چندی پیش برنامهای تحت عنوان «راز هستی» شامل معرفی کتاب «آنگه که خود را یافتم» اثر اروین یالوم توسط دکتر نازی اکبری و نیز سخنرانی دکتر نهضت فرنودی در مورد راز هستی، در لندن برگزار شد. این برنامه را انجمن سخن لندن تدارک دیده بود. معرفی کتاب توسط دکتر نازی اکبری روان درمانگر و مترجم این کتاب به فارسی انجام شد.
بیژن پوربهنام از اعضا هیئت مدیره انجمن سخن به معرفی سخنران اول دکتر نازی اکبری پرداخت. دکتر اکبری به دلیل فعالیت و خدمات خود در زمینهی رواندرمانی و نیز در ارتباط حرفهای با دانشگاههای بریتانیا و ایران- به ویژه در زمینه پژوهش راجع به آسیبهای اجتماعی- و نیز حضور در رسانههای فارسیزبان، در میان ایرانیان شناخته شده است. در دوازده سال اخیر، او در مقام مدیرعامل یک مرکز خیریه در شمال لندن، بستر خدمات زیادی به افراد دارای مشکلات روانی را فراهم آورده است. علاوه بر کار بالینی و فعالیتهای رسانهای، دکتر اکبری، نگارش و ترجمه مقالات علمی درباره سلامت و بهداشت جامعه و دو کتاب از اروین یالوم، پدر مکتب رواندرمانی هستیگرا را در کارنامه خود دارد. کتاب اول «انسان موجودی یکروزه» و دومین کتاب که در این برنامه از آن رونمایی شد، «آنگه که خود را یافتم» نام دارد. کلیه درآمد حاصل از فروش این کتاب به خیریه کودکان خیابانی و کار در ایران اهدا میشود.
پوربهنام در معرفی اروین یالوم نیز چنین گفت: «بودن چیست، معنای زندگی چیست و چگونه میتوان پُرمعنا زیست و چگونه میتوان با هراس مرگ روبرو شد. پروفسور اروین یالوم پایهگذار مکتب رواندرمانی اگزیستانسیال و یا هستیگرا تمام عمر حرفهای خود را صرف کشف روان انسانها و کمک به پُرمعنا کردن زیست آنها کرده است.»
سپس دکتر نازی اکبری با گفتن اینکه میخواهد از انسانی سخن بگوید که تاثیر بسزایی بر انسانهای دیگر و از جمله بر خودش داشته سخنرانی خود را آغاز کرد و گفت که از دوران دانشجویی با یالوم و آثارش آشنا شده و چنان به اندیشههای او علاقمند شده که از همان زمان یکی از آرزوهایش ترجمهی کتابهای او به فارسی بود. سخنران ادامه داد، اروین یالوم نگاهی متفاوت به رواندرمانی دارد و فلسفه و روانشناسی را در هم ادغام کرده. اگر بسیاری اسم یالوم را نشنیده باشند باشند ولی نام کتاب «وقتی نیچه گریست» را شنیدهاند که به ۲۷ زبان ترجمه و بیش از چهار میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است.
نازی اکبری در ادامه از دوران کودکی یالوم و شرایطی که او در یک خانواده فقیر یهودی مهاجر رشد کرده گفت تا به خود کتاب رسید که درباره سفر یالوم در زندگی و آسیبپذیریهای او به عنوان انسان است. به گفتهی دکتر اکبری، این تصور وجود دارد که روانشناسان و رواندرمانگرها انسانهای خاصی هستند که فاقد مسائل و مشکلاتی مانند درد و اختلافات زناشویی با همسران و اختلاف نسل با فرزندانشان هستند. ولی یالوم با انتشار این کتاب میخواهد نشان دهد که رواندرمانگرها انسانهای واقعی با مشکلاتی مشابه انسانهای دیگر هستند و هیچ تلاشی هم نباید داشته باشند که اینها را در برابر کسانی که به آنها مراجعه میکنند پوشیده نگه دارند.
سخنران از هراسهای یالوم که ریشه در ایام کودکی او و فقر خانوادهاش دارد نیز نکاتی را مطرح کرد و درباره رسیدن او به مرحله گزینش مسیر زندگی در اوان جوانی گفت که: «یا ادامه شعل خوابارفروشی پدر و تداوم فقر یا خروج از این وضعیت و ورود به دنیای آکادمیک و در پیش گرفتن راه پیشرفت». یالوم ابتدا پزشکی را انتخاب میکند و سپس به دلیل عشق عمیق به نویسندگی و اینکه ارتباطی بین روانشناسی و نوشتن میبیند آغاز به تحصیل در رشته روانشناسی میکند و به مدارج بالای آکادمیک و حرفهای میرسد. او در کتابهایش موارد مراجعهکنندگان به خود را به صورت رمان و داستان در میآورد و با این کار تاثیری بزرگ بر دیگران گذاشته است.
نازی اکبری توضیح داد که «در ایران هم یالوم بسیار محبوب است و ۶ تا ٧ ترجمه از کتاب «انسان موجودی یکروزه»- آنهم با عناوین مختلف– منتشر شده است.» وی که از نظر اخلاقی درست نمیدانسته بدون اجازهی نویسنده کتابهایش را ترجمه کند، ایمیلی به او میفرستد بدون آنکه انتظار دریافت پاسخی از او داشته باشد. ولی یالوم با او تماس میگیرد و اجازه ترجمه کتابش را میدهد. دکتر اکبری ادامه داد: «بعد از ترجمه کتاب فکر کردم که با توجه به ارتباطات خودم با دانشجویان در ایران و محبوبیت یالوم در ایران خوب خواهد بود که مصاحبهای با او داشته باشم و یالوم باز بر خلاف انتظارم با این درخواست من بسیار راحت موافقت نمود و مصاحبه تصویری در ١۴ اکتبر ٢٠١۵ با او انجام شد.»
دکتر اکبری سپس بخشهایی از کتاب «آنگه که خود را یافتم» را برای حاضران خواند و سپس فیلم مصاحبه سخنران با اروین یالوم پخش شد.
پس از پایان فیلم، سخنران به گوهر اندیشهی یالوم پرداخت: «یکی از مسائل مهمیکه یالوم همیشه از آن صحبت میکند رابطهی بین انسانهاست. از دید او معنای زندگی در ارتباط انسانها خلاصه میشود. در یکی از کتابهایش مینویسد تصور کنید هر چیزی که در زندگی خواستهاید، مقام، شغل، پول… را به شما بدهند و بعد شما را بفرستند به سیارهای که هیچکس در آنجا نیست. چه احساسی پیدا میکنید؟ آیا خوشحال میشوید و از زندگی لذت میبرید، که مسلماً جواب نه است. برای همین یالوم میگوید که معنای زندگی در ارتباط است. یالوم جمله طلایی دارد که میگوید انسانها از رابطه به دنیا میآیند، در رابطه رشد میکنند، در رابطه تخریب میشوند و در رابطه ترمیم میشوند.» دکتر اکبری اینهمه را در این خلاصه کرد که: ناملایمتیها و خوشحالیهای ما یک سرش به دیگری وصل است!
یکی دیگر از گفتههای یالوم آن است که بین تولد و مرگ مسیری است که ما تحمل کنیم و چیزی که ما را قادر میسازد زندگی را تحمل کنیم آن است که ما چگونه زندگی را معنا ببخشیم که آنهم در ارتباط بین انسانها خلاصه میشود. البته معنای زندگی از دید انسانها به صورت مختلف معنا پیدا میکند.
یالوم میگوید یکی از چالشهای انسان آن است که جاودان بماند و من مینویسم که جاودان باشم. سخنران با اشاره به دکتر فرنودی که بر روانپژوهان و رواندرمانگران ایران تاثیر زیادی گذاشته است، گفت تاثیرگذار بودن جاودانگی است. ما همه از فانی بودن زندگی گریزان هستیم ولی مرگ به هر حال هست. یالوم ٨٧ سال سن دارد و حالش خوب نیست و در حال حاضر هم در بیمارستان بسر میبرد. او از هراساش از مرگ صادقانه سخن میگوید. او همواره در تلاش بود که انسانها زندگی پُرمعنایی را زندگی کنند و خرسند باشند تا راحتتر با مرگ روبرو شوند. به عبارت دیگر، کسی که با حسرت زندگی نکند، مرگ آرامتری خواهد داشت و با آن کنار خواهد آمد. خود یالوم اذعان میکند که با وجود داشتن زندگی زیسته شده، از مرگ دست و پایش میلرزد. اینهم از برخورد متفاوت او که افکار و احساسات و واهمههایش را پنهان نمیکند است؛ رویهای که در ارتباط با بیماران خود نیز بکار بسته است.
پس از سخنرانی دکتر نازی اکبری و بعد از معرفی مختصر دکتر فرنودی که برای ایرانیان چهرهی آشنایی است، وی ابتدا دلیل حضورش در رونمایی ترجمهی فارسی کتاب اروین یالوم و رئوس مکتب روانشناسی وی توضیح داد. اولین دلیل آن است که از سالهای دور اروین یالوم را میشناسد و در کنفرانسهای او شرکت میکرده. دومین دلیل آنکه برخی از دوستان نزدیک او مانند راجر و ویکتور فرانکل، از دوستان نزدیک یالوم بودهاند. سوم آنکه شخص خودش به روانشناسی هستیگرایانه و یا رواندرمانی انسانی باور دارد و محور اصلی چهل سال سابقهی کاری هم از آن میگذرد.
دکتر فرنودی سپس در توضیح بیشتر ریشههای روانشناسی هستیگرایانه مروری سریع بر تاریخچه ظهور و تکامل روانشناسی ارائه داد. وی گفت که روانشناسی هم مانند علوم دیگر ابتدا بخشی از مذهب و فلسفه بوده. ظهور علم فیزیولوژی و آناتومی و به خصوص فیزیک و نیز کار بزرگ نابغهای به نام فروید همه کمک کردند که روانشناسی تجربی از دل مذهب و فلسفه بیرون آید. دکتر نهضت فرنودی یادآوری کرد که روانشناسی از علمیگرایی مادی آسیبهای زیادی دیده زیرا با دیدی تقلیلگرایانه نسبت به انسان باعث میشود که بُعد انسانی و معنویت روانشناسی رشد نکند. وی ادامه داد که ما انسانها در نردبان تکامل به صورت موجودی معنویتگرا در آمدهایم که میتوانیم حس همدلی و همدردی با انسانهای دیگر داشته باشیم. برای همین هم هست که بر سر در سازمان ملل ابیات معروف سعدی آمده است:
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
بنابراین ما به ذات موجودی نیکوکار هستیم و اگر نیکوکاری نمیکنیم به ذات و هستی خودمان به دلایلی پشت کردهایم. سخنران ادامه داد که در دانشگاه برکلی پژوهشی درباره حس سبکباری انجام شده که نشان میدهد آن زمان که تو انتخاب میکنی که برای دردزدایی از انسانی دیگر سختی بر خود هموار کنی حس سبکباری در خود را تجربه میکنی. بنابراین کسی که به ما فرصت نیکوکاری میدهد مدیون ما نیست بلکه ما مدیون او هستیم که یکبار دیگر این بُعد وجودی خود را تجربه میکنیم و به محک میکشیم.
سخنران توضیح داد که وقتی روانشناسی در مسیر رفتارگرایانی مانند سکینر قرار گرفت و فقط به ابعاد آناتومیک، بیولوژیک و به ویژه بیوشیمی مغز اولویت داد، جنبشی در میان روانشناسان هستیگرا ایجاد شد که یالوم یکی از فعالان آن است.
دکتر فرنودی در توضیح دلایل گرایش خود به این مکتب گفت که فقط بخت یاورش بوده که در دانشگاهی که به عنوان کعبهی روانشناسان انسانگرا شمرده میشد درس خوانده و از شاگردان ویکتور فرانکل بوده است. سخنران آنگاه علاقهاش به مولوی را نیز در شکلگیری این گرایش خودش بسیار موثر دانست.
سخنران ادامه داد که مارلو، یکی از پرچمداران روانشناسی انسانگرایانه، تاکید دارد که بسیاری بر این عقیده هستند که معنویتگرایی علمینیست در حالی که اینطور نیست. همین تفکر نادرست باعث شده که ما خودمان را از منابع عظیم فلسفی، چه در شرق و چه در غرب، محروم کنیم و تحلیل روانشناسانه مسائل مهمی مانند مرگ، آزادی و انزوا را که همه از مسائل مهم هستیگرایی هستند و بر زندگی ما سایه سنگینی انداختهاند، کنار بگذاریم.
دکتر فرنودی در ادامه در توضیح شکل گرفتن این گرایش در خود از روزهای اول کارش در بازگشت از آمریکا به ایران گفت که تنها در ٢٨ سالگی رئیس گروه روانشناسی دانشگاه در ایران میشود؛ که البته اکنون به آن به عنوان یک رویداد مثبت نگاه نمیکند. رسیدن آسان به چنین موقعیت شغلی بالایی در ایران- بهخصوص برای دانشگاهیان برگشته از خارج -میتوانست باعث تکبر در او شود. اما انقلابی روی داد و او را به دلایل عقیدتی از دانشگاه اخراج کردند و راهی بجز باز کردن مطب خصوصی برای او نماند. وی ادامه داد: «در دانشگاه چون جلسه با روانشناس رایگان بود بسیاری میآمدند. ولی در مطب خصوصی باید کار خوب ارائه داد تا مردم بیایند زیرا مردم دلشان برای پولشان میسوزد، حتی اگر برای روانشان نسوزد! از آنجا که انقلاب شده بود کوهی عظیم بر سرم ریخت که خارج از توانم بود. در همان دو سه ماه اول من برای یک سال تمام توسط روانپزشکانی که کس دیگری را نداشتند رزرو شده بودم زیرا در ایران آن زمان ما سه روانشناس بالینی بیشتر نداشتیم. من با موردهای بسیار بغرنج روبرو شدم که به دنبال اعدامهای دوران اول انقلاب پیش آمده بود و بعدش هم جنگ در گرفت و بعد رهبران حزب توده در تلویزیون توبه کردند و قرآن خواندند که به دنبال آن یکسری از تودهایها خودکشی کردند. ولی من برای چنین مشکلات بغرنجی در آمریکا تربیت نشده بودم! فوقاش آن بود که مثلا طرف از کار اخراج شده بود و یا در محل کار مورد دستدرازی جنسی قرار گرفته بود و یا شوهرش با کس دیگری رابطه داشت و یا دوست پسرش او را ترک کرده بود و یا سگاش مرده بود. این است که با آنهمه رویدادهای ایران من به راستی مستأصل شده بودم و حتی خواستم مطب را ببندم!»
دکتر فرنودی میگوید همان زمان یادش میافتد که ویکتور فرانکل کتابی دارد با عنوان «انسان در جستجوی معنا» که مربوط است به دوران بعد از هولوکاست و کشتار یهودیها در آلمان، که او نیز در جریان آن همه بستگانش را از دست داده و طبیعتاً دچار افسردگی شدید بود. ولی فرانکل به زودی در مییاید که زندگی برایش بیمعنا نشده بلکه معنای جدیدی یافته و برایش مهم است که او از این مسائل چه روایتی برای آیندگان بگذارد. دکتر فرنودی سپس افزود که با توجه به اهمیت موضوع، بخصوص در آن زمان، پس از کسب اجازه از مؤلف آن را یک ماهه ترجمه میکند و در حال حاضر در ایران این کتاب به چاپ ۵٩ رسیده است. چرا اینقدر زیاد؟ او معتقد است که این کتاب به دل یک انسان شرقی و درد و رنجها او نزدیک است: «فرهنگ ما خیلی نازکنارنجی و مادیگرا نیست. شهبانو فرح ملکه سابق ایران در پایان سخنانش همیشه میگوید ایران مانند ققنوسی از خاکستر خود برخواهد خواست زیرا که این با ملت درد و رنج آشناست.»
سخنران از تاثیر مثبت این کتاب بر جوانان ایران در اوج نومیدیهایشان نیز سخن گفت. دکتر فرنودی افزود که همچنانکه یالوم به نیچه علاقه دارد فرانکل نیز به نیچه علاقه وافری داشت. فرانکل کتابش را با این جمله از نیچه آغاز میکند: «آنهایی که چرایی زندگی را بیابند، با هر چگونگی آن کنار خواهند آمد». وی سپس زندگی انسان را به درخت کریسمس تشبیه کرد که موقتاً زیورآلاتی از آن آویزان میکنند و چند صباحی سبز است ولی به زودی خشک میشود و میمیرد ولی اگر ما مانند درخت کاج کوهستانی باشیم، ریشه در وجود و هستی خودمان داریم و با رنج و اندوههای خودمان همریشهایم و زود از پای در نمیآییم.
در اینجا دکتر نهضت فرنودی از روانشنانسان تلویزیونی به شدت انتقاد کرد که غافل از ریشههای هستی بیشتر در پی بزک کردن این درخت هستند و با این کار حیثیت حرفهای روانشناسی را به خطر میاندازند. او گفت: «روانشناسی رشتهای است که قرار است به عمق روح و روان شما رخنه کند که به آن از دریچهای که یالوم و دیگرانی مانند او میگشایند میتوان به آن رسید و با مسائلی مانند مرگ و آزادی و انزوا روبرو شد و معنای عمیق به زندگی داد. معنایی فراتر از داشتهها و لذتهای زودگذر و آنی. کسانی که ریشه در وجود خودشان و در خویشتن خویش داشته باشند در مقابله با مسائل و مشکلات زندگی از پای در نمیآیند.