هفته گذشته در سری برنامههای کارگاه بهزیستی «جامعه ایرانیان»، دکتر سعید خلیلی راد نشستی در مورد تأثیر افکار و اعتقادات بر سلامت روحی برگزار کرد. در این کارگاه آموزشی پرسشهای زیر مورد بررسی قرار گرفتند: چگونه میتوانیم افکار منفی در مورد خود و دیگران و در مورد دنیا را تشخیص دهیم؛ چه چیزی را در مورد افکار منفی باید بیاموزیم؟ آیا افکار منفی را بزرگنمایی میکنیم و در برابر آن نکات مثبت در خود را فراموش میکنیم؟ و بالاخره چگونه میتوانیم به خودمان در این زمینه کمک کنیم؟
دکتر خلیلی راد سخنانش را اینگونه شروع کرد که بیشتر انسانها دارای افکار منفی هستند که به دلیل شرایط زندگیشان، تجربهی گذشته و زندگی کنونیشان به وجود آمده است. ولی چرا اساساً در این مورد باید صحبت کنیم و اینها چه نوع افکاری هستند؟ دکتر خلیلی راد گفت که اینها افکاری هستند که اگر به همان صورت باقی بمانند باعث اضطراب، افسردگی و اختلالات روانی میشوند که احساسات بازدارندهای هستند، یعنی میتوانند سد راه پیشرفت انسان و باعث گوشهگیری او شوند. ببینیم که اینها چه افکاری هستند.
حاضران هر یک نمونههایی از این افکار را برشمردند: نگرانی بیش از حد که باعث میشود انسان تشویش خاطر پیدا کند؛ نگرانی مفرط و دائم از اینکه اتفاق بدی افتاده یا قرار است بیفتد؛ ترسها و واهمههای بدون دلیل و دائمی که باعث فلج شدن آدم و ناامیدی او میشود. دکتر خلیلی راد در همین زمینه افزود «اینها به نوبه خود باعث افسردگی، انزوا و ایستایی میشوند و اگر آدم انگیزهای برای حرکت و امیدی نسبت به آینده نداشته باشد دیگر نمیتواند جلو رود و عقب میماند. اینها افکار منفی از تجربهی آدم نشأت میگیرند و ما باید حتماً نحوه مقابله با آنها را پیدا کنیم زیرا ممکن است مسیر زندگیمان را عوض کنند.»
یکی از شرکتکنندگان گفت که نگرانیها و «استرسی» که ما تجربه میکنیم بیشتر از تاریک و مبهم بودن آینده است. در نبود هیچ آگاهی نسبت به آینده دچار فلج میشویم که این امر هم تمام امیدمان را درباره آینده از ما میگیرد.
شرکت کنندهی دیگری در نقطه مقابل ترس از آینده، از گرایش انسان به سیر و سیاحت در گذشتهها و حسرت از کارهایی که نکرده است گفت که اینهم انسان را فلج میکند. او ادامه داد که نتیجه این دو وضعیت روحی آن است که انسان خود را از احساس عمیق زندگی در زمان حال محروم میکند و همین هم باعث میشود زمانی که در آینده به این گذشته نگاه میکند از اینکه خود را از چشیدن لذت زندگی محروم کرده است افسوس بخورد.
یکی دیگری از حاضران، داشتن سوء ظن افراطی و دائمی نسبت به دیگران را به عنوان نمونه دیگری از افکار منفی نام برد. مشخصتر آنکه آدم مظنون معمولاً انگیزهها و افکاری در عمل و رفتار طرف مقابل میبیند که لزوماً واقعیت ندارد. در ذهن او همه دشنه به دست به فکر ضربه زدن به او هستند و برایش نقشه دارند و برای همین همواره خود را در ناامنی شدید حس میکند. دکتر خلیلی راد در همین رابطه افزود که: «نتیجه این سوء ظن گوشهگیری و بیعملی است که همین به نوبه خود باعث سوء ظن بیشتر میشود زیرا ما به خود فرصت نمیدهیم که به میان مردم برویم و این سوء ظن و افکار منفی را به بوته آزمایش بگذاریم و راستیآزمایی بکنیم.» گرداننده کارگاه سپس پرسید که حاضران فکر میکنند که چرا سوء ظن به سراغ ما میآید؟
یکی از حاضران از تجربههای گذشته گفت که در طی آنها انسان شکست خورده و ضربه دیده و به همین دلیل از ایجاد رابطه جدید میترسد که نکند از نظر عاطفی مجدداً به او آسیب برسد. دکتر خلیلی راد در تأیید این نظر بر اهمیت تجربه در ایجاد سوء ظن تاکید کرد. مثلاً در روابط دوستی، کاری و اجتماعیای که انسان میخواهد برقرار کند به دلایل مختلف از جمله عدم صداقت و ریاکاری و… به این نتیجه میرسد که رابطه خراب شده و او ضربه خورده است. اگر آدم در رابطهای شکست خورده و ضربه ببیند تمایل دارد که آن را محدود به همان رابطه نکند و به روابط دیگر تعمیم دهد.
یکی ازشرکت کنندگان گفت محیط خانوادگی که آدم در آن بزرگ میشود و والدین در ریشه دواندن سوء ظن نسبت به دیگران بسیار موثرند. به عبارت دیگر، شخص ممکن است خودش تجربه مستقیم در رابطه، شکست آن و ضربه خوردن نداشته باشد ولی بزرگ شدن در چنین محیطی تخم سوء ظن را در او میکارد.
دکتر خلیلی راد در تایید این نظر گفت سوء ظن اکتسابی است. اگر ما در محیطی که همیشه شک و تردید نسبت به دیگران در آن حکمفرماست رشد و پرورش یابیم به تدریج یاد میگیریم که نسبت به دیگران سوء ظن و شک و تردید داشته باشیم و داشتن آن را حتی مثبت ارزیابی کنیم. در چنین شخصی، سوء ظن و شک به عنوان سپرهای دفاعی او را از ضربه خوردن مصون میدارد. به این ترتیب، داشتن فکر منفی جنبه مثبت پیدا کرده و بازتولید میشود و به رفتار آدم تبدیل میشود. یعنی مظنون بودن وسیلهای میشود برای احتراز از آسیب دیدن. انگار که من باید همواره آمادگی داشته باشم که ضربه نخورم.
چرا این فکر و احساس برآمده از آن منفی است؟ در پاسخ یکی از حاضران گفت که چنین فکر و احساسی ما را از حضور در جمع و ابراز احساسات و افکار خود باز میدارد و مانع از ایجاد ارتباط با دیگران میشود. و این در حالیست که انسان برای پیشرفت در کار و زندگی، راهی بجز ایجاد رابطه با دیگران ندارد.
دکتر خلیلی راد در تکمیل این نظر گفت که اینگونه ما خودمان را از جامعه جدا میدانیم و این امر مشکلات فراوانی در تمامی روابط مان در آینده به وجود میآورد. تعمیم نتایج شکست در یک رابطه به روابط دیگر اشتباه است زیرا هر رابطهای خصوصیات خود را دارد که لزوماً در مورد روابط دیگر صدق نمیکند. ولی انسان مظنون با این استدلال نادرست که ایجاد رابطه جدید لزوماً و مجدداً به شکست و اذیت شدن او میانجامد، از برقرار کردن رابطه جدید پرهیز میکند. و اگر انسان از انگیزههای پشت اعمال و رفتارهای دیگران برداشتی منفی و بدبینانه داشته باشد اساساً شور علاقه برای ایجاد رابطه با دیگران را از دست میدهد.
دکتر خلیلی راد افزود که اینجا ما شاهد یک چرخه باطل هستیم. احساسات و عواطف در خلاء فکری به وجود نمیآیند. فکر به وجود آورنده احساسات و عواطف است. برای نمونه، بچهای که به دنیا میآید بلافاصله گریه میکند زیرا از آرامش و امنیت داخل رحم مادر بیرون آورده شده و وارد محیط ناآشنایی شده است. او نمیفهمد که چرا چنین شده و گریه بیان نگرانی اوست. این در مورد بزرگسالان و در موارد دیگر هم صادق است. این چرخهی باطل فکر منفی موّلد احساسات منفی و احساسات منفی تقویت کننده افکار منفی باید کنار گذاشته شود. باید به یاد داشته باشیم که افکار منفی باعث تاوان فیزیکی هم میشوند. ازجمله باعث کمخوری و پُرخوری میشود که عواقب منفی دارند. نمونه دیگر مطرح شد که به عقیده گوینده مردان بیشتر از زنان دچار «استرس» میشوند زیرا فاقد توانایی «چندعملی» همزمان هستند. دکتر خلیلی راد در پاسخ گفت که این نمونهای از فکر منفی است که اساس علمی ندارد و داشتن همین فکر آمادگی ذهنی به وجود میآورد که شما خود را از تمرکز دور کنید و بیشتر در معرض تشویش قرار دهید و باعث تلقین ناتوانی که این در نهایت به عدم اعتماد نفس منجر شود.
یکی دیگر از حاضران گفت که افراد مظنون در وهله اول باعث رنج و اذیت خود و بعد دیگران میشوند زیرا به انزواگزینی و احساس تنهایی بیشتری کشانده میشوند. دیگرانی هم که با آنها سر و کار دارند باید انرژی زیادی برای اثبات اشتباه بودن تصورات انسانهای مظنون مصرف کنند و چیزی را هم به دست نیاورند که همین معمولاً به دوری جستن از انسانهای مظنون میانجامد. البته ناگفته نماند که در مواردی نیز بین انسانها دشمنی حقیقی وجود دارد و سوء ظن داشتن در چنین مواردی نادرست نیست.
شرکت کنندهی دیگری گفت که در تجربه دیده است که انسانها حتی با تعویض محیطی که منشاء افکار و احساسات منفی در اوست نمیتوانند از شّر افکار و احساسات منفی خلاص شوند. دکتر خلیلی راد گفت که با به کار گرفتن روشها و تمرینهایی میتوان خود را از افکار و احساسات منفی خود دور کنیم. افکار منفی خودکار به وجود میآیند و معمولا غیرمنطقی است.
و اما این روشها و تمرینها چیستند و چگونه میتوان بر افکار منفی غلبه پیدا کرد؟ نحستین گام آن است که وجود این افکار منفی را بپذیریم تا روی آنها کار کنیم. باید بپذیریم که یکی از رایجترین احساسات منفی یعنی افسردگی در بریتانیا تعداد زیادی را به مشاوره با متخصص میکشاند. تازه اینها کسانی هستند که پذیرفتهاند مشکل دارند. ولی همین شجاعت در بیان مشکل، راه پرداختن به آن را در محیطهای گستردهتر میگشاید.
برای مقابله عملی گام اول آن است که ببینیم آن فکر منفی در ذهن ما، باعث چه احساسی در ما میشود؟ دوم آنکه شدت و حدت این احساس در مقیاس صفر تا صد کجا قرار دارد؟ حتی بالاترین آن را، یعنی رقم صد را، در نظر بگیریم. با توجه به این باید قبل از آنکه واکنشی تشویشی از خود نشان دهیم ببینیم شواهدی که باعث تقویت تشویش و نگرانی در ما میشود چیست و شواهدی ک ه در نقطه مقابل و رفع تشویش ماست چیستند و آنها را در کفه مقابل عوامل تشویشزا قرار دهیم. یعنی باید به مغزمان بیاموزیم که جور دیگری فکر کند. به عبارت دیگر قبل از واکنش احساسی با حفظ آرامش ارزیابی منطقی را در خود را تقویت کنیم و البته این تمرین میخواهد.
شرکت کنندهی دیگری گفت فکر میکند که این افکار و احساسات چنان ریشهدار و در نظام فکری ما جا افتادهاند که چنانکه خودتان گفتید بیشتر خودکار عمل میکنند و فرصت نمیدهند انسان آگاهانه قبل از بروز احساسات جلوی آنها را بگیرد. دیگر آنکه با توجه به عمق نفوذ افکار منفی در نگاه ما به زندگی و دیگران، آیا اساساً این تمرینها به تنهایی کافی هستند که آن نگاه را تغییر دهند؟ دکتر خلیلی راد در پاسخ گفت که تنها راه مقابله همان تمرین است که به تدریج راه را هموار میکند که انسان گام به گام به آن هستهی نگاه اشتباه خود برسد و مستقیماً تلاش کند که آن افکار را از خود دور کند.