گمان نمیرود کسی نداند که منظور روحالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی در سال ۵۷ از شعار «همه با هم» چیزی جز «همه با من» نبود! ولی این حقیقت بعدها که وی از نیروی «همه» استفاده کرد و خود و جریان ارتجاعیاش به قدرت رسیدند، بر خیلیها روشن شد.
با اینهمه در پس شعار «همه با هم» نیز یک هدف مشترک نهفته بود؛ اما هدفی مرحلهای و کوتاهمدت: سقوط نظام حاکم!
با پشت سر گذاشتن این مرحله، از آنجا که «همه» در اهداف خود پس از سقوط نظام حاکم، توافق نداشتند، پس بی چون و چرا پراکنده میشدند؛ که شدند!
همزمان، آن جریانی که از همه بیشتر متشکل بود و حمایت تودهای داشت، قطعا رشتهی امور و قدرت را به دست میگرفت؛ که گرفت!
این جریان از آنجا که در پی تحقق یک ایدئولوژی ارتجاعی و واپسمانده بود، فقط با سرکوب بیامان میتوانست خود را تثبیت و مستحکم کند؛ که کرد! پراکندگی نیروهایی که زمانی «همه با هم» و بعد «بر هم» شده بودند، این سرکوب را آسان ساخت.
امروز تجربهای سنگین و خونین پشتوانهی جنبشهای طبقات و گروههای مختلف اجتماعی ایران است که نام دموکراسی و حقوق بشر بر آنها حک شده. همبستگی فراگیر مخالفان جمهوری اسلامی، از یکسو نمیتواند خارج از منافع جریانات مختلف شکل گیرد؛ و از سوی دیگر نمیتواند اهداف این جریانات را مسکوت گذاشته و بر سر منافع مشترک پس از مرحلهی گذار به یک همگرایی ملی نرسد.
پس از چهار دهه، طیف معترضان و مخالفان جمهوری اسلامی به اندازهای گسترده است که به جرأت میتوان گفت مدافعان آن هرگز به اندازه امروز در یک اقلیت ضعیف قرار نداشتهاند. اما در مقابله با جمهوری اسلامی، «همه» منافع و اهداف مشترک ندارند! این، همان حلقهی گمشدهی انقلاب ۵۷ است که اگر درک میشد شاید، شاید، تاریخ مسیر دیگری در پیش میگرفت. اما در حالی که گذشته را نمیتوان تغییر داد، ولی میتوان از آن آموخت و تأکید کرد که نه فقط در گذار از جمهوری اسلامی، بلکه برای پس از آن نیز باید با به رسمیت شناختن اختلافات، بر سر اهداف مشترک مانند تحقق دموکراسی و حقوق بشر به توافق رسید تا همبستگی به تقابل تبدیل نشود و در یک همگرایی پایدار برای بازسازی کشور ادامه یابد.
اختلاف منافع و تفاوت دیدگاههای سیاسی و اجتماعی چیزی نیست که بتوان بر آنها سرپوش نهاد اما دموکراسی این ظرفیت را دارد تا آنها را در کانالهای متشکل احزاب هدایت کند و از این طریق به توزیع قدرت سیاسی بپردازد. وگرنه باز هم آن جریانی که بیشترین تشکل و اقبال تودهای را دارد، بیشترین قدرت را به دست خواهد آورد و دلیلی نخواهد داشت که آن را با دیگران تقسیم کند!
برای یک همبستگی ملی و پایدار، در کنار اشتراکات، باید که اختلافات را دید و به رسمیت شناخت.
الاهه بقراط
مقاله زیبایی بود اگرچه واژه ائتلاف رو نسبت به اتحاد بیشتر می پسندم.
درباره نظر “۱۳” و اینکه نظر مخالف رو به رسمیت بشناسیم، ما می گوییم هر نظر و عقیده ای دارید می توانی بگویی، در نشریات منتشر کنی و برای آن کمپین و تظاهرات مسالمت آمیز راه بیندازی
ولی
ولی نمی توانی هر کاری دوست داشته باشی انجام دهی. اینکه تجزیه طلبان بخواهند حرفشان را بزنند یک چیزی است و اینکه بخواهند واقعاً بخشی از ایران را جدا کنند که قطعاً دربرابر آن می ایستیم چیز دیگر. لذا بین این دو مبحث تفاوت قائل شوید.
مانوک خدابخشیان
کودک سپید موی در گذشت
میلیونها خردمند همچون مانوک نیاز امروز ایران در برابر خرافه است بیایید ایرلن را دوست بداریم و مردم را آگاه کنیم . ایران نیازمند یک رنسانس در خردورزی و ملی گرایی مردم است
بنظر تیر خلاصی بود به تمام تحولهایی که خواهان برتری بر دیگران هستند. ایران برای ایرانی و اتحاد اتحادضرورت انقلاب
مردم ما خوب میفهمند اگر بجای آنها برایشان تصمیم نگیریم
ممنون از مقاله نافذ تان
خانم بقراط, مثل همیشه عالی بود، مرسی! مرسی به خاطر نوشتن هاتون!
یکبار در محضر دوستی شکایت میکردم که “چرا ما ایرونیها فرهنگ تعاون و همکاری نداریم؟ چرا کار جمعی نمیکنیم؟”
ظریفانه گفت: “ما ایرونیها یک مرتبه تو عمرمون دور هم جمع شدیم، دست به دست هم دادیم، و یک کار دسته جمعی کردیم. بعدش هم همه مون پشیمون شدیم.” انقلاب ۵۷
– تیرداد
طبقاتی ازمردم ایران به تماشاخانهٔ رایگان علاقه دارند ؛ درشورش ۵۷ تعداد تماشاگر از تعداد تظاهرکننده درخیابانهای تهران بیشتربود.
جمعیت بزرگی که موقع ورود خمینی ازفرانسه به فرودگاه مهرآباد تهران رفته بود ،(جز یک گروه کوچک میلیسیای اسلامیست های آموزش دیده در کشورهای عربی ، همانهائی که شورش۵۷ را با موفقیت بانجام رسانده بودند)، مردم بی خیالی بودند که برای تماشای باز گشت «قهرمان» آن شورش ، بمانند تماشاگران مسابقات ورزشی دراستادیوم ها ، به فرودگاه رفته بودند.
این طبقه از ایرانی ها مردم بی خیالی هستند که نان را به نرخ روز میخورند وبقدری «اندیویدوئالیست» هستند که هرتغییری که دربیرون از زندگی «شخصی ـ خانوادگی» آنها اتفاق می افتد ، برای حفظ موقعیتشان ، سعی میکنند خود را با آن تطبیق دهند.
آنروزمردم بخوبی میدانستندکه «مسابقه» با پیروزی ملاها پایان یافته وملای قهرمان به کشور بازمیگردد.
اگر آن ملا در آنروز با دستبند وتوسط عده ای مأموران پلیس به ایران آورده میشد مطمئنأ همان عدهٔ تماشاگر بی خیال به پیشواز افراد «پلیس موفق» به فرودگاه میرفت.
اینکه اختلافات را باید دید سنجیده و قابل قبول است ولى
نباید إلزاماً انهـا را به رسمیت شناخت ( تجزیه طلبى و اموزش به زبان دیگر و قوم سالارى و قبیله سالارى )