باید برای سرنگونی خلافت شیعه بهره گیری شود. البته ممکن است کسانی که خلافت شیعه را قانونی و مشروع و معتبر می دانند، با این نظر مخالف باشند که صد البته از آزادی بیان خود در رسانه های گوناگون در دفاع از نظراتشان حداکثر بهره برداری را می نمایند. ضمنا از جمهوری خواهان کسی تا حالا این تضاد را توضیح نداده است که مثلا آقای مهرداد درویش که سی تی زن کشور پادشاهی سوئد است چرا از آنسوی دنیا برای آینده مردم ایران نسخه جمهوری خواهی می پیچد واصولا چرا ایشان برای سرنگونی نظام پادشاهی کشورش و برقراری جمهوری در آن کشور پادشاهی کاری انجام نمی دهد و در عوض نگران آن است که مبادا نظام پادشاهی در یککشور خاورمیانه مستقر شود.
شما هم مثل همون روشن فکرا دور باش جناب شهریار. مفید تری. خیلی ممنون.
با نصب گی فلگ سر هر کوی و برزن هم مشکل دارم هر چند با خودشون مشکلی ندارم. زندگی شخصی خودشونه. کیهان یه لطفی کن کامنت های این فرمی اصلا چاپ نکن. خیلی ممنون.
جناب شهریار من آقا هستم و اساسا علاقه ای به بوسیدن شما یا شخص دیگه ندارم. مردها باید با هم دست بدن زن و مرد هم یه بغل کوچولو. رو بوسی خیلی شخصیه. اینم اصلاح فرهنگی. لطفا بیش از حد محبت نفرمایید خیلی ممنون.
چرا مردم نمی آیند
۱٫مردم ایران همان ها که ملاتاریا آنها را عامه خطاب می کنند خردمندی پیشه نمی کنند
۲ ایرانیان به تاریخ پر افتخار خویش آشنا نیستند
۳ فرهنگ ایرانیان تا حد پاسداشت اعراب غارت گری چون حسین و علی پایین آمده. آنها که در شهرهای مختلف ایران زمین از ۱۴۰۰ سال پیش تا کنون ایرانیان را به خاک وخونکشیده اند
۴ فرزندان دزدان ۱۴۰۰ سال پیش امروزه می خواهند همان کاری که با فرش بهارستان – زنان- دختران و مردان ایرانی کردند با فرزندان ایران در امروز می کنند
۵ فرهنگ مردم ایران در این ۴۰ سال پایین آمده و تا حدغذای نذری ویک چای سرطانزا برای شفا یافتن نزول یافته است
۶ آگاهی دشمن دکان داران دینی کاغفر مسلک است
۷ رد پای یهودیان با چهره کاذب مهرهای پیشانی در این حکومت دیده می شود
۸ اینان ذاتا کافر مسلک اند
۹ بدلیل خوی دزدی و غارت که ناشی از خانواده پست حاکمان فعلی است ویرانی سرزمین من هر روز بیشتر می شود
۱۰ ملت ایران … ایران دوست نیستند
۱۱ ملت ایران .. ملتی تنبل اند منتظرند تا کسی بیاید و آنها را نجات دهد. هر لحظه افسار خود را به کسی می دهد و هیچ گاه درگذر تاریخ نیاندیشیده است
۱۲ ایرانیان نیازمند یک شوک ملی اند
۱۳ حاکمان دروغ و فریب خوب می دانند چگونه ملت رابه بازی بگیرند علاج در نسل جدید است
۱۴ آگاهی دادن پر شور توسط خردمندان خارج میتواند چاره ساز باشد
۱۵ آگاهی عمومی از تاریخ- فرهنگ و جغرافیای ایران برای نجات ایران بایدبالا برود
۱۶ ایران نیازمند یک رنسانس فرهنگی- ملی- مذهبی و باز گشت به عصر پر شکوه باستان است
۱۷ فردوسی- داریوش و کوروش- زرتشت – نماد های ملی بر نمادهای مذهبی باید ترجیح داده شود
۱۸ شاعران و نوزاندگان باید بر اشعار فردوسی و شعر های هیجان آور ملی و نماد شیر و خورشید تکیه کنند و نمادپرچم سیک های هندی را بی اعتبار سازند
۱۹ عقل و خرد باید پیشه ایرانیان شود و قبل از هر کاری باید بیاندیشند
۲۰ ایرانیان نباید خود را مطیع بی چون و چرای اربابان سیاست ریز دنیا کنند و نباید از این مار سیاست باز دوباره ضربه بخورند
۲۱ آگاهی موجب می شود تا ایرانیان باز نبازند و ظحاکی دیگر را بر دوش خویش سوار نکنند
۲۲ تعصب و خرافات مذهبی و جهل دشمناین سرزمین است
۲۳ کردار- گفتار و پندار مردمان باید نیک گزدد
۲۴ رجعت به اصل خویش باید صورت گیرد ایرانیان به عوض انقلاب به رنسانس نیاز دارند
من دوست دارم لب های “یه ایرانی” را ببوسم. البته امیدوارم خانم باشند (: شوخی کردن
دقیق و درست گفتی
جواب یکی دو نفری که به رضا شاه گیر بی خودی دادند. نمیشه بیاد وسط به زور بگه پادشاهی. مملکت مال ملت ایران هست. مردم تصمیم می گیره. ضمنا شاید یه عده باشند که نه مصدق چی باشند نه استمراری نه هیچ چیز دیگه. فقط به نظرشون نظام ریاستی بهتر از پادشاهی باشه. نباید که از بیخ زد. من از پادشاهی هر جا تونستم دفاع کردم. ولی یه عده آدم بی غرض و بی مرض ممکنه باشند که شکل جمهوری رو ترجیح بدن. پادشاه ایران، پادشاه همه شهروندان هست. نمی تونه به زور بگه پادشاهی. میذاره به اختیار رای مردم و مردم انتخاب می کنه. به نظر من با اون چیزی که من می شنوم و می دونم، پادشاهی داخل ایران رای خیلی بیشتری از جمهوری داره. نظرسنجی ققنوس هم این رو فارغ از جهت گیری سیاسی نشون داد.
برخیها پر گفتند اما نه سنجیده.
اصولا مقایسه شورش ۵۷ با شرایط فعلی انحراف است.
آنانکه بر خلاف ما که راحتی پیشه کردیم و کوله بستیم و گریختیم ماندند وبا این امامه به سران در ستیزند خوب میدانند ضربه نهایی را کی بزنند. ونیازی به سازگا ها بهنودها گنجی ها و…. ندارند.
یک بیچارگی ما را در این جستار ایشان به روشنی بیان کرده اند نبود رهبری. هرکس دوتا کتاب خوانده خود را دانشمند می داند و رهبر مردم. بیایید به شاهزاده رای دهیم تا شاه آینده ایران شوند و تاریخ ایران را پاسداری کنند. دموکراسی را مردم باید پدید آورند و خودشان باید حد آن را روشن کنند.
صحت و سقم انرا را نمیدانم و یقین ندارم !
ولی از این بی شرفهای نامرد ( باند های خمینی – خامنه ای ) هر کاربد و کثیف و جنایتکارانه ای که قابل تصور است بر میاید ؟!!! تجربه چهل ساله حکومت داری انان اینرا ثابت نموده است !
اخیر خبری توسط سایت امد نیوز منتشر شده مبنی بر ارسال فایل دوساعته همراه با نامه یک خطی توسط صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه قبلی رژیم به سید علی گدا خامنه ای در مورد اقدامات فرزندان و بیت و مجموعه تشکیلات دور و بر ایشان در مورد دزدی ها و اختلاسها و تقلب انتخابات ۸۸ و کشتن رفسنجانی و……که اگر واقعیت و صحت داشته باشد اوضاع حکومت زیر و رو خواهد شد و………منتظر میمانیم .
عنوان فعالیین زرد به حق توصیف منصفانه ای است در مورد خیلی از فعالیین داخل ایران. واینکه انها توهم رهبری دارن بدون هیچ برنامه ای تحلیل درستی بود. بهمن احمدی امویی در کتاب “زندگی در زندان اوین و رجایی شهر” تلویحا توصیف درستی از فعالیین کرده است. می نویسد: زندان سیاسی خود را رهبرانی میدانند بدون سرباز.
در چهل سال گذشته نسلی که در زمان او انقلاب صورت گرفت (چه موافقین انقلاب و چه آنها که مخالف بودند اما سکوت کردند و در برابر انقلاب ایستادگی نکردند) ناتوانی خود را از انجام هر کار سیاسی نشان داده و امروز بیشتر به ابراز دشمنی های شخصی دلخوش شده اند . امید را باید به جوانان بست که آینده متعلق به آنهاست . شاهزاده هم همین راه را برگزیده اگر سمپاشی های نسل گذشته بگذارد
ابن جماعت کنابى فقط پست و پول مى خوان.
یه مشت دزد سر گردنه هستند.
مرگ بر انقلابیون ۵٧
درود بر شاهزاده
برقراى قانون اساسى مشروطه (با تعغیرات بندهـاى ان ) و
برقرارى فر پادشاهـى در ایران✌?✌?✌?
امیدوارم رضا پهلوی این مقاله را خوانده باشد..
با این مقاله کاملا موافقم. اکثریت قریب به اتفاق به اصطلاح اپوزیسیون برون مرزی، میدان مبارزه سیاسی با این رژیم مخوف را به سیرک شامورتی بازی رسانه ایی و روابط عمومی برای ارضا شهوت جلوه گری Exhibitionism خود تبدیل کرده اند و صرفا به ادا و اطوار سوپر لیبرالیستی و پوپولیستی و غرب ستیزی و یهود ستیزی و پهلوی ستیزی می پردازند.
بدون حمایت مستقیم کشورهای خارجی و درخواست صادقانه و شفاف از آمریکا برای سرنگونی خلافت شیعه، جفنگیات اپوزیسیون مابانه تنها باعث ادامه حیات نکبت بار رژیم خواهد شد.
یادمان هست که چگونه حامد کرزای قبل از حمله آمریکا، در بی بی سی جهانی شجاعانه به آمریکا نهیب زد که کشورم را نجات دهید. اپوزیسیون کشورهای بلوک شرق و عراق ولیبی و همینطور کشورهای تازه استقلال یافته در جریان انقلابات مخملین هم همین رویه را پیش گرفتند.
در طول تاریخ ، تعداد انقلابها به تعداد انگشتان دست نمی رسد چون پدیده هایی نادر هستند( از جمله انقلاب اسلامی توسط شیعیان اثنی عشری ایرانی در آستانه قرن ۲۱ برای پرتاب ایران به دوران صدر اسلام). انقلاب توسط این مردم درمانده و نکبت زده و ضعیف شده و محروم دور از ذهن است.
انتظار برای فروپاشی درونی رژیم هم یعنی نابودی ایران. این رژیم وپایورانش بسیار بی شرف و تبهکار هستند و شامورتی بازیهای نیروهای غربی و اپوزیسیون را هدایت می کنند: یکمثال شفاف آن خریدن افرادی چون مادام فدریکا موگرینی، جان کری، اردشیر زاهدی و مهرداد خوانساری به قیمت ارزان است، استمرار طلبان و چپها و مرتجعان سرخ و سیاه و جبهه ملیون و مصدقیون و ملی-مذهبیون وجمهوری خواهان ساکن در کشورهای پادشاهی اروپایی هم که اصولا نوکران بی جیره و مواجب هستند.!!!!
این انتقاد هم به شاهزاده رضا پهلوی وارد است که بر خلاف اصول مسلم قانون اساسی مشروطیت که کماکان قانونی ومعتبر است وهمچنین وصیت رسمی وقانونی محمد رضا شاه پهلوی، مسئولیت شامخ مقام پادشاهی را قبول نکرده اند و بدینگونه این ظرفیت بزرگ و قدرتمند در رهبری مردم و سرنگونی رژیم بلا استفاده مانده است. در مقام پادشاهی، ایشان به تنهایی قادر خواهند بود با حمایت مردم، رهبری تحولات و حرکت مردم بسوی آزادی ایران را بر عهده گیرند. زمان عافیت طلبی ومصلحت اندیشی به سر آمده و وقت تنگ است.
مهتری گر به کام شیر در است
شو خطر کن، ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی
– حنظله بادغیسی
مقاله ای بسیار جالب و حق! این مقاله را ترجمه کرده و به وزرای خارجه دول غربی، و بطور اخص به پمپءو و بولتن بفرستید.
در جواب پرویز: هموطن خوب، نیازی به دانستن چند نفر آن مقاله را خوانده بودند نیست. مهم آن است که وقتی جرقه ای زرده میشود، بدانیم که تر و خشک را باهم میسوزاند. جرقه در ان مقاله شاید فقط از تعداد کمی از پیروان آن ملعون خوانده شده بود – ولی همان برای راه اندازی مردم میلیونی اکثرا بیسواد هم از لحاظ سیاسی و مذهبی و کور کورانه کافی بود و انان جذب جنبشی شدند که رهبری ان، به اصطلاح به فردیکه مرد خدا بود، به جز مردی که در واقع شیطان بود، چیز دیگری نبود و نمیتوانست باشد – و دیدیم که شد!
جناب نویسنده دو بخش از حرف شما درسته یه بخش غلط.
۱- اول این که اون ساختار بلد ها و غیره رو هم دیدیم چه بلایی سر مملکت آوردن و اصلا و اساسا شایسته نبودند که شما می گی زندان سالاری اومده جای !شایسته! سالاری. اون ها شایسته نبودند. رجوی شایسته است؟ یا سنجابی و فروهر؟ یا بازرگان؟ یا چمران؟ یا هزار مثلا ساختار بلد و غیره که به این بدبختی کشوندند. این ها اگه ساختار و کار حزبی می فهمیدند اولین گام برای حکومت درست سکولاریزم هست. می فهمیدند همین یه قلم رو؟؟
۲- حرف شما درسته که هر کی دو روز تو زندان آخوندی بوده رو سی ان ان مخصوصا میاره به عنوان مخالف حکومت حرف بزنه. خیلی از این زندان ها ساختگی بوده و حقیقت نداره. صادراتی هستند. تازه فرضا که جدی جدی رفته زندان. چه ربطی داره که فکرش درست باشه؟ اکبر پونز (گنجی) ستوده شیرین عبادی الی آخر این ها در اساس فکر نه با اسلام مخالفتی دارند نه اسلام سیاسی نه جکومت آخوندی. هیچ هیچ هیچ. جفت پوچ. حرف شما درسته که هر کی اومد گفت دو روز زندان بوده لزوما فعال سیاسی درست و درمون ازش در نمیاد. نجاح محمد علی عراقی دشمن ایران و ایرانی هم ادعای زندان رفتن داره. خوب که چی؟ خوشبختانه مردم داخل ایران این رو خیلی بهتر از خارج نشین ها می فهمه.
۳- به اون مثلا اپوزسیون که صد من ادعا دارن هیچ چی هم بارشون نیست اگه دیدین بگین، آقا جون ما روشن فکر نمی خوایم. بذار تو تاریکی فکر خودم باشم. راحتم. جدی می گم. نمی خوایم. فکر روشنت رو ببر بقیه دنیا رو منور کن. آفرین. سمت ما نیا. ما شاه می خوایم. پهلوی هم می خوایم. انتخاباتی هم نمی خوایم. شاه موروثی هست. اعضای پارلمان باید انتخاباتی باشند. نخست وزیر برآمده از ملت از انتخابات آزاد. سیستم فکری پشت کار هم انسان گرایی و حقوق بشر هست. سکولار و تر و تمیز. یه شاه هست و یه ملت میشینیم خودمون تاریک یا روشن یه فکری به حال مملکتمون می کنیم. این اپوزسیون بیرون ایران بیشتر برای حمله به پهلوی هستند تا جمهوری اسلامی. ما علاقه ای به این ها نداریم. اینا فکر روشنشون رو ببرن بقیه دنیا رو آباد کنن. حیف هستند. ما ایرانیا هیچ چی حالیمون نیست. این روشن فکرا هدر میرن. برن جاهای دیگه دنیا. من شخصا اساسا در اساس اصلا اتحاد اپوزسیون نمی خوام. می خوام دست از یقه ملت ایران بکشن فقط. من همون حکومت قبلی رو می خوام منتها با قانون اساسی بدون شرع اقدس با شاه سمبولیک که به جایگاه شاه آسیب نزنه. چون هر تصمیم سیاسی به یه عده سود میده به یه عده زیان. اون زیان خورده ها ضد شاه میشن. پس شاه سمبولیک باشه. مملکت چرخوندن هم با مردم ایران. این روشن فکرا حتی تا بیخ گوش شاه هم نفوذ کردن. رامین پرهام بدونه ما نمی ذاریم شاه انتخاباتی من درآوردی راه بندازه. تنها امید آخر ما برای مملکت شدن ایران پهلوی هست. شاه انتخاباتی نداریم بعدا خودت بشی شاه خودت را مادام العمر کنی. نمی خوام. شاه داریم پهلوی هم هست. تازه این پرهام بدبخت پسر خوبیه تقریبا. ۹۰-۸۰% اشتراک فکر دارم باهاش ولی این ۱۰-۲۰% اختلاف خیلی اساسی و بسیاااار کلیدی هست. بقیه اون مثلا روشن فکرا هم که تکلیفشون روشنه. مردم عادی ایران روشن فکر نمی خواد حتی پرهام. ما پهلوی می خوایم. بفهمید این رو. اتحاد اپوزسیون هم به هیچ دردی نمی خوره. اتحاد مردم ایران حول پهلوی مهمه. فقط یه رسانه پدر مادر دار می خوایم که پروپاگاندای جمهوری اسلامی رو بشکونه و به مردم واقعیت دنیا رو بگه و بگه مردم کشور ما به تنهایی توان پس گرفت کشورشون رو از آخوندا دارن. این کلید حل مسئله هست.
آن راه که خلیفه مسلمین جهان باید برود » گورستان « است !
می گویند که » وقتی نمی دانیم به کجا می رویم، همه راهها به ناکجا آباد ختم می شود! « این جمله را کیسنگر آمریکایی گفته است. در ادبیات خودمان هم میگوییم » این راه که تو می روی به ترکستان است !« اما خلیفه در اندیشه استمرار خلافت در » خاندان خود« است البته به کمک روس و چین و احتمالا قرار داد « امنیتی، البته آنهم مخفی « با امریکا. از اینرو است جفتک های ظریف، دیلماج بیت خلیفه.
برخلاف نظر نویسنده، شورش سال ۵۷ هرگز به « جهت حمایت از نهاد مرجعیت شیعه نبوده «، زیرا خیلی ساده که، هنوز هم پس از چهل سال هیچ جن و بشری نمیداند » جمهوری اسلامی « یعنی چه؟… این روشنفکران ( دماغیون!) جاه طلب نادان حسود ایرانی همراه با بیگانه پرستان بودند که بدنبال … ملایان مرتجع افتادند و مردم را بشورش وا داشتند. همه می خواستند از تخت شاه بالا روند؛ توده ای های بی وطن، چریکهای خلق های پابرهنه جهان و…و… اما ملا سوار بر خر ارتجاع و عوام و خرافات، زدند و بردند!
جدال ایرانیت با آخوندیسم مرتجع ادامه دارد، ایران نه سوریه و نه لیبی و نه افغانستان خواهد شد، مرمان را نترسانید!
تنها راه خلیفه مسلمین جهان، راه » گورستان « است و بس این نظام تبهکار اجنبی اشغالگر باید برود، همانطور که مغولان و تورکان و…رفتند. تمام!
این نوشتاردر مجموع یک تحلیل آموزنده ازجو آلوده به انواع موضع گیریهای مغرضانهٔ افراد خود خواه در«اپوزیسیون» برون مرزی ، ونتیجه گیری عاقلانه است
جائیکه دراین نوشتاردل آزار و در تعارض با نوشته های خود ایشان در شرایط وقوع یک انقلاب است تکرارسخنان اسلامیست های شیفتهٔ خمینی است که انقلاب سال ۱۳۵۷ :« اعتراضی جهت حمایت از نهاد مرجعیت شیعه بود که جرقهاش را انتشار مقالهی روزنامه اطلاعات در تخریب آقای خمینی زد» .
پرسش این است که به نظرایشان آن مقالهٔ روزنامهٔ اطلاعات ، (روزنامهٔ آیندگان) ، را چند نفر در ایران خوانده بودند که موفق به بر پائی انقلابی شدند که بعقیدهٔ خود خمینی «یک معجزهٔ الهی» بود؟