مهناز همدانیان – آبان، ماهِ پر حادثهی امسال، نه تنها تمام معادلات حکومت اسلامی ایران را بر هم زد که معادلات جهانی را نیز تحت تاثیر قرار داده و خواهد داد. حکومت تهران و به تبعِ آن، جهان، به دیماه پر حادثه و سیکل زمانی تقریبا ده ساله اعتراضات در ایران عادت کرده بود، اینبار اما اوضاع کمیدگرگون شد. ایندفعه فاصله زمانی بین اعتراضات سراسریِ مردم کمتر از دو سال بود. مشخص نیست اعتراضات بعدی چه زمانی روی خواهد داد. شاید سال بعد و یا شاید حتی زودتر از آن باشد.
در این اعتراضات با وجود اینکه حکومت با مدتها برنامهریزی دقیق و اعلام ناگهانی افزایش قیمت بنزین، از پیش خود را برای اعتراضات مردم آماده کرده بود اما باز هم این مردم بودند که حکومت را غافلگیر کردند. رژیم گمان میکرد اگر روز آشکار شدن ناگهانی افزایش سه برابری نرخ بنزین با بارش اولین برف امسال همزمان شود، سبب در سایه قرار گرفتن این موضوع مهم میشود و مردم سرگرم برفبازی و سلفی گرفتن در برف خواهند شد. اما مردم در این مورد هم رژیم را غافلگیر کردند. برخلاف پیشبینیهای حکومت، برف حتی نتوانست بالاشهریها را هم سرگرم کند و از مشکل جدید و افزایش ناگهانی سه برابری قیمت بنزین غافل نگه دارد.
همچنین، معترضان تنها عدهای جوان مرفه بالای شهری که خواهان آزادیهای فردی- اجتماعی و یا سیاسی باشند، نیستند. اینبار برخلاف گذشته و تقریبا مانند اعتراضات دیماه ۹۶، بیشتر معترضان از طبقه متوسط و فرودست جامعهاند. این همان چیزیست که حکومت همیشه از آن میترسید. حکومتی که ادعا میکند نتیجه انقلاب مستضعفان است و قرار بود حامی مستضعفان باشد، اکنون بزرگترین دشمنش مستضعفان است.
موضوع دیگری که سبب غافلگیری حکومت و ترس و وحشت رژیم و حامیانش شد، مسئله عوض شدن جهت و موضوع اعتراضات و همچنین شعارهای مردم از همان ساعات اولیه این قیام سراسری بود. شعارها تنها علیه افزایش قیمت بنزین نبود. هدف مشخص است. ریشه اصلی مشکلات چهل سالهی کشور، کلیت نظام اسلامی است. دیکتاتوریای که پس از گذشت چهل سال ثابت کرده هیچ اصلاحاتی در قالب این نظام تمامیتخواه امکانپذیر نیست. مردم آگاهانه ریشهی مشکلات را هدف قرار دادهاند.
شعارها دیگر رادیکالتر شده و از «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به شعار «ننگ ما، ننگ ما؛ رهبر الدنگ ما» رسیده است. از شعار «رضاشاه، روحت شاد» و «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره.» به شعار سراسری «ای شاه ایران، برگرد به ایران» که تلویحا شخص «رضا پهلوی» فرزند پادشاه فقید ایران را خطاب قرار میدهد، تبدیل شده است.
اما شاید مهمترین مسئلهای که سبب ترس حکومت شده و آن را وادار به اعمال خشونتِ بدون مرز و سرکوب وحشیانه مردم بدون سلاح، و هدف قرار دادن شهروندان غیرمسلح با گلولههای جنگی کرده است، اتحاد مردم و حمایت آنها از یکدیگر است. اینبار، برخلاف دورههای گذشته و اعتراضات پیشین، مردم از ترس فرار نمیکردند، پشت یکدیگر را خالی نمیکردند و هوای همدیگر را داشتند. وقتی به کسی حمله میشد، دستهجمعی برای نجات و رهاییاش پیش میرفتند. اتحاد مردم تا بدانجا بود که اینبار نه تنها مردم معترض فرار نمیکردند، بلکه این ماموران انتظامی، بسیج و لباسشخصیهای مسلحِ حکومتی بودند که از مردم متحدِ بدون سلاح فرار میکردند.
این اندازه از اتحاد بین مردم سبب ترس شدید حکومت از احتمالِ فروپاشی شده است. حکومتی که سالیان سال تلاش کرده تا با شستشوی مغزی، جوکهای قومیتی، و دعواهای قومی سبب ایجاد نفاق و تفرقه میان مردم شود و از به وجود آمدن اتحاد بین آنها جلوگیری کند، اکنون با مردم متحدی روبروست که دیگر «من» نیستند بلکه «ما» شدهاند.
این اتحادِ بالا، سبب دلگرمی بیشتر مردم نیز شده است. تظاهرات و اعتراضات علیه کلیت نظام در آبان۹۸ به سرعت در تمامی کشور پخش شد و مردم در خیابانهای شهرهای مختلف از تبریز گرفته تا اهواز، از مریوان و کرمانشاه تا ساری و مشهد و دهها شهر دیگر به خیابانها آمدند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند و تصاویر و نمادهای رهبر جمهوری اسلامی و خمینی را به آتش کشیدند. شعار «مرگ بر خامنهای» فراگیرتر شده و در همه جا به گوش میرسد. مردم با سر دادن شعار «توپ، تانک، فشفشه؛ آخوند باید گم بشه» مشخصا خواهان رفتن آخوندها و جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی هستند.
تمام تلاشها، سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای حکومت برای کنترل و هدایت افکار عمومی به سمت و سویی که خودش میخواست، بینتیجه مانده و در همان روز اول و ساعات آغازین، اعتراضات سراسری از کنترل آنها خارج شد. رژیم اسلامی که خود را تا سرحد فروپاشی و سقوط، در خطر دیده، خشونت بدون مرز و سرکوب وحشیانهی معترضان را در دستور کار خود قرار داد. خشونتی بیرحمانه که هر روز ابعاد گسترده آن نمایانتر میشود.
جمهوری اسلامی که کاملا برخلاف محاسباتش غافلگیر شده، علاوه بر سرکوب شدید، از روز شنبه اینترنت را هم به صورت کامل قطع کرد. در فضای کاملا بستهی اطلاعاتی، تا جایی که میتوانست معترضان را به قتل رساند، بازداشت و ناپدید کرد و با قطع راههای اطلاعرسانی، تلاشی ناموفق بر مخفی نگه داشتن این جنایات کرد. با وصل دوباره اینترنت، آنهم به صورت ناکامل، ویدئوها و خبرهای روزهای قبل به شبکههای اجتماعی سرازیر شدند.
شاید اکنون، در کوتاهمدت رژیم توانسته باشد با کشتار وحشیانه و سرکوب اعتراضات مردم، و دادن یارانهها و بستههای کمکی، این اندازه از نارضایتی و اعتراضها را به ظاهر خاموش کند، اما درواقع این نارضایتیها و زخمِ کینهای که این کشتار وحشیانه در قلب جامعه باقی گذاشته، به شکافی عمیقتر و ترمیم نشدنیتر بین حکومت و شهروندان تبدیل شده است. زخم این کشتار جنایتکارانه، دیر یا زود سر باز خواهد کرد! اعتراضات مردم مانند همیشه آتش زیر خاکستریست که خاموش نشده و در آیندهای نه چندان دور دوباره به سراغ مسببان آن خواهد رفت.
اقتصاد ورشکسته ایران، فساد بیحد و حصر سرانِ رژیم، ناتوانی و ناکارآمدی حاکمان نظام اسلامی، مشکل فروش نفت، هزینههای نظامی سنگین، ناتوانی در پرداخت هزینههای بلندپروازانهی رویای گسترش «هلال شیعی» و از همه مهمتر ناتوانی حکومت برای حل مشکلات داخلی و نداشتن هیچ چشمانداز روشن برای آینده، همه و همه نشاندهنده آن است که رژیم در لبهی پرتگاه سقوط قرار گرفته است.
به تمام این مشکلات، نفرت و زخم کینهای که مردم از این نظام جنایتکار به دل دارند را نیز باید افزود. نفرتِ خانوادههایی که برای تحویل گرفتن جنازه عزیزترینهایشان، باید به قاتلان عزیزانشان پولِ تیری را بدهند که با آن جگرگوشههایشان را کشتهاند. بزرگترین تهدید برای بقای دیکتاتوری اسلامی نه اسراییل است و نه آمریکا، بلکه میلیونها ایرانیِ زخم خورده و ناامید از آینده است. میلیونها ایرانی که حتی از حداقلهای حقوق سیاسی و مدنی خود محرومند. مردمی که دیگر به این یقین رسیدهاند، با جمهوری اسلامی هیچ اصلاحاتی امکانپذیر نیست.
اکنون نظام اسلامی خوب میداند که بر روی بمب ساعتی نشسته است چرا که با اینهمه نفرت مردم از حاکمانی که آشکارا در خیابانها شعار مرگ بر آنها را سر میدهند، هر روز و هر لحظه امکان یک قیام بزرگ و انقلابی دیگر وجود دارد.
دوره ۴٠ سال اشغال ایران و ملت گروگان گرفته شده
باید در کتابهـاى مدارس موزه رادیو و تلویزیون. براى نسل هـاى اینده گفته شود