مردى که متهم است در مهرماه گذشته دو دختر و پدر و مادر همسرش را کشته، این هفته در جریان محاکمه، هنگامى که قاضى به او تذکر داد باید دیه بپردازد، گفت: من هیچکس را نکشتهام.
این در حالیست که او پس از ارتکاب این جنایتها خود را به پلیس معرفى کرده و اعتراف نموده بود که چون همسرش به حال قهر به خانه پدر و مادرش رفت، براى بازگرداندن او به آنجا مىرود و بعد از خوددارى همسرش براى بازگشت به منزل، ابتدا پدر و مادر او را به قتل مىرساند و سپس سولماز ١٩ ساله و ساناز ١٧ ساله را مىکشد. این شخص در مراحل مختلف بازجویى در آن زمان با ذکر جزئیات به قتلها اعتراف کرده بود.
روز سهشنبه این هفته نماینده دادستان در دادگاهى در تهران کیفرخواست را خواند و خواستار مجازات این فرد شد. سپس همسر سابق که دو دختر، پدر و مادر خود را از دست داده براى مادر و دو دخترش تقاضاى دیه و براى پدرش درخواست قصاص متهم را نمود.
اما وقتى نوبت به متهم رسید، او اتهام چهار قتل را رد کرد و گفت حاضر به پرداخت دیه نیست و اضافه کرد که همه اعترافاتم دروغ بوده است. او ادامه داد: وقتى صبح از خواب بیدار شدم که یکى از دخترانم را به مدرسه ببرم با اجساد آنها روبرو شدم و آنقدر از دست دادنشان ناراحت شدم که تصمیم گرفتم با خوردن ٣۴٠ قرص خودکشى کنم و رگ دستهایم را هم با چاقو بریدم به امید آنکه بمیرم و پیش دخترانم بروم اما هرچه منتظر شدم نه قرصها اثر کرد و نه ضربات چاقو.
بعد از صحبتهاى وى، قاضى قربان هراده قسمتهایى از اعترافات متهم را خواند و به او گفت: در یکى از اعترافات نسبتا طولانى به دست خط خودتان نوشتهاید: مى خواستم ویلایى که در شمال دارم را بفروشم و به همین دلیل تصمیم داشتم به آنجا بروم. دختر کوچکم گفت: حالا که به شمال مى روى به بابا و مامان جون بگوییم بیایند پیش ما. من هم قبول کردم و پیغام ساناز را به آنها دادم و بعد پدر و مادر همسرم آمدند. آنگاه تلفنى براى خانم پیغام فرستادم؛ به منزل برگرد والا پشیمان مىشوى. کارى مىکنم که بچهها را دیگر نبینى. باز هم جواب نداد. خیلى عصبانى شدم مقدارى شیر و موز درست کردم و یک بسته «کلونازپام» داخل آن ریختم و به بچهها و پدر و مادر همسرم دادم، خوردند و خوابیدند. اول سراغ سولماز رفتم، او را خفه کردم و چند مشت هم به سرش کوبیدم. سپس به اتاق ساناز رفتم و در حال بریدن گلوى با چاقوى آشپزخانه بودم که ساناز بیدار شد و گفت: بابا نکن! نکن! گفتم؛ بابا بگذار راحت شویم و به دنبال آن گلوى پدرزنم را بریدم. بعد روى سینه مادر همسرم نشستم، پس از دریدن گلویش یک ضربه هم به سینهاش زدم.
قاضى آنگاه از متهم سوال کرد: آیا گفتههاى خودت را قبول دارى؟ او جواب داد: بله قبول دارم. اینها را خودم نوشتم ولى تمام آن تخیلات ذهنى من است. در آن روزها آنقدر از مرگ دخترهایم ناراحت بودم که دلم مىخواست بمیرم و به همین دلیل خودکشى کردم اما نمردم.
او درباره دخترانش هم گفت: من سولماز را از دانشگاه به خانه آوردم. کلى خوراکى خریدیم که دور هم باشیم و اصلا یادم نمىآید چه اتفاقى افتاده و چه کسى بچهها را کشته است!
قاضى دادگاه به او گفت: از شما پیامکى داریم که در آن به خانمتان گفتهاید اگر به خانه برنگردى، بچهها را دیگر نخواهى دید.
در پایان صحبتهاى متهم، دادگاه براى اعلام رأى وارد شور شد.