خواب دیدم آسمان کشورم آبی شده
نیمهشبها نقرهای، فانوس مهتابی شده
خواب دیدم مشت مردم کهکشان را میتند
ماه از فریاد ایران غرق بیخوابی شده
عاشقی در کوچه و بازار غوغا میکند
پیچ گیسوی شقایق مست بیتابی شده
ساز باران میزند بر سیم تار خانهها
ساقههای خشک شب گلگون عنابی شده
از خروش رود کارون ساز و درنا میزنند
زندهرود خشک ما سرشار مرغابی شده
عقل را جای خرافه مُهر درباری زدند
قاب عکس آیتالله جای فارابی شده
پِی به پِی دیوارهای حوزه ویران میشوند
صورت ملای مسجد زرد و سرخابی شده
شیخ و ملا گور خود را میکنند و میخزند
پای منبرها هوای جشن و شادابی شده
آرافر