به نیستان نرسیدم که خدا را کشتند
بندر اهل دل و صلح و صفا را کشتند
روح شیطانیشان حکم نمود و آنها
مادر پیر وطن در همه جا را کشتند
باز با شرع مقدس همگی خون خوردند
باز هم بر سر قداره ندا را کشتند
بس که در کنج قفس محنت و سیلی خوردند
نفس گرم پرستوی رها را کشتند
پشت دیوار نیستان همه ویرانی شد
سر فریاد بریدند و صدا را کشتند
مارها چنبره کردند کنار بیشه
مردم شیردل کشور مارا کشتند
تیغ جلاد ندید آنهمه زیبایی را
بزم گرم نفس آینهها را کشتند
کور بودند و ندیدند خدا آزاد است
به گمان خودشان فرّ و هما را کشتند
آرافر
به گمان خودشان فرّ و هما را کشتند، جمهوری اسلامی کارش تمومه. تاوان خون جوانان مون رو پس میگیریم