برخیز که سهم من و تو بیخبری نیست
وامانده در این سیل غم و دربدری نیست
برخیز از این خواب اگر دیر بجنبیم
از جان و جوان و زن و کودک خبری نیست
برخیز که نان را ز سر سفره بریدند
در تلخی فنجان من و تو شکری نیست
این خانه چه سود است اگر تاق ندارد
این شاخهی پوسیده اگر بار و بری نیست
برخیز که مشت من و تو مشت خدا است
ناجی خودِ ماییم و کسی را خبری نیست
برخیز و تصور بکن آن روز که اینجا
از رهبر خونخوار جماران خبری نیست
آنها هوس ریشه و چوب و تنه دارند
بگذار بچرخند و ببینند تبری نیست
برخیز که ما جامهدران پرِ خشمیم
تا وقت گل و شادی و خنده سفری نیست
آرافر